كتاب «بحران» نوشته «هميلتون جردن» مشاور كاخ سفيد از جمله آثاري است كه به وضوح به تبعات بحران ناشي از تسخير سفارت آمريكا در داخل هيأت حاكمه آن كشور و بازتاب اين رخداد عظيم در كاخ سفيد ميپردازد. اين كتاب توسط آقاي محمود مبنا ترجمه شده و مؤسسه نشر نو آن را منتشر كرده است. در مقدمه اين كتاب 480 صفحهاي آقاي دكتر حسين ابوترابيان چنين مينويسد:
سخني با خواننده
جيمي كارتر در تابستان سال 1966 كه سرگرم مبارزة انتخاباتي براي دستيابي به مقام فرمانداري ايالت جورجيا بود با جواني سي و چند ساله اهل همان ايالت آشنا شد كه به كار سمپاشي و دفع پشه اشتغال داشت و در محافل سياسي نيز سر و گوشي ميجنباند.
اين شخص كه نامش «هميلتون جردن» است، پس از آشنايي با كارتر و اظهار علاقه به كمك در انتخاب شدن وي، با اجراي چند برنامه تبليغاتي به كارتر نشان داد كه در طرحريزي و حل و فصل مسائل سياسي مهارت بسزايي دارد، و از همانجا چنان مورد توجه كارتر قرار گرفت كه به عنوان يكي از اعضاي باند او اجير شد تا به كار بندوبست براي هموار كردن راه و دفع رقبا بپردازد.
البته هميلتون جردن نتوانست در اولين مرحله از همكاريهايش براي كارتر موفقيت چنداني كسب كند و ناچار شاهد شكست او در انتخابات سال 1966 فرمانداري جورجيا شد. ولي بعداً به خوبي توفيق جبران اين ناكامي را پيدا كرد و در انتخابات پس از آن توانست ضمن اجراي مانورهاي تبليغاتي گوناگون، هم جيمي كارتر را به آرزويش در جلوس به مسند فرمانداري جورجيا برساند و هم قدرت خود را در ضبط و ربط مسائل انتخاباتي و شكل دادن به افكار رأيدهندگان آمريكايي به نمايش بگذارد.
پس از آن هميلتون جردن به عنوان يكي از كاركشتهترين كارگزاران سياسي در سلك دوستان جداييناپذير كارتر درآمد و گام به گام با او پيش رفت تا سرانجام، هنگام مبارزات انتخاباتي رياست جمهوري آمريكا موفق شد با اجراي چند ترفند جانانه و بهرهبرداريهاي به موقع از اعمال بلاهتآميز جرالد فورد (رئيسجمهور و كانديداي حزب جمهوريخواه) و بيلياقتيهاي اعضاي ستاد انتخاباتي او، زمينه بسيار مناسبي جهت پيشروي كارتر فراهم كند و رئيس خود را به مرحلهاي برساند كه از هر جهت شانس ورود به كاخ سفيد را داشته باشد.
با انتخاب كارتر به رياست جمهوري آمريكا در سال 1976 هميلتون جردن نيز دستمزد چند سال فعاليت و كوشش پيگير خود را به صورت رياست ستاد كاخ سفيد، رئيس دفتر، و مشاور مخصوص كارتر دريافت داشت و از آن پس به شدت مشغول فعاليت شد تا ضمن حفاظت از وجهة كارتر، راه پيروزي او در انتخابات بعدي رياست جمهوري را نيز كه در سال 1980 برگزار ميشد، هموار سازد.
فعاليتهاي هميلتون جردن به شكل يك مبلغ كارآزموده و دلال خبرة گود سياست، همراه با كوشش پيگير او در تهيه و تنظيم اكثر برنامههاي كارتر تا بدانجا گسترش داشت كه روزنامههاي آمريكا از او به عنوان «دومين فرد مهم واشنگتن» نام ميبردند و در عين حال نيز همتايانش در محافل دلالان سياسي آمريكا همكار سابق خود را با القابي مثل «مرد عياش» و يا «رئيس مافياي جورجيا» به ديگران معرفي ميكردند، و گاهي هم كه ديگ حسادتشان از ترقي ناگهاني او به جوش ميآمد، شمههايي از اعمال ناشايست همتاي خود را براي آگاهي عموم انتشار ميدادند. كه از ميان آنها بايد به افشاي ماجراي معروف به «افتضاح استوديو 54» اشاره كرد كه به سبب استعمال مادة مخدر كوكائين توسط هميلتون جردن در يكي از عشرتكدههاي نيويورك اتفاق افتاده بود. جار و جنجال اين رسوايي به آنجا كشيد كه باعث شد جيمي كارتر با تمام علاقهاي كه به رئيس دفتر و مشاور مخصوصش داشت، جردن را از رياست ستاد كاخ سفيد بركنار كند (4 ژوئن 1980) و او را به شغل شريفتري كه چيزي جز سرپرستي ستاد مبارزات انتخاباتي رياست جمهوري نبود، بگمارد.
كارتر چنين تشخيص داده بود كه جردن در اين شغل جديد خواهد توانست بدون برخورد مستقيم با افكار عمومي و مطبوعات – كه بيشتر روي مشاغل اجرايي حساسيت دارند – هنر خويش در جنجالبرانگيزيهاي تبليغاتي جهت بالا بردن وجهة رئيسجمهور را به نمايش بگذارد و با بهرهگيري از روشهاي محيلانة خود، ضمن خنثي كردن شدت ضربات وارده به پايههاي قدرت كارتر (كه بر اثر وقوع انقلاب اسلامي در ايران و قضيه گروگانگيري به شدت تضعيف شده بود) وسايل و عوامل لازم را براي پيروزياش در انتخابات رياست جمهوري همان سال تدارك ببيند.
* * *
كتابي كه اينك ترجمه آن را در دست داريد مجموعه خاطرات هميلتون جردن است كه به توصيفش پرداختيم و عمدتاً بيانگر ماجراهايي است كه براون، كارتر، باند جورجياييها و كاخ سفيد در طول يكساله آخر رياست جمهوري كارتر گذشته است و همانطور كه ميدانيم، چون مهمترين مسئله آخرين سال حكومت كارتر را بحران گروگانها و برخورد كاخ سفيد با مقامات جمهوري اسلامي در مورد آزادي گروگانها تشكيل ميداده، پس طبيعي است كه مضمون اصلي اين كتاب هم بيشتر بر همين محور قرار گرفته باشد و هميلتون جردن در نقش فردي كه قسمت عمده فعاليتهاي محرمانه و پشت پردة كارتر در قضيه گروگانها را به دوش داشته، از مسائلي سخن بگويد و از اسراري پرده بردارد كه شايد هيچكس براي اين كار صلاحيتش بيش از او نباشد.
حسن نوشتة هميلتون جردن در اين است كه او به خاطر سوابق گذشته و افشاگريهايي كه در موردش انجام شده، چون به خوبي ميداند كه هرگز – و حتي در صورت انتخاب دوبارة كارتر به رياست جمهوري – هيچ منصب و مقامي در دستگاه حاكمه نخواهد يافت، لذا هرگونه محافظهكاري و مجامله را كنار گذاشته، بدون نگراني از آينده سياسي خويش، و برخلاف ساير خاطرهنويسان آمريكايي (كه براي حفظ وجهة سياسي خويش، بيشتر در لفافه سخن ميگويند) هر آنچه كه بر او گذشته يكسره به صورت نوشته درآورده و هر چه دل تنگش خواسته در مورد افراد و مسائلي كه با آنها درگيري داشته، بيان كرده است.
در خلال نوشته هميلتون جردن به خوبي با عناصري مثل او و رؤسايش آشنا ميشويم كه متأسفانه يا خوشبختانه نقشپرداز سياست آمريكا بودهاند و مهار مهلت آمريكا و ساير ملل تحت سلطة آمريكاييان را در دست داشته و دارند: عناصري كه از هيچ اقدامي براي رسيدن به هدف خود روگردان نيستند، و البته واضح است كه هدف آنها نيز چيزي جز حفظ موقعيت خودشان نيست. ولي در راه حصول به اين هدف چه ميكنند و دست به چه كارهايي ميزنند؟ هيچ اهميتي ندارد... هر كس كه در آمريكا به كاخ سفيد رسيد و يا هر شغل و منصب اجرايي را به چنگ گرفت – از رئيسجمهورش گرفته تا بيارزشترين اعضاي باند او – هر تصميمي كه ميگيرد، در وهله اول به اين مسئله ميانديشد كه اجراي آن چه اثري بر موقعيتش خواهد گذاشت و آنگاه پس از رسيدن به پاسخ مناسب است كه تازه به فكر ميافتد آثار تصميمش را در جامعه بررسي كند. هر كس كه در آمريكا به صورت مهرهاي در مجموعه حاكميت كشور درميآيد براي دست زدن به هر اقدامي اول از خود ميپرسد: اگر چنان كنم مردم آمريكا چقدر از من خوششان خواهد آمد؟ و يا اگر دست به فلان اقدام بزنم چقدر از تعداد رأيدهندگانم كاسته ميشود؟... مصلحت جامعه اصلاً مطرح نيست. تنها هدف هر عضو حكومت آمريكا فقط اين است كه تا چه حد ميتواند مردمفريبي كند و طبقات مختلف رأيدهنده را به ساز خود برقصاند. بيهوده نيست كه ميگويند: در آمريكا صندوقهاي رأي را عوض نميكنند، مغز مردم را عوض ميكنند. و اين مغزشويي هم احتياج به كارشناسان تبليغاتي و بندوبستچيها و كارگزارهاي سياسي از قبيل هميلتون جردن دارد كه خوشبختانه تعدادشان در آمريكا از همه چيز فراوانتر است.
به طور مثال در خلال مطالب همين كتاب علناً مشاهده ميكنيم كه مقامات كاخ سفيد در مورد قضية گروگانها به تنها نكتهاي كه ميانديشند، چگونگي برخورد با مسئله براي حفظ موقعيت خودشان و يا بالا بردن تعداد رأيدهندگانشان است. و سعي دارند در هر قدمي كه برميدارند، ابتدا آمار رأيدهندگان را جمع و تفريق كنند و آنگاه چنانچه نتيجه حسابگريها مساعد بود حركت را آغاز كنند.
نمايي كه هميلتون جردن از روية تصميمگيري مقامات كاخ سفيد ترسيم كرده است به وضوح نشان ميدهد كه حكومت آمريكا تا چه اندازه بر پايه زور و پول استوار شده است و با در دست داشتن اين دو حربة برنده است كه رژيم واشنگتن توانسته براي خود عظمت و اقتدار بيافريند. ولي همين دولت به ظاهر مقتدر و باعظمت را موقعي كه در جريان جستجوي كارتر براي يافتن كشوري جهت اقامت شاه (پس از خروجش از آمريكا) ملاحظه ميكنيم، آشكارا به پوشالي بودنش پيميبريم، كه با آن همه ادعا تنها موفق ميشود كشور كوچك و بياهميت «پاناما» را آن هم با منت فراواني كه رئيس حكومتش بر سر كارتر گذاشت براي پذيرش شاه آماده كند. (صفحات 80 تا 95 كتاب)
از صحنههاي زيبا و گيرايي كه در اين كتاب آمده بايد به توصيف نويسنده از ملاقاتش با شاه در روز 13 دسامبر 1979 اشاره كرد كه در يك پايگاه نظامي آمريكا صورت ميگيرد و طي آن هميلتون جردن با كمال ناراحتي خبر اسفبار! مربوط به خودداري همه كشورهاي جهان از پذيرفتن شاه را به او ميدهد و ضمناً هم به اوج سرگيجه و اغتشاش فكري زعماي حكومت آمريكا اعتراف ميكند كه نه ميتوانستند بيش از آن شاه را در آمريكا نگهدارند و نه موفق شده بودند سوراخ موشي جز در سرزمين پاناما براي پناه دادنش پيدا كنند. صحنههايي از اين كتاب كه به وصف دوران دربدري شاه و تلاشهاي بينتيجه و دستوپا زدنهاي كارتر براي مقابله با اقدام انقلابي دانشجويان مسلمان پيرو خط امام اختصاص دارد، در عين آنكه بسيار خواندني و عبرتآموز است، قلب هر ايراني باشرف و زجركشيده از ظلم دوران ستم «آمريكا – شاهي» را سرشار از لذت ميكند و نشانهاي بارزي از درماندگي و بيچارگي همان غول پوشالين ارائه ميدهد كه ظاهراً گمان ميرفت هر چه اراده بكند، شدني است.
مطالعة اين كتاب ضمن غرور و افتخار فراواني كه از بابت آثار كوبندة اقدام انقلابي تصرف لانه جاسوسي آمريكا بر زمامداران كاخ سفيد، نصيب خواننده ميكند، از چهره آدمكهايي نيز كه مظهر مجسم بيسياستي، بيلياقتي و رهگمكردگي هستند پرده برميدارد، آدمكهايي كه به مدد همان دو عامل برپادارندة حاكميت آمريكا (زور و پول) توانسته بودند خود را به شكلي هيولائي درآورند كه هيچكس گمان نبرد توان سرپيچي از دستوراتش را داشته باشد و بتواند بالاي حرفش، حرفي بزند و به عبارت ديگر در اين كتاب به وضوح درمييابيم كه حكومت آمريكا با وجود آن همه هيبتي كه در خود سراغ داشت و با تعويض رژيمهاي مختلف و نشاندن اين و آن بر مسند قدرت، كوس لمنالملكي ميزد، چگونه خود اسير و مقهور قدرت انقلاب ملتي شد كه سالها بر آنها فرمانروايي داشت و موقعي كه از قول كارتر ميخوانيم: «... اگر رئيسجمهور نبودم توي خيابانها راه ميافتادم و هر كجا كه با تظاهركننده طرفدار خميني روبرو ميشدم با مشت بر سرش ميكوبيدم!...» (صفحه 41 كتاب) كاملاً ميتوانيم مجسم كنيم ابرقدرت جهان كارش به عجب افلاسي كشيده است!
كينه و نفرت مقامات حاكمة آمريكا نسبت به امام خميني در سراسر كتاب خاطرات هميلتون جردن موج ميزند، و اين خود گواهي ميدهد كه امام با رهبري يك حركت پرشكوه و تاريخساز به خوبي موفق شد شديدترين ضربات و لطمات را بر پيكر حكومت آمريكا وارد آورد.
* * *
مهمترين مسئلهاي كه تقريباً بيش از نيمي از اين كتاب را به خود اختصاص داده، اشغال لانه جاسوسي واسارت جاسوسان آمريكايي در تهران به دست نمايندگان امت انقلابي و آثار آن بر سرنوشت حكومت كارتر است. آنطور كه از فحواي كلام هميلتون جردن برميآيد، كارتر و دارودستهاش در بدو مواجهه با اين مسئله به فكر بهرهبرداري از آن در جهت مظلومنمايي و تحريك احساسات مردم آمريكا براي تأمين آراء مورد نياز خويش در انتخابات سال 1980 برآمدند، ولي بعداً متوجه شدند كه بيهوده در اين مورد دست به جنجالآفريني و تبليغات عوامفريبانه زدهاند. چون درست برخلاف آنچه ميپنداشتند، جريان گروگانگيري كوتاه مدت و گذرا نبود و هيچكس هم در ايران از تهديدهاي آمريكا وحشتي به دل راه نداد و تسليم حيلههاي تبليغاتي كاخ سفيد نشد. بنابراين ثمراتي كه كارتر قصد داشت با اغتنام فرصت از ماجراي گروگانگيري بدانها دست يابد، به ضررش انجاميد و باعث شد كه هم حيثيت آمريكا در جهان به خطر افتد و هم پايههاي حكومتش چنان بلرزد كه كارتر هرگز نتواند حتي به طبيعيترين حق يك رئيسجمهور آمريكا نيز – كه انتخاب دوباره به همين سمت است – دست يابد. و اين قضيه آنچنان بر سر كارتر سنگيني ميكرد كه با وجود شكست او در انتخابات، باز هم سعي داشت به هر نحو كه امكان دارد، گروگانها را تا پايان دوره رياستش از ايران خارج كند و بعداً اين اقدام را به عنوان سند كوششهاي خستگيناپذيرش! در راه ازادي گروگانها به مردم آمريكا ارائه دهد تا اميد فرجي در انتخابات بعدي (1984) داشته باشد. هميلتون جردن با صراحت تمام مينويسد: «... ما يك عقدة روحي پيدا كرده بوديم كه گروگانها در دورة رياست جمهوري كارتر ايران را ترك كنند...» (صفحه 12 كتاب) ولي همانگونه كه ميدانيم مقامات جمهوري اسلامي حتي اين دلمشغولي ناچيز را هم از كارتر دريغ كردند و درست 3 دقيقه بعد از پايان رياست جمهوري كارتر و آغاز دورة رياست «ريگان» به هواپيماي حامل گروگانها اجازه پرواز از فرودگاه تهران دادند.
نكته بسيار پراهميت ديگر كه نقش اساسي در شكست كارتر داشت، اعلام شرايط آزادي گروگانها توسط مجلس شوراي اسلامي درست در فاصله زماني 48 ساعت قبل از آغاز انتخابات رياست جمهوري آمريكا بود، كه اين امر به دليل آنكه قوانين آمريكا نامزدهاي رياست جمهوري را از هرگونه اقدام تبليغاتي در فاصله 48 ساعت تا زمان رأيگيري منع ميكند، گرفتاري فراواني براي كارتر به وجود آورد. چون قبل از آن كارتر پيوسته اعلام ميكرد كه زير بار شرايط تحميلي نخواهد رفت. ولي مردم آمريكا كه علناً ميديدند تعهد آمريكا مبني بر عدم مداخله در ايران، مسدود كردن ثروت شاه و حسابرسي اموال او، منع رسيدگي به شكايات مربوط به گروگانها و ادعاي خسارت آنان از ايران در دادگاههاي آمريكا، همگي در سلك شرايط تحميلي قرار دارند و كارتر نيز آنها را پذيرفته است، از او روي برتافتند و رأي خود را به نفع ريگان در صندوقها ريختند. كارتر از فرط شتاب براي آزادي گروگانها و كسب رأي مردم، شرايط ايران را قبول كرد، ولي چون مأذون نبود در فاصله 48 ساعته تا رأيگيري صحبتي به نفع خود داشته باشد، خاموش ماند و خون دل خورد تا سرانجام همان كه ميترسيد بر سرش آمد. و اين امر واقعاً براي كارتر و اعضاي باند او از هر جهت غيرقابل پيشبيني بود. چون به اعتراف هميلتون جردن، آنها تا صبح يكشنبه 11 آبان 59 همه چيز را بر وفق مراد ميديدند، ولي بلافاصله پس از اعلام شرايط ايران و قبولي كارتر، ناگهان ورق برگشت و اكثر مردم در روز سهشنبه 13 آبان رأي خود را به ريگان دادند. (صفحه 422)
* * *
مسئله ديگري كه ضمن مطالعة اين كتاب بايد بدان توجه داشت شركت دو تن از اعضاي سابق حكومت ايران در بند و بستهاي محرمانه با كارگزار سياسي كاخ سفيد (هميلتون جردن) است، كه يكي مستقيماً (صادق قطبزاده) و ديگري غيرمستقيم (ابوالحسن بنيصدر) بر سر مسئله گروگانها با مقامات آمريكايي به معاملهگري مشغول بودند. و گرچه كه در همان زمان هم دانشجويان مسلمان پيرو خط امام كم و بيش به اقدامات اين دو نفر مشكوك شده و به هيچوجه از دستوراتشان تمكين نميكردند، معهذا تا قبل از انتشار اين كتاب هنوز مسئله كاملاً به اثبات نرسيده بود و روابط قطبزاده و بنيصدر با آمريكا در مورد مسئله گروگانها تا اين حد روشن نشده بود. به خصوص در مورد قطبزاده گفتني است كه اين كتاب شبكة پيچيده و محرمانة او را كاملاً افشا ميكند و از ماجراهايي كه توسط دو وكيل دعاوي فرانسوي (ويالون و بورگه) ظاهراً براي پس گرفتن شاه به اجرا گذاشته بود پرده برميدارد.
قطبزاده كه شايد لقب «ماجراجوي سياسي» برايش ارزنده باشد، تشخيص داده بود كه چنانچه موفق شود با سوءاستفاده از مقام خود دست به معاملهاي با آمريكاييها در مورد گروگانها بزند، و به ويژه از سردرگمي و پريشانحالي كاخ سفيد نسبت به مسائل انقلاب بهره گيرد و خود را به عنوان عنصر مهم و تعيينكننده مسير انقلاب اسلامي معرفي نمايد، خواهد توانست براي آينده سياسي خويش پشتوانه مناسبي در اختيار داشته باشد. به همين جهت بود كه قطبزاده در روند معاملهگريها و مذاكرات و ملاقاتهاي محرمانهاش با آمريكاييها همه جا خود را به عنوان شخصيتي جا ميزد كه گويي از سوي رهبر انقلاب مأموريت دارد و نيز سخنانش بر امام تأثير ميگذارد.
قطبزاده در جريان اقدامات پشت پردهاي كه انجام ميداد دو بار هم با هميلتون جردن در پاريس ملاقات كرد و با او مذاكراتي به عمل آورد تا شايد بتواند كارتر را با ابتكار شخصي از مخمصة گروگانها برهاند و از اين رهگذر منت فراواني بر سر او بگذارد. طي اين دوملاقات كه به فاصله دو ماه (اولي در تاريخ 28 بهمن 58 و دومي در روز 29 فروردين 59) بين قطبزاده و هميلتون جردن صورت گرفت، خدا ميداند كه غير از آنچه جردن در متن كتاب آورده، چه مسائلي ردوبدل گرديد و چه قول و قرارهايي گذاشته شد. ولي جردن شخصاً به يك نكته اعتراف كرده و صريحاً نوشته است كه: «... ممكن است خميني اصولاً از كارهايي كه ما (از طريق بعضي واسطهها) انجام ميدهيم اطلاع نداشته باشد، و خيل چاپلوسان حاشيهنشين ما را به بازي گرفته باشند...» (صفحه 201)، و اين اظهارنظر دقيقاً نشان ميدهد كه افرادي مثل قطبزاده چگونه با وقاحت فراوان آبروي انقلاب و جمهوري اسلامي را به بازي گرفته بودند و با درآمدن به نقش كساني كه ظاهراً از سوي امام مأموريت مذاكره دارند، سعي داشتند از آب گلآلود به نفع مطامع خود ماهي بگيريند. اين در حالي بود كه اغلب اوقات پس از آنكه هميلتون جردن مژده به سامان رساندن كارها را به كارتر ميداد و به او ميگفت كه از طريق واسطهها موفق شده است مسئله را خاتمه دهد، ناگهان امام با خطابهاي كه ايراد ميفرمود همه رشتهها را پنبه ميكرد و اعضاي كاخ سفيد را به حالت جنون ميانداخت.
شركت بنيصدر در برخي بندوبستهاي محرمانه با كاخ سفيد براي حل مسئله گروگانها نيز از نكاتي است كه در اين كتاب افشا ميشود و البته نميتوان كاملاً مشخص كرد كه آيا شبكه بنيصدر با شبكه قطبزاده در اين مورد همكاري داشته است يا اينكه هر كدام از آنها به تنهايي مشغول تسطيح راه دور و دراز آرزوهاي جاهطلبانة خود بودهاند.
كساني كه نطق معروف بنيصدر در اولين سالگرد استقرار جمهوري اسلامي (12 فروردين 59) را به خاطر دارند حتماً فراموش نكردهاند كه بعضي نكات مطرح شده توسط بنيصدر در آن روز كمي غيرمتعارف به نظر آمد و سئوالاتي را در محافل آگاه مطرح كرد. مطالعة اين كتاب، همان سئوالات را پاسخ ميدهد و به وضوح معلوم ميشود كه چگونه بنيصدر قولي را كه حدود 20 روز قبل به كارتر داده بود جامة عمل پوشاند و در نطق خود به كاخ سفيد چراغ سبز داد (صفحات 216 و 274). كه البته كارتر نيز بلافاصله طي يك مصاحبة مطبوعاتي به علامت بنيصدر پاسخ داد و نطق او را به عنوان «يك گام مثبت» توصيف كرد. (صفحه 276)
ولي باز مشاهده ميكنيم كه امام بيدار و هشيار ما به عمق توطئه توجه ميكند و با يك بيان قاطع، صريحاً در مقابل نقشة مشترك بنيصدر – كارتر كه چيزي جز واگذاري سرنوشت گروگانها به بنيصدر (رئيسجمهور و رئيس شوراي انقلاب) نبود ميايستد و گروگانها را كمافيالسابق در يد قدرت دانشجويان مسلمان پيروخط امام اعلام ميكند. اين مطلب خشم كارتر را به اوج ميرساند و سبب ميشود كه او ضمن توصيف بنيصدر به عنوان يك «آدم بيجرأت و ترسو» (صفحه 276) دستور دهد روابط سياسي آمريكا و ايران قطع شود و نيز برنامه يورش نظامي براي خلاصي گروگانها را (در روز 5 ارديبهشت 59) به مرحله عمل درآورد.
هميلتون جردن در اين كتاب نكاتي از يورش نظامي آمريكا و نيز جريان شكست مفتضحانه آن را در صحراي طبس روشن ميكند و به خصوص از ماجرايي پرده برميدارد كه شايد هيچكس تا به حال از آن مطلع نبوده است: كارتر كه هنوز اميد بسياري به دوستان ايراني خود داشت قبل از صدور دستور يورش نظامي به طبس، هميلتون جردن را به پاريس ميفرستد تا با قطبزاده ملاقات كند و از فحواي كلام او پي ببرد كه آيا آمريكا ميتواند باز هم از يورش نظامي صرفنظر كند و به كمك آنها اميدوار باشد يا نه؟... و در اينجاست كه ملاقات دوم جردن با قطبزاده (در روز 29 فروردين 59) صورت ميگيرد و چون هيچگونه نشانه دال بر احتمال موفقيتهاي آينده باند بنيصدر و قطبزاده در اقدام براي آزادي گروگانها مشاهده نميشود، كارتر دستور حمله را – درست 4 روز بعد از اين ملاقات – صادر ميكند.
جالبترين قسمت اين ماجرا، تلفن مستقيم قطبزاده به كاخ سفيد و صحبت او با هميلتون جردن، چند ساعت پس از شكست حمله به صحراي طبس است كه كاملاً نشان ميدهد قطبزاده چقدر از اين اقدام كارتر عصباني شده و كاخ رؤيايي خود براي معاملات آينده با آمريكاييها را سرنگون ديده است. (صفحه 312)
* * *
چندي پس از ماجراي طبس، به دليل آنكه رسوايي اعمال گذشته هميلتون جردن اوج گرفته بود، كارتر ناچار شد او را از سمت رياست ستاد كاخ سفيد بركنار كند و به سرپرستي ستاد انتخاباتي خود بگمارد. و به همين جهت چون جردن عملاً از متن سياست خارجي آمريكا خارج شد، لذا در مسائلي كه بعد از اخراجش از كاخ سفيد (14 خرداد 59) در رابطه با گروگانها و دخالتهاي آمريكا در ايران صورت گرفته است قرار ندارد. و به همين خاطر است كه او وقايع پراهميتي چون نقش آمريكا در كودتاي نوژه (18 تير 59) و يورش قواي صدام به جمهوري اسلامي (31 شهريور 59) را در كتابش نديده گرفته، و جز به چند نكته – آن هم از قول ديگران – اشارهاي مختصر و گذرا نميكند. ولي توصيفي كه او از جريان مبارزات انتخاباتي آمريكا و چگونگي شكل دادن به روند اين مبارزات در كتابش آورده، به قدري جلب توجه ميكند كه به نظر ميرسد آشنايي با اينگونه مسائل نيز براي وقوف به عمق فساد و تباهي حاكم برمقامات سياستگر آمريكايي از واجبات است. زيرا با مطالعة چنين مطالبي است كه خواهيم دانست مبارزات انتخاباتي براي رياست جمهوري آمريكا را در حقيقت چيزي جز مجموعة چند نمايش مردم فريب تشكيل نميدهد كه توسط گروهي از بازيگران كاركشته در امور تبليغاتي به اجرا درميآيد و در آنها سعي فراوان ميشود تا تماشاگران اين سري نمايشها (ملت آمريكا) آنقدر تحت تأثير قرار گيرند كه ناخودآگاه جذب نامزدي شوند كه فعاليت تبليغاتچيهايش از همه خوشآب و رنگتر است.
نكته مهم در مبارزات انتخاباتي آمريكا، تأمين مخارج اين نمايشهاي رنگين و پرهزينه است كه در راه آن، چه زدوبندها كه نميشود و چه قول و قرارها براي تقسيم مشاغل كه داده نميشود! چنانكه ميبينيم هميلتون جردن در نقش دلال انتخاباتي كارتر با ادوارد كندي معامله ميكند و با تقبل مخارج گذشتهاش (و احتمالاً پرداخت باج سبيل به كندي) رقيب هم حزب كارتر را به كنارهگيري از صحنه مبارزه وادار ميسازد. (صفحه 380).
با توجه به اينكه اصلاً معلوم نيست خود كارتر اين همه بودجه را از كجا تأمين كرده است و آيا مبلغ 29 ميليون دلاري كه به ادعاي جردن به عنوان مخارج انتخاباتي كارتر (آن هم از بودجه كاخ سفيد!) به مصرف رسيده (صفحه 428) رقمي است واقعي، يا اينكه در پشت پرده آجيلهايي رد و بدل شده كه جردن مأذون به افشاي آنها نبوده است؟
* * *
كتاب حاضر حكم مدركي مستند در افشاي چهره پرمكر و تزوير كاخ سفيدنشينان را دارد و گرچه نويسنده آن كوشيده شخص خود و اربابش (كارتر) را از پليديها منزه كند، اصلاً در اين كار موفق نبوده است. او بيهوده سعي كرده «باند جورجياييها» را جدا از منجلابي كه اكثر سياستگران آمريكايي در آن غوطهورند به تصوير بكشد و در خلال كتاب نمونههاي متعددي ارائه داده است كه جز از حماقت و كجانديشي و رهگمكردگي كارتر و دارودستهاش خبر نميدهد و به خصوص در پايان كتاب كه به ماجراي ملاقات كارتر (پس از سرنگونيش) با گروگانها در آلمان اختصاص دارد خواننده را با كارتري آشنا ميكند كه جز دروغگويي و چاپلوسي و پشتهماندازي هيچ وسيلة ديگري براي توجيه اقدامات ابلهانهاش در مورد گروگانگيري در چنته ندارد.
هميلتون جردن در اين كتاب علاوه بر تلاش بيهودهاي كه براي منزه جلوه دادن كارتر و شخص خودش به كار برده، از هيچ كوششي در جهت تخطئه انقلاب اسلامي و خدشهدار كردن ارزشهاي والاي آن فروگذار نكرده است، تا به زعم خود انتقام شكست كارتر را نيز گرفته باشد. كه البته چون امكان داشت بعضي اظهارات بيپايه او و كارتر باعث گمراهي برخي ناآگاهان و يا احياناً سوءاستفادة عوامل مغرض و فرصتطلب شود، هر جا كه چنين مطالبي آمده، به صورت زيرنويس با علامت «و» دربارة آن توضيح داده شده و يا اگر مسئله به شكل تحريف و يا قلب واقعيت بوده، حقيقت امر بيان گرديده است.