اطلاعيه مجاهدين انقلاب اسلامي در خصوص شهادت Ù…Øمد منتظر قائم
این Ù…ØÙ„ سه بار بمباران Ù…ÛŒ شود Ùˆ Ø·ÛŒ آن Ù…Øمد منتظرقائم- Ùرمانده سپاه یزد- به شهادت رسید. این عمل خائنانه خدمت بسیار بزرگی به آمریکایی ها کرد. تقریباً تمام اسناد سری بجامانده در کویر به همراه تجهیزات ارزشمند نظامی نابود شد. تنها دلیل Ú©Ù‡ بنی صدر برای این کار خود ذکر کرد این بود؛ برای جلوگیری از استÙاده مجدد آمریکایی ها از این تجهیزات!!آنچه در ادامه Ù…ÛŒ خوانید روایتی است از Ù†Øوه شهادت Ù…Øمد منتظرقائم در کویر طبس، به روایت همراهان Ùˆ همرزمان ÙˆÛŒ Ú©Ù‡ در بیانیه شماره Û¶Ûµ سازمان مجاهدین انقلاب (یکی از گروه های انقلابی Ùˆ مبارز در اوایل انقلاب) درج شده است.¤ ¤ ¤وقتی قرار شد برویم Ù…Øمد Ú¯Ùت: اول نمازمان را بخوانیم. ما Ú©Ù‡ نماز خواندیم Ùˆ برگشتیم، Ù…Øمد هنوز در گوشه Øیاط سپاه مشغول نماز بود. او نماز را همیشه خوب Ù…ÛŒ خواند. اغلب، در جمع ها، او را به دلیل تقوایش، پیشنماز Ù…ÛŒ کردند. با این همه، این بار نمازش Øال دیگری داشت. بعد از آنکه تمام شد یکی از برادرها به شوخی Ú¯Ùت:«نماز جعÙر طیار Ù…ÛŒ خواندی؟»او با خوشØالی پاسخ داد: «به جنگ آمریکا Ù…ÛŒ رویم. شاید هم نماز آخرمان باشد.»در بین راه مثل همیشه شروع کرد به قرآن Ùˆ Øدیث خواندن Ùˆ تÙسیر کردن Ùˆ ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ø¯Ø§Ø¯Ù†ØŒ سوره Ùیل را برایمان ØªØ´Ø±ÛŒØ Ú©Ø±Ø¯ Ùˆ داستان ابرهه را Ú¯Ùت.وقتی Ú©Ù‡ به چند کیلومتری منطقه Ùرود رسیدیم، Øدود پانزده Ù†Ùر از برادران کمیته طبس در آنجا بودند Ùˆ عده ای از برادران ژاندارمری نیز در آنجا Øضور داشتند Ú©Ù‡ یکی از آنها Ú¯Ùت:«منطقه، مین گذاری شده Ùˆ یک Ùانتوم به طر٠ما تیراندازی کرده است». ØµØ¨Ø Ø²ÙˆØ¯ چون از Ùانتوم خبری نبود به منطقه رÙتیم Ùˆ تعداد هشت جسد در آنجا یاÙتیم. اÙسر ژاندارمری برای اطمینان، ØÚ©Ù… مأموریت ما را Ú©Ù‡ برای غرب کشور بود، نگاه کرد Ùˆ به ما Ú¯Ùت: «تا Ùردا در اینجا نگهبانی دهید»؛ما Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ رÙتیم یک ستوان Ú¯Ùت: چون Ùانتوم ها اینجا پرواز کرده اند، Ù…ÛŒ روم بی سیم بزنم به نیروی هوائی Ú©Ù‡ بدانند نیروی خودی در منطقه هست.عده ای از پاسداران Ùردوس Ùˆ طبس نیز با ما تا ۱۰۰متری هلیکوپترها آمدند ولی جلوتر نیامدند، ولی ما جلوتر رÙتیم، در این موقع متوجه طوÙانی Ú©Ù‡ Øدود سه کیلومتر با ما Ùاصله داشت Ùˆ معلوم بود Ú©Ù‡ به سوی ما Ù…ÛŒ آید، شدیم. در این Ù„Øظه Ùانتوم مزبور در بالای سر ما ظاهر شد، وقتی طوÙان شروع شد، مأموران ژاندارمری منطقه را ترک کردند؛ ولی ما پنج Ù†Ùر پاسدار یزدی Ùˆ برادران کمیته طبس باقی ماندیم. طوÙان رسید Ùˆ ما در میان طوÙان Øرکت کردیم تا اینکه به منطقه Ùرود هلی کوپترها در Øال سوختن بود Ùˆ یک هواپیمای چهارموتوره نیز در کنار آن Ù…ÛŒ سوخت. ما در وسط جاده از اتومبیل پیاده شدیم Ùˆ برای شناسایی به طر٠آنها Øرکت کردیم.»مØمد به دقت مراقب مین گذاری یا هر نوع تله انÙجاری بود به موتورها Ùˆ جیپ آمریکایی رسیدیم اول موتورها را بررسی کرد. وقتی مطمئن شد Ú©Ù‡ مواد منÙجره به آن وصل نیست رÙتیم Ùˆ آنها را روشن کردیم Ùˆ با هم کنار جاده آوردیم، همچنین جیپ را.در داخل یکی از هلی کوپترها، یک دستگاه رادار روشن بود. Ùانتوم ها یک دور زدند، سپس دوباره به طر٠هلی کوپترها آمدند Ùˆ به وسیله تیربار کالیبر ÛµÛ°ØŒ یک رگبار به طر٠هلی کوپترها بستند، این رگبار دقیقاً به طر٠هلی کوپتری بسته شد Ú©Ù‡ دستگاه رادار در آن روشن بود؛ در یک Ù„Øظه آن هلی کوپتر منهدم شد. من به Ùرمانده مان Ú¯Ùتم: «برادر Ù…Øمد، بیا از اینجا برویم.» Ú¯Ùت: «Ùعلاً وقت آن نرسیده، وقتی Ùانتوم ها دور شدند ما هم Ù…ÛŒ رویم»؛ «به Ù…Øض اینکه صدای Ùانتوم ها Ú©Ù… شد، ما به سرعت از هلی کوپترها دور شدیم Ùˆ به هرصورت Ú©Ù‡ بود، Øدود ۲۰متر دویدیم Ùˆ بعد روی زمین دراز کشیدیم. برادر عباس سامعی Ú©Ù‡ راننده ما بود، به طر٠من آمد Ùˆ Ú¯Ùت: «من تیر خوردم، او با سرعت به طر٠جاده رÙت، برادر رستگاری در Øال دویدن بود Ú©Ù‡ من داد زدم تیر خوردم، او در جواب Ú¯Ùت: «من هم زخمی شده ام.» Ùˆ بعد روی زمین اÙتاد؛ چون از ناØیه پا زخمی شده بود.»برادر زخمی دیگری Ú©Ù‡ همراه Ù…Øمد به داخل هلیکوپتر رÙته است Ù…ÛŒ گوید:«در هلیکوپتر اشیاء مختلÙÛŒ پیدا کردیم، ازجمله یک کلاسور Ú©Ù‡ چند ورقه درجه بندی شده Ùˆ مقداری هم رمز در آن بود… ÙˆÙتی Ùانتوم ها آمدند Ùˆ رÙتند، برادر شهید Ùˆ من از هلیکوپترها پائین آمدیم Ùˆ به سرعت دور شدیم اما بلاÙاصله Ùانتوم ها برگشتند. ما روی زمین خوابیدیم Ùˆ به Øالت خیز درازکش پیش Ù…ÛŒ رÙتیم. برادر عباس Ú¯Ùت: من تیر خوردم. بعد بلند شد ولی تلوتلو خورد Ùˆ بر زمین اÙتاد. Ùرمانده شهید منتظر قائم هم در طر٠دیگر خوابیده بود. رÙت Ùˆ برگشت Ùانتوم ها همچنان ادامه داشت. به طر٠مØمد برگشتم، دیدم Ú©Ù‡ دست چپش قطع شده Ùˆ پشت سرش اÙتاده است. او را صدا زدم ولی نشنیدم. چهره بسیار آرامی داشت. چشمانش تقریباً باز بود Ùˆ لبانش مثل همیشه لبخند داشت، آنقدر آرام روی کتÙØ´ بر زمین اÙتاده بود Ú©Ù‡ Ùکر کردم خواب است، اما زیربغل او پر از خون بود، Ùهمیدم Ù…Øمد شهید شده Ùˆ به آرزویش رسیده است. ما نتوانستیم پیکر به خون Ø®Ùته او را ببریم. لذا Ù…Øمد همچنان بر روی ریگ های کویر، Ú©Ù‡ با خونش رنگین شده بود تا ØµØ¨Ø Ø¨Ø§ خدای خویش تنها باقی ماند.»
منبع: سايت تسخير