تفاوت‌هاي ديپلماسي ايران و آمريكا

فؤاد صادقي

براستي ديپلماسي يكرويه ما چگونه مي‌تواند در برابر سياست خارجي پيچيده و چندلايه آمريكا حريفي جدي باشد و امتيازهاي مناسبي را در جدال‌هاي ديپلماتيك به دست آورد.
دولت آمريكا در برابر ايران ـ كه به لحاظ سياسي، مذهبي، اقتصادي و اجتماعي، ساختاري به مراتب ساده‌تر از ايالات متحده دارد ـ سياستي چندگانه و برخوردهايي دسته‌بندي شده و متفاوت را در پيش گرفته است. لكن ما در مقابل حكومت و جامعه پيچيده، متكثر و متنوع آمريكا، به يك سياست رسمي و ساده بسنده كرده‌ايم.
روابط خارجي كاخ سفيد با ايران به سه حوزه كلي «اپوزيسيون»، «مردم» و «حكومت» تقسيم مي‌شود كه در هر سه حوزه نيز زيرمجموعه‌هاي متفاوتي به چشم مي‌خورد. به طور مثال در حوزه اپوزيسيون، آمريكايي‌ها اپوزيسيون جمهوري اسلامي را به 4 بخش عمده نظامي، سلطنت‌طلب، جمهوري‌خواه و غيرفعال دسته‌بندي كرده و در برابر هر يك از آنها سياست متفاوتي را انتخاب كرده و در مواقع خاص، از هر يك استفاده مورد نظر خويش را مي‌برند؛ در عين حال تمركز اصلي خود را بر اپوزيسيون غيرفعال (ولي مخالف نظام) متمركز كرده و سعي دارند، از ميان اين چهره‌هاي ناشناخته و قابل پرورش كه آسيب‌پذيري كمتري در برابر جامعه ايران دارند، عناصري را به عنوان آلترناتيو اصلي براي جمهوري اسلامي استفاده كنند.
در حوزه مردم و حكومت ايران نيز شاهد چنين تقسيم‌بندي‌هايي هستيم و گونه‌هاي مختلف اظهاراتي كه به وسيله مقامات آمريكايي بيان مي‌شود، هر يك ناظر بر مخاطبي خاص و براي دستيابي هدف معيني بيان مي‌شود، هر چند سرانجام مجموع اين رويكردهاي متفاوت، خود تابع جهت‌گيري واحدي است.
اما ما در ايران از آمريكا تابوي ذهني ساده و يكپارچه ساخته‌ايم و به صورت كلي آن را نفي يا تأييد مي‌كنيم و چشمان خود را بر همه پيچيدگي‌ها، تفاوت‌ها، تضادها و نقاط حساس اين پيكره بزرگ فروبسته‌ايم. در يك نگاه گذرا مي‌توان گفت، آمريكا از چهار ركن اصلي تشكيل شده است؛ دولت، جناح‌هاي سياسي، نخبگان و مردم. هر يك از اين بخش‌ها نيز داراي اجزاي متفاوتي هستند كه يكسان انگاشتن كليت آنها تنها به معناي خطا در رفتار ديپلماتيك تلقي مي‌شود. به طور مثال در ميان جناح‌هاي سياسي آمريكا، از جريانات ضد صهيونيست ـ كه گاهي تعدادي از سران آنها به ايران مي آيند ـ گرفته تا جريان‌هاي صد در صد ضدايراني و متعلق به لابي صهيونيستي، به چشم مي‌خورد. ‌بسياري از جناح‌هاي سياسي موجود آمريكا،‌ مواضع متفاوتي را با دولت آمريكا و به ويژه گرايش ضدايراني اين دولت دارند. آيا بايد از اين لابي قدرتمند در متن جامعه آمريكا چشم پوشيد؟
جدا از ايرانيان متنفذ غيراپوزيسيون در ميان نخبگان و عناصر دانشگاهي ايالات متحده، چهره‌هاي بسياري هستند كه با يك ارتباط سازماندهي شده و فرهنگي مي‌توان به وسيله آنان، تأثير قابل توجهي بر افكار عمومي و نظريات دانشگاهي آمريكا براي تصحيح وجهه ايران و تقويت نفوذ خود در آمريكا بگذاريم اما از اين امكان نيز تقريبا هيچ بهره‌اي نمي‌بريم. حتي ارتباط با مردم آمريكا نيز فقط در مسابقات ورزشي و جشنواره‌هاي فيلم كه آنها نيز عمدتا منحصر به ابتكار طرف آمريكايي، بر پا شده تقريبا رهاورد قابل توجهي را براي ما به همراه نياورده است.
واقعيت آن است كه ما به سادگي بستر وسيع جامعه آمريكا را در اختيار اپوزيسيون نظام قرار داده‌ايم و ركورد و رخوت ما، تنها به بي‌رقيبي و آرامش اپوزيسيون در فعاليت خود در ايالات متحده بر عليه جمهوري اسلامي منجر شده است.
نكته مهم در اين ميان، دريافت پيچيدگي‌ها و تفاوت‌ها در جامعه آمريكا است و اگر در حال حاضر مذاكره و رابطه دولت ايران و آمريكا را مجاز نمي‌دانيم، نبايد به اين معنا برداشت شود كه كليه فرصت‌ها و امكانات موجود در جامعه و نخبگان آمريكا را از دست داده، منفعلانه شاهد اقدامات لابي‌هاي صهيونيستي و اپوزيسيون برانداز در آمريكا باشيم.
در يك مواجهه منطقي و مقتدرانه با آمريكا، هر كدام از اين فرصت‌ها مي‌تواند، به اهرمي تبديل شود كه بخشي از امكانات و فرصت‌هاي جديد را براي ما فراهم كند.

چاپ                       ارسال براي دوست

نظرات كاربران
نام

ايميل
نظر

 

مسئولیت محتوا و مواضع مندرج در مقالات بر عهده نویسندگان بوده و درج آنها در این پایگاه به مفهوم تأیید آن نمی باشد. Copyright © second-revolution.ir, All Rights Reserved