رویدادهای تاریخ‌ساز آمریکا با خاورمیانه



در این میان شکل‌گیری موجودیت نامشروع و غیر قانونی "اسرائیل" با اشغال و غصب سرزمین فلسطین و آواره کردن مردم آن، به مساله‌ای عمیق و پایان ناپذیر در خاورمیانه تبدیل شد تا قدرت‌های بین‌المللی هر کدام در توان و وسع خود در حمایت از این رژیم سعی و کوشش کنند.
بر هیچ کس پوشیده نیست که اگر نبود حمایت‌های بی‌دریغ آمریکا از این موجودیت غیرقانونی و نامشروع، امروز نه نامی از رژیم صهیونیستی بود و نه جامعه جهانی گرفتار عقده‌های حقارت قومی بودند که دست به شنیع‌ترین اعمال ضدانسانی می‌زنند و عده‌ای نیز برای آنکه گرفتار غضب شیطان نشوند، بناچار و یا به اختیار از این موجود شیطانی و اعوان و انصارش حمایت می‌کنند.
هر چند، چند روز از سخنرانی آقای اوباما رئیس جمهور آمریکا در آیپک گذشته است، اما نگاهی به تاریخ چند دهه‌ای اخیر این کشور نشان می‌دهد که این سخنان تنها و تنها مصرف داخلی دارد و سران کاخ سفید دارند نعل وارونه می‌زنند. از یک سو به بهانه مبارزه با تروریسم جنگ‌های خونین راه می‌اندازند و به اشغال کشورها روی می‌آورند و با ژست‌های حق به جانب و آنچنانی در برابر دوربین‌های تلویزیونی لیست کشورهای حامی تروریسم و تضییع کننده حقوق بشر را می‌خوانند و خود حامی رژیم صهیونیستی به عنوان بزرگ‌ترین رژیم تروریست پرور و انجام دهنده تروریسم دولتی و بزرگ‌ترین ناقض حقوق بشر هستند.
از لیبرالیسم آمریکایی که از قلب نظام سرمایه‌داری منفعت‌طلب و بازار بیرون آمده است، انتظار بیشتری از این هم نمی‌رود، اما سوال اینجاست چرا باید کشوری که این همه فریاد آزادی و آزادی و آزادی را سر می‌دهد و بزرگ‌ترین پیکره آزادی را در خود جای داده است، این همه در برابر رژیمی مجعول و نه چندان مطمئن دچار وادادگی شود و به دفاع از آن بپردازد تا اصول اولیه‌ای که آمریکا بر آن بنیان گذاشته شده است دچار تناقض شود.
راقم این سطور نه به عنوان یک مسلمان و یا یک شرقی، بلکه در قامت یک انسان بی‌طرف می‌خواهد به این ماجرا نگاهی دوباره کند که دولتمردان و سیاست‌ورزان آمریکایی چرا و چگونه گرفتار هجمه گروهی از شرورترین انسان‌ها شده است و امروز نمی‌تواند از آن بیرون آید.
برای پاسخ به این سوال باید ابتدا نگاهی کرد به ساختار سیاسی آمریکا. در این کشور تنها دو حزب عمده وجود دارد که از دو قرن پیش که آمریکا مستقل شد، زمام امور این کشور را بر عهده داشته‌اند. نظام دو حزبی در آمریکا باعث شده تا عرصه سیاست در این کشور تنگ، و چون تکثر سیاسی وجود ندارد، به راحتی بتوان آن را کنترل کرد. در این کنترل، رسانه‌ها و افراد نقش مهم و تعیین کننده‌ای دارند. در این سیستم کنترلی هر فردی که بخواهد پیشرفت کرده و وارد عرصه سیاست و قدرت شود، نیاز به حامی دارد و این حامیان امروز خود را در گروه‌های سیاسی متنفذی شکل داده‌اند که به منابع مختلف اطلاعات، ثروت و رسانه دسترسی دارند.
شاید بسیاری بر این باور باشند که در آمریکا این لابی آیپک باشد که بیشترین قدرت را داشته و بزرگ‌ترین حامی رژیم عبری است، اما با مطالعه‌ای عمیق‌تر متوجه این مهم می‌شویم که مسیحیان صهیونیست و نه یهودیان در این سیستم بیشترین قدرت را داشته و این گروه هستند که بیشترین حمایت را از رژیم جعلی «اسرائیل» به عمل می‌آورند.
دومین عامل در این میان به رویکردهای سیاسی در آمریکا باز می‌گردد. آمریکا هویت خود را در جنگ یافته است و بر این باور است که تنها از راه جنگ می‌تواند به اعمال نفوذ و قدرت در مناطق جهان دست یازد. در طول دو قرن گذشته این کشور شاهد درگیری‌های بسیار نظامی بوده که در آن صدها هزار سرباز آمریکایی جان خود را از دست داده‌اند. اندیشه میلیتاریستی حاکم بر سیاست آمریکا درست پس از جنگ جهانی اول به وجود آمد و پس از جنگ دوم جهانی و جنگ سرد توانست حضور خود را در اندیشه سیاسی آمریکا به عنوان مهمترین ابزار قدرت خارجی تحکیم کند.
رشد و گسترش صنایع نظامی در خلال این دوره به گونه‌ای بود که ایالات متحده آمریکا توانست بزرگ‌ترین صنایع تسلیحاتی جهان را احداث کند و صاحبان این صنایع به افراد بانفوذ در کاخ سفید تبدیل شوند. امروز بیش از 400 هزار نظامی آمریکایی در مناطق مختلف جهان حضور دارند و به با نگاهی به بودجه نظامی 700 میلیارد دلاری این کشور که به اندازه چهل کشور بعد از خود است، می‌توان به حاکمیت این تفکر بر آمریکا پی برد.
صهیونیست‌ها و حامیان رژیم صهیونیستی صاحبان بزرگ‌ترین صنایع نظامی آمریکا و یا سهام‌دار آن هستند، روسای جمهور آمریکا ناچار هستند تا با برافروختن جنگ و خون‌ریزی در مناطقه مختلف جهان این صنایع و رهبران خونخوار آن را از خود راضی نگه دارند و اگر زمانی رئیس جمهوری در برابر این خواسته آنها ایستاد، بدون شک به سرنوشت جان اف کندی دچار خواهد شد که به ضرب گلوله همین صاحبان صنایع نظامی کشته شد.
در بعد دیگر ماجرا، رژیم صهیونیستی به عنوان یک ساخلوی نظامی برای غرب و به خصوص آمریکا عمل می‌کند. در این ساخلوی نظامی که نام خود را دولت گذاشته است، مقر دیدبانی غرب در خاورمیانه قرار دارد و از این مقر علاوه بر جاسوسی و ترور، نظارت بر جهان اسلام نیز صورت می‌گیرد. غرب به هیچ عنوان به مسلمانان – حتی آنهایی که سال‌ها بله قربان‌گوی آمریکا بودند – اعتماد ندارد و نمونه عالی آن را می‌توان در خالی کردن پشت رژیم‌های مبارک و بن‌علی دید که به سادگی آنها را تنها گذاشتند.
عقده حقارتی که غرب در طول جنگ‌های صلیبی در شکست از ارتش اسلام دارد، امروز در قامت رژیم عبری خود را نشان می‌دهد، آنها می‌خواهند با استفاده از یهودیان سرگردان در مناطق مختلف جهان این عقده 800 ساله را جبران کنند و سازمان‌های مسیحی متنفذ در اروپا و آمریکا نیز به این امر خود را پایبند می‌بینند.
از این رو است که روسای جمهور آمریکا ناچارند برای آنکه به سرنوشت بیل کلینتون در ماجرای رسوایی اخلاقی مونیکا لوینسکی که یک یهودی با نسب اروپای شرقی است، دچار نشوند و همچنان در قدرت بمانند، بوسه بر دست صهیونیست‌ها زده و برای رژیمی جعلی که هیچ جایگاهی در قواعد بین‌الملل ندارد، اعلام حمایت کنند و از خدا بخواهند که آمریکا و «اسرائیل» را حفظ کند.
سخنرانی اخیر اوباما، شکست تاریخی را برای سران کاخ سفید و رئیس جمهور حقوق خوانده این کشور رقم زد. اوباما با این سخنرانی و حرف‌هایی که زد، به خوبی دریافت که حقوق بشر و انسانیت تنها داستانی در کتاب‌ها است که او باید پس از پایان دوران ریاست جمهوری‌اش در دانشگاه‌های این کشور به خورد دانشجویانی بدهد که پیش از این به او رای داده بودند.
اوباما چشمانش را بست و دهانش را باز کرد تا هر آنچه را که «اسرائیل» مرتکب می‌شود، به دیگران نسبت دهد، آنجایی که گفت: « هر دوی ما به دنبال منطقه ای هستیم که خانواده ها و کودکان آنها بتوانند آزاد و دور از هر گونه تهدید و خشونت زندگی کنند. این فقط به خاطر این نیست که هر دو با خطرات مشترکی رو به رو هستیم؛ گرچه نمی توان منکر شد که تروریسم و گسترش سلاح های هسته ای خطرات بزرگی هستند که هر دو کشور را تهدید می کنند!!» اما او نگفت که کدام رژیم است که بیشتر از همه در جهان به صورت رسمی و با حمایت‌های آمریکا کودکان را کشته و بیشترین تعداد کودکان زندانی در این رژیم وجود دارند و کدام رژیم است که در منطقه خاورمیانه بیش از 200 کلاهک اتمی دارد...
سخنان اوباما سرشار از تناقضاتی بود که در فقط به درد دست‌زدن‌های پیاپی افراد جمع شده در آیپک می‌خورد و نه بیش. آنجایی که حرف‌های سه روز قبل خود در وزارت امورخارجه را به صورت رسمی پس گرفت و اعلام کرد: « من گفتم که آمریکا معتقد است مذاکرات باید برای هر دو کشور نتیجه بخش باشد، مرزهای ثابت و دائمی فلسطین با اسرائیل، اردن و مصر مشخص شود و مرزهای ثابت و دائمی اسرائیل با فلسطین هم مشخص شود.مرزهای اسرائیل و فلسطین باید بر اساس مرزهای سال 1967 و با توافق دو طرف تعیین شود تا به این ترتیب مرزهای امن و به رسمیت شناخته شده ای برای هر دو کشور معین گردد. مردم فلسطین حق دارند که خودشان بر خودشان حکومت کنند و در کشوری مستقل و contiguous به potential خودشان دست پیدا کنند.» و این یعنی مرزهای 1967 مورد تایید «اسرائیل» و نه آن مناطق اشغالی که این رژیم در جنگ شش روزه تصرف کرد، این یعنی حرفی از قدس شریف نباید به میان آید، آوارگان نباید بازگردند، شهرک‌های احداث شده در کرانه باختری نباید برچیده شوند و ده‌ها نباید دیگر؛ اوباما با این سخنان اعلام کرد که دیگر نمی‌خواهد در مساله فلسطین نقش بازی کند و اگر حضوری هم دارد صرفاً به خاطر «اسرائیل» و امنیت آن است.
یک فرد بی‌طرف وقتی مواضع رئیس جمهور ثروتمندترین و قدرتمندرین کشور جهان را ظرف سه سال مطالعه می‌کند به خوبی در می‌یابد که این فرد تا چه اندازه می‌تواند در برابر لابی صهيونيستی ضعيف جلوه كند که در ظرف سه روز و زیر فشارهای سیاسی ناشی از لابی صهیونیسم حرف‌های خود را پس بگیرد.
نتیجه‌ای که از این رفتارها و سخنان می‌توان گرفت این است که نه مذاکره که مقاومت می‌تواند فلسطین را آزاد کند و کشور مستقل فلسطینی را نه در سرزمین‌های 1967 که در تمام سرزمین مقدس شکل دهد. تجربه نشان داده که هر وقت مقاومت بوده، صهیونیست‌ها عقب‌نشینی کرده و هر وقت هم موضوعی بنام مذاکره و توافق به میان آمده، آنها جری‌تر از همیشه خواسته‌های بی‌پایانی دارند.
فلسطینی‌ها بر این باور هستند که نه تنها اوباما بلکه تمام روسای جمهور بعد از وی نیز باید به آیپک بروند و تعهد دهند که از دمکراسی و حقوق بشر نوع آمریکایی آن که برابر است با حفظ موجودیت رژیم صهیونیستی دفاع خواهند کرد و در این میان ماموریت بزرگ ملت فلسطین آن است که با مبارزه با دروغ بزرگ مذاکره اجازه ندهند بیش از این وقت تلف شود، اگر به جای 20 سال مذاکره 20 سال مقاومت مانند انتفاضه دوم مسجدالاقصی وجود داشت، بدون شک امروز اوضاع بسیار متفاوت بود و نه شهرکی بیش از این ساخته می‌شد و نه کسی سخن از مرزهای 1967 به میان می‌آورد.

 

منبع: مركز اطلاع‌رسانی فلسطين

چاپ                       ارسال براي دوست

نظرات كاربران
نام

ايميل
نظر

 

مسئولیت محتوا و مواضع مندرج در مقالات بر عهده نویسندگان بوده و درج آنها در این پایگاه به مفهوم تأیید آن نمی باشد. Copyright © second-revolution.ir, All Rights Reserved