ریشه های خصومت ایالات متحده آمریکا با جمهوری اسلامی ایران



جهانی سازی ارزش های لیبرال دموکراسی و آمریکایی آیا لیبرال دموکراسی در صدد جهانی کردن ارزش های خود میباشد؟ جنگ های استقلال در ایالات متحده ی آمریکا از سال 1776 تا 1783 مطابق با 1155 تا1162(ه ش) تداوم یافت که در آنها مردم آمریکا با حمایت دولت فرانسه، اسپانیا وهلند علیه انگلستان برای دستیابی به استقلال مبارزه کردند که سرانجام با شکست انگلستان و پیروزی نیرو های استقلال طلب پایان یافت(1)

ارزش ها و آرمان های لیبرالی
آمریکا پس از استقلال از انگلستان، ماهیت ایدئولوژیک فرهنگی و تمدنی خویش را با تدوین اعلامیه ی استقلال وقانون اساسی، تدوین کرد. آنها با الهام از آراء فیلسوفان روشنگری از جمله جان لاک، سه حق «حیات، آزادی ومالکیت»را اساس و مظهر هیبت وقدرت آمریکای جدید قلمداد کردند. اجماع پیرامون سیاست وحکومت وسیاست خارجی، در قرن هیجدهم وهنگام«ملت سازی»حاصل شده است. این اجماع موقع تعریف از ملیت، ارتباط آن با ملت های دیگر و جایگاه آن کشور در جوامع بین الملل شکل گرفت. فرایندی که آمریکایی ها در پی تعریف خود و جایگاهشان در جهان بودند یک کار ایدئولوژیک بود. در این مقطع آنها در صدد تدوین ایده ی ملت، توسط شکل دهی نهادهی مدنی، اسطوره های تاریخی و ارزش های ملی بر آمدند. ملت سازی در قالب تاریخ به ویژه چهل سال اول، حیات آمریکای آزاد شناخته میشود. آنها در عصری اعلامیه ی استقلال و حکومت جمهوری را صادر کردند که جهان اسیرتوتالیتاریسم(دیکتاتوری) بود(2)
رهبران آمریکا با تعریف حقوق اساسی، معتقد بودند که این ارزشها جهانی هستند و فارغ از ظرف جغرافیایی و نظام سیاسی آمریکا تعریف شده اند. از طرف دیگر آنها معتقد بودند که این ارزشها که آمریکا برای اولین بار به آنها دسترسی پیدا کرده است، باید به طور جاوید وابدی حفظ و نهادینه شوند؛ اما چه باید کرد ؟ باید کاری کرد که ارزشهای آمریکا و دموکراسی لیبرال و نظام ارزشها، جهانی شده و دنیا آمریکایی شود(3)

جهانی سازی
گلوبالیزاسیون به معنای متعدی آن یعنی جهانی سازی، یک پروسه ی طبیعی نیست، یک پروژه ی برنامه ریزی شده است. این توسعه طلبی استعماری، هژمونی لیبرال سرمایه داری غرب، برای تسلط بر جهان است. جهانی سازی به این مفهوم، سلطه ی غرب است بر جهان وبه خصوص بر جهان اسلام؛ ودر هر سه حوزه ی اقتصاد، سیاست و فرهنگ تعقیب میشود.
در حوزه ی اقتصاد، جهانی سازی به مفهوم سلطه ی کمپانی های سرمایه داری غرب بر منابع خام جهان است و به مفهوم سلطه ی این کمپانی هاست بر بازار جهانی و تغییر ذائقه ی مصرفی مردم.
جهانی سازی در حوزه ی سیاست بدین مفهوم است: جهانی سازی سلطه ی سیاسی بر کشور های دنیا.
در حوزه ی فرهنگ، جهانی سازی فرهنگ سازی برای رشد مصرف گرایی، تنوع طلبی و لذت طلبی است. جهانی سازی در سومین حوزه به نام گسترش فرهنگ مذرنیته، روش زندگی آمریکا را در تمام دنیا ترویج میدهد. جهانی سازی فرهنگی به این معنی یعنی، غربی سازی آمریکایی.
فرهنگ و ارزش های آمریکایی که قرار است با پوشش جهانی سازی بر دنیا تحمیل شود چه مشخصاتی دارد؟
یکی از مشخصاتش اخلاق زدایی و تئوریزه کردن فحشا است. فحشا وفساد اخلاقی، همیشه در تاریخ بشر بوده است؛ اما همیشه مخفی می شده است. برای اولین بار در دوره ی جدید است که فحشا وفساد – مثل همجنس گرایی- علنی و تئوریزه می شود و به آن افتخار می کنند و گروه های صنفی تشکیل می دهند.
مشخصه ی دوم، گسترش گسترش فرهنگ سرمایه داری است که مبتنی بر اسراف و تبذیر و ربا می باشد. آنها می گویند: جهانی سازی فرهنگی عبارت است از گسترش اجباری، وبه عبارت دیگر، گسترش اجتناب ناپذیر فرهنگ مدرنیته. آنها میگویند: یا مائیم که جلوداریم، یا بقیه که در دوره ی گذار از سنت به مدرنیته هستند. مفهومش این است که این، یک جاده ی یک طرفه است، تونلی است که همه ی بشریت باید به دنبال ما بیایند؛ بعضی دیرتر بعضی زودتر. (4)

جهانی سازی غربی چه هدفی را دنبال میکند؟
در جهانی سازی غربی هم گسترش دادن لیبرال دموکراسی مطرح است وهم جریان پست مدرن که هنوز سیطره پیدا نکرده است. اما در حال حاضر این لیبرال دموکراسی غرب و سرمایه داری غربی است که جهان را در سیطره ی خود قرار داده است و به لحاظ فکری عقاید خود را ترویج میدهد. (5)
ناگزیر باید توضیحاتی کلی و مختصر درباره ی سیاست خارجی آمریکا داده شود و اهداف کلی در قالبی خرد مطرح گردد. چرا که این اهداف مهم باید به وسیله ی دستگاه سیاست خارجه محقق گردد.
پس از اختلاف نظرهای فراوان، در نهایت، تحقیقات مقایسه ای سیاست خارجی کشور های گوناگون در تاریخ معاصر، پژوهشگران را به این نتیجه رساند که تمام کشور های جهان و تمام دولت ها صرف نظر از بزرگی، کوچکی، توان نظامی، ظرفیت تولید صنعتی و... اهداف سیاست خارجی خود را در چهار اصل: 1- حفظ تمامیت ارضی کشور2- حفظ وتأمین صلح3- افزایش رفاه عمومی و توسعه ی اقتصادی 4- افزایش قدرت و نفوذ خارجی و هژمونی طلبی خلاصه می کنند. (6)
دست اندر کاران و مجریان سیاست خارجی ایالات متحده برای تحقق اهداف و تأمین منافع آن کشور در صحنه ی بین الملل از ابزارها، تکنیک ها و حربه های گوناگونی بهره میگیرند. تنوع، پیچیدگی و همچنین استفاده ی صحیح در میزان موفقیت سیاست خارجی این کشور اهمیت بسزایی دارد. به گونه ای که در بسیاری از موارد، جهت گیری سیاست خارجی دولت آمریکا بر اساس نوع و کیفیت ابزارهی استفاده سده، مورد ارزیابی قرار میگیرد. مهمترین حربه ها و ابزار هایی که در سیاست خارجی این کشور به کار گرفته میشود، 1- دیپلماسی، 2- تبلیغات، 3- اقتصاد و 4- ابزارنظامی میباشد(7)
راهبرد های سیاست خارجی ایالات متحده ی آمریکا در پیشبرد اهداف جهانی سازیهدف ایدئولوژیک ناظر بر جاوید کردن ارزشها و حقوق سه گانه بشری، با جهانی کردن آنها، بدون پرداختن به قدرت، میسر نمیشد. به همین دلیل با القائات «همیلتن»، رئالیست و بد بین و جانشینان وی «قدرت و منافع ملی»به عنوان یکی از ارزشهای ایدئولوژی [دین زمینی وبشر ساز] وبخشی از آن، مورد تأکید قرار گرفت و به دلیل فقدان قدرت، این کشور به لاک انزوا رفت. در حقیقت ایده های خود را از روی مصلحت سانسور کردرند. ( 8)
ایالات متحده ی آمریکا در قرن نوزدهم در رقابت ها و تنازعات کشور های اروپائی با یکدیگر بر سر گسترش دامنه ی سلطه ونفوذ بر سایر مناطق جهان، دخالتی نداشت و سیاستی کاملا انزواطلبانه اتخاذ کرده بود. ( 9)
در اواخر قرن نوزدهم این اجماع حاصل شد که، دموکراتیزه کردن دنیا بدون پرداختن به توسعه ی سرزمینی ممکن نیست. اولا توسعه ی سرزمینی و امپریالیسم می توانست موجب فربه شدن دموکراسی آمریکایی وتامین منافع وقدرت در داخل مرزهای ملی شود و دوم اینکه موجب گسترش آزادی در سطح جهان میشود. به این طریق استعمار و امریالیسم به عنوان هدفی ایدئولوژیک در دستور کار سیاست خارجی آمریکا قرار گرفت. (0 1)

نظرهای مختلف برخی از سیاستمداران آمریکائی در مورد لیبرال امپریالیسم به عنوان یکی از ابزارهای جهانی سازی
نظر «نیل فرگوسن»، مورخ و نظریه پرداز از گروه محافظه کاران حاکم بر حزب جمهوری خواه ایالات متحده، در باب«لیبرال امپیالیسم»، به عنوان یکی از ابزارهای جهانی سازی، که اندکی پس از اشغال عراق، در جمع گروهی از شخصیت های آمریکا وانگلیس مطرح شد: «لیبرال امپریالیسم اگرچه سربازان خود را برای تصرف مناطق جهان گسیل می کند، اما همواره با این سربازان، جریانی از سرمایه و محصولات همراه می کند تا از طریق آنها به کشور های فقیر یاری رسانده و آنها را به سوی پیشرفت سوق دهد. لیبرال امپریالیسم می تواند ایدئولوژی تشکیل یک امپراطوری باشد که برای جهان، صلح، امنیت و رفاه را به ارمغان می آورد.»
دویست سال قبل از طرح نظر «نیل فرگوسن»، در آغاز سده ی نوزدهم، «توماس جفرسون»، سومین رئیس جمهوری ایالات متحده آمریکا و از رهبران حزب جمهوری خواه، استراتژی ضمیمه کردن سرزمین های دیگر به ایالات متحده را استراتژی تاسیس «امپراطوری آزاد» نامید و هدف از تشکیل این امپراتوری را ایجاد صلح، آزادی و امنیت دانست. اندیشه ی جفرسون، اندیشه بنیادین حزب جمهوری خواه در آمریکا است. اندیشه ای که سیاست خارجی آمریکا را در دویست سال گذشته هدایت کرده است. این اندیشه را «دبلیو ای ویلیامز»، نویسنده ی کتاب «امپراطوری به مثابه ی روش زندگی»، خصلت همه گیر در فرهنگ آمریکایی به شمار می آورد و آن را نه تنها از آرزوهای استراتژیست های حزب جمهوری خواه، بلکه از آرزوهای تمام سیاستمداران آمریکایی به حساب می آورد و می نویسد: «امپراطوری خصلت ذاتی آن چیزی است که ما آن را روش زندگی آمریکایی می نامیم».
این مطلب را «إریک هابزبام»، نویسنده ی کتاب مشهور «صنعت و امپراطوری»، در در مقاله ای که در 1998 به چاپ رسید، چنین توضیح داده است: «امپراطوری آمریکا در آرزوی تبدیل عالم بدان صورت است که در تمایلات و تخیلاتش می بیند؛ سوپرمنی که می گوید من برای آزادی و عدالت، یعنی روش زندگی آمریکایی مبارزه می کنم.» چنین وضعیتی را «ریچارد فالک»، عضو معترض شورای روابط خارجی آمریکا، «جهانی سازی شکارگر»، می نامد. از دیدگاه فالک، «پروژه ای که اینک به عنوان جهانی سازی دنبال مشود، باز سازی مجدد نظام امپراطوری است. یک امپراطوری آمریکایی که می کوشد در فضای سیاسی پس از جنگ سرد، سلطه ی سیاسی، فرهنگی و اقتصادی خود را بر تمامی جهان تحقق بخشد.»(11)
به نظر میرسد که سیاست خارجی باید ایدئولوژی سیاسی آمریکارا جهانی کند و این عملکرد، رسالتی ایدئولوژیک است. این شیوه به ملت آمریکا لحنی هزاره گرایانه اعطا میکند که در قبال تمام بشریت، احساس مسئولیت کنند. (12)
ایالات متحده ی آمریکا که تا اواخر قرن نوزدهم بر سیاست انزوا طلبانه و نظریه ی «مونروئه» تأکید داشت وفقط آمریکای لاتین را حوزه ی نفوذ وسلطه ی خود قلمداد می کرد، از اوایل قرن بیستم به جمع سایر قدرت های سلطه گر جهانی پیوست وتمایل بیشتری برای تسط بر سایر نقاط جهان نشان داد. (13)
در قرن نوزدهم که ایالات متحده سیاست حفظ وضع موجود «انزوا طلبی»را اتخاذ کرده بود، به تدریج حوزه ی اقتدار و نظارت ملی این کشور افزایش پیدا نمود؛ به گونه ای که در سال 1845 از طریق قطعنامه ی مشترک کنگره ی ایالات متحده، اراضی تگزاس به ایالات متحده ملحق گردید. مسئله ی منطقه ی «اورگن oregon»نیز که مورد اختلاف با انگلستان بود در سال 1846 حل و فصل گردید. این روند تا دهه ی 1870 ادامه پیدا نمود. جنگ های داخلی آمریکا، روند فوق را برای مدتی متوقف نمود، اما بعد از پایان این دوران (جنگ های داخلی) تلاش آمریکا برای ادامه ی سیاست قدرت در نظام بین الملل به گونه ای مضاعف ادامه یافت تا اینکه در اواخر قرن نوزدهم، نقطه ی عطف جدیدی در سیاست خارجی آمریکا پدیدار گردید که در راستای آن، جهت گیری سیاسی و نقش ملی ایالات متحده دگرگون شده و آمریکا کم کم به کشوری امپریالیستی و سلطه گر تبدیل گشت. (14)

نظم نوین جهانی
نظام بین الملل در دوران بعد از جنگ دوم جهانی، بر اساس ساختار «دو قطبی» و «پارادایم جنگ سرد» مورد توجه قرار گرفت. در این سیستم بین المللی، جهان به دو قطب کاملا متضاد تقسیم گردیده بود. ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی، رهبری نظام جهانی را عهده دار بودند. از آنجایی که اهداف و الگو های رفتاری آنان با یکدیگر متفاوت به نظر میرسید، از این رو رقابت برای توسعه ی حوزه ی نفوذ بر اساس سطح قدرت هر یک از بازیگران و قواعد بازی در ساختار دوقطبی به انجام میرسید. در این دوران ابزار های مختلفی برای توسعه ی اهداف سیاست خارجی به کار گرفته می شد، اما مبنای هژمونی (سلطه) ابر قدرت ها را باید بر اساس ابزار های نظامی و ترتیبات امنیت منطقه ای مورد توجه قرار داد.
شاخص های نظام دوقطبی را می توان بر اساس رقابت دو ابر قدرت، تلاش آنها برای توسعه ی حوزه ی نفوذ و باز دارندگی متقابل مورد توجه قرار داد. رفتار هر یک از بازیگران در ساختار دو قطبی، در راستای برقراری ثبات و صلح بین المللی توجیه می گردید. بر این اساس نوعی ستیزش و کشمکش دائمی بین دو قدرت بزرگ در حوزه های ایدئولوژیک، امنیتی، سیاست خارجی، الگوهای اقتصادی و شاخص های فرهنگی- اجتماعی به چشم می خورد. ساختار نظام دو قطبی در سال های 91 - 1988 به تدریج دگر گون گردید. جنگ دوم خلیج فارس را میتوان تحولی در رابطه با ساختار نظام جهانی دانست.
در این رابطه ایالات متحده نه تنها رهبری کشور های اروپائی و واحد های سرمایه داری در شرق آسیا را عهده دار گردید، بلکه در شورای امنیت سازمان ملل نیز قادر شد تا توافق اعضای دائمی رابرای صدور قطنامه بر علیه عراق به کار گیرد. در این راستا، ایالات متحده از دیپلماسی دو و چند جانبه بهره گرفته ودیگر واحد های قدرتمند در نظام بین الملل را در چارچوب اهداف خود، متقاعد نمود.
در راستای تحولات فوق بود که تئوری «نظم نوین جهانی» شکل گرفت و جورج بوش، رئیس جمهور ایالات متحده تأکید داشت که جهان یک قرن آمریکایی را پیش رو دارد و در راستای آن، نظم نوین جهانی وابسته به رهبری، قدرت و ارزش های آمریکا خواهد بود.
البته اروپائیان بر این امر اعتقاد داشتند که، رهبری آمریکا نمی تواند به معنای اعمال الگوهای یکجانبه گرایی در نظام بین الملل باشد زیرا کشور های غربی از جنگی بیرون می آمدند که یک مغلوب (اتحاد جماهیر شوروی) و چند فاتح داشه است. از این رو کشورهای اروپائی برای خود اقتدار و جایگاهی برابر با ایالات متحده مورد جست و جو قرار داده و به این ترتیب، ساختار سلسله مراتبی، امنیت تک قطبی و یک جانبه گرائی را به چالش فرا خواندند که این امر مشکلات ایالات متحده در برخورد با حوادث و رویدادهای نظام بین الملل را افزایش داد.
از آنجائی که ایالات متحده ی آمریکا برای خود جایگاه بین المللی و نقش تعیین کننده ای قائل بود، از این رو تلاش همه جانبه ای را به انجام رساند که با بسیاری از چالش ها و تعارضات (درون ساختاری !) مقابله نماید (اقدامات آن کشور در سومالی، هایتی و بوسنی). سطح مأموریت نیروهای آمریکایی به گونه ی قابل توجهی افزایش نشان می داد. علاوه بر واحدهای نظامی، می توان گسترش فعالیت دیپلمات ها و شرکت های بازرگانی آمریکا را در مناطق مختلف مورد توجه قرار داد. (15)

اصل مداخله گری
بعد از فروپاشی ساختار دوقطبی نظام بین الملل ودر نتیجه آن، ایالات متحده نقش و کارکرد جهانی پیدا نمود. در این دوران به دلیل گسترش نقش ملی آمریکا و بسط حوزه ی منافع حیاتی آن کشور به مناطق فراگیرتری از نظام بین الملل، کارکرد سیاست خارجی و نقش ملی ایالات متحده در قالب «ژاندارم جهانی»شکل گرفته است. در این راستا و در قالب نقش ملی «پلیس جهانی»، هدف ایالات متحده تأثیر گذاری بر واحدهای دیگر و وادارکردن آنها به انجام رویه ی رفتاری ای است که با اهداف و الگوهای ایالات متحده هماهنگی داشته باشد. [اصل مداخله گری]
قدرت های سلطه گر در اوائل قرن بیستم به رغم رقابت های شدید استعماری، در اصولی چند توافق داشتند ودر اجرای این اصول نوعی هماهنگی و همبستگی میان آنان دیده می شد. آن اصول عبارت اند از:
1- تدوین قوانین برای حمایت از سرمایه گزاری های خارجی و بین المللی کردن آنها 2- همکاری در زمینه ی منافع مشترک مانند استقرار صهیونیست ها در سرزمین فلسطین 3- ایجاد دولت های وابسته با گرایش به سیاست های استعمار نو و... 4- ایجاد اقتصاد تک محصولی در کشور های زیر سلطه 5- مقابله با فرهنگ های بومی به ویژه فرهنگ اسلامی درجهان اسلام 6- برنامه ی مشترک در سرکوب جنبش های آزادی بخش و... 7- اشاعه و ترویج وسیع فرهنگ غربی در کشور های زیر سلطه.
آمریکا از اوائل قرن بیستم به تدریج در صحنه ی بین الملل حضوری فعال پیدا کرد و با شروع جنگ جهانی اول و مخصوصا بعد از جنگ جهانی دوم قدرت بلا منازع نظام سلطه ی جهانی شد. (17)
نظام سلطه (آمریکا) برای اینکه بتواند جمهوری اسلامی ایران را که به عنوان تهدیدی برای آرمان های لیبرال دموکراسی محسوب می شود از مقابل بردارد، راهبردهای ستیزه جویانه اش را در دو محور:
الف: مبارزه ومقابله با دین مبین اسلام به عنوان نرم افزار تمدن انقلابی و ضد سلطه ب: مقابله با نظام حکومتی و سیاسی جمهوری اسلامی طراحی و عملیاتی کرده است.

نمود رفتاری دستگاه سیاست خارجی ایالات متحده در قبال نظام جمهوری اسلامی
در مطالب گذشته از اهداف وآرمان های ایدئولوژیک سیاست خارجی آمریکا و همچنین سیر تبدیل این کشور از کشوری انزواطلب به قدرتی سلطه گر و مداخله جو سخن گفتیم. حال باید رفتار دستگاه سیاست خارجی این کشور را نسبت به جمهوری اسلامی ایران، مورد برسی قرار دهیم.
رقتار دستگاه سیاست خارجی آمریکا در برابر جمهوری اسلامی ایران در قالب متنوع ترین و پیچیده ترین حربه ها و تاکتیک های اجرائی نظیر مهره سازی، جاسوسی، عملیات تروریستی، خرابکاری، عملیات مداخله جویانه ی نظامی، محاصره ی نظامی، براندازی وکودتا، دیپلماسی فشار، جنگ تبلیغاتی و... جلوه گر شده است که میتوان این اقدامات را در سه عنوان کلی ارائه داد:
1- جهت گیری انحراف: اقدامات مخفیانه برای انحراف انقلاب و نظام نوپای جمهوری اسلامی از محتوا ومسیر اصلی آن.
2- جهت گیری براندازی کوتاه مدت: طراحی و اجرای تاکتیک های مقطعی نظیر محاصره ی اقتصادی، توقیف دارائی ها، کودتای نوژه و...
3- جهت گیری بر اندازی دراز مدت (18)
و طراحان سیاست های استکباری برای تضعیف اسلام، سیاست های زیر را اعمال میکنند:
1- تهاجم فرهنگی
2- ترویج و اشاعه ی سکولاریزم در راستای جدائی دین از سیاست
3- تبلیغ غرب زدگی
4- افزایش حرص به دنیا و طمع به پول با هدف دنیا پرستی(19)
ایالات متحده آمریکا در راستای سیاست های خصمانه اش بر علیه جمهوری اسلامی ایران و تخریب چهره ی این قدرت منطقه ای از هیچ اقدامی رویگردان نبوده و نیست. اقداماتی از قبیل: متهم کردن جمهوری اسلامی ایران به حمایت از تروریسم، تلاش برای دست یابی به سلاح های کشتار جمعی، هسته ای، دخالت در امور داخلی سایر کشور ها، متشنج جلوه دادن مستمر اوضاع داخلی ایران برای افکار عمومی جهانیان، تبلیغ ناکار آمدی جمهوری اسلامی ایران و پاسخگو نبودن نظریه ی حکومت دینی برای حل معضلات نوین، معرفی اسلام و نظریه ی حکومت اسلامی به عنوان تفکری قرون وسطائی و فناتیک که در تجربیات گذشته شکست خورده است وبسیاری از شیطنت های دیگر را می توان در این راستا مورد توجه قرار داد. (20)


جمهوری اسلامی ایران چالشی برای لیبرال دموکراسی؟
چرا ایالات متحده آمریکا انقلاب اسلامی را چالشی برای جهانی سازی ارزش های لیبرال دموکراسی می بیند؟
ایالات متحده پس از پیروزی انقلاب اسلامی و حاکم شدن اراده ی مردم ایران، با بهره گیری از وحشیانه ترین روش های استعماری و سیاست های سلطه گرانه، با نقض تمام قوانین حقوقی و موازین شناخته شده ی بین المللی، علیه جمهوری اسلامی ایران اقدام کرد و با استفاده از انواع خط مشی های بر اندازانه نظیر کودتای نوژه، محاصره ی اقتصادی، حمایت از تجزیه طلبان داخلی، راه اندازی جنگ تحمیلی و... به دنبال مقابله با اراده ی ملت ایران و شکست جمهوری اسلامی ایران بوده است. چرا این همه خصومت و دشمنی پایانی ندارد ؟(21) آیا جز این است که به ایران به چشم چالشی قدرتمند مینگرد ؟...
جمهوری اسلامی ایران از جنه های مختلفی می تواند برای جهانی سازی چالش به شمار آید.

الف: تضاد ایدئولوژیکی انقلاب اسلامی با آرمان های لیبرال دموکراسی.
غرب پس از رنسانس، سعادت را در نفی خداوند از زندگی اجتماعی و عدم حاکمیت قوانین الهی منبعث از وحی در قوانین حکومتی دانست. در حالی که در حکومت اسلامی، راه سعادت فردی و اجتماعی مبتنی بر حاکمیت قوانین الهی و وحی در جامعه است، به عبارت دیگر حکومت های بر خواسته از فلسفه ی اومانیستی غرب و حکومت اسلامی مبتنی بر وحی، دو فلسفه ی حکومتی هستند که موفقیت هر یک به معنی نفی دیگری است. زیرا که یکی نفی قوانین الهی و وحی را از حکومت و زندگی اجتماعی، تنها راه سعادت محسوب می کند و دیگری حاکمیت قوانین الهی را. بنا بر این استراتژی نظام سلطه ی جهانی برای استحاله ی نظام جمهوری اسلامی و شکست تئوری حکومت دینی، امری ریشه ای و زیر بنائی است زیرا که موفقیت نظام حکومتی مبتنی بر وحی و قوانین الهی زمینه های فروپاشی نظام های مبتنی برا اومانیسم و اصالت انسان را فراهم می آورد. حکومت های غربی به دلیل ارائه ی تعریف تک بعدی از انسان و نادیده گرفتن بعد دیگر او یعنی مععنویت؛ و پایه گذاری حکومت مبتنی بر اومانیسم، از نظر زیربنائی با حکومت اسلامی در تضاد و تعارض به سر می برد. به همین دلیل سرمایه گذاری های عظیم نظام سلطه ی جهانی و کار شکنی های مستمر و پی در پی علیه جمهوری اسلامی ایران از همان بدو انقلاب اسلامی آغاز شد و تاکنون نیز بی وقفه ادامه دارد. استراتژیست های غربی مکررا اعلام کرده اند که بقاء و موفقیت جمهوری اسلامی ایران بزرگترین چالش فرهنگی برای کشورهای غربی است و موفقیت تئوری حکومت اسلامی به مفهوم اضمحلال پایه های فکری غرب خواهد بود. به همین دلیل نیویورک تایمز نوشت: «ایران با آیت الله خمینی، مسیح وار فریاد رهائی از یوغ سلطه ی خارجی را سر داده و داعیه ی تشکیل یک حکومت گسترده مبتنی بر اصول اسلامی را دارد. این مسئله غرب را در عرصه ی ایدئولوژیک وسیاسی با بحران مواجه خواهد ساخت.» بعد از فروپاشی کمونیسم، تئوری حکومت اسلامی چالش اصلی برای تفکر اومانیستی و لیبرال دموکراسی غرب به شمار می رود. در سراسر دنیا هیچ تئوری دیگری لیبرال دموکراسی غرب را به چالش نخوانده است. مخالفت شدید و سرمایه گذاری های وسیع نظام سلطه ی جهانی برای ایجاد بحران های مختلف در ایران و سازماندهی فشار های خارجی و داخلی برای فلج ساختن اقتصاد ایران و ایجاد نارضایتی عمومی باهدف نفی تئوری حکومت اسلامی از طریق اثبات ناکارآمدی جمهوری اسلامی ایران به مرحله ی اجرا در می آید. (22) حضرت امام خمینی (ره) درباره ی ریشه ی خصومت آمریکا با کشور های اسلامی را اینگونه بیان می کنند: «دیروز ممالک اسلامی به چتگال انگلیس و عمال آن مبتلا بودند و امروز به چنگال آمریکا و عمال آن. آمریکاست که از اسرائیل و هواداران آن حمایت میکند... آمریکاست که اسلام و قرآن مجید را به حال خود مضر می داند و میخواهد آن را از جلو خود بردارد. آمریکاست که روحانیون را خار راه استعمار می داند و باید آنها را به حبس و زجر و اهانت بکشد.»(23) حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب در این باره می فرمایند: «اگر آمریکا و قدرتمندان و قلدران عالم، با جمهوری اسلامی دشمن نمی شدند و بغض ملت ایران را در دل نمی گرفتند جای تعجب بود. اگر طراحان سیاست های موزیانه و امنیتی و تبلیغاتی صهیونیسم در سرتاسر عالم، شب و روز علیه جمهوری اسلامی توطئه نمی کردند مایه ی تعجب و شگفتی بود. راه اسلام، راه مقابله ی با این هاست این ها از اسلام می ترسند این ها از اسلام سیلی خورده اند. این ها از اسلام و مسلمانان مؤمن و مخلص و مبارز، درذهن خودشان خاطره ی تلخ دارند.»(24) تقابل گرایان که گروهی از روشنفکران و افکار سازان درباره ی سیاست اسلامی در آمریکا هستند و غالبا همه ی اسلامگرایان فعال را در قالب بنیادگرایان اسلامی طبقه بندی میکنند، مدعی هستند که اسلام و دموکراسی در عمل با یکدیگر در تضاد هستند. تقابل گرایان معتقدند که بنیاد گرایان اسلامی همانند تمامیت خواهان کمونیست، ذاتا ضد دموکراتیک و عمیقا ضد غربی هستند و بی تردید غرب را هدف قرار میدهند. گیلز کپل و لوئیس معتقدند که لیبرال دموکراسی، نه با اسلام و نه با بنیادگرائی اسلامی، سازگار نیست. ساموئل هانتینگتون از دانشگاه هاروارد معتقد است که سنت های فرهنگی ریشه دار مانع توسعه ی دموکراتیک است. هانتینگتن می افزاید: اسلام ذاتا غیر دموکراتیک است «تنها کشور عرب که گونه ای دموکراسی را طی دو دهه ی نسبتا طولانی تجربه کرده، لبنان مسیحی بود. با این حال وقتی مسلمانان اکثریت پیدا کردند، دموکراسی لبنانی فرو پاشید» تقابل گرایان معتقدند که مبارزه ی میان اسلام و غرب صرفا بر سر منافع سیاسی و مادی نیست ؛ بلکه برخورد فرهنگ ها و تمدن ها است. از منظر این گروه، اسلام به عنوان یک تهدید راهبردی عمده در دوره ی پس از جنگ سرد جانشین کمونیسم شده است: تهدید جدید به اندازه ی امپراطوری اهریمنی شوروی، شرور است»دانیل پایپز بر این نکته تأکید می ورزد که کمونیست ها صرفا با سیاست های ما مخالف بودند و نه با کل جهان بینی، شیوه ی لباس پوشیدن، شیوه ی عبادت و شیوه ی همسر گزینی ما. پایپز در برخی نوشته هایش تمایز روشنی میان اسلام به عنوان یک مذهب و اسلام سیاسی به عنوان یک ایدئولوژی قائل نمی شود، هر چند که وی به چنین تمایزی معتقد است. از نظر او اسلام ذاتا با غرب مخالف است: آمریکایی ها به اسلام به عنوان یک دشمن می نگرند و همانند کمونیسم دوران جنگ سرد، اسلام را تهدیدی علیه غرب می دانند»(25)
بنیادگرائی اسلامی
در اینجا لازم است تعریفی از بنیادگرائی اسلامی ارائه داده شود. بنیادگرائی اسلامی نهضتی است که به ارزش های اولیه ی اسلامی و پیروزی و بهروزی کشور های اسلامی را در بازگشت به آن ارزش ها می داند و نه از الگوهای کشورهای غربی پیروی می کند و نه از الگوی کشورهای شرقی. این واژه معمولا از سوی رسانه های غرب برای اشاره به جنبش های اسلامی، احیاگری اسلامی، اصولگرائی اسلامی، رستاخیز اسلامی و یا بیداری اسلامی به کار رفته است. احیاگری اسلامی به معنی بازگشت به اصول بی آلایش اسلامی، بازگشت به قرآن وسنت نبوی در سطوح مختلف فردی و جمعی است. ویژگی های آن عبارت اند از: پایگاه مردمی و سرعت انتشار آن در جوامع اسلامی و حتی در جوامع غیر اسلامی دور و نزدیک، ویژگی انقلابی گری که از آن به عنوان جهاد یاد میشود، جهانشمولی اسلامی، گستردگی بین طبقات مختلف. (26) البته غربی ها به بنیادگرایان به دیده ی تحقیرآمیزی مینگرند و آنها را گروهی عقب مانده، سلفی، تحجر گرا، مقاوم در برابر حقیقت و کم فهم می نامند. بری بوزان «Barry Buzan» در جولای 1991در طی مقاله ای سعی کرد تا تصویر الگوی جدید روابط امنیتی جهان را که پس از نقل و انتقالات بزرگ سال های 90- 1989ظاهر شد ترسیم کند. او در این مقاله از تغییراتی کلیدی در کشور های صنعتی سخن گفت ؛ که این تغییرات نتائج مستقیم و غیر مستقیمی برای امنیت اجتماعی، اقتصادی، نظامی و سیاسی کشور های حاشیه(غیر صنعتی) در پی خواهد داشت. ما در اینجا به نتیجه ای خواهیم پرداخت که بوزان آن را «برخورد هویت های تمدنی رقیب»می نامد که او آن را صریح ترین رابطه بین غرب و اسلام میبیند... این موضوع، بخشی به خاطر تقابل ارزش های مذهبی و سکولار، بخشی به خاطر رقابت تاریخی بین اسلام و مسیحیت، بخشی به خاطر حسادت قدرت غربی و بخشی به خاطر تلخی و تحقیر ناشی از مقایسه ی منزجر کننده بین دستاورد های تمدن غرب و تمدن اسلامی در طول دو قرن می باشد. بر اساس نظر بوزان «در مورد اسلام این تهدید به قرابت جغرافیائی و خصومت تاریخی نیز به طور آشکار با نقش سیاسی ای که اسلام در زندگی طرفدارانش بازی می کند، ترکیب می شود. رقابت با غرب، با این حقیقت که اسلام هنوز هویت جمعی گسترده و قوی می باشد شدیدتر و قوی تر شده است» این نظریات بود که دو سال بعد در قالب نظریه ی«برخورد تمدن ها»از سوی ساموئل هانتینگتن مطرح شد. (27)

ب - مخالفت با نظم نوین جهانی به رهبری آمریکا و نظام تک قطبی
جمهوری اسلامی ایران به دلیل عدم وابستگی به نظام سلطه ی جهانی، اولین منتقد و افشاء کننده ی سیاست های سلطه گرانه ی حکومت های غربی به ویژه آمریکا و حکومت صهیونیستی است. اولین کشوری که در جهان پرچم مخالفت با نظم نوین و نظام تک قطبی به رهبری آمریکا را بر افراشت جمهوری اسلامی ایران بود. سیاست های تبعیض آمیز آمریکا و ناعادلانه بودن عملکرد این دولت و عدم صلاحیت آن برای رهبری جهان همواره توسط جمهوری اسلامی ایران در مجامع بین المللی مورد تأکید قرارگرفته ست. طبعا این امر برای نظام سلطه ی جهانی و فرعون های زمان خوشایند نیست. جمهوری اسلامی ایران اعلام می کند که حکومت جهانی واحد می خواهد ؛ اما نه به رهبری آمریکا، بلکه به رهبری منجی عالم بشریت و حامی مظلومان و در هم کوبنده ی ستمگران، حضرت ولی عصر (عجل الله فرجه الشریف). طبیعتا جهان خواران و نظام سلطه ی جهانی که ماهیت دیکتاتوری واستبداد منش خود را در پشت شعارهای فریبنده ای چون آزادی و دموکراسی پنهان کرده اند، نمی توانند حکومتی حق گو و افشاء کننده ی سیاست های استعماری را تحمل کنند ؛ بنابر این یکی دیگر از ریشه های خصومت نظام سلطه با جمهوری اسلامی ایران، عدم پذیرش رهبری آنها بر جهان و افشای سیاست ها و نیات استعماری شان است. (28) فوکویاما جهان اسلام را از عوامل تهدید کننده ی نظم نوین جهانی می داند ودر این میان، جمهوری اسلامی را از عوامل مشکل آفرین بر سر راه خواسته های نظام تک قطبی می شمارد. وی اذعان دارد که اگر کشوری وجود داشته باشد که بتواند جهان اسلام را برای خروج از مخمصه ی فعلی هدایت کند، ایران است و اسلام حاکم بر ایران کنونی، اسلامی تندرو است که تروریسم تولید می کند. این اسلام با تساهل مذهبی و حکومت سکولار کنار نمی آید ؛ بنابراین باید تلاش کرد یک شاخصه ی میانه رو تر از اسلام به دلیل منطق تاریخی نهفته در سکولاریسم روی کار آید. این امید وجود دارد که مردم ایران با روی آوردن به اسلام میانه رو، زمینه را برای حاکمیت لیبرال دموکراسی فراهم آورند.» منظور وی از اسلام میانه رو، نگرشی معرفتی است که به مثابه ی هویتی بی خاصیت، اسیر دست معرفت مدرن است و به نحوی لجام گسیخته، مطابق با واقعیت ها تغییر می یابد. فوکویاما و همراهانش در نامه ی روشنفکران به جورج بوش، هر گونه نظام سازی اسلامی را ذاتا با تروریسم می دانند آنها اعلام می کنند که با مسلمانان مشکلی ندارند ولی با اسلامگرائی مشکل دارند. اسلامگرائی، فکر دینی وسیاست دینی همسان با تروریسم قلمداد می شود. (29)

ج - انقلاب اسلامی، انقلابی متفاوت
تجربه ی انقلاب اسلامی ایران، اندیشه ی ایالات متحده درباره ی ماهیت رادیکال و ضد آمریکائی اسلام بنیادگرا را به گونه ای افراطی تقویت کرد» حکومت ایالات متحده هرگز پیش از این درمعرض اینگونه رویاروئی سازش ناپذیر قرار نگرفته بود ؛ بر این اساس کارتر مذاکرات خود با روحانیون ایرانی را اینگونه توضیف می کند: «ما با یک گروه عجیب مواجه هستیم» (30) انقلاب اسلامی با شعار محوری نفی سلطه و سلطه پذیری بر اساس عدم وابستگی به قدرت های مسلط جهانی و بر مبنای حق تعیین سرنوشت ملت ها به دست خودشان، پدید آمد و صراحتا اعلام نمود که با اتکاء به خداوند متعال و وحدت ملی، هر ملتی می تواند روی پای خود بأیستد و استقلال و تمامیت ارضی خود را حفظ کند وراه سعادت را بپیماید. طبعا موفقیت ایران در تحقق این شعارها، زمینه را برای الگو ساختن انقلاب اسلامی و پیمودن راه و روش ملت ایران توسط سایر ملت ها فراهم می سازد و این امر به مفهوم شکست امپراطوری استعمارگران غربی و نظام سلطه ی جهانی است. ریچارد نیکسون رئیس جمهور وقت آمریکا در کتاب پیروزی بدون جنگ می نویسد: «در جهان اسلام از مغرب (مراکش) تا اندونزی در شرق بنیادگرائی اسلامی جای کمونیسم را به عنوان وسیله ی اصلی دگرگون سازی قهرآمیزگرفته است. تغییر در جهان سوم آغاز شده است و بادهای آن به مرحله ی طوفان رسیده است. ما قادر نیستیم آن را متوقف کنیم. نظریه پردازان غربی معتقدند که آرام ساختن طوفان اسلامی تنها در سایه ی استحاله جمهوری اسلامی ایران یا شکست انقلاب اسلامی میسر است». چرا که انقلاب اسلامی ایران به گونه ای اعجاب انگیز افکار و آرمان های بیدار گرانه اش را به تمامی جهان صادر میکند. ریچارد نیکسن، هنری کسینجر، زیبگینیو برژنسکی، فرانسوا میتران رئیس جمهور فرانسه، جورج شولتز، واین برگر، اسحاق رابین، جیمی کارتر، دونالد ریگان، مارگارت تاچر و برخی دیگر به عنوان رهبران ایدئولوژیک دنیای غرب از کسانی بودند که زنگ خطر را برای غرب به صدا در آوردند و صراحتا اعلام کردند که: اگر انقلاب اسلامی ایران بتواند بدون مشکل آرمان های خود را محقق سازد، طوفانی در جهان اسلام برپا خواهد ساخت که منافع غرب را در تمام آسیا، آفریقا و حتی بخش هایی از اروپا با مخاطرات جدی مواجه خواهد کرد و حتی جمهوری های آسیای میانه را هم در بر خواهد گرفت. همین امر باعث شد که برای اولین بار در تمام دوران جنگ سرد اردوگاه های غرب و شرق علیه انقلاب اسلامی موضعی واحد داشته باشند و در جریان جنگ تحمیلی، یکپارچه از عراق حمایت کنند. (31) به اعتقاد برخی تقابل گرایان نظریه ی «احدی الحسنیین» (پیروزی یا مرگ )، توانست بیدارگران اسلامی را به یک جنبش انقلابی تبدیل کند که قادر است مرزها را درنوردد و به یک امت بزرگتر دست یابد. جوناتان پری معتقد است که: «یک رهبر کاریزماتیک، مسلمانان را در قالب یک ارتش شکست ناپذیر متحد خواهد کرد که آماده ی مبارزه با غرب است.»(32)

گزیده ای از آراء برخی از مستشرقین مشهور جهان درباره ی انقلاب اسلامی
پروفسور برنارد لوئیس، سرشناس ترین خاور شناس انگلیسی- آمریکایی، که آثارش به 23زبان ترجمه شده است، در کتاب «زبان سیاسی اسلام» مینویسد: «در سال 1979 در ایران سلسله حوادثی روی داد که نه تنها تغییراتی بنیادین و عمیق در نظام سیاسی، بلکه در کل جامعه ی ایران پدید آورد و اثرگذاری های این تحولات، از مرزهای ایران نیز فراتر رفت. کسانی که چنین تحولات را رهبری نمودند به این مجموعه از رویداد ها عنوان انقلاب را دادند و اغلب کسانی که در بیرون قرار داشتند علی رغم مقاومت های اولیه، سرانجام این انقلاب را تصدیق کردند. انقلابها به شیوه های متفاوتی خود را معرفی میکنند. هر انقلابی انتقاد خویش به گذشته و انتظارات خود از آینده را به شیوه ی ویژه ی خویش بیان میکند. انقلاب فرانسه که زمینه ی ایدئولوژیک آن بر جنبش روشنفکری سده ی هجدهم قرار داشت، آرمان خود را به صورت فورمول آزادی، مساوات و برادری بیان کرد. انقلاب روسیه با زمینه ای که از سوسیالیزم سده ی نوزده داشت، آینده ی خود را به وسیله ی مفاهیمی مربوط به یک جامعه ی بدون طبقه که از طریق دیکتاتوری پرولتاریا قابل دستیابی بود، طرح نمود. ولی انقلاب ایران خود را در چارچوب اسلام قرار داد و این بدین مفهوم است که انقلاب ایران خود را به عنوان یک جنبش دینی با یک رهبری دینی با یک شیوه ی انتقاد از نظم کهن به زبان دینی و طرح هایی برای آینده که بر مبنای براهین دینی قرار دارند، می شناسد.... انقلابیون مسلمان ظهور اسلام را به عنوان الگوی خویش می شناختند آنان خود را برانگیخته می دانستند تا علیه کفر و ظلم مبارزه کنند و به حاکمیت برسند تا نظم واقعی اسلامی را مستقر سازند یا آن را بار دیگر ایجاد نمایند» پروفسور لوئیس که معمولا مواضعی بسیار منفی نسبت به اسلام و انقلاب اسلامی دارد، در بخش دیگر همین بحث خود در زمینه ی گستره ی جغرافیایی پذیرش پیام انقلاب اسلامی از دلباختگی قشرهای جوان مسلمان به انقلاب اسلامی در نقاط مختلف گیتی به ویژه در جنوب شرق آسی، غرب آفریقا و در میان ملت های مسلمان یوگوسلاوی سابق، تأکید می کند که: «انقلاب ایران در کلیه ی مناطق جهان اثرگذاری نیرومندی داشت که با یک فرهنگ عمومی و فرهنگ سیاسی توأم بود. این فرهنگ به وسیله اسلام قابل تعریف و تبیین است.»(33) پروفسور«لودیگ هاگه من» استاد کرسی «علم کلام مسیحی»دردانشگاه ورستبورگ آلمان، طی مقاله ای در یکی از روزنامه های کثیرالإنتشار چاپ سوئیس، ضمن تحلیل تاریخی نهضت های اسلامی سده های 19و20 سه اصل احیای تفکر دینی اسلامی را به عنوان رنسانس بر می شمارد:
1- اسلام باید بار دیگر با ویژگی وحدت دیانت و سیاست مطرح شود.
2- اسلام باید بار دیگر بدون استثناء کلیه ی بخش های حیات انسان را در بر گیرد.
3- حکومت دینی اسلامی بار دیگر عنصر تعیین کننده ی شکل دولت باشد.
وی سپس درباره ی نقش انقلاب اسلامی در این زمینه می نویسد: «ایجاد نظام جمهوری اسلامی در ایران توسط آیت الله خمینی برای تحقق این آرمان یگانه، مثالی برازنده و روشن است. رهبران انقلاب اسلامی در ایران علی رغم اینکه شیعه هستند و شیعیان صرفا 15درصد جمعیت مسلمانان جهان را تشکیل میدهند، هیچ گاه جای تردیدی باقی نگذاشتند که انقلاب آنان نه یک انقلاب شیعی و نه یک انقلاب ایرانی است، بلکه انقلاب امت اسلام می باشد. اصولگرائی اسلامی به طور کلی اعم از تشیع و تسنن، یک حرکت وحدت امت اسلامی است». پروفسور هاگه من در مورد پیوند امام و امت می نویسد: «توده های عظیم مردم ایران لقب عالی امام را به مسیحا نفسی دادند که رهبر آینده ی آنان هنوز در حال تبعید در فرانسه به سر می برد.»(34) هلموت ال مولر از نویسندگان برجسته ی اتریشی در یکی از شماره های روزنامه ی «سالز برگرنختریشتن»درباره ی انقلاب اسلامی نوشت: «نهضت موفقیت آمیز (امام) خمینی بر ضد رژیم شاه در ذات خود یک انقلاب فرهنگی جامع و فراگیر علیه غرب و ارزش های آن می باشد. مثال ایران مجددا نشان داد که تصورات غرب مبنی بر اینکه فرهنگ های خارج از جغرافیای اروپا و آمریکا با ماشین، تکنیک و آسمان خراش ارزش های غربی را نیز خواهند پذیرفت ؛ باطل و گمراه کننده بود. آیت الله خمینی با نوشته های خویش سنگ بنای نظری جمهوری اسلامی ایران را گذاشت. بر مبنای آن، اصل (نه شرقی نه غرب)جمهوری اسلامی ایران مناسبات با سایر جهان را دست کم تا سال 91- 1989 که پایان مخاصمات شرق و غرب بود، برقرار ساخت. این مناسبات عالیترین هدف سیاست خارجی ایران را تشکیل میدهد.» وی در بخش دیگر مقاله ی خود تأکید می کند که دولت جمهوری اسلامی ایران «از سال 1979 نه تنها حیات جامعه را با قرار دادن احکام شریعت اسلامی در حیطه ی تحولات خویش به سوی اسلام بازگرداند، بلکه اتحاد امت اسلام را نیز در دستور کار خود قرار داد.»(35)

د - ایران قدرتی تأثیرگذار در منطقه
اهمیت خاورمیانه خاورمیانه در زمره ی نقاط حساس و استراتژیک دنیا است که به لحاظ موقعیت حساس جغرافیائی و اهمیت سوق الجیشی، تجاری و بخصوص به واسطه برخورداری از ذخائر عظیم نفت و گاز و در نتیجه جهانی بودن بازتاب حوادث آن، از اهمیت و نقش فوق العاده ای در روابط بین الملل برخوردار است. منطقه ی خاورمیانه در مرکز تقاطع سه قاره ی آسیا، آفریقا و اروپا واقع شده و از نظر استراتژیکی بر این سه قاره مسلط ودر جائی واقع است که شاخه های متعددی از اقیانوس ها و دریاها به داخل خشکی نفوذ کرده و کوتاهترین ومناسب ترین راه های هوائی ودریائی بین سه قاره ی مذکور نیز از آن می گذرد. علاوه بر این قرار گرفتن خلیج فارس در این منطقه که به سیله ی گذرگاه آبی تنگه ی استراتژیک هرمز از دریای عمان جدا می شود و کالاهای تجاری زیادی از جمله محموله های نفتی از آن میگذرد، جایگاه ویژه ای را برای خاور میانه در نزد بازیگران فرامنطقه ای و منطقه اختصاص داده است. خاورمیانه همچنین مهد سه دین بزرگ اسلام، یهود ومسیحیت و محل نزول آیات رحمانی از جانب ذات اقدس الهی بر قلب پاک برگزیدگان یعنی پیامبرانی که برای هدایت بشریت گمراه به راه سعادت مبعوث گردیدند، می باشد. این منطقه از این حیث منحصر به فرد است ؛ زیرا که سه تن از پیامبران اولی العظم و صاحب شریعت در این منطقه از جهان به رسالت مبعوث گردیده اند و اماکن متبرکه ی این سه دین نیز در این منطقه قرار دارد که برخی از این اماکن نظیر بیت المقدس همواره مورد احترام ادیان فوق بوده است. همین امر یکی از متغیر های اساسی در بحران خاورمیانه به شمار می آید. خاورمیانه به دلیل موقعیت حساس و استراتژیک خود در طول تاریخ نقش تعیین کننده ای در امور بین المللی ایفا کرده و مرکز ثقل حوادث و تحولات مهم سیاسی در صحنه ی روابط بین الملل و نظام جهانی بوده است. در دوران معاصر و به طور مشخص پس از جنگ جهانی دوم از یک سو به خاطر اهمیت سیاسی، اقتصادی و مذهبی و از سوی دیگر موقعیت استراتژیکی آن سبب شد تا قدرت های بزرگ جهانی در طراحی هدف های استراتژیک خود این منطقه را در مرکز توجه سیاست های خارجی خود قرار داده و منافع حیاتی خود را با جدیت در منطقه دنبال نمایند. (36)

اهمیت و نقش ایران در خاور میانه
با تبیین اهمیت استراتژیکی، اقتصادی، سیاسی ومذهبی منطقه ی خاورمیانه اهمیت جمهوری اسلامی ایران نیز با توجه به موقعیت بحری (خلیج فارس)، گذرگاهی (تنگه ی هرمز) و برّی (اوراسیا و همسایگی با ترکیه و جمهوری های شوروی سابق)آشکار می شود. جمهوری اسلامی ایران با توجه به استقلال سیاست خارجی، ضدیت با اسرائیل و حمایت از جنبش های اسلامگرا به چالشی مقتدر برای نظام سلطه و اهداف منطقه ای آن در خاور میانه تبدیل شده است. (37)

د- 1: استقلال در سیاست خارجی
با سقوط رژیم پهلوی در بهمن ماه 1357 ه. ش و پیروزی انقلاب اسلامی، نظام نوپای جمهوری اسلامی ایران جهت گیری اعتراضی خود را به همراه تز سیاسی «نه شرقی نه غربی» جایگزین سیاست انطباق رضایت آمیز در سیاست خارجی ساخت. این واقعه ضمن بر هم زدن توازن قوا در منطقه ی خلیج فارس بدون گرایش به بلوک شرق و غرب به سان قطب سومی در برابر این دو قطب ظاهر شد. استقلال در سیاستگزاری خارجی تحت لوای سیاست اعتراضی «نه شرقی نه غربی» برگرفته از عقائد اسلامی و نیز عبرت آموزی از مداخلات قدرت های جهانی در تاریخ سیاسی- اجتماعی معاصر بود که ریشه ی مشکلات داخلی ایران را در اعمال نفوذ خارجی به ویژه ایالات متحده آمریکا جست و جو می کرد. ایالات متحده در زمره ی نخستین کشور هائی بود که پس از پیروزی انقلاب اسلامی دولت جدید جمهوری اسلامی ایران را به رسمیت شناخت با این وجود اجرای سیاست اعتراضی پیامدهای زیانباری برای این کشور در پی داشت. اهمیت این مطلب زمانی آشکار می شود که توجه داشته باشیم قبل از انقلاب کشور ایران مهم ترین پایگاه آمریکا در منطقه بوده است. (38)

د- 2: ضدیت با اسرائیل
یکی از نقاط اصطکاک و برخورد ایالات متحده با جمهوری اسلامی ایران در راستای مناسبات منطقه ای، اختلاف نگرش و دیدگاه این دو کشور راجع به رژیم صهیونیستی می باشد. بر خلاف نظر واشنگتن سران جمهوری اسلامی ایران از ابتدای نهضت در سال 1342 ه. ش با حمایت از ملیون ها آواره ی فلسطینی و محکومیت اشغال این سرزمین موضع انقلابی خود را به نمایش گذاشتند. چنانکه یکی از محکومیت های سه گانه ی اعلام شده از طرف رژیم پهلوی برای امام خمینی (ره) عدم موضع گیری مخالف در قبال اسرائیل بود. اعلام آخرین جمعه ی ماه مبارک رمضان هر سال از سوی معمار انقلاب اسلامی به عنوان روز قدس نیز در همین راستا بوده است. (ضدیت با اسرائیل) مهمترین پایه ی استدلالی و توجیه منطقی حمایت مسئولین جمهوری اسلامی از مردم آواره ی فلسطین و مخالفت آن ها با دولت اسرائیل نگرش ایدئولوژیکی و متأثر از اعتقادات مذهبی است. رهبر فرزانه انقلاب اسلامی در دیدار با شیخ احمد یاسین ابراز داشت: «فلسطین خط مقدم مبارزه ی اسلام با کفر و حق با باطل است»(39)

د- 3: محرک حرکت های اسلامگرا و جنبش های آزادی بخش
پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و به تبع آن امواج بیداری اسلامی در خاورمیانه و شمال آفریقا جو سیاسی منطقه را دگرگون ساخت. بیشتر محققان مسائل اسلام، خاورمیانه و جهان عرب معتقدند که انقلاب اسلامی ایران بزرگترین محرک جنبش های سیاسی اسلام و بیداری و خیزش اسلامی می باشد. به اعتقاد بسیاری از تحلیلگران و متخصصان امور خاورمیانه گروه ها و حرکت های اسلامگرا در کشور های این منطقه به دو صورت مستقیم و غیر مستقیم تحت تأثیر انقلاب اسلامی قرار گرفته اند. تأثیر مستقیم گروه هایی را شامل می شود که در اثر ارتباط مستقیم با ایران و گاه نیز به تشویق و تأیید جمهوری اسلامی ایران به وجود آمده اند. حرکت های اسلامگرای کشورهای لبنان، عراق، عربستان سعودی، کشورهای حاشیه ی خلیج فارس، فلسطین اشغالی و گروه هایی از گشورهای واقع در شمال آفریقا مستقیما تحت تأثیر انقلاب اسلامی ایران بوده اند. اما تأثیرپذیری غیر مستقیم جنبش های اسلامی بدین صورت که وقوع انقلاب اسلامی و اهمیت آن باعث شده تا جنبش های اسلامی جدیدی به طور مستقل به وجود آیند و در پی رسیدن به جامعه ی سیاسی اسلام باشند. بر این اساس برخی گروه ها و حرکت های اسلامی واقع در مصر و سوریه تحت تأثیر غیر مستقیم انقلاب اسلامی ایران به وجود آمده اند. علاوه بر این نباید این نکته ی مهم را از نظر دور نگه داشت که علاوه بر گروه های نوظهور مسلمان، انقلاب اسلامی بر جنبش های سابقه دار جهان عرب نظیر «اخوان المسلمین» و انشعابات آن نیز که سابقه ی آنها به قبل از وقوع انقلاب اسلامی برمی گردد تأثیرگزار بوده است. با عنایت به این تأثیرگزاری ایالات متحده از این جهت خواهان فروکش کردن موج اسلامگرائی است زیرا اسلامگرایان خواستار تنظیم سیایت، اقتصاد، فرهنگ، قانون و آداب اجتماعی جوامع اسلامی بر محور تعالیم اسلام ناب می باشند که همین امر رهائی جهان اسلام از جنبه های تقلیدی خارجی و به ویژه ارزش ها والگو های غربی را در پی دارد. (40)

نتیجه گیری
از آنجا که جمهوری اسلامی از حیثیت های مختلفی از جمله تعارض ایدوئولیژیکی در مبانی و افکار با ایالات متحده، انقلابی بودن ایران با انقلابی متفاوت و صدور یابنده، مخالفت ایران با یکجانبه گرائی آمریکا در نظام بین الملل و تأثیرگزاری مقتدرانه ی ایران در منطقه ؛ چالشی مهم در برابر جهانی سازی محسوب می شود ؛ زمینه های خصومت ایالات متحده با جمهوری اسلامی ایران فراهم شده است.

پانویس ها:
۱-حسن واعظی، ایران و آمریکا، تهران، سروش، 1379، ص 3 ۲-نعمت الله مظفرپور، «فوکویاما، میراثدار ایدوئولوژی سیاست خارجی آمریکا»، سایت باشگاه اندیشه ۳-همان ۴-حسن رحیم پور ازغدی، «جهانی شدن و مسلمان معاصر»، خبر گزاری فارس، متن سخنرانی ۵-غلامرضا بهروزلک، «جهانی شدن و حکومت جهانی حضرت ولی عصر (عج)»، خبرگزاری آینده ی روشن، متن گفتگو ۶-صادق سلیمی بنی، ارمغان دموکراسی، قم، دفتر نشر معارف، 1385، ص 27- 38 ۷-همان، ص 39 ۸-نعمت الله مظفرپور، پیشین. ۹-حسن واعظی، پیشین، ص 6 ۱۰-نعمت الله مظفرپور، پیشین ۱۱-مسعود ترقی جاه، «لیبرال امپریالیسم، واپسین انگاره، آخرین امپراطوری»، سایت باشگاه اندیشه ۱۲-نعمت الله مظفرپور، پیشین ۱۳-حسن واعظی، پیشین، ص 7 ۱۴-ابراهیم متقی، تحولات سیاست خارجی آمریکا، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1376، ص 23 ۱۵-همان، ص 11 ۱۶-همان، ص 185 ۱۷-حسن واعظی، پیشین، ص8 ۱۸-صادق سلیمی بنی، پیشین، ص ص 217- 218- 219 ۱۹-حسن واعظی، پیشین، ص326 ۲۰-همان، ص 139 ۲۱-همان، ص310- 311 ۲۲-همان، ص 313- 314... ۲۳-مرکز تحقیقات اسلامی سپاه، آمریکا از دیدگاه امام (ره)، تهران، ستاد نمایندگی ولی فقیه در سپاه، تابستان 78، ص 18 ۲۴-منوچهر محمدی، آمریکا در نگاه مقام معظم رهبری، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تابستان 1385، ص 127 ۲۵-فواز ای جرجیس، آمریکا و اسلام سیاسی، ترجمه سید محمد کمال سروریان، تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردی، زمستان 1382، ص53-56 ۲۶-علی آقا بخشی، فرهنگ علوم سیاسی، تهران، چاپار، 1383، ص 347 ۲۷-محمد عابد الجبری، «بر خورد تمدنها - آینده روابط»، ماهنامه اسلام و غرب، شماره 21، کتابخانه دیجیتالی مدرسه علمیه بناب، پایگاه حوزه ۲۸-حسن واعظی، پیشین، ص 320 – 321 ۲۹-نعمت الله مظفرپور، پیشین ۳۰-فواز ای جرجیس، پیشین، ص88 ۳۱-حسن واعظی، پیشین، ص 316 - 318 ۳۲-فواز ای جرجیس، پیشین، ص 86 – 88 ۳۳-میر محمد حسین هدی، «سنخ شناسی آراء خاورشناسان در باره ی انقلاب اسلامی»، ماهنامه اسلام و غرب، شماره 30 -31، اسفند 78، کتابخانه دیجیتالی مدرسه علمیه بناب، پایگاه حوزه ۳۴-همان. ۳۵-همان. ۳۶-صادق سلیمی بنی، پیشین، ص86- 88 ۳۷-همان، ص 127... ۳۸-همان، ص 146 ۳۹-همان، ص 154 ۴۰-همان، ص158

منابع و مآخذ:
- آقا بخشی، علی و افشاری راد، مینو، فرهنگ علوم سیاسی، تهران، چاپار، 1383
- ابوالقاسمی، محمد جواد، ریشه های ستیز در رفتار آمریکا، تهران، معاونت فرهنگی سازمان تبلیغات اسلامی، 1377
- احتشامی، انوشیروان، «بنیادگرایی اسلامی»، سایت باشگاه اندیشه
- بهروز لک، غلامرضا، «جهانی شدن و حکومت جهانی حضرت ولی عصر (عج)»، خبرگزاری آینده روشن
-بهروز لک، غلامرضا، «درنگی در مفهوم شناسی بنیاد گرایی اسلامی»، سایت پرس و جو
- بیل، جیمز، «سیاست استیلا جویی؛ ایالات متحده و ایران»، با ترجمه عباس ایران پور، اطلاعات سیاسی اقتصادی، شماره 175 – 176، ص 48، کتابخانه دیجیتالی مدرسه علمیه بناب، پایگاه حوزه
- ترقی جاه، مسعود، «لیبرال امپریالیسم، واپسین انگاره آخرین امپراطوری»، سایت باشگاه اندیشه
- جرجیس، فواز ای، آمریکا واسلام سیاسی، با ترجمه سید محمد کمال سروریان، تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردی، زمستان1382
- دبیری مهر، امیر، «اسلام سیاسی»، سایت باشگاه اندیشه
- راست بین، علی، «سیاست آمریکا در خاور میانه»، با ترجمه مریم کوثری، اطلاعات سیاسی اقتصادی، شماره 219- 220، ص28، کتابخانه دیجیتالی مدرسه علمیه بناب، پایگاه حوزه
-رحیم پور ازغدی، حسن، «جهانی شدن و مسلمان معاصر»، خبرگزاری فارس
- رشتوانی، سولت، «اسلام و غرب، برخورد تمدنها، رویارویی مذاهب؟»، با ترجمه جعفر اکرمی ابر قوئی، ماهنامه اسلام و غرب، شماره 22، خرداد 78، کتابخانه دیجیتالی مدرسه علمیه بناب، پایگاه حوزه
- سلیمی بنی، صادق، ارمغان دموکراسی، قم، دفتر نشر معارف، 1385
- عابد الجبری، محمد، «برخورد تمدن ها
- آینده روابط»، ماهنامه اسلام و غرب، شماره 21، کتابخانه دیجیتالی مدرسه علمیه بناب، پایگاه حوزه
- کاتم، ریچارد، «واکنشهای آمریکا واتحاد شوروی و ستیزه جویی های اسلام»، با ترجمه ابراهیم متقی، نه شرقی
- نه غربی، مجموعه مقالات، چاپ اول، تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1379
- کرامت خان، «علل هراس غرب از اسلام»، با ترجمه بهمن احمدی، ماهنامه اسلام و غرب، شماره 25، شهریور 78، کتابخانه دیجیتالی مدرسه علمیه بناب، پایگاه حوزه
- متقی، ابراهیم، تحولات سیاست خارجی آمریکا، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1376
- محمدی، منوچهر، آمریکا در نگاه مقام معظم رهبری، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تابستان 1385
- مرکز تحقیقات اسلامی سپاه، آمریکا از دیدگاه امام (ره)، تهران، ستاد نمایندگی ولی فقیه در سپاه، تابساتان 78
- مظفر پور، نعمت الله، «فوکویاما میراثدار ایدئولوژی سیاست خارجی آمریکا»، سایت باشگاه اندیشه
- نقیب زاده، احمد، تحولات روابط بین الملل، ششم، تهران، نشر قومس، 1378
- واعظی، حسن، ایران و آمریکا، تهران، سروش، 1379
- هدی، میر محمد حسین، «سنخ شناسی آراء خاور شناسان در باره انقلاب اسلامی»، ماهنامه اسلام و غرب، شماره ی 30 و31 اسفند 78، کتابخانه دیجیتالی مدرسه علمیه بناب، پایگاه حوزه


 

منبع: سایت / باشگاه اندیشه به نقل از: garib8.blogfa.com

چاپ                       ارسال براي دوست

نظرات كاربران
نام

ايميل
نظر

 

مسئولیت محتوا و مواضع مندرج در مقالات بر عهده نویسندگان بوده و درج آنها در این پایگاه به مفهوم تأیید آن نمی باشد. Copyright © second-revolution.ir, All Rights Reserved