از دكترين پيش‏دستي تا حق تهاجم

مادلين كي.آلبرايت

مادلين آلبرايت وزير خارجه آمريكا در دولت كلينتون، Ùˆ استاد دانشگاه ... در مقاله‏اي نسبتا مبسوط، سياستهاي جنگ‏افروزانه دولت بوش را به انتقاد گرفته Ùˆ ضعفها Ùˆ كاستيهاي آنرا بازگو كرده است. البته بخشي از اين انتقادات پاسخي براي غرغر حاكمان فعلي كاخ سفيد نسبت به سياستهاي دوران  كلينتون خواهد بود؛ اما به‏هرحال براي نشان دادن واقعيت از پس گرد Ùˆ غبار جنگ‏افروزيهاي دولت بوش ارزشمند است. دكترين «حق پيش‏دستي» كه مبناي اشغالگريهاي آمريكا در خاورميانه قرارگرفته در تئوري Ùˆ اجرا غيرقابل دفاع مي‏باشد Ùˆ تقسيم مردمان دنيا به دو گزينه «دوست» يا «دشمن» مستبدانه است. دوري روزافزون كشورهاي دوست آمريكا از اين ابرقدرت عبوس Ùˆ رويكرد آنان به اروپا Ùˆ خاوردور نشان‏دهنده بار منفي سياست  آمريكا Ùˆ غيرعقلايي بودن روشهاي اين كشور در يكدست‏ نمودن صحنه سياست جهاني است. در مطالعه اين مقاله نبايد فراموش  كنيم كه تفاوت بوش Ùˆ كلينتون تنها تفاوتي در انتخاب استراتژي است والا خوي استكباري Ùˆ شيطاني در دولت آمريكا ريشه دوانده است. همچنين بايد دولت آمريكا را به‏عنوان بزرگ‏ترين فروشنده سلاحهاي كشار جمعي Ùˆ يار Ùˆ حامي بزرگ‏ترين تروريست دولتي يعني اسرائيل در نظر داشت. سوال اينجاست كه Ú†Ù‡ كسي زماني از القاعده Ùˆ صدام بيشرين حمايتها را نموده است؟
اينك هر ملتي در هر جاي دنيا بايد تصميم بگيرد كه: «يا با ماست» يا «با تروريستها.» «در حال حاضر، تنها دو قدرت در صحنه جهاني وجود دارند: يكي، آمريكاست كه ظالم و ستمگر مي‏باشد و ديگري، جنگجوي دلاوريست كه هنوز، از خواب سبك خود بيدار نشده و آن دلاور، اسلام است.» اشتباه نكنيد! «انتخاب مطمئن بين يكي از دو ديدگاه جهاني‎ست.»
شايد تعداد اندكي از خوانندگان اين مطلب ندانند نخستين عبارت ذكرشده در بالا از سوي چه كسي ايراد شده است؟ اين عبارت، توسط جرج دبليو بوش به فاصله كمي پس از وقوع حملات تروريستي يازده سپتامبر سال 2001 بيان گرديد. همچنين شمار كمي از خوانندگان، متعجب خواهند شد؛ وقتي كه بدانند دومين عبارت از سوي يك روحاني مسلمان سنّي مذهب به نام امام مويد عبيدي در بغداد اظهار شده است. با اين وجود، تشخيص اينكه آخرين عبارت از سوي ـــ دومنيكن دي ويلپن ـــ بيان گرديده، ممكن است سخت‏تر باشد. او در اين جمله به توصيف ديدگاه‎هاي متفاوت جهاني كه توسط واشنگتن و پاريس مطرح شده، مي‏پردازد. اين موضوع، بايد ما را به ياد اين واقعيت بيندازد كه هيچ‎كس به اندازه ايالات متحده، جهان را اين‎گونه تقسيم نكرده است.
قالب بندي انتخابها، محور سياست امنيت ملي ما است. بعد از جنگ جهاني دوم هيچ دولتي مانند ايالات متحده داراي چنين نقش تاثيرگذاري در تعيين اين گزينه‏ها نبوده است. امروز، دولت بوش ادعا مي‏كند، در حال تعريف مجدد انتخاب بنياديني است كه «هر ملتي» در «هر جاي دنيا» بايد آن را برگزيند. رقيبان تندروي آمريكا براي طرح خود به‎عنوان الهه بزرگ انتقام‎گيري از ايالات متحده اشتياق فراواني را دارند. از سوي ديگر، كساني‎كه در اين ميانه گرفتار شده‏اند، گزينه‏هاي ديگري را پيشنهاد مي‏كنند كه ممكن است، انتخابشان را با قدري مشكل مواجه نمايد.
حادثه 11 سپتامبر براي آقاي بوش به مثابه وحي‏اي بوده كه او را به اين نتيجه‏گيري رهنمون ساخته است، «تحولات جهان ايالات متحده را براي امنيت و بقا بسيار مخاطره آميز كرده است.» اين نتيجه‏گيري باعث شد تا بوش تصميم سرنوشت سازي بگيرد و آن كنارگذاشتن رويه‏اي است كه بيش از نيم قرن شاخص سياست خارجي آمريكا بوده است. تكيه و تاكيد بر اتحاد خيلي زود جاي خود را به پيش‎دستي كردن براي رسيدن به پيروزي داد. شوك زور بر كار دشوار ديپلماسي چيره شد.
بوش براي به‎وجود آوردن اين تغييرات، به صراحت نصيحت يكي از سياستمداران را ردكرد كه به او هشدار داده بود:
«تهاجم حيرت برانگيز اخير بايد موجب مخدوش و پاك‎شدن اين فكر در ميان برخي‎ها شده باشد كه ايالات متحده مي‏تواند به تنهايي و هرجور كه باشد به جنگ عليه تروريسم بپردازد و يا به خاطر آن وارد هر معركه ديگري بشود.» اين سخن را بوش پدر كه چهل و يكمين رييس جمهور آمريكا بود نيز گفته است؛ اما پسرش كه چهل و سومين رييس جمهور ايالات متحده مي‏باشد، مدت كمي قبل از جنگ عراق ديدگاه خود را اين‎گونه عنوان كرد «از نقطه نظر عده‏اي، ما تنها كساني هستيم كه باقي مانده‏ايم، من با اين موافقم و آن افراد ما هستيم؛ يعني آمريكا.»
دولت بوش دوم كه عقيده دارد داراي دركي واضح Ùˆ بديهي از معناي حادثه يازدهم سپتامبر است، در ترغيب دنيا براي ترسيم درك مذكور دچار شكست شده است؛ در نتيجه، دنيا چنين ديدگاه Ùˆ دركي را برنمي‏تابد. در واقع،  بيشتر جهانيان با اين ديدگاه بوش كه 11 سپتامبر «همه چيز را دگرگون كرده است» موافق نيستند. شايد نيازي به گفتن نداشته باشد كه حملات 11 سپتامبر با بي‏تفاوتي جهان روبه‎رو شد، برخلاف ناتو كه براي نخستين بار در تاريخ خود اعلام كرد، اين جنايات، تهاجمي عليه اتحاد Ùˆ همبستگي كل جهان است. كم‎وبيش، بيشتر دولتها در دنياي اسلام نظير ايران Ùˆ فلسطين اين حملات را محكوم كردند. متحدان ايالات متحده از كانادا گرفته تا ژاپن Ùˆ استراليا در كمك Ùˆ يا الحاق نيروي كمكي به لشكر آمريكا براي جنگ با القاعده Ùˆ طالبان در افغانستان اشتياق Ùˆ عجله از خود نشان دادند. دولت پاكستان با انتخابي دشوار روبه‎رو بود Ùˆ در نهايت، همكاري را برگزيد. حتي روسيه Ùˆ چين با وجود جدايي‎طلبان مسلمان در كشورشان، ملزم به همكاري شدند. به‎نظر مي‏رسيد، دولت بوش ماه‎ها پس از 11 سپتامبر بتواند اين واكنشها را در جهت متحدكردن دنيا براي مقابله با تهديدي مشترك سوق دهد.
رئيس جمهور با تاكيد و اهميت دادن بر آرايش مليتهايي كه در اين حادثه قربانياني داشته‏اند و همچنين جلب حمايت خارجي براي انجام عمليات نظامي كه او بر عليه مسببين طراحي كرده بود، به‎خوبي عمل نمود. حاميان القاعده و طالبان از صحنه قدرت كنار زده شدند، اردوگاه‏هاي آموزشي آنها تخريب شد و زاغه‏هاي مهمات و ادوات نظامي آنها به چنگ آمريكا افتاد و بسياري از رهبرانشان اسير يا كشته شدند؛ اما دولت بوش به‎جاي بناي ساختماني بي‏تزوير بر مبناي اين دستاوردها تاكنون، به طور مداوم به توسعه و دشوارساختن ماموريت واهداف خود پرداخته است.
شاهد اين مدعا، اظهارات بوش در سخنراني ساليانه خود در سال 2002 است كه به جاي تمركز بر روي القاعده و كارهاي نيمه تمام باقي مانده در افغانستان، بر روي آنچه كه محور شرارت خوانده مي‏شود، اصرار ورزيد. او همان سال در صحبتهاي عمومي خود، به‎جاي توجه به ارزش بنانهادن ائتلافي ضد تروريستي، بر تصميم يكجانبه گرايانه‏اش براي كشاندن نيروي نظامي آمريكا به آن سوي چالش موجود تاكيد كرد؛ از اين‎رو، سالها تلاش براي از بين بردن و تضعيف مسابقات تسليحاتي را بي‎معني و بيهوده ساخت. او برخلاف برتري آشكار قدرت نظامي ايالات متحده و نيز مخاطرات به‎وجود آمده براي امنيت آمريكا توسط تكثير سلاحهاي كشتار جمعي از كنگره درخواست‎كرد كه اجازه كشف كاربردهاي جديد سلاحهاي هسته‏اي را به او بدهد تا بدين وسيله به ديگران بفهماند كه قصد كاهش آستانه برخوردهاي هسته‏اي را دارد.
هنگامي‎كه دولت، در اواخر سپتامبر استراتژي امنيت ملي براي سال 2002 را منتشر ساخت، كار را از اين مرحله نيز فراتر برد، زيرا طي آن، پيش‎دستي در دفاع از خود كه همواره هر رئيس جمهوري به‎عنوان يك ابزار، در حالت رزرو براي خود نگاه مي‏داشت، تبديل به مركز ثقل سياست امنيت ملي گرديد. گرچه اين گام به شكل خطرناكي مي‏توانست موجب سوء تعبيرهايي شود، نظير اينكه «آيا ما در واقع، به‎دنبال دنيايي هستيم كه در آن هر كشوري خود را محق مي‏داند تا به كشوري كه از جانب او احساس خطر مي‏كند، حمله نمايد؟» بوش هنگامي‎كه از تعقيب القاعده صحبت مي‏كرد، كمترآن را به‎عنوان تلاشي جهاني عليه تهديدي جهاني ترسيم كرد؛ ولي در عوض آن را كوششي براي حاضر كردن تروريستها در آستان «عدالت آمريكايي» مطرح نمود. گويي كه خود «عدالت» به تنهايي قادر به اين كار نيست.
سرانجام، واشنگتن در سال 2002 دوباره به صف‎آرايي حمايت جهاني براي جنگ عليه عراق پرداخت نه عليه القاعده. مقامات دولت براي تقويت مدعاي خود در خصوص ضرورت بركناري صدام حسين، رژيم او را با القاعده گره زده و آنها را به‎عنوان كفه‏هاي مكمل تهديد موجود تعبير كردند. مقامات آمريكايي اعلام كردند كه ايالات متحده در هر زمان و در هر مكان عليه چنين تهديد گراني اقدام خواهد كرد و توجهي به قوانين بين‏المللي و ترديدهاي متحدين ننموده و نگران بي‏حرمتي و يا عصباني شدن كساني كه ممكن است، اقدامات ايالات متحده را درك نكنند نيز نخواهد شد. بوش گفت كه آمريكا چاره‏اي به جز ورود به جنگ با دشمنانش ندارد تا بدين وسيله از قدرتمندتر شدن و يا دستيابي آنها به سلاحهاي بيشتر جلوگيري كند. از اين رو، آمريكا بر اساس وظيفه و برخلاف جلب حمايت چهار عضو شوراي امنيت، وارد جنگ با عراق شد.
برخي ناظران، شاهد نكته قابل تحسيني در سياستهاي دولت بوش در خصوص مقابله با كساني كه امنيت مردم آمريكا را به مخاطره مي‎اندازند، هستند. من نيز به آنان خواهم پيوست؛ اما در صورتي كه آن سياستها به‎گونه‎اي موثرتر به حفاظت از شهروندان ايالات متحده بپردازد؛ ولي سياستهاي مذكور چنين نيستند. علاوه بر اين، معتقدم اگر ال‏گور به‎عنوان رئيس جمهور انتخاب شده بود Ùˆ حملات 11 سپتامير نيز اتفاق مي‏افتاد، ايالات متحده با همكاري ناتو به ميدان جنگ افغانستان مي‏رفت Ùˆ سپس تمام تمركزش را بر سرتاسر آن كشور اعمال نموده Ùˆ براي بازسازي آن باقي مي‏ماند. آن‎گاه، دمكراتها به جلب پشتيباني براي ساخت كشور Ùˆ  پايان رساندن كارهايي كه شروع كرده بوديم، مي‏پرداختند. همچنين معتقدم كه ايالات متحده Ùˆ ناتو با كمك يكديگر به تمركز بر جنگيدن با القاعده ادامه داده Ùˆ تظاهر نمي‏كردند كه شكست در پيداكردن اسامه بن لادن چندان اهميتي ندارد. البته، بدون ترديد اجازه پيدا نمي‏كردند كه با ريا Ùˆ تظاهر خودشان را خلاص كنند. همين‎طور در مورد صدام باور دارم كه تيم ال‏گور اطلاعات مربوط به فعاليتهاي او را به گونه ديگري مورد بررسي قرار داده Ùˆ نتيجه‎گيري مي‏كرد كه جنگ عليه عراق، عنصر اساسي براي تامين امنيت آمريكا در كوتاه مدت به شمار نمي‏آيد. اتخاذ سياستي مبتني بر خويشتنداري Ùˆ پيگيري دولت براي يافتن جنايتكاراني كه هزاران نفر را در خاك آمريكا به قتل رساندند، كافي مي‎نمود.
تصميم دولت بوش براي فراتر بردن توجه‏اش از القاعده به سوي تهاجم به عراق Ùˆ تهديد ديگر كشورها  به حمله نظامي، نتايج ناخوشايند Ùˆ ناخواسته‏اي در پي داشت. بر اساس نتايج حاصله از يك نظرسنجي جهاني كه ميان 16000 نفر از مردم بيست كشور جهان Ùˆ سرزمينهاي فلسطيني در ماه مي انجام شد، درصد (15درصد يا بيشتر) كساني‎كه داراي ديدگاه مساعد Ùˆ مطلوبي نسبت به ايالات متحده بوده‏اند، به شدت كاهش يافته است. اين افراد در كشورهايي نظير برزيل، فرانسه، آلمان، اردن، نيجريه، روسيه Ùˆ تركيه مي‏زيسته‏اند. در اندونزي كه پرجمعيت‎ترين كشور مسلمان است، ديدگاه مساعد 75 درصدي در سال 2000  نسبت به آمريكا تبديل به ديدگاهي منفي درحد 83 درصد در 2003 شده است. حمايت از رهبري آمريكا در جنگ عليه ترور در هر يك از اين كشورها كاهش يافته Ùˆ در پاكستان به رقم دلسرد كننده 20 درصد رسيده است. از ديدگاه شهروندان كشورهاي عضو ناتو نظير بريتانيا، فرانسه، آلمان Ùˆ ايتاليا، ولاديمير پوتين ـــ  رئيس جمهور روسيه ـــ شايسته‏تر از بوش براي رهبري جهاني به شمار مي‏آيد. اكثريت قابل توجه كساني كه در روسيه Ùˆ هفت يا هشت كشور مسلمان (به‎جز كويت) مورد مصاحبه قرار گرفته‏اند، ابراز نگراني شديد Ùˆ يا تلويحي نسبت به امكان تهديد ملتهايشان از سوي ارتش آمريكا كرده‏اند. من هيچ‎گاه فكر نمي‏كردم، روزي بيايد كه افرادي در هراس از ايالات متحده باشند كه نه قصد صدمه زدن به ما را دارند Ùˆ نه دليلي براي آن.
بيرون راندن صدام باعث شد تا دنيا و يا دست‎كم عراق به مكان بهتري تبديل شود؛ ولي كمترين چيزي كه ايالات متحده مي‏توانست بگويد، اين است كه متعهد به پرداخت 10 ميليارد دلار به هر پروژه باارزشي مي‏شود؛ زيرا كار حياتي‎تر عبارت بود از حركت به سوي بسيج نوعي تحرك چند مليتي، چند فرهنگي، چند وجهي و چند ساله ابتكاري براي بي‎اعتبار ساختن، متلاشي كردن و خلع سلاح القاعده و هر آنچه كه موجب از بين بردن دسته‎ها و فرقه‏هايي خواهد شد كه ممكن است، روزي به توليد مثل و تكثير بپردازند. آن ابتكار، نيازمند بيشترين هماهنگي جهاني و يكي‎سازي قدرت، ديپلماسي، فراست و قانون خواهدبود. همچنين نيازمند فعاليت قوي براي ايجاد روابط در مناطقي مي‏باشد كه جهان بينيهاي راديكال از پيشرفت برخوردارند و احساسات طرفدار غرب، ضعيف است و از همه مهم‎تر، نيازمند رهبري نيرومند نيروهاي سكولار اسلامي است كه بايد برنده نهايي تلاش براي به‎دست گرفتن سرنوشتشان باشند. متاسفانه، جنگ با عراق واشغال بغداد يعني پايتخت اسلام در عصر طلايي آن توسط آمريكا باعث سخت‏تر شدن تصميم گيري براي انتخاب گزينه‏ها از سوي مسلمانان و ديگران در اكناف جهان شد.
مشكل در اينجاست كه بوش به معضل نخستين خود چهارچوب جديدي داده است. او به جاي اينكه خيلي راحت از ديگران بخواهد تا با القاعده مقابله كنند، از آنان مي‏خواهد به مقابله با القاعده پرداخته، از تهاجم عليه يك كشور عربي حمايت نموده و بر دكترين حق پيش دستي صحه بگذارند. بيشتر كساني‎كه بدون شائبه به مقابله با القاعده پرداختند، در مواجهه با اين گزينه‏ها، تصميم گرفتند كه با ايالات متحده نباشند. درست مانند عراقيهايي كه هم‎اكنون مخالفت و اعتراض خود را هم نسبت به صدام ابراز مي‏كنند و هم نسبت به كساني‎كه آنها را از دست صدام نجات داده‎اند.
شايد يافتن طرز تلقيهايي از اين دست كه در دنياي عرب زمزمه مي‏شود، خيلي غيرمنتظره نباشد؛ ولي قابل توجه است كه آنها را در حال نزديكي و ارتباط بيشتر با اروپا مي‏بينيم.
بوش، خود را ملزم به اين نشان داد كه يك «وصل كننده باشد نه فصل كننده» همه مي‏گويند كه او اثبات كرده كه باعث جدايي بسيار عميقي ميان ايالات متحده و نزديك‎ترين دوستانش شده است. اين موضوع، حتي قبل از 11 سپتامبر نيز معلوم بود. بايد از بي‏اعتنايي و تمسخر موازين بين‏المللي‎اي نظير پيمان كيوتو توسط دولتش تشكر كرد. اين جدايي و شكاف در اثناي رسيدن به دومين جنگ خليج به‎طور قابل ملاحظه‏اي عميق‏تر شد و تاكنون بهبودي اندكي پيدا كرده است. البته، اختلافات و تنشهاي مربوط به آن‎سوي اقيانوس اطلس موضوع تازه‏اي نيست؛ ولي نگراني و پريشاني اروپا در خصوص دعاوي و اغراض آمريكا همراه با سوءظنهاي آمريكا نسبت به تصميم گيري اروپا موجب پيدايش امكاني براي شكاف بلند مدت و خطرناك شد.
برخي مفسران تلاش داشته‎اند تا  مخالفت اروپا با جنگ عليه عراق را به‎خاطر هم پيماني اسلاوها با سازمانهاي چند جانبه فرض نمايند Ùˆ يا آن را به‎عنوان احساس بي قدرتي نسبي Ùˆ يا يك حسادت ساده نسبت به ايالات متحده تعبير كنند. با اين وجود، چنين تحليلهايي، احتمال قانع‏كننده نبودن توجيهات آمريكا را به‏طور كامل از بين مي‏برد. خود من فكر مي‏كردم، جنگ با صدام به اين علت مي‏توانست توجيه‏پذير باشد كه صدام در يك دوره طولاني نسبت به تصميمات شوراي امنيت در مورد سلاحهاي كشتار جمعي بي‏اعتنا بوده است؛ اما اين ادعاي دولت كه صدام تهديدي حتمي Ùˆ قريب الوقوع است، بسيار ضعيف مي‎باشد. درست مانند ادعاي ديگر دولت مبني بر وجود روابطي مشترك بين صدام والقاعده. مخالفان جنگ همچنين سوالات زيادي را مطرح كردند كه با توجه به برنامه‏هاي آمريكا براي بازسازي بعد از جنگ Ùˆ وجود اين احتمال كه جنگ در عراق باعث سازماندهي Ùˆ احياي مجدد القاعده خواهد شد، قابل پاسخگويي نبودند. از اين رو، نبايد نسبت به وجود مخالفتها Ùˆ بحثهايي كه پيرامون عاقلانه نبودن آغاز جنگ مطرح مي‏شدند، تعجب كرد. جدا از همه اينها، جنگ ناشي از ضرورت نبود؛ بلكه ناشي از انتخاب بود. جنگ توسط واشنگتن با نمايشي توام با اقتدار منبعث از احساس آسيب پذيري آغاز شد Ùˆ اغلب اروپاييان از مشاركت كامل در آن خودداري ورزيدند.
نگرانيهاي مطرح شده توسط اروپاييان منتقد جنگ نه بي اهميت بودند و نه غيرقابل پاسخگويي. بايد به آنها پاسخ داده مي شد. البته، نه با اظهارات مبالغه آميز و تائيد نشده، بلكه با تركيبي از صبر و مدارك فراوان. دولت بوش با پيوند زدن بغداد با القاعده تلاش كرد تا مخالفت با جنگ عليه عراق را برابر با بي‎رغبتي نسبت به مقابله با بن لادن، معرفي نمايد. اين شيوه بسيار غيرمنصفانه به اين تصور در ميان افكار عمومي آمريكا دامن زد كه فرانسه و آلمان تنها يك ستيزه‏گر ساده نيستند؛ بلكه خائن هم به شمار مي آيند. به هر حال، معضل واقعي ما با منتقدان جنگ، بزدلي آنها در مقابله با القاعده نبود؛ بلكه مربوط به پيشينه آنها در تخفيف دادن به صدام به‎خاطر بي اعتناييهايش به قطعنامه‏هاي شوراي امنيت در طول دهه گذشته بوده است. فرانسه و به ويژه روسيه در اين خصوص مقصرند. شفاعت آنها موجب شده بود تا صدام با اين اميد كه مي‏تواند درشوراي امنيت شكاف ايجاد كند و بدون روشن كردن برنامه‎هاي تسليحاتي خود، مصوبات (شوراي امنيت) را از سر خويش رفع كند.
بهترين ادعاي واشنگتن در برابر ترديدهاي تغيير رژيم صدام مي توانست اين باشد كه نيروي نظامي در صورت فقدان بازرسيهاي مطلوب سازمان ملل، تنها راه براي اجراي تصميمات شوراي امنيت، تقويت سازمان ملل و قوانين بين المللي است. متاسفانه، دولت بوش به مانع تراشي بر سر راه هانس بليكس ـــ رئيس بازرسان تسليحاتي سازمان ملل ـــ و گروه همراهش تمايل داشت و خواهان شفاف بودن عمليات و اطلاعات حاصل از بازرسي آنها براي خود بود و مي خواست «دكترين پيش‎دستي در جنگ» ايالات متحده به‎عنوان جايگزيني براي قوانين بين المللي پذيرفته شود. در نتيجه، جهان، تهاجم به عراق را به مثابه راهي منطبق با قوانين موجود تلقي نكرد؛ بلكه آن را فتح باب جديدي از قوانين دانست كه تنها توسط ايالات متحده ديكته و اجرا مي‏شود.
بعد از جنگ جهاني دوم هم ايالات متحده  در راس هرم قدرت قرار داشت Ùˆ نيز بامخاطرات جديد Ùˆ بي‎سابقه‏اي روبه‏رو بود Ùˆ مي‏توان دولت ترومن را مشاهده كرد كه هنوز در حال چانه زدن با گروهي از كشورهاي ضعيف‏تر بر سر اين است كه قوانين Ùˆ قواعد بازي جديد بين المللي چگونه بايد باشند؛ ولي دولت كنوني (دولت بوش) اين احساس را به‎وجود آورده كه «مهم نيست، ديگران Ú†Ù‡ فكري مي كنند.» اين عقيده باعث شده است تا دنيا دندانهايش را تيز كند.
همان‎گونه كه پيش‎تر گفتم، مسووليت شكاف بين ما Ùˆ آن‎سوي آتلانتيك تنها بر عهده دولت بوش نيست، به‏عنوان مثال فرانسه هم كه حمايتي از جنگ نكرد، اين عمل خود را چنين توجيه مي‏كند كه تمام هدف يك ائتلاف اروپايي بايد در جهتي باشد كه موجب تعادل موازنه با قدرت آمريكا شود. انتخاب يكي از دو گزينه ويلپن كه با عنوان «دو ديدگاه جهاني» مطرح شده، به اين معنا مي‏باشد كه يا دنياي تك قطبي كه در آن واشنگتن به‎عنوان سلطه مطلق‏العنان عمل مي كند را بايد برگزيد Ùˆ يا دنياي چند قطبي كه قدرت آمريكا در آن توسط ديگر قدرتها به ويژه اروپاي متحد خنثا Ùˆ متعادل شده است؛ اما اين، بحث مضحكي مي‏باشد. ايده مخاطره آميز بودن قدرت ايالات متحده براي منافع اروپا، كه نه تقويت كننده Ùˆ نه كمك‎كننده  به محافظت از آن است، به‏طوركامل بي معني مي‏باشد. ممكن است، قدرت آمريكا موجب آسيب‎ديدن غرور فرانسه بشود؛ ولي هيتلر را وادار به عقب نشيني كرد، برلين را به محاصره درآورد، كمونيسم را شكست داد Ùˆ بالكان را از شر وحشي‎گري ميلوسوويچ نجات داد.
شكافهاي ايجاد شده بين ايالات متحده و خيلي از اروپاييها مي تواند و بايد كمتر شود. اروپا بايد نسبت به تلاش شديد فرانسه در مورد عاري‏سازي فضاي اروپا از تصور ابرقدرتي آمريكا اعتراض كند و روشن‎بيني خود را حفظ نمايد. ايالات متحده هنوز عنان خود را از دست نداده است و مردم آمريكا با كمك كولين پاول ـــ وزير امور خارجه ـــ و ديگر صداهاي خردگرا به دولت اجازه نخواهند داد، بيشتر از اين پيش برود. به هر حال چالش موجود بر سر راه آمريكا در مورد روابطش با اروپا، اين است كه براي اروپاييان راهي را بگشايد كه اغلب آنها (حتي اگر بدون فرانسه هم باشد) با حفظ شان و وقار خود آن را بپذيرند. براي كمك به اين ماموريت، بايد در افغانستان از ناتو استفاده شود (يعني جايي كه سرانجام بعد از گذشت دو سال از 11 سپتامير مي‏تواند نقش خود را ايفا كند) و همچنين در عراق؛ زيرا چتر حمايتي ناتو ممكن است در عراق فشار موجود بر روي نظاميان تحت فشار آمريكا را بكاهد. دولت بوش بايد با آغوش باز از تلاشهاي اروپا براي كسب توانايي واكنش سريع مستقل استقبال كند، به ويژه آن دسته از تلاشهايي كه معطوف به عمليات پاسداري صلح و پاسخ به شرايط اضطراري بشردوستانه است. هرگاه اروپا دست به انجام كارهايي مهم بزند نظير آنچه آلمانها و تركها سال گذشته در افغانستان انجام دادند، آن‎زمان است كه بدون توجه به اختلافات كم اهميت، شايسته تبريك گفتن خواهد بود. علاوه بر اين، اروپا بايد به‏صورت غير مستقيم براي فعاليت نزديك بر روي چالشهاي سخت دركنار واشنگتن دعوت شود. نظير آنچه در مورد برنامه‏هاي هسته‏اي ايران به وقوع پيوست. شايد جدا از همه اينها، بايد با اروپاييان همانند ريش‏سفيدها رفتار شود. اگر آنها اختلافاتي بر سر سياستهاي ما دارند، بايد اين اختلافات مورد توجه جدي قرار گيرند و آنها را به‏عنوان نشانه‏هايي از ضعف، پيري و يا خيانت به حال خود وانگذاريم. واشنگتن بايد همواره به خاطر داشته باشد كه «متحدين» تمايزات مهمي نسبت به كشورهاي «پيرو» دارند.
شايد يكي از دلايل عدم احساس نياز دولت بوش براي مشورت با ديگران اين باشد كه نسبت به ديدگاهش احساس اطمينان مي كند. بوش در ماه مارس گذشته اعلام كرد كه جنگ عليه عراق نخستين گام به سوي تغيير شكل كل خاورميانه خواهدبود. بازتاب اين تصميم آمريكا ـــ كه فاقد استدلال منطقي است ـــ موجب رعب در دل تروريستها و كساني كه از آنها حمايت كرده و يا به آنها پناه مي دهند، خواهد گرديد. بر اساس نظر رئيس جمهوري «تهديدات تروريستي نسبت به آمريكا و دنيا، زماني از بين خواهد رفت كه صدام حسين خلع سلاح شده باشد.»
به‎وجود آوردن عراق دمكراتيك با كمك تعداد كمي از نيروهاي نظامي آمريكا در مدت زمان كم‎وبيش كوتاهي، حاوي پيام آموزنده‏اي براي رژيمهاي غيردمكراتيك عرب بوده Ùˆ الگوي سودمندي براي تشكيل دولت جديد فلسطيني فراهم مي‏آورد. تروريستهاي ضداسراييل هنگامي كه از پرداختهاي عراق به خانواده‎هاي  عاملين عمليات انتحاري خبري نباشد؛ كارخانه‏هاي توليد بمب خود را تعطيل كرده Ùˆ مذاكرات جدي براي صلح آغاز مي‏شود.
بايد در نظر داشت، احتمال تحقق اين ديدگاه نزد افكار عمومي هر Ú†Ù‡ قدر هم كه باشد، بدون ترديد به مثابه  حركتي پاك‎كننده Ùˆ خيرخواهانه نگريسته مي‏شود. كساني‎كه اعتقاد دارند، جنگ در عراق براي قاپيدن نفت است، اشتباه مي كنند. اين جنگ، در تاريخ قاپيدن مكاني به شمار مي‏آيد Ùˆ براي روشن شدن اين مطلب نياز به زمان مي‏باشد. هيچ‎كس انتظار ندارد كه هر چيزي درست Ùˆ به راحتي در جاي خودش قرار گيرد. انتقاداتي نظير آنچه من ابراز نموده‏ام، ممكن است در مورد دست‎اندازهاي راه Ùˆ موانع باشد؛ ولي اگر حركت در جهت ايجاد عراق دمكراتيك Ùˆ باثبات، تضعيف القاعده، پايان دادن به حملات ضد اسراييلي، ايجاد مانع بر سر راه برنامه‏هاي هسته‏اي ايران، جنبش به منظور تشكيل دولتهاي قابل قبول در دنياي عرب باشد، مشكلات، ديگر اهميت چنداني ندارند.
اينها معيارهايي براي موفقيت دولت بوش در جنگ عليه عراق و شرايطي كه به‎وجود خواهد آورد، محسوب‏مي‏شوند. دولت براي رسيدن به اين اهداف مستحق داشتن فرصت زماني قابل قبولي است. اينكه زمان موجب دستيابي به اين موفقيتها مي‏گردد يا نه، بستگي به مجموعه‏اي از گزينه‏ها و راه حلها دارد كه ايالات متحده مي‏تواند در طرح آنها دخالت كند. مهم‎ترين آنها مشخص كردن مشروع بودن يا نبودن استفاده از ترور به‎عنوان ابزاري براي دستيابي به تغييرات سياسي است.
انتخاب يكي از اين دو براي آمريكاييها آسان است. همان‎طوري‎كه رئيس جمهور گفته، ترور چيزي است كه شما يا با آن هستيد يا عليه آن. اگر عليه آن باشيد، پس بايد فعاليتي هم به‎دنبالش باشد. براي آمريكاييها ممكن است، مخالفت انسانهاي نجيب و آرام با اين عقيده‏ بي‎معني به شمار آيد. با اين وجود، تاريخ نشان مي‏دهد كه اغلب مردم دنيا متقاعد مي‏شوند كه شرارت نمي‏تواند بد باشد؛ بلكه چيز ديگري است. روميان افتخار و شكوه را در غارت پارتيان مي‎ديدند. كاتوليكهاي پارسا نيز ايمان خالص را در تفتيش عقايد مي‏دانستند، بنيانگذاران ايالات متحده ضرورت اقتصادي را در برده‎داري و صربهاي بوسني براي جبران خطاهاي گذشته، عدالت را در پاكسازي نژادي مي‎يافتند.
حتي بسياري از متحدان و همدستان نازي اطمينان داشتند كه كار درستي انجام مي‏دهند. با اين همه، در زمان ما چه چيزي مي تواند اخلاقي‎تر از صلح باشد. شاعر دهه 1940 آرچي‎بالد مك‎ليش مي نويسد: «ارتكاب جنايات موجب از بين رفتن قبح جنايت نمي‏گردد. قبح جنايت و آدمكشي به اين دليل از بين مي‏رود كه انسانها به سمت بد ندانستن جنايت هدايت مي‏شوند اين موضوع فقط با انحراف فكر محقق مي‏گردد. انحراف فكر هم تنها زماني حاصل مي‏شود كه افراد مدافع آن به جاي اينكه سخني بگويند، سكوت اختيار مي‏نمايند.» درسي كه ما مي توانيم هم‎اكنون فرابگيريم، اين است كه هرچه موجه دانستن شرارت طولاني‎تر‏ شود ـ خواه توسط تبليغات، غفلت و يا خوش خيالي باشد و يا به واسطه ترس ـ از بين بردنش نيز سخت‏تر خواهد شد. به اين خاطر است كه ما نبايد هيچ اغماضي بكنيم. ما بايد براي به‎وجود آوردن اجماع جهاني براي بد و خطا دانستن تروريسم، بي‏رحمانه رفتار كنيم. بدون درنظرگرفتن هيچ‎گونه استثنا و يا معذوراتي.
هنگامي‎كه وزير امور خارجه بودم، اين موضوع را بارها با رهبران عرب در ميان گذاشتم. با اين حال، واكنشهاي آنها به ندرت رضايت‎بخش بود. بيشتر طرفهاي صحبت من پيش از هرگونه بحث اعتراض‏‏آميزي در مورد مشروعيت تلاش براي آزادسازي سرزمينهاي اشغالي اعراب، ترور را بدون قيد و شرط محكوم مي‏كردند.
در حقيقت، دمكراتيزه كردن، يكي از فتنه‎انگيزترين بخشهاي قمار دولت آمريكا در عراق است. به‎وجود آوردن دمكراسي باثبات Ùˆ يكپارچه در عراق كار بسيار عظيمي با بازتابهاي مفيدي در جوامع عربي مي‎باشد؛ ولي آيا تهاجم به عراق تنها راه درست براي ساخت جنبش دمكراتيك در دنياي عرب به شمار مي‎آمد؟ پاسخ اين سوال بستگي دارد به اينكه عراق تقسيم شده Ú†Ù‡ شكلي خواهد شد؟ Ùˆ شرايط امنيتي چگونه قاعده‎مند مي‎شود؟ نظاميان آمريكا اوقات سختي را پيش‎رو خواهند داشت؛ درصورتي‎كه از پشت ديوارها Ùˆ از درون تانكهايشان تكان نخورند. اگر مقامات آمريكايي مستقر در عراق  به سانسور رسانه‎ها، تفتيش خانه‎ها، موقوف كردن فعاليت احزاب سياسي Ùˆ سرباززدن مستمر از قبول درخواست عراقيها براي اختيارات بيشتر در اداره امور كشورشان بپردازند، اعتبار موعظه كردن در خصوص خوبيهاي آزادي را از دست خواهند داد. دولت بوش تصميم گرفت، حق تسلط بر تمام جنبه‎هاي نظارتي عراق پس از جنگ را براي خود قايل شود. تاريخ قضاوت خواهد كرد كه آيا اين كار تصميم عاقلانه‎اي بوده است يا نه، ولي يكي از قواعد رامسفلد كه راهنماي رئيس پنتاگون براي اتخاذ سياستي خردمندانه به شمار مي‎آيد Ùˆ مربوط به اين موضوع مي‎شود را به ياد مي‎آورم: «وارد شدن به درون چيزي آسان‎تر از خارج شدن از آن است.»
جرج بوش بعد از 11 سپتامبر از دنيا خواست تا در برابر تروريستهايي كه كشور را مورد حمله قرار داده‎اند، در كنار ايالات متحده قرار گيرند. او از آن موقع تاكنون درخواستش را وسعت بيشتري داده و لحنش را تغيير داده است. مدت زمان زيادي نيست كه بوش از دنيا خواسته است تا به تلاش مشترك ملحق شوند؛ ولي چنين به‎نظر مي‎رسد كه ايالات متحده بايد هزينه‎هاي مربوط به نبرد خود عليه تهديداتي كه رييس جمهور آنها را تعيين كرده، بپردازد. بوش گفته است كه اصول حقوقي پيمان‎نامه‎ها و قوانين قديمي ديگر نمي‎توانند ملت آمريكا را محافظت كنند. تروريستهايي كه قابل ترساندن و مهار شدن نيستند، به حال خود رها شده، به شمار مي‎آيند. اگر آنها دوباره به سلاحهاي كشتار جمعي دست پيدا كنند، دلهره و بيمهاي غيرقابل توصيفي در پي خواهدداشت. همچنين بوش اخطار داده است كه ايالات متحده هر وقت و هر كجا كه امكان، توانايي و يا وقوع ارتباط بين تروريستها و تكنولوژي مخاطره‎آميز را مشاهده كند، اقدام خودش را خواهد كرد. آنهايي كه به اين اقدام بپيوندند، مستحق انعام و پاداش بوده و آناني‎كه از پيوستن به اقدام مزبور امتناع نمايند، مورد تحقير و يا حتي چيزي بدتر از آن قرار خواهند گرفت.
من با بوش موافقم كه ايالات متحده نمي‎تواند بي‎تفاوت باقي بماند. من نيز اين گفته او را مي‎پذيرم كه تنها مخالفت و اعتراض ساده كافي نيست؛ بلكه نيازمند شكست دادن دشمنان علني كشور هستيم. البته، اميدوارم به‎خاطر صلح ايالات متحده اين سياستها موفقيت‎آميز باشند؛ اما هنوز، اين احساس را دارم كه بوش موانع و مشكلات بيهوده‎اي را بر سر راه خود قرار داده است.
سرانجام اينكه، دولت بايد بيشتر از آنچه بوش در سفر اخيرش به آفريقا به آن مبادرت ورزيد، انجام دهد. طرح اين ايده كه آمريكاييها، به‏عنوان ساكنين قدرتمندترين سرزمين تاريخ اينك در ترس Ùˆ وحشت از بن‎لادن روزگار خود را سپري مي‎كنند، براي تحت‎تأثير قراردادن مردم دنيايي كه نگرانيهايشان در مورد تروريسم بسيار كمتر از چالشهايي نظير فقر، گرسنگي Ùˆ بيماري است كه براي بقا Ùˆ يك زندگي ساده با آن روبه‏رو مي‎باشند، شكست خورده است. بنابراين، اگر دولت ايجاد پلها را جايگزين هو‎چي‎گري مي‎كرد واز گزينه‎هايي سخن به ميان مي‎آورد كه در ارتباط با مسايل روزمره Ùˆ مهم زندگي اغلب جهانان مي‎بود، صدايش واضح‎تر شنيده مي‏شد Ùˆ با تأمل بيشتري مورد توجه قرارمي‏گرفت. به‎عبارت ديگر، بايد پيوسته به‏دنبال هجي كردن اين مطلب باشد كه آمريكاييها عليه Ú†Ù‡ چيزي هستند Ùˆ به‏دنبال Ú†Ù‡ چيزي مي‎باشند. همچنين روشن كند كه قصد آنها كمك به مردم درهر جاي دنيا  براي آزادتر، ثروتمندتر Ùˆ طولاني‎تر زندگي كردن آنها است.

منبع : به نقل از فارين افرز، سال 2003، شماره اگست.


شايد نيازي به گفتن نداشته باشد كه حملات 11 سپتامبر با بي‏تفاوتي جهان روبه‎رو شد، برخلاف ناتو كه براي نخستين بار در تاريخ خود اعلام كرد، اين جنايات، تهاجمي عليه اتحاد و همبستگي كل جهان است.

تصميم دولت بوش براي فراتر بردن توجه‏اش از القاعده به سوي تهاجم به عراق Ùˆ تهديد ديگر كشورها  به حمله نظامي، نتايج ناخوشايند Ùˆ ناخواسته‏اي در پي داشت. در اندونزي كه پرجمعيت‎ترين كشور مسلمان است، ديدگاه مساعد 75 درصدي در سال 2000  نسبت به آمريكا تبديل به ديدگاهي منفي درحد 83 درصد در 2003 شده است.

مشكل در اينجاست كه بوش به معضل نخستين خود چهارچوب جديدي داده است. او به جاي اينكه خيلي راحت از ديگران بخواهد تا با القاعده مقابله كنند، از آنان مي‏خواهد به مقابله با القاعده پرداخته، از تهاجم عليه يك كشور عربي حمايت نموده و بر دكترين حق پيش دستي صحه بگذارند.

بوش، خود را ملزم به اين نشان داد كه يك «وصل كننده باشد نه فصل كننده» همه مي‏گويند كه او اثبات كرده كه باعث جدايي بسيار عميقي ميان ايالات متحده و نزديك‎ترين دوستانش شده است.

نگرانيهاي مطرح شده توسط اروپاييان منتقد جنگ نه بي اهميت بودند و نه غيرقابل پاسخگويي. بايد به آنها پاسخ داده مي شد. البته، نه با اظهارات مبالغه آميز و تائيد نشده، بلكه با تركيبي از صبر و مدارك فراوان.

كساني‎كه اعتقاد دارند، جنگ در عراق براي قاپيدن نفت است، اشتباه مي كنند. ولي اگر حركت در جهت ايجاد عراق دمكراتيك و باثبات، تضعيف القاعده، پايان دادن به حملات ضد اسراييلي، ايجاد مانع بر سر راه برنامه‏هاي هسته‏اي ايران، جنبش به منظور تشكيل دولتهاي قابل قبول در دنياي عرب باشد، مشكلات، ديگر اهميت چنداني ندارند.

ما بايد براي به‎وجود آوردن اجماع جهاني براي بد و خطا دانستن تروريسم، بي‏رحمانه رفتار كنيم. بدون درنظرگرفتن هيچ‎گونه استثنا و يا معذوراتي.


 

چاپ                       ارسال براي دوست

نظرات كاربران
نام

ايميل
نظر

 

مسئولیت محتوا و مواضع مندرج در مقالات بر عهده نویسندگان بوده و درج آنها در این پایگاه به مفهوم تأیید آن نمی باشد. Copyright © second-revolution.ir, All Rights Reserved