«لنگستون كزاد» كماندوي عضو گروه «نور آبي» به سختي مي تواند كله‌ي طاس چارلي را توي تاريكي Ùˆ شنباد تشخيص بدهد كه از اين طر٠به آن طر٠مي رود. اولين اØساسي كه بعد از گرÙتار شدن توي اين جهنم به لنگستون Ùˆ همقطارهايش دست داده، Ù†Ùرت از سازمان هواشناسي است. گندشان بزند: «هوايي صا٠و بدون هيچگونه ناآرامي جوي!»
آنچه مسلم است اينكه هليكوپترها دير كرده اند Ùˆ اين اصلا خبر خوبي نيست. كزاد مي داند كه الان دل توي دل چارلي نيست. سرهنگ «چارلز بك ديث» گردن كلÙت، با آن قد دو متري Ùˆ كله‌ي تراشيده Ùˆ پوست پر چين Ùˆ چروكش. الان مثل يك بشكه‌ي باروت آماده انÙجار است. كزاد Ùرمانده‌اش را خوب مي‌شناسد. او از زمان تاسيس نور آبيâ€ØŒ بعد از جنگ ويتنام، در كنار چارلي بوده است.
چارلي در ويتنام Ùرماندهي گروه «پروژه‌ي دلتا» را به عهده داشت. اين گروه Ùوق سري از ميان نيروهاي ويژه، انتخاب شده بود Ùˆ با بودجه‌ي «سيا» نگهداري مي‌شد. بعد از آن بود كه «نور آبي» تشكيل شد. گروهي كه خطرناكترين Ùˆ نااميدانه‌ترين ماموريتها، به آنها Ù…Øول مي‌شود. Ùˆ Øالا اين گروه در «كوير يك» در نزديكي طبس، در خاك ايران به انتظار رسيدن «سي استاسيون» ها، به زمين Ùˆ زمان ÙØØ´ مي‌دهد.
«سي استاسيون» نامي است كه آمرئيكاها به نوع دريايي هليكوپترهاي «سيكورسي آر اچ – 53» داده‌اند. اين هليكوپترهاي دو موتوره، قادرند 37 Ù†Ùر كاملا Ù…Ø³Ù„Ø Ø¨Ø±Ø§ÙŠ جنگ را با سرعت 315 كيلومتر در ساعت جابجا كنند. «سي استاسيون» ها در Øين پرواز قادر به سوختگيري هستند. «سي استاسيون» همان هليكوپتري است كه در يك مانور آزمايشي توانست Ùاصله بين ساØÙ„ شرقي Ùˆ غربي آمريكا را بدون Ùرود طي كند Ùˆ در يك نمايش هوايي هم، با سوختگيري در Øال پرواز از اقيانوس اطلس گذشت!
در Ùاصله‌ي Ùرود اولين هواپيماي هركولسâ€ØŒ چهار ساعت پس از پرواز از جزيره‌ي «مصيره» عمان، تا رسيدن هليكوپترها يك دستگاه جيپ Ùˆ چند موتور سيكلت براي رÙت Ùˆ آمد بين هواپيماها Ùˆ هليكوپترها، از اولين هركولس «سي –130» تخليه مي‌شوند. «سي –130» واقعا يك هركول پرنده است. چهار موتور دارد Ùˆ قادر است دو تانك Ùˆ يك جيپ را Øمل كند، چيزي Øدود 200 سرباز Ù…Ø³Ù„Ø Ø¨Ù‡ راØتي توي آن جا مي شوند Ùˆ سرعتشان Øداكثر به Øدود 600 كيلومتر در ساعت مي رسد. علاوه بر تو Ùˆ تجهيزات، هركولسها سوخت مورد نياز هليكوپترها را نيز Øمل مي‌كنند.
«لنگستون كزاد» از Ùرود اولين هليكوپترها با خبر مي‌شود: «Ùقط يكي؟!» به او Ùكر مي كند كه Øتما بقيه توي طوÙان شن پدرشان درآمده است. لنگستون مطمئن است كه چارلي بايد از جزييات بيشتري باخبر باشد. كماندوهاي سرنشين هليكوپترهاي Ùرود آمده، دست كمي از خود آنها ندارند. ÙØØ´ از دهانشان نمي‌اÙتد. لنگستون براي اولين بار از شروع اين شب مسخره، اØساس عجيبي دارد. دلهره يا نگراني؟! اهميت نمي‌دهد. بايد به چارلي اعتماد كرد. هر چند خود چارلي هم توي دستپاچگي دست كمي از بقيه اÙراد ندارد.
طبق برنامه، هشت هليكوپتر در ساعت شش Ùˆ 30 دقيقه‌ي بعد از ظهر از روي ناو Ùˆ هواپيمابر «نيميتس» در خليج Ùارس، كه در آن زمان به Ùاصله‌ي 30 مايلي ساØÙ„ ايران – Øوالي مرز ايران Ùˆ پاكستان – رسيده است، به پرواز در مي‌آيند. هنگامي كه به مرز ايران مي رسند، هوا تاريك شده است. هليكوپترها بايد از ميان دره‌ها Ùˆ يك مسير پيچاپيچ كه از ماهها قبل به كمك عكسبرداري دقيق شناسايي شده است، پرواز كنند. اين كار چندان سخت نيست. خلبانهاي ‌«سي استاسيون» ماهها براي پرواز در ارتÙاع پايين آموزش ديده‌اند Ùˆ مجهز به اشعه‌ي مادون قرمز براي ديد در شب هستند.
هليكوپترها بر Ùراز مسيري كويري كه از Øوالي شهر ريگان – نزديك بم – مي گذرد در Øال پرواز هستند. تقريبا دو ساعتي از پروازشان گذشته است Ùˆ Øدود 500 كيلومتر از مسير 900 كيلومتري را طي كرده‌اند كه خنك كننده‌ي موتور يكي از هليكوپترها خراب مي شود. هليكوپتر، ناچار تن به Ùرود اجباري مي دهد Ùˆ يك هليكوپتر ديگر نيز به زمين مي‌نشيند تا سرنشينان هليكوپتر خراب شده را با خود ببرد. هليكوپترها به پرواز ادامه مي‌دهند ولي مدت كوتاهي پس از خرابي اولين هليكوپتر، دومين هليكوپتر هم دچار نقص Ùني مي‌شود. نقص اين يكي در دستگاه مخصوص ØÙظ تعادل است. خلبان قدرت جهت‌يابي را از دست مي‌دهد Ùˆ دچار سرگيجه مي‌شود Ùˆ...
طبيعي است كه چارلي، از تمام اين Øوادث، بوسيله بي سيم، باخبر باشد. اما كزاد Ùˆ بقيه اÙراد مدتي بعد مي‌Ùهمند كه دلهره Ùˆ اضطرابشان بي دليل نبوده است. كزاد Øس مي‌كند كه از آ‎غاز، خيلي چيزهاي خارج از برنامه اتÙاق اÙتاده است. خدايا! توي كله‌ي طاس Ú†Ù‡ مي‌گذرد. هر كس ديگري جاي او بود Øداقل به Ùكر مي اÙتاد كه درخواست لغو عمليات را بكند. كمبود دو هليكوپتر، در وهله‌ي اول به معني كمبود جا براي Øدود 74 Ù†Ùر است. اين در Øالي است كه Øتي اگر ايرانيهاي همراه با گروه، جا گذاشته شوند، با توجه به تعداد گروگانها، باز هم... . لنگستون Ùكر مي‌كند كه وظيÙÙ‡ اش Ùكر كردن نيست. او به چارلي Ùˆ Ùرماندهان ارتش ايالات متØد، اعتماد دارد.
آنچه كه لنگستون كزاد از آن بي خبر است، اين است كه در همان Ù„Øظه، «چارلز بك ويث» هم به همين موضوع Ùكر مي‌كند. كمبود جا براي 74 Ù†Ùر، با توجه به لزوم برگرداندن 53 گروگان آمريكايي به اين معني است كه بايد عده‌اي را جا گذاشت. يا بايد از Øمل اÙراد ايراني Ùˆ اÙسران وابسته به رژيم سابق ايران صر٠نظر كرد Ùˆ يا از Øمل عده‌اي از اÙراد چارلي. اين تصميم، آنقدرها هم ساده نيست. به هر دو دسته، به ويژه به ايرانيها، وظاي٠معيني Ù…Øول شده است. «بك ويث»‌ نمي‌تواند به اين مساله Ùكر نكند. او بايد پيش از شروع هر مرØله‌ي دوم عمليات، اين مشكل را به نوعي ØÙ„ كند. اما يك چيز مسلم است: عمليات بايد طبق برنامه پيش برود‎؛ طبق برنامه!
طبق برنامه در ساعت دو Ùˆ 30 دقيقه‌ي ØµØ¨Ø Ø¨Ù‡ وقت تهران، شش هليكوپتر باقيمانده بايد كار سوختگيري از هواپيماهاي Øامل سوخت را تمام كنند Ùˆ Øدود 170 Ù†Ùر را در خود جاي دهند Ùˆ به سمت گرمسار پرواز كنند. لنگستون Ùˆ دوستانش، اين نقطه را كه در 400 كيلومتري «كوير يك» قرار دارد، به نام «مانتين هايد وي» مي‌شناسند. اين نقطه در 80 كيلومتري تهران قرار دارد. اÙراد تمام روز 25 آوريل (5 ارديبهشت) را در اين Ù…ØÙ„ مي‌مانند. در آنجا، هشت دستگاه كاميون نو Ùˆ يك اتوبوس كه به شكل خودروهاي ارتش ايران Ùˆ با علايم مخصوص آن استتار Ùˆ توسط يكي از نيروهاي ايراني خريداري شده‌اند، آماده است. قرار است كه در «مانتين هايد وي» گروه تمرينات لازم را تكرار كنند Ùˆ آخرين دستورات Ùˆ آموزشها را بگيرند.
Øمله بايد نيمه شب 25 آوريل به وقت تهران آغاز شود. اقلا پنج ساعت قبل، خودروها «مانتين هايد وي‌» را ترك مي‌كنند. اÙراد گروه به دو دسته تقسيم مي‌شوند: يك دسته لباس پاسداران نگهبان سÙارت Ùˆ دسته‌ي ديگر يونيÙرم ارتش ايران را به تن دارند. تمام آنها، خصوصيات بدني Ùˆ نژادي مديترانه‌اي دارند Ùˆ همگي به طناب براي Ø®ÙÙ‡ كردن، Ù‡Ùت تير كاليبر 22 با لوله‌هاي بلند Ùˆ صدا Ø®ÙÙ‡ كن Ùˆ ماسك ضد گاز مجهز شده‌اند. به Ù…Øض ورود به تهران يكي از خودروها جدا شده، به سمت وزارت امور خارجه كه Ù…ØÙ„ نگهداري سه Ù†Ùر از گروگانهاست، اعزام مي شود. يك هليكوپتر براي برگرداندن اين اÙراد، به همين Ù…ØÙ„ اعزام خواهد شد.
لنگستون Øاضر است نص٠زندگيش را بدهد تا بتواند يك سيگار روشن كند. توي اين جهنم، تمام عضلاتش كشيده شده‌اند. نمي‌داند اعصابش از بيكاري خرد شده است، يا از بلاتكليÙÙŠ. چارلي پيدا نيست. همه داد Ùˆ بيداد مي‌كنند Ùˆ از هر طر٠دستوري مي‌رسد. نور چراغهاي دو طر٠باند Ùرود، به زور توي تاريكي شب Ùˆ شن، ديده مي‌شود. مرده شور ببرد اين سرهنگ «كيل» Ùˆ آن تيم كنترل كننده Øمله‌اش را. معلوم است كه آنها هم توي اين كثاÙتكاري گير كرده‌اند. لنگستون يك Ù„Øظه Ùكر مي كند كه هيچكس نمي‌داند چكار بايد بكند: «من اينچا Ú†Ù‡ غلطي بايد بكنم؟!» توي سرش شروع كرد به مرور كردن آنچه را كه بيشتر از 30 بار تمرين كرده بود.
Øالا ديگر گروه به Øوالي سÙارت رسيده است. ستون خودروها به دو دسته تقسيم مي‌شوند: يكي به سمت در اصلي Ùˆ آن يكي به سمت در پشت سÙارت مي‌رود. ستون،‌ مجهز به ماسگ ضد گاز، در امتداد ديوار سÙارت پيش مي‌رود Ùˆ از مقابل پاسداران Ù…ØاÙظ عبور مي‌كند. خيالتان از داخل راØت باشد! پشت اين ديوار سه متري همه چيز عادي Ùˆ آرام است. آنجا Ùقط يك Ù†Ùر از Øمله خبر دارد، آنهم نه كامل. او مامور رد Ú¯Ù… كن است. يعني چه؟! راستش را بخواهيد، به ما مربوط نيست.
دستور شروع بايد از مامور مستقر در «موقعيت ما قبل آخر» صادر شود. دستور كه رسيد. در نقاط مختل٠سÙارت چند انÙجار كوچك اتÙاق مي‌اÙتد. اين انÙجارها به طور الكترونيكي Ùˆ از راه دور انجام مي‌شوند. بعد گاز متصاعد مي‌شود Ùˆ تمام اÙرادي را كه در شعاع تاثير قرار دارند بيهوش مي‌كند، همه اÙراد را. هم پاسداران Ùˆ نگهبانها Ùˆ هم خود گروگانها! در اين Ù„Øظه اÙراد به داخل سÙارت Øمله مي‌كنند Ùˆ مستقيما به سمت Ù…ØÙ„ نگهداري گروگانها مي‌روند. توجه كنيد: توي مسيرتان تمام نگهبانها را بكشيد. آنهايي كه يونيÙرم ارتش ايران را به تن دارند، در خارج سÙارت، پشت ديوارها Ùˆ در ورودي را زير نظر خواهند گرÙت. تمام عمليات، چند دقيقه بيشتر طول نمي‌كشد. در خارج از سÙارت هم، هر كس به Ù…ØÙ„ نزديك شود، توسط همان گروه طبس به يونيÙرم ارتش ايران، وادار به ترك Ù…ØÙ„ مي‌شود. به Ù…Øض درياÙت خبر Ùرود هليكوپترها در ورزشگاه «امجديه» دستور خروج از سÙارت داده خواهد شد. كاميونها به ورزشگاه مي‌روند Ùˆ به هليكوپترها نزديك مي‌شوند. اÙراد، گروگانهاي بيهوش را، روي دوش به داخل هليكوپترها Øمل مي‌كنند Ùˆ بعد هم پرواز!»
براي لنگستون Ùˆ دوستان همقطارش اين پايان كار بود. ولي سرهنگ «بك ويث» Ùˆ ديگر Ùرماندهان عمليات مي‌دانستند كه اينطور نيست. هليكوپترها، بايد به Ùرودگاه پادگان بزرگ «منظريه» در جاده‌ي تهران – قم مي‌رÙتند. آنجا، هركولسها كه شب قبل، از كوير به «مصيره» رÙته Ùˆ برگشته‌اند. منتظرشان خواهند بود. Øتي يك سرباز گيج هم وقتي بمب اÙكن شكاريهاي «ا٠– 14» را كنار هركولسها، روي باند ببيند، مي‌Ùهمد كه اين يعني امكان درگيري. تازه دو ساعت بعد از آن است كه آنها خارج از Øريم هوايي ايران خواهند بود. لنگستون براي اولين بار بعد از Ùرود در «كوير يك» به سرهنگ «بك ويث» نزديك مي‌شود. چند دقيقه از نيمه شب گذشته است. توي چنان Ùضايي به زØمت مي‌توان قياÙÙ‡ اÙراد را تشخيص داد. «بك ويث» چشمانش را تنگ مي‌كند Ùˆ به لنگستون خيره مي‌شود. صداي لنگستون توي زوزه باد مي‌لرزد: «چارلي! يه اتوبوس!»
اÙراد «بك ويث» اتوبوس را Ù…Øاصره كرده Ùˆ مساÙرانش را پياده كرده‌اند. «بك ويث» با ديدن مساÙران ÙˆØشتزده كه با دستهاي بالا گرÙته بر زمين نشسته اند، دچار اضطراب شديدي مي‌شود. تنش عرق كرده است Ùˆ سÙيدي چشمهايش توي سياهي شب برق مي‌زند. لنگستون Ùكر مي‌كند كه اين اتوبوس يكي ديگر از خرگوشهايي است كه اين شب Ù†Ùرين شده از كلاهش بيرون آورده! Øالا عملا، پنجاه Ù†Ùر مزاØÙ… روي دست چارلي مانده‌اند، كه Øتي مي‌توانند موجب شكست تمام عمليات شوند. لنگستون Øس مي‌كند كه اگر روØيه Ùˆ شان Ùرماندهي نبود، چارلي در اين Ù„Øظه بايد نعره مي‌كشيد.
Øدس لنگستون درست است. «بك ويث» دقيقا چنين Øالي دارد. عكسهايي كه در روزهاي متوالي از منطقه شده، چنين رÙت Ùˆ آمدي را ثبت نكرده‌اند. اين عكسها جاده را تقريبا بدون رÙت Ùˆ آمد، نشان مي‌دهند. اين چيزي بود كه به «بك ويث» Ú¯Ùته بودند. Ùˆ Øالا توي اين بلبشو، پنجاه Ù†Ùر سرش خراب شده‌اند. با آنها چكار بايد بكند؟!
«بك ويث» به طر٠بي سيم بر مي‌گردد. Ùقط خدا مي‌داند Ú†Ù‡ چيزي باعث مي‌شود كه در Øين صØبت با ژنرال «جان وارنر» Ùرمانده كل عملياتâ€ØŒâ€Œ آرامش ظاهري خود را ØÙظ كند. «وارنر» در هواپيماي «آواكسي» كه بر Ùراز مرز تركيه در پرواز است، عمليات را رهبري مي‌كند. صØبت طول مي‌كشد. شايد «وارنر» هم شوكه شده است. ناگهان پيشاني بلند‌ «بك ويث» چين مي‌خورد Ùˆ لبهايش باز مي‌ماند. ماجرا آنقدر مسخره است كه اگر «بك ويث» در اين جهنم گرÙتار نيامده بود،‌ Øتما كلي به آن مي‌خنديد: «همه‌ي اين عكسها در روز گرÙته شده‌اند. در Øالي كه در چنين مناطقي به دليل گرماي شديد در اين Ùصل، ساكنان بيشتر شب يا ØµØ¨Ø Ø®ÙŠÙ„ÙŠ زود سÙر مي‌كنند.»
«بك ويث» منتظر كسب تكلي٠مي‌ماند. وارنر، مستقيما با اتاق سري پنتاگون در تماس است. «بك ويث» با انگشتانش روي ميز بي‌سيم ضرب مي‌گيرد. اصلا نمي داند كه اوضاع جوي بدتر شده است يا بهتر. شايد اگر بتواند، در آن شرايط خودش را توي آينه ببيند. از ديدن يك لبوي داغ بزرگ، ÙˆØشت كند. «يك ويث» در انتظار جواب Ùلج شده است. هر چند رسيدن جواب چندان طول نمي‌كشد: «مساÙران بايد به خارج از ايران منتقل شده، تا در صورت لزوم به عنوان گروگان مورد استÙاده قرار بگيرند.» «بك ويث» گوشي بي‌سيم را روي ميز پرتاب مي‌كند. لنگستون، هنوز نزديك اتوبوس ايستاده است.
مساÙران، به دستور «بك ويث» تØت كنترل اÙسران ايراني قرار مي‌گيرند. تا اين Ù„Øظه، شرايط براي ادامه‌ي كار چندان بد نيست. شش Ùروند «سي استاسيون»‌ به زمين نشسته اند. اما هيچ چيز مثل آن چيزي نيست كه در تصور اÙراد بود. همه،‌ بسته به درجه نظامي شان، غر مي‌زنند. هر Ú†Ù‡ درجه بالاتر مي‌رود. صدا هم بلندتر مي‌شود. لنگستون، توي اين Ùكر است كه به زودي Øنجره‌ي چارلي پاره خواهد شد. همين موقع، خلبان يكي از هليكوپترها، با عجله پياده مي‌شود Ùˆ خود را به Ùرماندهي مستقر در Ù…ØÙ„ مي‌رساند. آه لنگستون در مي‌آيد: «خدايا! يه خرگوش ديگر!»
خبر خرابي سومين هليكوپتر، تير خلاص استقامت «بك ويث» است. Ù„Øظات غم انگيزي است. با اØتمال شكست عمليات آبرو Ùˆ مقام تمام Ùرماندهان به خطر خواهد اÙتاد. ساعت به وقت تهران از يك ØµØ¨Ø Ú¯Ø°Ø´ØªÙ‡ است. Ùرماندهان با هم مشورت مي‌كنند Ùˆ ‌«وارنر» هم در جريان قرار مي‌گيرد. «بك ويث» طرÙدار ادامه عمليات است. Ùرمانده گروه «دلتا» شخصي نيست كه با چند اشكال Ùني، از ميدان به در برود. او معمولا اÙرادش را به مشكلترين عمليات – تا Øد غير ممكن – وا مي‌دارد. بنابراين، در اين شرايط به نظر او پنج هليكوپتر باقيمانده بايد با كمي بيشتر از ظرÙيت معمول، عمليات را ادامه دهند.
اما موضع ديگران Ù…Øتاطانه تر است. تا كنون سه هليكوپتر از كار اÙتاده است. هيچ تضميني نيست كه اين اتÙاق براي بار چهارم تكرار نشود.
«لنگستون كزاد» Ùˆ همقطارهايش، Øالا ديگر خبر خرابي هليكوپتر را شنيده‌اند. در چنين شرايطي، Øداقل آرزوي لنگستون اين است كه هر Ú†Ù‡ زودتر از اين گور دسته جمعي Ùرار كنند. هيچكدام از اÙراد، روØيه‌ي اوليه را ندارند. اØساس لنگستون براي خودش هم ناشناخته است. اØساسي كه Øتي در شرايط ÙˆØشتناك Ùرار از سايگون هم تجربه‌اش نكرده بود. ساعت، به وقت تهران يك Ùˆ 20 دقيقه‌ي بعد از نيمه شب است. در Øالي كه لنگستون Ùˆ همقطارهايش در اضطراب Ùˆ انتظار به سر مي‌برند. «جيمي كارتر» پيشنهاد قطع عمليات را درياÙت مي‌كند. او بايد با همكارانش، در اتاق وضعيت ويژه‌ي كاخ سÙيد مشورت كند. اين همان چيزي است كه Ùكرش، اعصاب «بك ويث» را خرد مي‌كند: يك عده توي اتاقهايشان تصميم مي‌گيرند كه يك عده‌ي ديگر، وسط جهنم Ú†Ù‡ غلطي بكنند. بالاخره ساعت يك Ùˆ نيم صبØØŒ به وقت تهران، دستور قطع عمليات صادر مي‌شود. «لنگستون كزاد» دستهايش را از جيب شلوارش در مي‌آورد. آنها ديگر نمي‌لرزند.
پنج هليكوپتر باقيمانده، مشغول سوخت‌گيري براي بازگشت هستند. ششمين هليكوپتر اجبارا بايد همان‌جا بماند. «به جهنم! مي‌توانست بدتر از اين هم اتÙاق بيÙتد!» نه «بك ويث» Ùˆ نه كارتر كه Ù„Øظاتي بعد از اعلام شكست عمليات، همين جمله را خطاب به همكارانش Ú¯Ùت. Ùكرش را هم نمي‌كنند كلاه شعبده باز، باز هم خرگوش دارد.
لنگستون Ùˆ همقطارهايش در Øال سوار شدن به هواپيما، ناگهان نور چهار چراغ را مي‌بينند كه در Øال نزديك شدن به آنها هستند. يك سواري Ùˆ يك Ù†Ùتكش! Ùشار عصبي به نهايت خود رسيده است. چارلي Ùراموش مي‌شود Ùˆ اين بار، سربازان معطل نمي‌كنند Ùˆ ماشه ها را مي‌كشند. Ù†Ùتكش مورد اصابت قرار مي‌گيرد Ùˆ راننده‌اش Ù…Ø¬Ø±ÙˆØ Ù…ÙŠâ€ŒØ´ÙˆØ¯. زير نگاه مستقيم «نور آبي» Ùˆ در روشنايي آتش Ù†Ùتكش، راننده‌ي سواري عقب – جلو مي‌كند Ùˆ زخمي را بر مي‌دارد Ùˆ Ùرار مي‌كند. لنگستون باورش نمي‌شود. دستهايش دوباره شروع به لرزيدن كرده‌اند. مي‌داند كه وضع هيچكس بهتر از او نيست. Ùˆ گرنه اين اتÙاق اØمقانه نمي‌‌اÙتاد. چطور مي‌شود يك Ù†Ùر غير نظامي، به اين شكل مسخره از دست كماندوهاي نور‌ آبي Ùرار كند؟! چند دقيقه‌اي طول مي‌كشد تا اÙراد دوباره آرامش پيدا كنند. هر چند اين آرامش، ظاهري است. Øالا ديگر بر خلا٠قبل از دستور بازگشت، بيشتر صداي باد شنيده مي‌شود تا نعره هاي اÙراد. «لنگستون كزاد» كنار يكي از هواپيماها روي زمين ولو شده Ùˆ به چيزي كه خودش هم نمي‌داند چيست تكيه داده Ùˆ زل زده است به شعله هاي Ù†Ùتكش. تا آن شب بيشتر از هر چيزي توي دنيا، شعله‌ي آتش ديده است. اما شعله‌هاي زرد Ùˆ سرخ Ùˆ صداي «جرق Ùˆ جرق» اين يكي، انگار كه برايش تازگي دارد. نه چيزي مي‌بيند Ùˆ نه چيزي مي‌شنود. Ùقط آتش! اØساس نزديكي غريبي دارد با آتش Ù†Ùتكش، Øس يكي شدن Ùˆ پابند شدن. مثل جاسوسهاي Ùيلمهاي سينمايي كه در Ù…ØÙ„ ماموريت خود عاشق مي‌شوند Ùˆ همين سرگردانشان مي‌كند ميان عشق Ùˆ وظيÙÙ‡. Ùˆ معمولا هم اولي را انتخاب مي‌كنند Ùˆ معمولا هم جانشان را روي آن مي‌گذارند.
درست 48 دقيقه بعد از دستور قطع عمليات است كه Ùاجعه‌ي اصلي رخ مي‌دهد، Ùˆ آنقدر سريع كه Ùقط مي‌تواند از عهده‌ي يك شعبده باز بر آيد. «بك ويث» مشغول جمع آوري نهايي اÙراد Ùˆ تجهيزات است كه يكي از هليكوپترها بعد از سوختگيري از هواپيماي «سي – 130» Øامل سوخت، در Øين بلند شدن Ùˆ دور شدن از هواپيما‌، با سرعتي بيش از Øد گردش مي‌كند Ùˆ در همين Ù„Øظه، دم آن به بدنه‌ي هواپيما اصابت مي‌كند. در يك چشم به هم زدن، هزاران ليتر بنزين Ùˆ تمام تسليØات موجود در هر دو، منÙجر مي شوند. كوهي از آتش، كوير Ùˆ شنباد Ùˆ شب را روشن مي‌كند. صداي نعره Ùˆ عربده دوباره بلند مي‌شود. هشت Ù†Ùر، در جا ذغال مي‌شوند. چشمهاي «بك ويث» از Øدقه در‌ آمده‌اند. پاهايش خشك شده‌اند Ùˆ براي چند Ù„Øظه، انگشتانش را Øس نمي‌كند. بوي بنزين Ùˆ كباب سوخته Ùˆ باروت، «كوير يك» را پر كرده است.
«بك ويث» به خودش مي‌آيد. چهار Ù†Ùر به شدت سوخته‌اند. Øالا Ùقط يك Ùكر توي كله‌ي طاس خيس از عرق «چارلي بك ويث» وجود دارد: «رÙتن بعد از مردن!» به جهنم كه شكل Ùرار به خودش مي‌گيرد. بگذار آنها كه پشت ميزهايشان توي اتاقهاي سري‌شان نشسته‌اند، هر غلطي كه مي‌خواهند بكنند. مسلما آنها راهش را پيدا خواهند كرد. كارتر مي‌تواند يك رونوشت از سخنراني «كندي»، بعد از كثاÙتكاري خليج خوكها تهيه كند Ùˆ عين همان را بخواند. اما يك چيز مسلم است: چارلي بيشتر از اين تلÙات نمي‌دهد. Øتي اگر مجبور شود قانون مقدس «هرگز جسد دوستان را به جا نگذاريد» را زير پا نمي‌گذارد Ùˆ Øتي اگر مجبور شود اسناد Ù…Øرمانه Ùˆ هليكوپترهاي سالم را هم جا بگذارد.
ساعاتي بعد، با خروج نيروها از Øريم هوايي ايران، عمليات پايان پذيرÙته است. درخشش Ø¢Ùتاب كوير، اجساد سوخته‌ي پنج كماندو Ùˆ سه خلبان را روشن مي‌كند. «لنگستون كزاد» هنوز به آتش خيره مانده است.