دلایل استمرار خصونت مابین ایران و ایالات متحده

جواد سوري

1) مقدمه
اصول سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران عبارتند از نفی سبیل، ائتلاف و اتحاد ملل اسلامی و وحدت جهان اسلام، حمایت از مستضعفان جهان در برابر مستکبران و دفاع از حقوق همه مسلمانان، این اصول و پافشاری بر آن موجب شد که با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، سیاست خارجی این کشور که تا قبل از این در چارچوب نظم موجود جهانی در راستای نظام دو قطبی حاکم بر نظام بین المللی بود، به یکباره دچار تغییرات اساسی شود و نظام جمهوری اسلامی ایران خواستار تغییر وضع موجود در نظام دو قطبی شد. دیدگاههای انقلابی ایران مبنی بر تشکیل حکومت دینی و صدور ارزشهای ایدئولوژیک در قالب اسلام سیاسی، به سرعت مشروعیت حکومت های محافظه کار و حتی بعضی از حکومتهای پیشرو اسلامی را زیر سوال برد، از سوی دیگر دیدگاههای جهانی انقلاب اسلامی مبنی بر رهبری امت اسلام و دفاع از مستضعفان در برابر مستکبران و به طور کلی مقابله با نظام سلطۀ جهانی، ایران را در تقابل با ابرقدرتهای جهانی، همچون آمریکا و شوروی قرار داد (1) به ویژه این موضوع روابط ایران و آمریکا را دچار چالش اساسی کرد که این امر حتی به قطع روابط دو کشور منجر گردید.
در حال حاضر مساله روابط جمهوری اسلامی ایران با آمریکا به طور مستقیم و غیر مستقیم بر کل سیاست خارجی ایران سایه افکنده است. سیاست ایران روی دو محورنفی حضور و سلطه یا استیلای آمریکا در منطقه از یک سو و مردود شمردن برقراری روابط سیاسی با آن از سوی دیگر تنظیم شده است (2)
این موضوع (مردود شمردن روابط میان ایران و آمریکا) بیش از هر عامل دیگر در وهلۀ اول به استمرارمواضع آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران برمی گردد.دودهه تحریم اقتصادی و افزایش دامنۀ آن، سیاست های جانبدارانه و مداخله مستقیم آمریکا در دوران جنگ به نفع عراق، فشار و هجوم سیاسی بر ضد ایران و... راه را برای هر سیاستمداری که در عرصه تصمیم گیری در صدد تنش زدایی از روابط سیاسی با آمریکا بر آید را تا حد زیادی مسدود می سازد. به ویژه که این روابط یا به عبارت صحیح تر رفتار این دو کشور در مقابل هم حالت خصمانه ای به خود گرفته باشد.
آنچه در این پژوهش در نظر است بدان پرداخته شود علت استمرار خصومت در روابط مابین ایران و آمریکا است که دو ویژگی را دارا باشد، نخست، این رفتار خصمانه در طول حیات جمهوری اسلامی ایران به طور مستمر انجام شده باشد دوم، این رفتار خصمانه نقش اصلی و عمده در تنش های بین دو کشور و اقدامات آنها علیه یکدیگر داشته باشد. بنابراین، این سوال مطرح می گردد که علت اصلی استمرار خصومت بین ایران و آمریکا پس از پیروزی انقلاب اسلامی چیست؟
برای پرداختن به موضوع فوق، ابتدا به پیشینه روابط دو کشور و سیر و روند روابط و رفتار دو کشور به ویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران اشاره ای اجمالی می گردد، تا از این طریق مدخلی برای ورود به بحث اصلی باز گردد، سپس به دو جنبۀ روابط خصمانه ایالات متحده، یعنی تحریم های آمریکا علیه ایران و نقش اسرائیل در روابط دو کشور پرداخته خواهد شد که با تحلیل دو عامل فوق به عامل دوم یعنی نقش اسراییل در استمرار خصومت به عنوان عامل اصلی در استمرار و تعمیق خصومت بین ایران و آمریکا تاکید می گردد.

2) تاریخچه
اولین سابقه روابط ایران و آمریکا به عهدنامه دوستی و تجاری مابین دو کشور در تاریخ 13 دسامبر 1856 بر می گردد. قبل از آن در سال 1832 هیات های مذهبی آمریکایی به ایران وارد شده بودند. در سال 1883 دو کشور به تاسیس سفارتخانه های خود اقدام نمودند. این روابط تا پس از جنگ جهانی دوم صرفا یک رابطۀ فرعی و حاشیه ای و بیشتر در قالب تجاری بود. پس از جنگ جهانی دوم آمریکا در ایران حضور جدی تری پیدا کرد. در قضیه آذربایجان نیز آمریکاییها در اخراج روسها از ایران نقش فعالانه ایفاء کردند. موقعیت ژئوپلتیک ایران و همسایگی با شوروی، برای جلوگیری این دو کشور از دسترسی به آبهای آزاد از یک طرف و وجود منابع عظیم نفتی اهمیت زیادی را برای آمریکا پیدا کرد.
در سال 1953 آمریکاییها در کودتای 28 مرداد 1332 علیه دولت مصدق نقش مهمی ایفا نمودند. که این موضوع در زنجیره رویدادهای روابط ایران و آمریکا اهمیت زیادی دارد، زیرا که بعدها در ماهیت فعالیت های آمریکا در ایران و در مسیر مناسبات دو کشور تغییراتی ایجاد کرد. با افزایش درآمد نفت در دهه 1970 (1350 شمسی) روابط اقتصادی ایران و آمریکا بسیار گسترش یافت و ایران بودجه هنگفتی را صرف خریدهای نظامی از آمریکا نمود. نکته ای که در این برهه شایان توجه است، برقراری قانون کاپیتلاسیون در مورد اتباع آمریکایی در ایران است که موجب اعتراضات داخلی شدیدی شد.(3)
در دوران ریاست جمهوری نیکسون و فورد روابط ایران و آمریکا به اوج خود رسید وتبدیل به یک دوستی همه جانبه و بی چون وچرا گردید. طی سالیان طولانی ایران در کنار عربستان سعودی تبدیل به یکی از دو ستون اصلی خیمۀ سیاست خارجی آمریکا در منطقه حساس واستراتژیک خلیج فارس گردید. آمریکاییها ایران را به « ژاندارم منطقه خلیج فارس » تبدیل نمودند تا هدف های تأمین ثبات و امنیت منطقه برای حفظ منافع بلوک غرب، تضمین صدور نفت به کشورهای غربی، ایجاد سدی مستقیم و مطمئن در مقابل اهداف و سیاستهای توسعه طلبانه شوروی و بهره بردن از حمایت های ایران به عنوان هم پیمان و دوست صمیمی غرب در سازمان اوپک را تحقق بخشند. در واقع در این دوران ایران روابط همه جانبه ای با آمریکا برقرار نموده بود و به عنوان یک هم پیمان آمریکا در منطقه خلیج فارس، روابط استراتژیک و عمیقی با آمریکا داشت.(4)
با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران روابط ایران و آمریکا وارد مرحله جدیدی گردید و به سرعت رو به تیرگی نهاد و با ماجرای اشغال سفارت آمریکا در تهران به طور کامل قطع گردید. دراین ماجرا (به نظر عده ای) ایرانیان با یادآوری کودتای 28 مرداد 1332 بر آن شدند تا با اشغال سفارت، آمریکا را فلج سازند تا نتواند یک طرح کودتای دیگر را به اجرا گذارد. (5) علاوه بر این عوامل دیگری همچون رفتار آمریکاییها در قبل از انقلاب، در هنگام وقوع آن و در کل ذهنیت تاریخی – روانی ایرانیان از سیاست های آمریکا در ایران در اشغال سفارت این کشور دخیل می باشد. در پی اشغال سفارت آمریکا و گروگانگیری کارکنان سفارت این کشور، بحرانی در روابط دو کشور به وجود آمد. آمریکاییها در واکنش به این قضیه، طی دستورالعمل اجرایی شمارۀ 4702 رییس جمهور آمریکا جیمی کارتر، واردات نفت ایران به آمریکا را ممنوع اعلام نمودند. چند روز بعد هم فرما 12170 به بلوکه کردن تمامی داراییهای ایران نزد بانک های دولتی و خصوصی آمریکا در داخل و خارج از کشور اقدام نمودند و در فروردین 1358 جیمی کارتر در یک سخنرانی تلویزیونی قطع روابط دیپلماتیک بین آمریکا و ایران را اعلام نمود.(6) پس از مدتی با بی نتیجه ماندن تلاشهای آمریکا در آزادسازی گروگانها، آمریکا تصمیم به عملیات نظامی برای آزادسازی گروگانهای خود (موسوم به عملیات نجات) گرفت که با ناکامی مواجه گردید. این ماجرا با نزدیکی حمله عراق به ایران، (دو هفته قبل از آغاز جنگ تحمیلی) با آزاد سازی گروگانها از سوی ایران به پایان رسید.ولی تبعات آن در روابط دو کشور ادامه یافت.
با آغاز جنگ عراق علیه ایران،آمریکا استراتژی توازن قوا را در برخورد با ایران و عراق به اجرا گذارد. یعنی خنثی نمودن قدرت این دو کشور به وسیله یکدیگر و جلوگیری از تبدیل یکی از این دو کشور به قدرت منطقه ای. البته این سیاست بیشتر در حمایت از عراق و جلوگیری از شکست این کشور به خصوص بعد از آزاد سازی خرمشهر بوسیله ایران به اجرا گذارده شد. که حتی در مواردی که عراق توانایی مقابله با ایران را نداشت، آمریکا خود مستقیما وارد عمل می گردید. از جمله حمله به سکوهای نفتی ایران و هواپیمای مسافربری ایران برفراز خلیج فارس را می توان نام برد.
سیاست های موازنه قوا در استراتژی ایالات متحده بر علیه ایران تقریبا تا پایان جنگ ادامه یافت که البته در این مدت ایران تحت تحریم های وسیع اقتصادی نیز قرار داشت که در مباحث بعدی به آن پرداخته خواهد شد.
پس از جنگ ایران و عراق و تغییرات شگرف سیستم دو قطبی بین المللی و فروپاشی شوروی در 1991 (1370) و جنگ آمریکا و عراق در 1990 (1369) و پی آمدهای منطقه ای آن و نیز توامان بودن این رخدادها با تغییر رهبری سیاسی در آمریکا از جرج بوش به بیل کلینتون، در نوامبر 1992 (1371)، سیاست مهار دوجانبه به عنوان یکی از منظم ترین و پیچیده ترین سیاست سنتی آمریکا در منطقه خلیج فارس که مبتنی بر ایجاد تعادل قوا در قالبی استراتژیک بین ایران و عراق بود، تکرار الگوی مهار شوروی در دوران جنگ سرد را به عنوان اصلی ترین دستور العمل استراتژیک غرب برای مقابله با ایران توصیه کرد.(7)
سیاست مهار دوجانبه را اولین بار در مه 1993 (خرداد1372) مارتین ایندیک، مسئول امور خارجه در شورای امنیت ملی دولت کلینتون، مطرح کرد. این سیاست از این مساله نشات گرفت که سیاست گذشته آمریکا در قبال ایران و عراق بر اساس ایجاد تعادل بین این دو کشور با تکیه بر یکی علیه دیگری بوده که در عمل موفق نبوده و باعث نا بسامانیهای فراوان در سیاست خارجه آمریکا از جمله ماجرای ایران-کنترا و عراق گیت شد. بنابراین سیاست مهار دوگانه در مورد ایران بر این پایه پی ریزی گردید که ایالات متحده آمریکا نباید اجازه بدهد که جمهوری اسلامی ایران از مناسبات عادی تجاری و سیاسی سود برد. در واقع باید با ایجاد مانع، فشارها را بر ایران زیادتر کرد تا این فشارها باعث تغییر رفتار این کشور شود. (8) در سیاست مهار دوگانه، سیاست آمریکا در قبال ایران از تحریم های کلاسیک تجاری و اقتصادی فراتر رفت و در بطن خود، هدف تضعیف قدرت ایران و جلوگیری از رشد و توسعه هم جانبه ایران را نشانه گرفت.(9) استدلال آمریکاییها در لزوم سیاست مهار ایران و ضرورت تداوم این سیاست و موفقیت این سیاست به قرار زیر است.
1) مهار دوگانه، به سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران نظم و سامان بخشیده است و آنرا دقیقا بر اساس وضعیت قدرت بین المللی آمریکا و چگونگی حضور آمریکا در منطقه خاورمیانه و خلیج فارس و شرایط ایران منسجم کرده است. در این سیاست مجموعه ای از نیتها و تواناییهای ایران با هم ارزیابی شده و به این نتیجه دست یافته که به دلیل خطرناک بودن نیت های ایران باید تواناییهای این کشور تحلیل و تضعیف شود و لذا هر آنچه به ایران قدرت می بخشد باید از این کشور دور نگاه داشته شود.
2) سیاست مهار به طور تدریجی می تواند درآمدهای ایران را کمتر کند و با فشار سیاست مهار به کشورهای مختلف، از در اختیارقرار دادن سلاح های پیشرفته به ایران ممانعت به عمل می آید و قدرت نظامی ایران کاهش می یابد.
3) هدف آمریکا، جلوگیری از ظهور ایران به عنوان قدرت منطقه ای بوده که در این راستا کاهش ارزش اشتراتژیک ایران و تبدیل ایران به یک کشور غیر مهم در منطقه مد نظر است.
4) سیاست مهار موجب جلوگیری از سرمایه گذاری در صنایع نفتی ایران می شود و در این زمینه ایران را با مشکلات جدی و اساسی روبرو خواهد نمود.
5) اثرات این سیاست در طولانی مدت مشخص خواهد شد. (10)
به هر روی آنچه که در نیمه اول دهه 90 شاهد آن بودیم، جدی تر شدن سیلست مهار ایران از طرف آمریکا در حرف و عمل بود. بارزترین عرصه عمل این سیاست، در جلوگیری از سرمایه گذاری در صنایع نفتی ایران و تصویب قانونی موسوم به قانون تحریم ایران و لیبی در 1995 (1374) بود که نه تنها مانع سرمایه گذاری شرکت های نفتی در ایران می شد، بلکه آمریکا در اقدامی بی سابقه و در مغایرت آشکار با قوانین حقوق بین الملل، شرکت های دیگر کشورها را نیز که به سرمایه گذاری در طرحهای نفتی ایران مبادرت می ورزیدند تحریم می نمود. (11)
سیاست مهاردوگانه در پی پروسه انتخابات دوم خرداد 1376 و در اثر فعل و انفعالات گوناگون داخلی، منطقه ای و بین المللی عمیقا زیر سوال رفت، بدین صورت که تمام ساخته ها و یافته ها ی استراتژیست های مهارگرا، در این که ایران خطرزا و تهدیدآفرین است در سرتاسر دنیا و منجمله در داخل آمریکا مورد تردید همگان واقع شد. جذابیتی که پروسه انتخابات ایران در دنیا بوجود آورد، فضای بین المللی را به نفع ایران و خلاف مسیر روانی و سیاسی ایجاد شده توسط آمریکا دگرگون ساخت. عنصر دیگری که سیاست مهار ایران توسط آمریکا را بی اثر کرد ظرفیت نظام جمهوری اسلامی ایران و قانون اساسی و پروسه انتقال قدرت در مجموعه سیستم می باشد که در منطقه بی نظیر است. این موضوع که ایران می تواند در منطقه ای که هیچکدام از کشورها چنین ظرفیتی ندارند با عنایت به چارچوبهای قانون اساسی، به نیازهای سیاسی خود شکل و سامان دهد، برای جهانیان تحسین انگیز بود و در ریزش فکرهای منفی نقش ساختاری یافت. عناصر فوق موجب شد که آمریکا از موضع نسبتا واکنش گرا، از بسیاری از مواضع مهارگرا عقب نشینی کند. پی گیری سیاست تنش زدایی و تکیه بر مفاهیم، به گونه ای ساختاری، پایه های مهار ایران را درهم ریخت.(12)
طی سالهای پایانی دهه 1990 اعلام شد، سیاست مهار در مقابل ایران و عراق با شکست انجامیده است. شاهد محکم بر این ادعا را باید در وقوع برخی از تحولات از جمله حمله آمریکا به عراق در اوائل سال 2003 و تهدید ایران در صورت عدم تغییر سیاست ها و خط مشی به حمله نظامی جستجو کرد.
در دور اول ریاست جمهوری آقای خاتمی، به نظر می رسید تلاش های برای عادی سازی روابط دو کشور در حال پی گیری است. خاتمی در مصاحبه با شبکه تلویزیونی (CNN) اعلام نمود که دیوار بی اعتمادی بین دو کشور باید از میان برداشته شود. او همچنین به برقراری روابط فرهنگی و روابط بین ملت ایران و آمریکا تاکید کرد. در واکنش به این رفتار جمهوری اسلامی ایران، خانم مادلین آلبرایت وزیر امور خارجه پیشین آمریکا در سخنرانی خود در کنفرانس روابط ایران و آمریکا اعلام نمود:
در پاسخ به دعوت رئیس جمهوری ایران به منظور گفتگو میان مردم دو کشور، رئیس جمهور کلینتون و من از دعوت استقبال کردیم. ما تماسهای دانشگاهی، فرهنگی و ورزشی را ترغیب کردیم و توصیه های هشدار دهنده را برای آمریکاییهای خواهان سفر به ایران را نیز تغییر دادیم. ما تمایل خود را برای آغاز گفتگوهای رسمی بر مبنای اصول مورد نظر طرفین با ایران و دربارۀ موضوعاتی که موجب نگرانی های اصلی دوطرف است، به صراحت بیان کرده ایم. مادلین آلبرایت سپس به دخالت آمریکا در کودتای 28 مرداد به عنوان یک نکته منفی در روابط دو کشور اشاره می نماید و ضمن ابراز گلایه از حادثه اشغال سفارت آمریکا، این مسائل را به گذشته نسبت داد که نمی بایستی اجازه داد که گذشته موجب منجمد شدن آینده گردد. او به منافع مشترک دو کشور در منطقه اشاره نمود و تاکید کرد ما اکنون سیاستی را که در پیش گرفته ایم تمایل به همکاری با ایران است. (13)
ایالات متحده آمریکا علیرغم اعلام مواضع فوق در خط و مشی خود نسبت به جمهوری اسلامی ایران در عمل تغییر چندانی نداد.
با تغییر ریاست جمهوری آمریکا و روی کار آمدن جمهوری خواهان به پشتوانه نو محافظه کاران، عادی سازی روابط آمریکا با ایران با مخالفت مواجه گردید و شیوۀ جدیدی از خصومت علیه جمهوری اسلامی ایران آغاز گردید. نو محافظه کاران به فشارهای سنگین از بیرون و حمایت علنی از گروههای معاند و معارض در داخل و خارج و حتی حمله نظامی علیه ایران برای تغییر رژیم جممهوری اسلامی ایران معتقدند. زیرا که به اعتقاد آنها سیاست های گذشته آمریکا علیه ایران در 25 سال گذشته نتوانسته است، رفتار این کشور را تغییر دهد.
بنابراین احمقانه است که اگر فکر کنیم از این به بعد تغییری در آن ایجاد شود و دولت آمریکا نباید اساسا به دنبال میانه روها باشد و با آنها تماس برقرار کند.(14)
با بروز حوادث یازدهم سپتامبر رویکرد نئوکانها، طرفدار بیشتری پیدا کرد و تحت تأثیر آن جرج بوش طی نطقی ایران رامحور شرارت به همراه عراق و کره شمالی قرارداد. وی درسخنرانی خود چنین گفت:
« هدف ما به انقیاد درآوردن رژیم هایی است که با سلاح های کشتارجمعی به تهدید آمریکا، دوستان ما ومتحدین ما می پردازند و به حمایت از تروریسم مشغولند. برخی از این رژیم ها پس از حوادث یازدهم سپتامبر سکوت پیشه کرده اند اما ما ماهیت و نیت باطنی آنان را می شناسیم... ایران نیز با جدیت برنامه دستیابی به این سلاحها و صدور ترور را دنبال می کند. » (15)
بنابراین پس از حوادث یازدهم سپتامبر در نظر رهبران سیاسی آمریکا، ایران از کشوری که قبلا با عنوان « یاغی » در سیاست خارجی آن مورد نظر قرار می گرفت و سیاست مهار نسبت به آن اجرا می شد به « محورشرارت » انتقال یافت که جزء منابع تهدید برای امنیت آمریکا به شمار می رود و باید هدف جنگ علیه تروریسم قرار گیرد. آمریکا این بار بحث تهدید ایران را علاوه بر تروریسم به سلاحهای کشتار جمعی نیز مرتبط ساخت که باید مورد حمله نظامی قرار گیرد. (16)
البته در بعد از یازدهم سپتامبر به ویژه در طی حملات آمریکا به افغانستان، نوعی دوگانگی در برخورد این کشور با ایران مشاهده می شود. آمریکا در مرحله اول به خاطر نیاز به ایران لحن نسبتا مثبتی داشت، ولی بعد از پایان یافتن حکومت طالبان، لحن آمریکا منفی گشت. بنابراین دوگانگی رفتار و لحن آمریکا، بحث غیرقابل اعتماد بودن آمریکا را که یکی از عناصر اصلی گفتمانهای مربوط به روابط ایران و آمریکا بوده است را تشدید کرد. (17)
بعد دیگر رفتار آمریکا در قبال ایران پس از یازدهم سپتامبر همانگونه که اشاره شد بعد نظامی و امنیتی رفتار این کشور است. لحن نظامی گرایانه آمریکا و طرح احتمال حمله به کشورهایی که از نظر واشنگتن حامی تروریسم هستند، معنای جدیدی به مفهوم دشمن در روابط دو کشور داده است. به ویژه پس از دورۀ دوم ریاست جمهوری جرج بوش و انتخاب خانم کاندولیزا رایس به وزارت امور خارجه ایالات متحده و هماهنگی آن با وزارت دفاع این طرز تفکر در واشنگتن غالب شده است. (18)
پس از مرور اجمالی بر روابط ایران و آمریکا، این نکته روشن گردید که پس از قطع روابط دو کشور بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، رابطه ای خصمانه فیمابین دو کشور جریان یافت به ویژه از جانب ایالات متحده آمریکا پس از، از دست دادن ایران به عنوان یک متحد استراتژیک در منطقه خاور میانه این رفتار خصمانه با وضوح بیشتری قابل درک است.علل چندی را می توان برای خصومت به وجودآمده فیمابین دو کشور برشمرد، سابقه تاریخی و رفتار آمریکا در ایران در قبل و بعد از انقلاب، طرفین از ماهیت، تلقی های متفاوت آنها از چگونگی رفتار در نظام بین الملل اعتقاد به ارزشهای متفاوت در نزد دو کشور در برخورد با دنیای بیرون، تحریم های وسیع آمریکا علیه ایران، سیاست آمریکا در خصوص تقابل ایران و اسرائیل و به عبارتی نقش اسرائیل در اتخاذ سیاست های آمریکا علیه ایران.
این عوامل هر کدام به تنهایی با مجموعا، موجبات خصومت فیمابین دو کشور را فراهم نموده اند. اما نکته ای که شایان توجه است این است که کدام یک از عوامل فوق در استمرار این خصومت نقش مهم تر و اصلی تر،داشته است. از میان عوامل فوق دو عامل تحریم های آمریکا علیه ایران و نقش اسراییل در تقابل دو کشور همواره در طول حیات جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک سیاست ثابت از سوی ایالات متحده آمریکا علیه ایران استمرار داشته است. عوامل دیگر می توانند در مقاطعی در پیدایش خصومت باشند، ولیکن نمی توانند عامل اصلی و مهمی در استمرار این خصومت باشند، زیرا که اولا برخی از آنها مقطعی بوده است ثانیا قابلیت حل وفصل مساله وجود داشته است و ثالثا نسبتا با مبانی و اصول سیاست خارجی طرفین در تضاد نبوده اند. بنابراین ریشه اختلافات و خصومت را در عامل دیگری می بایستی جستجو نمود که بسیار اساسی و بنیادین است و به استراتژی سیاست خارجی دو طرف تبدیل شده است که عدول از این مساله کار چندان ساده ای برای طرفین نیست و قابلیت حل و فصل آن تقریبا لاینحل شده است. بنابراین در این تحقیق سوالی که مطرح می گردد این است چه عامل نقش اساسی و اصلی در افزایش و استمرار خصومت در میان دو کشور ایفاء می کند؟
بر این اساس در این مقاله دو پایه از استراتژی سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران که تقریباً از زمان پیروزی انقلاب اسلامی تداوم و استمرارداشته است، بررسی می گردد. این دو سیاست عبارتند از تحریم های آمریکا علیه ایران و سیاست آمریکا در خصوص تقابل ایران و اسراییل و حمایت این کشور در این زمینه از اسراییل و یا به عبارت دیگر نقش اسراییل در اتخاذ سیاست خارجی آمریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی. بنابراین با بررسی این دو سیاست سعی می گردد عامل اصلی استمرار خصومت بین دو کشور در پاسخ به پرسش این تحقیق تا حدودی معرفی گردد.

3) تحریم های آمریکا علیه ایران
تحریم های آمریکا علیه ایران، یکی از مهم ترین ابزارهای آمریکا علیه ایران در جهت بازگرداندن جمهوری اسلامی ایران به رفتار مورد علاقه این کشور بوده است. از نوزدهم فروردین 1359 که کارتر قطع روابط با ایران را اعلام کرد و به دنبال آن بلوکه کردن اموال و موجودی ایران در آمریکا تحریم های اقتصادی آمریکا علیه ایران شروع شد.

الف) مفهوم و ماهیت تحریم
اصولاً تحریم های اقتصادی به عنوان ابزاری برای نیل به اهداف سیاست خارجی استفاده می شوند.(19)
از نظر باری ای کارتر، تحریم های اقتصادی به معنی تدابیر قهرآمیز اقتصادی علیه یک یا چند کشور برای ایجاد تغییر در سیاست های آن کشور است، یا دست کم بازگو کنندۀ نظر یک کشور درباره این قبیل سیاست ها است. مافبوئر، اسکات والیوت هم تحریم اقتصادی را به معنی توقف عمدی یا تهدید به توقف روابط معمول تجاری یا مالی از سوی یک دولت می دانند. بنابراین تحریم های اقتصادی به عنوان ابزاری برای ارتقای سیاست خارجی یک کشور، در میانه طیفی قرار می گیرد که در یک سوی آن سخت ترین اقدامات قهرآمیز از جمله توسل به نیروی نظامی، اقدامات مخفیانه و یا تهدید به توسل به نیروی نظامی است و در سوی دیگر، طیف تدابیر دیپلماتیک، اخراج دیپلماتها، احضار سفیر، اعتراض رسمی و به تعلیق درآوردن مبادلات فرهنگی است. به تعبیری می توان گفت که برقراری تحریم های اقتصادی در میانه این طیف از اقدامات قرار می گیرد و اغلب به جای اقدامات قرار می گیرد و اغلب به جای اقدامات یاد شده به کار برده می شود.(20)
در توجیه تحریم دلایل فراوانی ذکر می شود که عبارت است از: تمایل به تأثیرگذاری در سیاست ها یا حتی تغییر نظام یک کشور، تنبیه و یا مجازات کشور به علت سیاست های آن صرف نظر از دلایل، در برخی موارد تحریم ها به این دلیل برقرار می شوند که کشور تحریم کننده احساس می کند باید برای جلب نظر دیگران اقدامی بکند و این تحریم ها می تواند کمتر جنجال برانگیز باشد. در این حالت، به نظر می رسد اقدام سیاسی به اندازه کافی موثر نباشد و در عین حال توسل به نیروی نظامی نیز اقدامی افراطی محسوب می شود. منطق دیگری که در برقراری تحریم های اقتصادی از آن یاد شده است، نشان دادن تصمیم و اراده برای اقدام است. اغلب برای اینکه یک کشور تصمیم و ارادۀ خود را به منصه ظهور برساند به برقراری تحریم مبادرت می ورزد. این مورد به ویژه درخصوص آمریکا صادق است؛ زیرا این کشور برای اینکه بخواهد رهبری خود را در عرصه جهانی نشان دهند، حتی اگر احتمال اینکه اقدام علیه کشور هدف در رفتار آن کشور تغییری پدید نیاورد. در این موارد، تحریم به این علت اعمال می شود که دست روی دست گذاشتن و اقدام نکردن، سیاستمداران این کشور اعتماد عمومی داخلی و خارجی را از دست می دهند و متهم می شوند که تمایلی به استفاده از نفوذ خود ندارند.(21)

ب) تحریم های آمریکا
ایالات متحده آمریکا هم برای ایجاد تغییر در رفتار جمهوری اسلامی ایران از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی تا حال حاضر طیف گسترده ای از تحریم ها را علیه جمهوری اسلامی ایران اعمال نمود.
این رفتار آمریکا از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون استمرار داشته است. تحریم اقتصادی، بلوکه کردن دارییهای ایران در آمریکا، درخواست از اروپا برای عمق ندادن به روابط اقتصادی با ایران و تقویت قانون داماتو برای محدود سازی شرکت های چند ملیتی درروابط اقتصادی با جمهوری اسلامی ایران، نشانه های آشکار این استراتژی ایالات متحده می باشد.رؤسای جمهور آمریکا شامل کارتر، ریگان، بوش، کلینتون و جرج دبلیوبوش همگی بر این استراتژی ابرام ورزیدند. به دلیل وجود اجماع نظر در سطح دولتمردان و نخبگان در ایالات متحده آمریکا، این سیاست نهادینه شده و به طور مستمر ادامه یافته و بسته به شرایط، اشکال گوناگونی به خود گرفته است.(22) که عبارتند از:
1- تداوم تحریمهای اقتصادی و ممانعت از سرمایه گذاری در ایران؛
2- اعمال نفوذ آمریکا در سازمانهای اقتصادی، پولی و بازرگانی برای محدود نمودن دست یابی جمهوری اسلامی ایران به منابع اقتصاد جهانی؛
3- تلاشهای معطوف به جلوگیری از انتقال تکنولوژی پیشرفته به ایران؛
4- تلاشهای معطوف به حذف ایران از فعالیت در پروژه های نفتی دیگر کشورهای حوزه دریای خزر؛
5- تلاش برای پیش گیری از ساخت خط انتقال انرژی از مسیر ایران برای انتقال نفت دریای خزر به بازارهای جهانی؛
6- تلاش برای جلوگیری از نفت خام به دست آمده توسط کشورهای حوزه دریای خزر در مقابل تحویل نفت ایران به جای آن در خلیج فارس برای حمل به بازارهای جهانی نفت؛ (23)
تحریم های اقتصادی آمریکا علیه ایران از بعد از حادثه گروگانگیری سفارت این کشور علیه ایران آغاز گردید. این تحریم ها در زمان جنگ ایران و عراق نیز با وسعت بیشتری ادامه داشت. به طوری که محدودیت صادرات کالاهای آمریکایی به ایران از سال 1984 افزایش یافت و واردات کالاهای ایرانی به آمریکا از اکتبر 1987 طی فرمان نامه اجرایی رونالد ریگان رئیس جمهور وقت به کلی ممنوع شد.(24) موج دیگر تحریم های آمریکا علیه ایران از زمان انعقاد قانون منع تولید و تکثیر سلاح هسته ای برای ایران و عراق در سال 1992 بر اساس سیاست مهاردوگانه آغاز گردید که طبق آن محدودیت های صادرات به ایران به طور چشمگیری شدت یافت. این قانون که از طرف کنگره به تصویب رسید، دولت آمریکا را ملزم می ساخت برای جلب موافقت ملل دیگر، ایران را در زمینۀ کالا و فن آوری در مضیقه بگذارند به ویژه آن دسته از کالا وفن آوریهایی که قابلیت استفاده دو منظوره داشتند و می توانستند برای دست یابی ایران به سلاحهای غیرمتعارف پیشرفته مفید واقع شوند.(25)
بیل کلینتون در مارس 1995، همه شرکت های آمریکایی را از سرمایه گذاری در توسعه منابع نفتی ایران منع نمود. این اقدام به طور خاص، قرارداد چندین میلیارد دلاری شرکت کونوکو را مورد هدف قرار داد. این قرارداد به منظور توسعه حوزه نفتی جزیره سیری منعقد شده بود. در ماه مه 1995، کلینتون ممنوعیت معامله های اقتصادی را با ایران صادر کرد. (26)
در سال 1996 بر اساس قانون تکمیلی، تقریباً تمامی تجارت دو جانبه را که طی آن شرکت های خارجی سالانه بیش از 40 میلیون دلار در حوزه های نفتی جدید ایران سرمایه گذاری کنند، ممنوع نمود.
که البته این سقف در سال 1997 به 20 میلیون دلار در سال کاهش یافت که این یکی از غیر عادی ترین نوع تحریم ها علیه ایران بود.(27)
اغلب تحریم های آمریکا علیه ایران تاکنون ادامه دارد و یا اگر به صورت مقطعی اعمال گردیده بود، بارها تمدید گردید. بنابراین مشاهده گردید که این سیاست از طول حیات جمهوری اسلامی ایران تاکنون استمرار داشته است و این رویه البته موجبات افزایش خصومت مابین دوکشور را فراهم آورد، ولیکن آنچه قابل بررسی است به میزان نقش این عامل در استمرار این خصومت است و دیگر آنکه اگر این مسئله به طور ریشه ای مورد بررسی قرار گیرد، تحریم های آمریکا علیه ایران برآیند سیاست دیگری است که تا حد زیادی تحت نفوذها و فشار این عامل بر علیه ایران اعمال گردیده است.

4) نقش اسرائیل در استمرار خصومت مابین ایران و آمریکا
عمق روابط آمریکا و اسرائیل، نشان دهندۀ نقش تعیین کننده اسرائیل در روابط واشنگتن – تهران است. در میان واحدهای سیاسی جهان، هیچ کشوری به اندازه اسرائیل در داخل آمریکا نفوذ نداشته است و در منطقه خاورمیانه، منافع و مصالح این رژیم راهنمای سیاستها و استراتژی ایالات متحده باشد. سیاست خارجی اصول گرایانه جمهوری اسلامی ایران در قبال مسئله فلسطین و نفی مشروعیت سیاسی حکومت مستقر در تل آویو، علاوه بر چالش میان ایران و اسرائیل، به واگرایی و ضدیت آمریکا با ایران نیز منتهی شده است. بنابراین نقش اسرائیل در روابط ایران و آمریکا از دوزاویه قابل طرح است و از سویی ضدیت جمهوری اسلامی ایران با این رژیم و حمایت از گروههای مبارز لبنانی و فلسطینی که منافع آمریکا در اسرائیل را به عنوان متحد استراتژیک این کشور در منطقه خاورمیانه به خطر می اندازد. از سوی دیگر نقش و نفوذ اسرائیل و لابی صهیونیستی در تعیین خط و مشی های سیاست خارجی آمریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران این موضوع را می توان بررسی کرد.

الف) ضدیت ایران با اسرائیل
جمهوری اسلامی ایران از آغاز، عدم مشروعیت اسرائیل و مبارزه برای نابودی آن را یکی از اصول سیاست خارجی خود قرار داد و در این زمینه کمک های فراوانی نیز به کشورهای اسلامی و جنبشهای اسلامی در حال مبارزه با اسراییل اعطا کرده است. در سیاست خارجی ایران، مسئله فلسطین عمده ترین مشکل جهان اسلام تلقی شده است که با وجود اسراییل در منطقه هرگز به نفع مسلمانان خاتمه نخواهد یافت. به عبارت دیگر در سیاست خارجی ایران، کشوری به نام اسراییل هرگز به رسمیت شناخته نشده است. از این رو بعد از پیروزی انقلاب اسلامی مسئله اشغال فلسطین توسط اسرائیل از جمله مهم ترین دغدغه های جمهوری اسلامی ایران بوده است. اعلام روز قدس، تعطیلی دفتر نمایندگی اسرائیل در تهران و تبدیل آن به سفارت فلسطین، حمایت از نهضت های آزادیبخش و گروههای مبارز فلسطینی،در دستور کار ایران قرار گرفت. ایران حتی در دورۀ جنگ تحمیلی باعراق تفکر خود را در مورد اسرائیل تغییر نداد. ایران هممچنین مخالفت شدید روند صلح اعراب و اسرائیل است.(28)
مخالفت ایران با روند مذاکرات صلح خاورمیانه موجب تداوم تیرگی و تنش بین ایران و آمریکا شده است. حمایت از گروههای مبارز فلسطینی، مخالفت ایران با روند صلح خاورمیانه از طریق به رسمیت نشناختن اسراییل بر سرزمینهایی که قبل از تاُسیس دولت اسرائیل تحت کنترل فلسطینی قرار داشت، همچنین مخالفت با تلاشهای میانجیگرانه ایالات متحده در جهت امضای قراردادصلح بین اسراییلی ها و فلسطینی ها موجب پیدایش اختلاف بین ایالات متحده و ایران شده است.(29) از دید آمریکا استمرار این مخالفت باعث اختلال احتمالی در این جریان شده است که آثارمخرب برای منافع آمریکادرمنطقه دارد (30)
از دیدگاه جمهوری اسلامی ایران، اهدافی که آمریکا در صلح خاور میانه دنبال می کند با مبانی و اصول سیاست خارجی ایران تعارض دارد. بنابراین استمرار ایدئولوژی نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران در قبال مسئله فلسطین، یکی از دلایل رویارویی ایران و آمریکا است. بر این اساس مخالفت جمهوری اسلامی ایران با اسرائیل و روند صلح خاورمیانه با تلاشهای آمریکا در حل منازعه اعراب واسرائیل و همچنین تلاش این کشور در تثبیت و حفظ موقعیت اسرائیل برای پیشبرد منافع ملی خود در خاور میانه از سوی دیگر، تعارض و تضاد مابین دو کشور افزایش و تداوم می بخشد. بزرگترین و مهم ترین دلیل آمریکا برای تخاصم با جمهوری اسلامی ایران، به زعم این کشورمخالفت ایران و اسراییل و کارشکنی ایران در قبال صلح خاورمیانه عنوان گردیده است.(31)
از این رو اسراییل و آمریکا، برای سالیان متمادی جمهوری اسلامی ایران را حامی تروریسم معرفی کرده اند. آنها بر این باورند که کمک ایران به جریان مقاومت لبنان و فلسطین، یک مانع مهم در مقابل فرآیند صلح اعراب و اسرائیل به شمار می رود. پاتریک کلاوسون در این خصوص اظهارمی دارد: ایران در مختل ساختن تعادل شکننده ای که فرآیند صلح را طولانی نموده است مسئول می باشد. تهران در این مورد یک شکست استراتژیک واقعی را به آمریکا وارد ساخته است. چرا که غیر از موضع فرآیند صلح، این موضوع به اعتبار آمریکا نیز خدشه وارد کرده است. بنابراین بر اساس دیدگاه واشنگتن اگر تهران به فعالیت خود در تضعیف فرآیند صلح ادامه دهد، باید انتظار خصومت و دشمنی آمریکا را داشته باشد.(32)

ب) نفوذ و فشار اسراییل و لابی صهیونیستی بر سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران
روابط آمریکا و اسرائیل بسیار درهم تنیده است، این روابط علاوه بر تعاملات نزدیک دو دولت، از عمق استراتژیک نیز بر خورداراست و نقش منطقه ای اسرائیل در استراتژی آمریکا، نیز اهمیت بسیاری برخوردار می باشد. از این رو ایالات متحده، حمایت و حفظ منافع این رژیم را در صدر علایق سیاست خارجی خود قرار داده است. از سوی دیگر به دلیل نفوذ اسرائیل و لابی صهیونیستی در ایالات متحده منافع اسرائیل و تمایلات منطقه ای این رژیم، جزء اصل و شکل دهنده سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه است. هیچ مسئول آمریکا و هیچ قانون گذاری در این کشور نمی تواند موضعی اتخاذ کند که بر خلاف منافع تعریف شده از طرف دولت اسراییل و گروههای فشار یهودی آمریکا باشد.
نفوذ اسرائیل بر سیاست خارجی آمریکا به ویژه در قبال جمهوری اسلامی ایران با وضوح بیشتری قابل درک است. به گونه ای که بسیاری از کارشناسان مسائل خاورمیانه معتقدند عدم ارائه یک تحلیل واقعی و نبود درک و شناخت صحیح از ایران از سوی مقامات آمریکایی ناشی از نفوذ لابی قدرتمندی است که مانع شکل گیری یک تحلیل واقعی از اوضاع ایران در کاخ سفید شده است. برای مثال گراهام فولر نوسینده کتاب قبله عالم و از مقامات بلندپایه سازمان سیا که به مدت 25 سال در منطقه خاورمیانه و از جمله ایران فعال بوده است در تشریح نوع نگرش سیاستمداران واشنگتن در خصوص ایران و نقش لابی صهیونیسم معتقد است؛
هرگونه تلاشی برای دستیابی به یک تحلیل واقع بینانه و متعادل از حکومت ایران بسیار مشکل است، زیرا که یک مرکز سخنگویی و تبلیغاتی داغ و پرهیجان طرفدار اسراییل در سنا وکنگره حضور دارند که هرگونه شفافیت در روابط دو کشور را مخدوش و تیره می کند وی می افزاید کارمندان دولت آمریکا تنها در پشت درهای بسته و مخفیانه می توانند به طور بی طرفانه و منصفانه در خصوص ایران تجزیه و تحلیل کنند، که البته این فضا برای منافع دراز مدت آمریکا مناسب نیست. چون مقامات عالی رتبه وزارت خارجه، وزارت دفاع و کنسولگریها به راحتی نمی توانند مسائل را گزارش دهند. (33)
یکی از تحلیل گران روابط بین الملل در این باره معتقد است تضاد بنیادین آمریکا با ایران، موضوع اسراییل است و حتی از لحاظ متدلوژیک در وزن گذاری متغیرها ی دخیل در تقابل ایران وآمریکا، موضوع اسراییل و امنیت اسراییل به صورت کمی نزدیک به 80درصد مشکل را تشکیل می دهد. این موضوع که چرا اسراییل تا این اندازه برای آمریکا اهمیت دارد که حتی برای دفاع از آن حاضر است به سلاح هسته ای نیز متوسل شود، بنابرنظر تحلیل گران به نفوذ مالی، رسانه ای و سیاسی یهودیان آمریکا در دستگاه حکومتی این کشور بستگی زیادی دارد. همچنین نفوذ مذهبی یهودیها در میان طیف وسیعی از مسیحیان کلیسای انجیل آمریکا بسیار در این زمینه قابل توجه است، تا حدی که عده زیادی از جمهوری خواهان را مسیحیان صهیونیست تشکیل می دهند (34)
در این زمینه لابی صهیونیست ها در آمریکا ایپک نفوذ بسیار زیادی در تصمیمات متخذه از سوی کاخ سفید دارند به ویژه این نفوذ در سیاست های ایالات متحده برعلیه جمهوری اسلامی ایران در طی 27 سال گذشته نقش بسیار زیادی داشته است. بسیاری از تصمیم گیرندگان سیاست خارجی آمریکا در مقاطع مختلف گرایش فکری به اسراییل داشته اند که نقش آنها در پی ریزی طرح های آمریکا علیه ایران نیز قابل مشاهده است.
طراح سیاست مهار دوجانبه مارتین ایندیک مدت زیادی در اسراییل مشاور مطبوعاتی اسحاق شامیر، نخست وزیر اسراییل و رهبر حزب لیکود بوده است. سپس به آمریکا مهاجرت می کند و به استخدام کمیته عمومی آمریکا-اسراییل (ایپک) در می آید. پس از این وی موسسۀ واشنگتن برای مطالعه خاورمیانه نزدیک را در 1985 تاسیس می کند و از این طریق به کاخ سفید و مسئولیت امور خاورمیانه در شورای امنیت ملی راه پیدا می کند. وی در اجلاس سالانه این موسسه سیاست مهار دو جانبه را اعلام می کند. بنابراین زمینه کاری و فکری مارتین ایندیک تا حدودی انگیزه های شخصی طراحان سیاست مهاردوگانه را روشن می کند. همچنین دو نفر ازطراحان دیگر سیاست خاورمیانه ای دولت کلینتون به جانبداری از اسراییل اشتهار دارند. دنیس راس رئیس بخش برنامه ریزی وزارت خارجه آمریکا که به ایپک نزدیک بود و ساموئل لوییس که به مدت هشت سال، سفیر آمریکا در اسراییل بوده است. (35) بنابراین آنها از طریق تحت الشعاع قراردادن ایران، چه از لحاظ نظامی و چه از حیث سیاسی، سیاست خارجی آمریکا را در مسیر منافع اسراییل شکل دادند. این سیاست به طور رسمی با مواضع اسراییل سازگار بوده است. دردورۀ بوش، این سیاست حتی با شدت بیشتری دنبال گردید.(36) با روی کارآمدن نو محافظه کاران در زمان ریاست جمهوری جرج دبلیو بوش، وابستگی سیاستمداران آمریکایی به اسراییل بیشتر می گردد. ایپک معمولاً رابطه نزدیکی با بازهای واشنگتن و جمهوری خواهان به ویژه نومحافظه کاران دارد. در زمان جرج دبلیو بوش آنها از سیاست های وی علیه ایران حمایت زیادی نمودند، برای مثال ایپک از اصلاحیه سناتور سام براون بک که به قانون دموکراسی برای ایران معروف شد حمایت نمود. ربکا داینار در این زمینه می گوید: ما از کوششهایی حمایت می کنیم که مردم ایران را تشویق می کند تا از رابطه رژیم ایران با تروریسم و تلاش آن برای تجهز به سلاح هسته ای جلوگیری کند. پویا دیانیم رئیس کمیته عمومی یهودیان ایرانی مقیم لس آنجلس نیز اعلام نمود: به منظور تقویت حمایت از سیاست تغییر رژیم در ایران، میان نو محافظه کاران، ایپک و حامیان ایرانی رضا پهلوی (سلطنت طلبان) معاهده ای بسته است.
گزینه نو محافظه کاران استفاده توامان از مشی سخت افزاری و نرم افزاری کاخ سفید برای ماهیت نظام جمهوری اسلامی ایران است و ایپک به شدت از این سیاست حمایت می کند. از این رو در کاخ سفید افرادی مانند پل ولفووتیز به عنوان یکی از 83 شخصیت یهودی دولت بوش، سعی نمودند ایالات متحده را در همان مسیری هدایت کنند که سیاست تندرو و افراطی صهیونیست ها به آن سو درحال حرکت است.(37) نو محافظه کاران نیز تحت تاثیر خواسته های اسراییل پا را حتی از این فراتر نهادند و خواستار تغییر رژیم در ایران و در مواردی کاربرد نیروی نظامی علیه ایران گردیده اند.(38)
نومحافظه کاران که پس از حوادث یازدهم سپتامبر در اوج قدرت خود قرار دارند در حوزه های دینی، سیاسی و نظامی نیز جای خود را باز کرده اند و موسسات مطالعاتی این جریان همانند امریکن اینترپرایز در شکل گیری سیاست خارجی جممهوری خواهان نقش اساسی دارند. کسانی که در این موسسه کار می کنند در زمرۀ تندروترین افراد مخصوصاً علیه کشورهایی مثل ایران هستند. این افراد معمولاً در موسساتی مثل انستیتوی واشنگتن که قوی ترین تشکیلات به نفع اسراییل است نیز کار می کنند. موسسۀ مزبور بیشترین همکاری را با دستگاه های دفاعی و نظامی آمریکا دارد. لابی صهیونیستی نیز فعالیت شدیدتری پس از حوادث یازده سپتامبر علیه ایران شروع کرده است. همچنین تقریباً پس از این حوادث همیشه یکی از مقامات عالی اسراییل در واشنگتن با هدف تحریک علیه ایران حضور داشته اند. تعداد بیشمار مصاحبه هایی که از شبکه های خبری آمریکا با مقامات اسراییل دارند، تقریباً در تمامی آنها به نوعی موضوع و نقش بسیار منفی ایران پیش کشیده می شود.(39)
بنابراین بعد از حوادث 11 سپتامبر و رویکرد جدید مقامات آمریکایی به مساله ایران در چارچوب محور شرارت و تهدید به حمله نظامی، بیش از هر دیگر، با وضعیت اسراییل که به شدت از حوادث فوق احساس ناامنی می کند قابل فهم و تحلیل است. متهم نمودن ایران به حمایت از تروریسم، نقض حقوق بشر و مخالفت با دستیابی ایران به تکنولوژی هسته ای به شدت از سوی اسراییل و لابی یهودی پی گیری می شود به ویژه که ایران با روند صلح اسراییل و فلسطین نیز مخالفت است.
با توجه به مطالبی که در خصوص نقش متغیر اسراییل در رفتار ایالات متحده آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران آورده شد. تاثیر مستمر اسراییل در سیاست های آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران مشخص می گردد. این تاثیر در اکثر اقدامات آمریکا علیه ایران به وضوح قابل شناسایی بود. شاید اگر این عامل از روابط دو کشور حذف می گردید، خصومت مابین دو کشور تا این حد عمق و استمرارنمی یافت، زیرا که نقش عوامل دیگر در این زمینه چندان قابل توجه نمی باشد و در بسیاری از موارد تابع و ناشی از این عامل می باشد.
در مورد سیاست تحریم آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران به عنوان عاملی که در طول حیات جمهوری اسلامی ایران استمرار داشته است، نقش فشارهای لابی یهود و اسراییل در اکثر موارد و مقاطع محرز است. بنابراین این عامل هرچند در استمرار خصومت بین دو کشور نقش داشته است ولی به میزان زیادی تحت تاثیر فشار لابی یهود و اسرائیل قرار داشته است. لذا می توان عنوان نمود نقش اصلی و مهم را دشمنی اسراییل علیه ایران در این زمینه به عهده دارد.

فرجام
در طول دهه های پس از انقلاب اسلامی آمریکا به دلیل ضعف اطلاعاتی خود در خصوص ایران نتوانست سیاست های خود را در خصوص ایران واقع بینانه سازد. رفتار این کشور را می توان بر اساس الگوی منازعات مارپیچی که ریچارد کاتم آنرا مطرح می سازد تحلیل نمود.
بر اساس این الگو کشورها نسبت به نیت طرف مقابل ظنین می شوند و بر همین مبنا عمل می کنند. بنا بر این، عمل طرف مقابل از جانب آنها با ظن مورد ارزیابی قرار می گیرد، فضای خصمانه تشدید شده و اوج می گیرد. این موضوع بیشتر به وجود عنصر سومی در روابط کشورها برمی گردد. در روابط ایران و آمریکا، آمریکاییها با استفاده از نظرات و اطلاعات دستگاههای اطلاعاتی اسراییل و فشار لابی صهیونیستی قدرتمند در کاخ سفید به تحلیل اوضاع ایران می پردازد که این موضوع در برداشت ایالات متحده از رفتار ایران بسیار نقش اساسی داشته است.
گراهام فولر این موضوع را چنین بیان می کند: تحلیل گران و تصمیم گیرندگان کاخ سفید، از پشت عینکی که اسراییلیها بر روی چشم های آ نها تعبیر نموده است به مسائل ایران می نگرد.
البته بر اساس اگوی مارپیچی (زیگزاگی) در رفتار آمریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران گاه دیدگاه «میانه رو» در رفتار آرام تر و واقع بینانه تر و گاته دیدگاه «رادیکال» (برخورد خشن و متکی بر سیاست مشت آهنین) غلبه می کرد، که می توان سیاست دوران کلینتون در قبال جمهوری اسلامی ایران را «میانه رو» و سیاست خارجی جرج دبلیو بوش را « رادیکال» خواند. در دیدگاه اخیر، نفوذ اسراییل و لابی یهود بیشتر به چشم می خورد که این عامل آمریکا را از برخورد و رفتار واقع گرایانه با جمهوری اسلامی ایران دورمی سازد و خصومت را افزایش و استمرار می بخشد.
بنابراین نفوذ اسراییل و لابی طرفدار این رژیم به طور مستمر در طول حیات جمهوری اسلامی ایران بر سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران سایه افکنده است. این اعمال نفوذ از طریق تاثیرگذاری در تصمیم گیریهای کاخ سفید ومشارکت در ارائه طرح های مختلف بر ضد ایران، موجبات رفتار خصمانه آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران را استمرار و فزونی بخشیده است.
از سوی دیگر باید اذعان نمود که اسراییل در سیاست خاورمیانه ای آمریکا جایگاه ویژه، اساسی و مهمی به عنوان تنها متحد استراتژیک این کشور در منطقۀ خاورمیانه دارد به گونه ای که در گزارش مربوط به منافع ملی آمریکا که هر ساله منتشر می شود. بقای اسراییل، حل و فصل فرآیند صلح اعراب و اسراییل به عنوان منافع حیاتی آمریکا در خاورمیانه بیشترین وزن را در سیاستگذاری خارجی این کشور دارد. بنابراین ضدیت اسراییل باایران، حمایت اصولی ایران از گروههای مبارز فلسطینی و مخالفت با روند نا عادلانه صلح اعراب و اسراییل، رفتار خصمانه آمریکا علیه ایران را افزون و مستمر نموده است.

منابع:
1- عباس ملکی فرآیند تصمیم گیری در سیاست خارجی ایران فصلنامه راهبرد، شماره 2 7 (بهار 1382)، ص100.
2- داریوش اخوان زنجانی تاملی در مورد مساله روابط ایران وآمریکا ارزیابی سیاست خارجی خاتمی از منظر صاحب نظران، گردآوری مهدی ذاکریان (مجموعه مقالات)، (تهران: انتشارات همشهری، 1380)، ص 13.
3- مریم مرادی استمرار و تغییر در سیاست خارجی آمریکا فصلنامه راهبرد، شماره 22 (زمستان 1380)، ص318-317.
4- محمد باقر خرمشاد رفتار شناسی آمریکا در قبال انقلاب اسلامی ایران ، فصلنامه راهبرد، شمارۀ 31،(بهار 1381) صص314-313
5- روزنامه همشهری، 7/6/1384
6- صادق زیباکلام، معرفی نقد کتاب سیاست خارجی آمریکا و بحران گروگانگیری در ایران نوشته دیوید پاتریک هافتون، فصلنامه خاورمیانه، شماره 32 (زمستان 1381)، ص215.
7- سید محمد کاظم سجادپور سرنوشت مهار ایران توسط آمریکا در دوران خاتمی سیاست خارجی خاتمی (مجموعه مقالات) از منظر صاحب نظران، گردآوری مهدی ذاکریان،(تهران: انتشارات همشهری، 1380) ص190.
8- سید محمد کاظم سجادپور سیاست مهار دو جانبه در تئوری و عمل فصلنامه سیاست خارجی، سال هشتم، (بهار 1373) ص27.
9- سید محمد کاظم سجادپور، ارزیابی مهار دوگانه: چهارنگاه متفاوت، فصلنامه سیاست خارجی سال یازدهم، (بهار1376)، ص16.
10- همان صص 18-17
11- سجادپور،سرنوشت سیاست مهار پیشین، ص 116.
12- سجادپور، سیاست خارجی ایران؛ چند گفتاردر عرصه های نظری و عملی، (تهران. انتشارات دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، 1381)، صص 152-151.
13- متن سخنرانی، وزیر خارجه آمریکا در کنفرانس ایران و آمریکا، فصلنامه خاورمیانه، سال هفتم،(بهار1379)، صص9-162.
14- مصطفی زهرانی، از کشورهای یاغی تا محور اهریمنی، فصلنامه سیاست خارجی، سال شانزدهم (بهار1381)، ص 92.
15- محمدرضا گلشن پژوه سخنرانی 29 ژانویه بوش؛ رویا و واقعیت گزیده تحولات جهان،
(تهران: موسسه ابرار معاصر، شماره 2، 1380)، ص9.
16- مرادعلی صدوقی، فصلنامه مطالعات راهبردی، سال پنجم، شماره 17 و 18 (پائیز و زمستان 1381)ص718.
17- محمدکاظم سجادپور، ایران و یازده سپتامبر، چارچوبی برای درک سیاست خارجی فصلنامه سیاست خارجی، سال پانزدهم (زمستان 1380)، ص974.
18- همان، ص 975.
19- حسین علیخانی، تحریم ایران، شکست یک سیاست، ترجمه محمد تقی نژاد (تهران؛ انتشارات وزارت امورخارجه، 1380) ص63.
20- مرتضی بهروزی فر ایران تحریم های آمریکا و بازار جهانی انرژی فصلنامه خاورمیانه، سال یازدهم، (پاییز و زمستان 1383)، صص 45-44.
21- همان،ص49.
22-حسین اردستانی تاثیر اسراییل بر تعمیق بحران ایران وآمریکا فصلنامه خاورمیانه سال نهم (زمستان)1381، ص17.
23- شورای آتلانتیک ایالات متحده، بن بست روابط ایران و آمریکا، (تهران: موسسه مطالعات و تحقیقات بین المللی تهران، 2001) ص121.
24- بهروزی فر، پیشین، ص52.
25- اردستانی، پیشین، ص17.
26- پاتریک کلاوسون، تحریم های آمریکا علیه ایران، ترجمه حسین محمدی نجم، (تهران: دورۀ عالی جنگ 1997) ص59.
27- بهروزی فر، پیشین، ص52.
28- عباس ایمانی راد، جایگاه فرآیند صلح خاورمیانه در سیاست خارجی ایران و آمریکا فصلنامه خاورمیانه، شماره 38 (تابستان 1383) ص63.
29- گزارش شورای آتلانتیک آمریکا به جرج دبلیو بوش، رئیس جمهور جدید آمریکا، پیرامون مسائل ایران و آمریکا، ترجمه مرگز پژوهشهای علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه، بهار 1380، صص2-1.
30.w.chirstophoer, “ American s leadership , American opput tunity”,foreign Affairs , spring 1995.p.21.
31- ایمانی راد، پیشین، صص74-73.
32- کلاوسون، پیشین، ص27.
33- عبدالمهدی مستکین صهیونیسم در روابط ایران و آمریکا ضمیمه روزنامه همشهری (همشهری دیپلماتیک)، شماره سوم (نیمه دوم آذرماه 1382).
34- محمود سریع القلم، عراق جدید، خاورمیانه جدید پی آمدهای نظری برای ایران سال نهم، شماره 22 (زمستان 1381)، صص 15-14.
35- سجادپور، سیاست مهار دوجانبه در تئوری و عملی ، ص 29.
36- محمود سریع القلم، سیاست خارجی جمهوری اسلام سیاسی و جمهوری اسلامی ایران در سیاست خارجی ماهنامه نگاه، سال چهارم، شمارۀ 46(مهر و آبان 83)، ص 22.
38- روزنامه همشهری، 21/7/84، ص8.
39- جهت مطالعه بیشتر در این زمینه بنگرید به:
J.J.Goldberg, Jewish power, Inside the American jewish Establishment. (new york ; Addison.wesley publishing company , Inc, 1996) p.p279-305. Jewish power in American medius ,www.abbc.com
 

 

منبع: روزنامه جام جم

چاپ                       ارسال براي دوست

نظرات كاربران
نام

ايميل
نظر

 

مسئولیت محتوا و مواضع مندرج در مقالات بر عهده نویسندگان بوده و درج آنها در این پایگاه به مفهوم تأیید آن نمی باشد. Copyright © second-revolution.ir, All Rights Reserved