نحوه ی طراحى و تنظيم سياست خارجى آمريكا



دستگاه‏هاى حقوقى، امنيتى و نظامى نيز عملا در خدمت حفظ سرمايه و دفاع از منافع سرمايه داران قرار دارند .
سياست خارجى آمريكا نيز همواره تابعى از منافع سرمايه‏داران بوده است كه نمونه بارز آن از تحركات آمريكا در قبال كشورهاى مالزى و اندونزى در سال‏هاى 1378 و 1379 است .
حضور نظامى آمريكا در جنگ اول خليج فارس درسال‏هاى 1369 و 1370 پس از اشغال كويت توسط عراق نيز در همين چارچوب صورت گرفت . دخالت نظامى آمريكا درجنگ زمانى تحقق يافت كه كويت و عربستان نزديك به 300 ميليارد دلار براى تداركات دخالت نظامى آمريكا هزينه نمودند . به عبارت ديگر اگر امير كويت و شيوخ خليج فارس داراى ميليارد دلار ذخيره ارزى نمى‏بودند سياست خارجى آمريكا به گونه ديگر تنظيم مى‏شد .
در ميان سرمايه‏داران و تراست‏هاى مالى در ايالات متحده آمريكا، نقش صهيونيست‏ها بسيار بارز و برجسته است به همين دليل يهوديان در آمريكا على رغم اين كه از نظر تعداد اقليت كوچكى هستند نقش بسيار تعيين كننده‏اى در سياست‏هاى داخلى و خارجى آمريكا ايفا مى‏نمايند . صهيونيست‏ها به دليل در اختيار داشتن سرمايه‏هاى كلان و نفوذ بسيار وسيع و گسترده در مراكز مالى و رسانه‏هاى ارتباط جمعى، مهم‏ترين عامل تأثير گذار در انتخابات رياست جمهورى و مجلسين آمريكا به شمار مى‏آيند .
قبل از پيروزى انقلاب اسلامى به علت منافع سرشار سرمايه‏داران آمريكا و صهيونيستى در ايران و به دليل اين كه منابع خام و ذخاير انرژى ايران كاملا و اختيار آمريكايى‏ها و صهيونيست‏ها قرار داشتند و ايران به بازار فروش محصولات شركت‏هاى چند مليتى تبديل شود بود و سلطه آمريكا و اسرایيل بر تمام اركان سياسى، اقتصادى، نظامى ايران را تثبيت گرديده بود و نزديك به صد هزار مستشار آمريكايى در ايران حضور داشتند و دولت حاكم بر ايران در عرصه سياست‏هاى منطقه‏اى و بين‏المللى تابع بى‏چون و چراى آمريكا و اسرایيل بود حتى در جنگ‏هاى اعراب و اسرایيل، حكومت شاه بزرگترين حامى و مالى و نفتى اسرایيل محسوب مى‏گرديد سرمايه‏داران و نظام سرمايه‏داران آمريكا از حكومت شاه حمايت مى‏نمود .
آمريكا واسرایيل علاوه بر چپاول و غارت ثروت‏هاى ملى ايران، از طرق ديگرى نيز به حمايت از حكومت شاه تحريك و تشويق مى‏شدند شاه و دربار از طريق باج دادن و ارسال پول‏هاى ذكلان به شخصيت‏هاى كليدى و نمايندگان كنگره و همسويى سياسى بر اسرایيل و پر كردن جيب صاحبان قدرت در آمريكا ، پشتيبانى و حمايت آنان را جلب مى‏نمود .
براساس دلايل فوق، سياست خارجى آمريكا در چارچوب حمايت مستمر و مداوم از حكومت ديكتاتورى شاه شكل گرفت . شاه و دربار با تأمين منافع اسرایيل در منطقه دستگاه عظيم لابى صهيونيسم در آمريكا را در حمايت از خود به كار گرفتند و با انعقاد قرار دادهاى پرسود با شركت‏هاى بزرگ آمريكايى كه تأمين كننده سود سرشار براى آمريكايى براى انتخابات رياست جمهورى و كنگره، دستگاه‏هاى لابى غير صهيونيستى را نيز جذب كرده بودند . به اين دلايل جنايات وحشتناك حكومت شاه عليه ملت ايران و كشتارهاى بى‏رحمانه و شكنجه‏هاى قرون وسطايى و نقض ابتدايى‏ترين مبانى حقوق بشر هيچ گونه انعكاسى در آمريكا و مافياى امپراطورى خبرى جهان نداشت . مسؤولين رسانه‏هاى گروهى جهان كه توسط دربار تطميع مى‏شدند تنها اخبار مثبت از ايران منتشر مى‏نمودند و ايران را جزيره ثبات معرفى مى‏كردند . هم چنان كه در شرايط كنونى همين كار در ابا حكومت‏هاى مرتجع و غيردموكراتيك نظير امارات در حاشيه جنوبى خليج فارس انجام مى‏دهند و از حكومت هاى ديكتاتورى آمريكايى لاتين حمايت مى‏كنند.
جمعيت ايران در طول دروه ی حاكميت آمريكا و انگليس بر ايران در طى سال‏هاى 1332تا 1357 ميان 15 تا 30 ميليون نفر بود.حكومت شاه از سال1350به بعد روزانه ميان 4/5 تا 6 ميليون بشكه نفت مى‏فروخت در حالى كه قيمت هر بشكه به حدود 30 دلار رسيده بود . اما اين ثزوت عظيم و اين فرصت طلايى براى سازندگى كشور به ويژه در فواصل سال‏هاى 1350 تا 1357 با سياست‏هاى ضد مردمى از ميان رفت و سرمايه‏هاى كشور به جيب سرمايه‏داران آمريكايى و اسرایيل سرازير شد . آمار فوق را با آمار كنونى مقايسه كنيم : جمعيت كشور بين 60 تا 65 ميليون نفر است و ميزان فروش نفت ايران ميان 2 تا 5/2ميليون بشكه در روز است، و قيمت نفت ايران طى سال‏هاى 1369 تا 1379 به طور ميانگين 5/14 دلار بوده است . پس از پيروزى انقلاب اسلامى و سرنگونى حكومت شاه و حاكم شدن سياست‏هاى استقلال طلبانه ، منافع سرشار سرمايه داران آمريكايى و اسرایيلى از ايران قطع گرديد و حمايت ازحكومت غاصب صهيونيستى جاى خود را به مخالفت با اسرایيل داد. پس از پيروزى انقلاب اسلامى و برچيده شدن بساط سلطه‏گرى آمريكا و با قطع شدن دست انقلاب اسلامى و بر چيده شدن بساط سلطه گرى آمريكا و يا قطع شدن شدن دست آمريكا و اسرایيل از منابع سرشار ايران منافع صاحبان قدرت به مخاطره افتاد و تمامى دستگاه گروه فشار صهيونيسم در آمريكا و گروه‏هاى فشار طرفدار شاه به مخالفين جمهورى اسلامى ايران مبدل گشتند وائتلاف بسيار وسيع و گسترده‏اى را عليه ايران تشكيل دادند و به اين شكل سياست خاجرى ايالات متحده آمريكا عليه جمهورى اسلامى ايران به صورت كاملا خصمانه درآمد و هم چنان ادامه دارد زيرا كليه گروه‏هاى تأثير گذار بر سياست خارجى آمريكا با تحريك صهيونيست عليه جمهورى اسلامى ايران فعال هستند بر همين اساس تبليغات عليه ايران به شدت ادامه دارد و مسایل ايران در محافل سياسى و خبرى غرب كاملا تحريف مى‏شوند و مسایل كم اهميت به شكل اغراق آميزى درمى‏آيند .
ماهيت گروه‏هاى تأثير گذار بر سياست خارجى آمريكا عليه ايران در بررسى سياست ها ومواضع آمريكا عليه ايران طى بيست سال گذشته با چهار خط مشى و ديدگاه مواجه مى‏شويم كه هر كدام از سوى گروه‏هاى مشخصى حمايت و مطرح مى‏گردد كه در اصطلاح به گروه‏هاى لابى يعنى فشار ناپيدا شهرت پيدا . اين چهار استرتژى عبارتند از :
1. الگوى نابودى و فروپاشى ؛
2. الگوى انزوا ، محدود سازى و مهار ؛
3. الگوى تطميع و سازش ؛
4. الگوى همكارى‏هاى اقتصادى ؛
سياستمداران آمريكايى در گذشته به دو دسته برون‏گرا و درون‏گرا تقسيم مى‏شدند پس از جنگ هاى جهانى اول و دوم بخش درون‏گرا به مرور زمان ضعيف شد و از صحنه خارج گرديد . بخش برون‏گرا طى ساله اى اخير به دو طيف تقسيم شده است : طيف مداخله‏گران و طيف منطقه گران .
1. طيف مداخله‏گران از حاميان جدى حضور نظامى آمريكا درمناطق حساس نظير خليج فارس و مديترانه هستند و معتقدند كه منطقه‏اى نظير خليج فارس از چنان اهميت حياتى براى آمريكا برخوردار است كه براى حفظ منافع لازم است كه با هر تهديد و چالشى به شدت برخورد شود . اين طيف معتقد است كه نظام‏هاى نظير جمهورى اسلامى ايران كه نتواند خوء را با منافع آمريكا هماهنگ سازند بايد از صحنه كنار رفته نابود گردند . گروه مداخله گران از حاميان اصلى «سياست نظم نوين»و جهان تك قطبى به رهبرى آمريكا مى‏باشد و معتقد است كه آمريكا درشرايط كنونى از چنان قدرتى برخوردار است كه بايد با استفاده از تمام ابزارهاى نظامى ، امنيتى، سياسى و تبليغاتى حاكميت خود را بر جهان تثبيت نمايد و حكومت‏هاى مستقل و مخالف آمريكا در به شدت سركوب كند زيرا كه وجود انقلاب اسلامى زمينه بيدارى ملت‏ها را فراهم مى‏آورد و مقاومت آن ها را در برابر تسلط آمريكا بر جهان تحت نظام تك قطبى به مخاطره مى‏افكند .
2 . طيف واقع گرايان ضمن حراست از منافع آمريكا درنقاط مختلف جهان معتقد است كه حضور گسترده و مستقيم نظامى آمريكا ممكن است به حيثيت تاريخى و سنتى اين كشور ضربه بزند . اين دسته معتقد است كه استراتژى حذف و نابودى تنها راه حفظ منافع آمريكا نيست بلكه با ابزارهاو خط مشى‏هاى ديگر نيز مى‏توان به حفظ منافع آمريكا پرداخت .
طيف مداخله‏گران خود به چهار دسته تقسيم مى‏شود :

1 . گروه‏هاى طرفدار اسرایيل يا جريان‏لابى صهيونيسم
اين گروه پرنفوذترين وسرسخت‏ترين جريان تأثير گذار بر سياست خارجى آمريكا عليه جمهورى اسلامى ايران است . سياستمداران آمريكايى تحت تأثير گروه فشار اسرایيل همواره از زاويه ديد صهيونيسم به مسایل ايران نگريسته‏اند و از آنجا كه اسرایيل عملا جمهورى اسلامى ايران را دشمن درجه يك خود مى‏داند ديدگاه حاكم بر سياست‏هاى آمريكا نيز دقيقا منبعث از ديدگاه رژيم صهيونيستى شكل گرفته است . در واقع عمده سياست‏هاى خصومت‏زا و براندازانه آمريكا عليه ايران متأثر از فشار اين گروه است . قوى‏ترين و متشكل‏ترين گروه فشار يهوديان در آمريكا جريانى به نام آيپاك است كه مسؤولين آن عمدتا نقش كليدى در سياستگذارى آمريكا دارند .
«سياست مهار دوگانه» در ماه مه 1993 (ارديبهشت 1372) توسط يكى از مهره‏هاى اساسى اين گروه يعنى مارتين ايندايك ارایه شد . وى كه مسؤول سياستگذارى خاورميانه‏اى آمريكا بود اهداف و رئوس سياست خارجى آمريكا در خاورميانه و خصوصا خليج فارس را چنينى اعلام مى‏كند :«خاورميانه ميان دو مسأله قرار دارد . يكى بنيادگرايى مذهبى به رهبرى ايران و ديگر روابط آينده اسرایيل و همسايگان عرب و فلسطين» . در اين زمينه سه چالش اصلى در برابر منافع آمريكا قرار دارد كه عبارتند از :
1. روند صلح خاورميانه ؛
2. بنياد گرايى اسلامى ؛
3. مسأله عراق ؛
در سياست مهار دوگانه «برنامه راهبردى كلينتون در قبال سه چالش فوق به شكل زير ترسيم گرديد :
الف - بازداشتن و محدود كردن ايران و عراق ؛
ب - پيش برد روند صلح خاورميانه ؛
ج - ممانعت از دستيابى ايران به سلاح‏هاى پيشرفته .
در اين سياست، آمريكا براى به وجودآوردن تعادل قوا به نفع خود بر متحدين منطقه‏اى نظير مصر، اسرایيل، عربستان، تركيه و كشورهاى عضو شوراى همكارى خليج فارس متكى است و تضعيف توان ملى و كاهش توانمندى‏هاى ايران در عرصه اقتصادى، تكنولوژيك، صنعتى، مالى و منطقه‏اى محور اصلى تحركات آمريكاست .
سياست مهار ايران از ابتداى رياست جمهورى رونالد ريگاه در سال 1359 به عنوان استراتژى سياسى آمريكا عليه جمهورى اسلامى ايران دردستور كار ايالات متحده قرار گرفت . پس از ريگان اين سياست توسط جورج بوش نيز دنبال شد. به روى كارآمدن كلينتون وتنظيم « سياست مهار دوگانه» سياست مهار ايران ابعاد وسيع‏ترى پيدا كرد و شديدتر شد ولى همان گونه كه در فصل سوم به صورت مشروح مورد تجزيه وتحليل قرار گرفت درسال 1376 با شكست مفتضحانه روبه رو گرديد .
نفوذ گروه فشار يهود در دستگاه ديپلماسى آمريكاموجب شد كه كابينه كلينتون بيش از كابينه‏هاى ريگاه و بوش به مقابله با ايران بپردازد زيرا كه نقش و تأثير صهيونيست‏ها در دولت كلينتون به مراتب بيشتر از نقش و نفوذ آن در دولت‏هاى قبلى آمريكا بود به گونه‏اى كه اكنون بسيارى از مناصب دولتى آمريكا در اختيار مستقيم صهيونيست‏ها تا آن جا كه به تعبير برخى از روزنامه‏نگاران آمريكايى اكنون زبان رسمى كاخ سفيد زبان عبرى شده است .
1. مادلين آلبرايت وزيرخارجه ی آمريكا به يهودى بودن خود مباهات مى‏كند و ترقى خود را مرهون «آيپاك»مى‏داند . ناتانياهو نخست وزير اسرایيل، پس از انتخاب آلبرات با خوشحالى گفت : آلبرايت تداوم سياست دولتى آمريكا اسرایيل است .
2. ويليام كوهن وزير دفاع آمريكا از پدرى يهودى بدنيا آمده و هم چنان كه بارها رسما اعلام نموده است براى وى امنيت اسرایيل از اولويت ويژه‏كارى برخوردار است .
3. آنتونى ليك مشاور امنيت ملى آمريكا و هم چنين قائم مقام ریيس c.i.aاز مدافعان سرسخت اسرایيل و مخالفان برجسته جمهورى اسلامى ايران هستند .
4.سامویل برگر از شخصيت‏هاى است كه به اصليت يهودى يهود افتخار و مباهات مى‏كند و بارها اعلام نموده كه براى وى امنيت اسرایيل در درجه اول اهميت قرار دارد .
5 . كلينتون و الگور اگرچه يهودى نيستند اما بيشترين گرايش را در ميان رؤساى جمهورى 20 سال گذشته آمريكانسبت به صهيونيسم داشته‏اند . مواضع رسمى آنان در مورد ضرورت انتقال پايتخت اسرایيل از تل آويو به بيت المقدس بيانگر ميزان وابستگى اين دو نفر به صهيونيسم جهانى است .
6 . مديريت سازمانc.i.a و دو تن از معاونانش نيز يهودى هستند . بنابراين نظام تصميم‏گيرى در آمريكا كه متشكل از وزارت خارجه ، شوراى امنيت ملى ، مديريت c.i.aو ریيس جمهورى و معاون اوست در اختيار مستقيم صهيونيست‏هاست . علاوه بر اين دستگاه‏هاى ارتباط جمعى و سازمان‏هاى پولى آمريكا نيز زير نفوذ صهيونيست‏ها قرار دارند و بسيارى از اعضاى كنگره آمريكا از عوامل مستقيم صهيونيسم جهانى هستند زيرا كه هزينه‏هاى انتخاباتى بسيارى از اعضاى مجالس نمايندگاه و سنا توسط يهوديان و سرمايه‏داران صهيونيست تأمين مى‏شود .
بنابراين جريان گروه فشار صهيونيسم بيشترين تأثير را در برخورد خصومت‏آميز آمريكا عليه ايران ايفا مى‏نمايد . بسيارى از طرح‏هاى خصومت آميز ايالات متحده آمريكا عليه جمهورى اسلامى ايران توسط تئوريسين‏هاى يهودى تدوين شده‏اند البته نفوذ صهيونيست ها درآمريكا و نقش آن ها درتنظيم سياست خارجى واشنگتن عليه جمهورى اسلامى ايران به اين معنى نيست . كه اگر صهيونيست ها در آمريكا نفوذ نداشتند . دشمنى آمريكا با ايرانقطع مى‏گرديد . خصومت ايالات متحده با ايران واسلام از ماهيت سلطه‏گرانه و جهانخوارانه سردمداران آن نشأت مى‏گيرد و دستگاه لابى صهيونيس متنها بر دامنه خصومت ها مى‏افزايد و آن ها را تشديد مى‏كند .

2 . بازارهاى امنيت ملى
دومين گروه از طيف تشكيل دهند مداخله‏گران كه خواستار برخوردهاى شديد و براندازانه عليه جمهورى اسلامى ايران هستند به«بازهاى امنيت ملى» مشهورند و عمدتا در اركان نظامى و امنيتى نظام حاكم بر آمريكا حضور دارند . آن ها با اذعان به اهميت سوق الجيشى خليج فارس براى آمريكا، معتقدند كه بايستى آمريكادر قبال هرگونه تهديد بالقوه از جانب هر كشورى كه با رهبرى آمريكا بر جهان مخالفت مى‏ورزد به شدت برخورد كند . آنها ادعا مى‏كنند كه حملات نظامى آمريكابه عراق در نهايت به نفع ايران تمام شده است . نفوذ ايران در جهان اسلام هم -چنان قوى و مستحكم است و تبليغات غرب نتوانسته است نفوذ معنوى ايران را كاهش دهد . بنابراين هنوز ايران پرچمدار جنبه‏هاى اعتقادى مبارزه عليه آمريكا و اسرایيل در منطقه است . اين جريان تحت تأثير دستگاه فشار صهيونيسم با اغراق در هزينه‏هاى نظامى ايران، مبالغه در خصوص فن آورى‏هاى جديد و متهم ساختن ايران به تلاش براى دستيابى به تسليحات كشتار جمعى و تكنولوژى هسته‏اى و موشك‏هاى بالستيك ، ضمن پافشارى بر تقويت كشورهاى متحد آمريكا در منطقه و افزايش فروش سلاح به آن ها، بر اعمال سياست‏هاى خشن درقبال ايران اصرار مى‏ورزند . گروه موسوم به بازهاى امنيت ملى معتقد است كه انقلاب اسلامى ايران سازش ناپذير است و مواضع ضد امپرياليستى رهبران ايران زمينه را براى انتقاد ساير كشورها از آمريكا به شكل مستقيك و بى‏پروا فراهم آورده است . اين گروه هماهنگ با گروه فشار صهيونيستى خواهان براندازى جمهورى اسلامى ايران است .

3 . كارشناسان سازمان c.i.a
بيشتر اعضاى تشكيل دهند اين گروه دست اندكاران مسایل تروريستى سازمان c.i.aدر نقاط مختلف جهان هستند . اين گروه پس از فروپاشى شوروى و كمونيسم ، بزرگترين چالش آمريكا را مقابله با تئورى حكومت دينى مى‏داند و معقتد است كه تئورى ليبرال دموكراسى غرب عمدتا از سوى تئورى حكومت اسلامى كه تلفيقى از توجه به دنيا و مبانى ارزشى و اخلاقى است، در معرض خطر قرار گرفته است . اين جريان معتقد است كه موفقيت تئورى حكومت دينى عملا تئورى ليبرال دموكراسى غرب را كه صرفا بر جنبه‏هاى مادى زندگى تأكيد دارد با چالش‏هاى اساسى روبه رو خواهد ساخت . بنابراين براى واكسينه كردن غرب لازم است كه حكومت اسلامى مضمحل گردد . كارشناسان c.i.aدر آخرين تحليل‏هاى خود از روند حركت جمهورى اسلامى ايران، سياست مردم سالارى اسلامى را خطرى عمده هم براى مبانى فكرى و نظرى غرب و هم براى تدوام حكومت‏هاى متحد آمريكا به ويژه حكومت‏هاى سلطنتى و موروثى الرزيابى كرده‏اند .
از سوى ديگر اين جريان اعتقاد دارد كه مجموعه ی غرب بدون داشتن يك تضاد عمده و يك قدرت تهديد كننده مشترك از هم خواهد پاشيد . بنابراين لازمه تداوم اتحاد غرب، وجود يك دشمن فرضى است . بر اساس اين نظريه كارشناسان سازمانc.i.a تلاش وسيعى را براى معرفى جمهورى اسلامى ايران به عنوان دشمن اصلى غرب انجام مى‏دهند و با قالب‏هاى فكرى دوران جنگ سرد در صدد هستند تا همان تصوريرى را كه از فعاليت‏هاى خرابكارانه و تروريستى شوروى در جهان ترسيم كرده بودند . اين كه به جمهورى اسلامى ايران نسبت دهند . اين گروه معتقد است كه همان سياست بازدارندگى كه در قبال شوروى و كمونيسم اعمال مى‏شد بايد عليه جمهورى اسلامى ايران اعمال گردد، و لذا با ارایه تحليل‏هاى خلاف واقع و با دست زدن به تبليغات وسيع سعى دارد تا اسلام ناب را به عنوان بنيادگرايى تحت نام فندامنتاليسم و فناتيك معرفى كند و به طور اغراق آميزى خطر اسلام انقلابى را براى جهان غرب به عنوان مهم‏ترين و بزرگترين تهديد معرفى نمايد . بر همين اساس اين گروه طرح فروپاشى جمهورى اسلامى ايران را به سبك و سياق فروپاشى شوروى به مرحله اجرا گذارده است و براى ايجاد همبستگى درغرب هر اقدام تروريستى را مستقيما به ايران نسبت مى‏دهد . اين جريان در درون سازمان c.i.a و با بهره گيرىاز دستگاه گروه فشار صهیونیسم و نمایندگان تندرو کنگره نظیر گینگریچ وداماتو تلاش گسترده‏اى براى مرتبط ساختن انفجار پايگاه نظامى آمريكا در ظهران عربستان وانفجار مركز يهوديان دربوئنوس آيرس به جمهورى اسلامى ايران آغاز نمود . اين گروه حتى انفجار لاكربى و مركز تجارت جهانى از نيويورك را نيز به ايران نسبت داد . هدف اين جريان سندسازى براى حمله نظامى ارتش آمريكا به ايران بوده و هست .
4. اعضاى كنگره، و كارشناسان سياست خارجى آمريكا اين گروه عمدتا شناخت عميق از مسایل خاورميانه و خليج فارس هستند و در جريان عميق تحولات سياسى و اجتماعى ايران نيستند و بيشتر تحت تأثير رخدادهاى سال‏هاى اوليه انقلاب به ويژه مسأله گروگان‏هاى آمريكايى و اشغال لانه ی جاسوسى هستند . اين نيروها نيز از جنبه ی احساسى به مسایل ايران مى‏نگرند و به دليل داشتن پيش زمينه كنفى به راحتى از سوى سه جريان فوق الذكر خط دهى و هدايت مى‏گردند . و از آنجا كه هزينه‏هاى انتخاباتى اين گروه عمدتاً توسط سرمايه‏داران آمريكايى كه دستشان از ثروت‏هاى ملى ايران كوتاه شده است تأمين مى‏گردد، و به دليل نيازشان به رسانه‏ها و دستگاه‏هاى ارتباط جمعى آمريكا كه در اختيار صهيونيست‏ها هستند پيرو نظارات جريان مداخله‏گر و تندرو عليه جمهورى اسلامى ايران مى‏باشند و جمهورى اسلامى ايران عامل اصلى تهديد كننده عليه صلح جهانى و امنيت منطقه‏اى معرفى مى‏كنند .
اين گروه به دليل داشتن نگرش منفى و هم چنين به دليل عدم شناخت از مسایل ايران و منطقه به راحتى ملعبه ی دست صهيونيست‏ها قرار مى‏گيرند .

گروه‏هاى تشكيل دهند طيف واقع گرا
عوامل تشكيل دهند واقع گرا برخلاف چهار گروه تشكيل دهند جريان تندرو معتقدند كه ايران به عنوان يك پديده تاريخى و داراى فرهنگ ريشه‏دار و غنى و برخوردار از موقعيت خاص ژئوپليتيك از چنان اعتبارو اهميتى برخوردار است كه با توجه به فروپاشى شوروى و تحولاتى كه در شمال خاورميانه رخ داده است حایز موقعيت ممتاز در تثبيت وضع موجود است، و به نفع غرب است كه با آن كنار بيايد . شايان ذكر است كه كشورهاى عضو اتحاديه اروپا نيز اين نگرش استقبال مى‏كنند و معتقدند كه همكارى‏هاى اقتصادى و صنعتى با ايران مى‏تواند جمهورى اسلامى ايران را به اتخاذ روش‏هاى معقول تشويق نمايد . اين طيف استراتژى همكارى و مفاهمه را بر خط مشى بازداندگى، انزوا و فروپاشى ترجيح مى‏دهدو معتقد است كه بايد از طريق گسترش همكارهاى اقتصادى به تدريج جمهورى اسلامى ايران را وادار به عدول از مواضع نمود . اين جريان به ضرورت استحاله انقلاب و مواضع ايران تأكيد دارد و راه دستيابى به آن را افزايش نفوذ در مراكز حساس از طريق گسترش همكارى‏هاى اقتصادى مى‏داند و برخوردهاى تند براندازانه را زمينه‏ساز تقويت مواضع ايران در جهان اسلام و گرايش بيشتر ملت‏ها به اسلام انقلابى مى‏شمارد و معتقد است كه افزايش فشار و اعمال تحريم بر ايران نهايتا منجر به خودكفايى ايران مى‏گردد و در صورت تحقق چنين امرى ايران به الگويى موفق براى ساير كشورها مبدل مى‏شود و مردم سالارى اسلامى گسترش مى‏يايد . طيف واقع گرا خود از سه بخش تشكيل مى‏شود :

1. اعتدال گرايان امنيت ملى .
اين گروه نقش ايران رادرحفظ ثبات و تعادل منطقه‏اى حایز اهميت مى‏داند و بر جنبه‏هاى استراتژيك تأكيد مى‏كند و عراق را عامل اصلى نگرانى در منطقه خليج فارس مى‏شمارد ، سياست مهار دوگانه را تقبيح مى‏كند و نظام ديكتاتورى صدام حسين و سران شيخ نشين‏هاى منطقه را غير قابل قياس با نظام دموكراتيك و مردم سالار ايران مى‏داند . اين جريان بازسازى نيروهاى نظامى ايران را به لحاظ جنگ طولانى و فرسايشى هشت ساله معقولانه و طبيعى ارزيابى مى‏كند و رقم هزينه‏هاى تسليحاتى ايران را با توجه به رقم نجومى ديگر كشورهاى منطقه معمولى مى‏داند . بنابراين استدلال طيف مداخله گرا را در خصوص خطر تسليحاتى ايران منتفى دانسته وناشى از نظرات غير معقول و غير منطقى ارزيابى مى‏كند . اعضاى اين گروه نگرانى آمريكا را بابت احتمال توسعه تسليحات كشتارجمعى ايران از طريق اعمال نظارت‏هاى بين المللى قابل رفع مى‏دانند و معتقدند كه در سال اخير ايران به هيچ وجه در پى مواجهه و برخورد آمريكا و متحدان منطقه‏اى آن نبوده است و از اين جهت خطرى براى منافع آمريكا محسوب نمى‏شود آن ها اعمال سياست بى‏طرفى ايران در جريان جنگ اول خليج فارس و بحران كويت را نمونه بارزى از همكارى جمهورى اسلامى ايران در عرصه بين المللى مى‏شمارند . با وجود اين ها اين گروه نگرانى‏هاى در قبال حمايت ايران از برخى گروها از جمله «حزب الله» لبنان و«جهاد اسلامى فلسطين» ابراز مى‏دارد و از مخالفت ايران با روند صلح خاورميانه ناخشنود است. اما بحران موجود در كشورهاى عربى را ناشى از فعاليت ايران نمى‏داند بلكه بحران‏ها را نتيجه سياست‏هاى ديكتاتورى و نبود دموكراسى در اين كشورها ارزيابى مى‏كند . اعتدال‏گرايان امنيت ملى نيز برخوردهاى تند و سياست‏هاى براندازانه آمريكا عليه جمهورى اسلامى ايران را غيرمنطقى و ناموفق ارزيابى مى‏كنند و تداوم آن را به زيان منافع ملى آمريكا مى‏دانند و معتقدند كه ملت ايران با آن سابقه كهن و فرهنگ غنى و ريشه‏دار ملتى نيست كه بتوان آن را منزوى ساخت و در سياست‏هاى جهانى ناديده گرفت و آمريكا تاكنون نيز در اين امر شكست خورده است و در جريان «سياست مهار» واعمال تحريم‏هاى فرامرزى عليه ايران هم به منافع ملى خود صدمه زد و هم خود را به جاى ايران منزوى نمود .

2.متخصان مسایل ايران
اين گروه شامل متخصصين مسایل ايران است و در دولت يا در بخش خصوصى در بنيادهاى مطالعاتى و آكادمى‏هاى تحقيقى حضور دارند و عمدتا به آنان ايران شناس گفته مى‏شود .اين گروه درمقايسه با گروه‏هاى مخالف جمهورى اسلامى ايران نظير آيپاك بسيار ضعيفتر است . عمده ی فعاليت اين گروه در مجامع دانشگاهى در قالب سمينارهاى سياسى، ارایه مقالات در روزنامه‏ها و مجلات انجام مى‏گيرد . اين گروه ازابتدا سياست مهار دوگانه و تحريم‏هاى فرامرزى آمريكا عليه ايران را غير قابل اجرا مى‏دانست و معتقد بود سياست‏هاى تحريمى آمريكا عليه ايران عملا آمريكا را منزوى ساخته و به منافع اين كشور زيان مى‏رساند . اين جريان معتقد است كه ايالات متحده به جاى منزوى سخاتن ايران كه پرهزينه و غير مؤثر است بايد امكا انجام معامله‏هاى نتيجه بخش از جمله تخفيف در مخالفت با برنامه هسته‏اى ايران در مقابل بازرسى دقيق و گسترده‏تر و كنترل مراحل كار را مورد بررسى قرار دهد .

3 . شركت‏هاى صنعتى و مؤسسات نفتى
اين طيف متشكل از شركت‏ها و مؤسسات نفتى و تراست‏هاى سرمايه گذار در بخش انرژى و صنايع مرتبط با نفت و گاز است . اين گروه با اعمال تحريم مخالف بوده و معتقد است كه تحريم‏هاى اعمال شده رقابت در بخش انرژى را به زيان آمريكا و به سود شركت‏هاى اروپايى و ژاپنى سوق داده است . اين گروه معتقد است كه از طريق روابط اقتصادى و همكارى‏هاى تجارى، بهتر مى‏توان ايران را كنترل نمود و نگرانى‏هاى موجود را برطرف ساخت. اين مؤسسات عمدتا به منافع ملى خود توجه دارند . بااختلاط مسایل اقتصادى با موضوعات سياسى مخالفند. زيرا بر اساس تحريم‏هاى آمريكا نمى‏توانند در عرصه رقابت‏هاى اقتصادى و در زمينه‏هاى مربوط به انرژى در ايران فعاليت كنند اين گروه طى سه سال گذشته بر دامنه فعاليت‏هاى خود براى از ميان برداشتن تحريم‏هاى آمريكا عليه تيران افزوده‏اند و براى دستيابى به اين هدف در حدود 70 شركت و مؤسسه تجارى و نفتى ضمن هماهنگى با يكديگر كميته‏اى را مأمور برنامه‏ريزى براى لغو تحريم‏ها نموده‏اند و مسؤولين اين شركت‏ها در جريان سفر ریيس جمهورى ايران به نيويورك براى شركت در اجلاس سران هزاره سوم در سازمان ملل كه در شهريور 1379 برگزار گرديد با وى ملاقات نمودند و رسما مخالفت خود را با ادامه تحريم‏هاى آمريكا بر ضد ايران اعلام داشتند .
بر هر حال سياست خارجى آمريكا صحنه رقابت دو طيف مداخله‏گر و واقع‏گراست . البته توان طيف واقع‏گرا در مقايسه با قدرت طيف مداخله‏گر بسيار ناچيز است . بنابراين سياست خارجى آمريكا در قبال ايران كاملا توسط طيف مداخله‏گر متشكل از گروه فشار صهيونيستى، پنتاگون ، سازمان c.i.aاعضاى كنگره ترسمى مى‏شود و به همين دليل سياست‏هاى ايالات متحده آمريكا در قبال جمهورى اسلامى ايران در طول 21 سال گذشته همواره مبتنى بر الگوى نابودى و فروپاشى يا الگوى انزوا و مهار شكل گر فته است ، كه البته هر دو سياست على رغم صرف هزينه‏هاى كلان تاكنون ناموفق بوده‏اند.

 

 

منبع: ایران وآمریکا، برسی سیاست های آمریکا در ایران، حسن واعظی، انتشارات سروش تهران 1381،صص 344-359.

چاپ                       ارسال براي دوست

نظرات كاربران
نام

ايميل
نظر

 

مسئولیت محتوا و مواضع مندرج در مقالات بر عهده نویسندگان بوده و درج آنها در این پایگاه به مفهوم تأیید آن نمی باشد. Copyright © second-revolution.ir, All Rights Reserved