پشت شيشههاي مات روايتي داستاني از زندگي شهيد آيتالله دكتر سيدمحمدحسين بهشتي به كوشش: عزتالله الوندي انتشارات سوره مهر چاپ اول: 1388 اين كتاب از مجموعه قصه قهرمانان انقلاب است كه زندگينامه داستاني شهيد آيتالله بهشتي را براي نوجوانان روايت ميكند. داستان اين اثر از نگاه نوه يكي از پنجاه و سه گروگان لانه جاسوسي آمريكا روايت شده است. نويسنده از خاطرات لينگن، گروگان لانه جاسوسي، براي واقعنمايي حوادث استفاده كرده است. لينگن در طي ايامي كه گروگان بود ملاقاتي را با شهيد بهشتي انجام ميدهد و خاطرات اين ملاقات را براي نوهاش بازگو ميكند و نوه او كه تحت تأثير شهيد بهشتي قرار گرفته درباره وي تحقيقاتي را انجام ميدهد. به اين ترتيب و با حضور دو شخصيت ماورايي، زندگي اين شهيد بزرگوار از كودكي تا شهادت روايت ميشود. از آنجا كه بخشي از زندگي شهيد بهشتي در مركز اسلامي هامبورگ سپري ميشود. بيشترين قسمت كتاب به اين موضوع اختصاص پيدا كرده است و به اين ترتيب بخش زيادي از داستان در آلمان و آمريكا اتفاق ميافتد. در قسمتي از اين اثر ميخوانيم: «به مركز اسلامي هامبورگ كه رسيد، احساسش عوض شد. آن جا مثل يك ايران كوچك بود. حتي چند ايراني هم به استقبالش آمده بودند. براي ساواك كه دير از موضوع باخبر شده بود، انگار مرغ از قفس پريده بود. در گزارش خيلي محرمانه سازمان امنيت آمده بود: محمد بهشتي كه بنا به پيشنهاد مراجع تقليد با اطلاع وزارت امور خارجه براي تصدي و اداره امور مركز اسلامي در هامبورگ چندي قبل عازم آلمان شده و مشغول انجام تعاليم اسلامي، به جوانان ايراني و دانشجويان مسلمان در هامبورگ است، نامههاي متعددي درباره فعاليت و نحوه اقدامات خود در شهر هامبورگ براي دوستان و بستگان و حتي روحانيان از جمله فلسفي واعظ، شيخ محمد تقي مصباح و... ارسال داشته و اشاراتي به وضع دانشجويان ايراني و مسلمانان در هامبورگ كرده كه فتوكپي آن چند روز قبل تهيه و عيناً براي استحضار به ضميمه تقدم ميشود مستدعي است مقرر فرماييد در صورتي كه ادامه سانسور و مكاتبات نام برده مورد لزوم است، اعلام كنند تا اقدام شود». در فضايي ديگر و در مرور قسمت بعدي اين داستان آمده است: «محمد بهشتي به اتاق بازجويي نگاه كرد و بازجو را ديد كه همچنان در نور كم اتاق در حال قدم زدن است يك نفر ديگر هم در آن اتاق بود. همه او را ميشناختند، حتي دكتر بهشتي، معروف بود به حسيني. او جلاد كميته ضدخرابكاري بود و مسئول شكنجه زندانيان، حالا وسيله كارش را هم با خودش آورده بود، يك شلاق بلند كه بيشتر شبيه تازيانهاي بافته شده از چند رشته كابلي بود. مدام تازيانه را بالا ميآورد و توي هوا ميچرخاند و آن را محكم روي زمين ميزد او آمده بود تا دكتر بهشتي را بترساند»... اين اثر تلاش ميكند تا ابعاد مختلف زندگي شهيد بهشتي و شخصيت ايشان را براي نوجوانان به نمايش بگذارد و در قسمتهاي پاياني كتاب ميخوانيم: «بحث گرم شده بود، دكتر بهشتي به تكتك كساني كه در جلسه حضور داشتند نگاه كرد و وقتي ديد همه به حرفهايش گوش ميكند بحثش را ادامه داد، بنابراين جلسه حزب جمهوري است كه آينده اين كشور را معين ميكند... دكتر بهشتي ناگهان مكثي كرد و در حالي كه لحن حرف زدنش عوض شده بود گفت: بچهها، بوي بهشت ميآيد، شما هم اين بو را حس ميكنيد.»... ناشر كتاب در ابتداي اين اثر آورده است: قصه مردان انقلاب، از وقتي آغاز شد كه مردم اين ديار عليه ظلم به پا خاستند آنان از هر كوي و برزن، به ميدان مبارزه قدم گذاشتند و گوش به فرمان رهبري سپردند كه دور از وطن بود. در اين مجموعه قصه خواندني آنها براي مخاطبان و علاقهمندان نقل ميشود، باشد كه همواره رفتار و كردار اين بزرگان سرلوحه رفتار و كردار نوجوانان و جوانان و... قرار گيرد.