در تاريخ همة نهضت ها، روزهايي ثبت مي شود كه روزهاي سرنوشت ساز و يوم الله تلقي مي گردد. از اتفاق، در سالروز اين روزها يا نزديك و قريب به آنها اتفاقهاي ديگر مي افتد كه به مانايي و ضرورت نكوداشت و احياي آن روز كمك مي كند. در تاريخ انقلاب اسلامي، هم قبل از پيروزي و هم در دوران پيروزي و حتي پس از آن به روزهايي برمي خوريم كه اگر به تحليل چندين بارة آن نپردازيم و فقط به ياد و خاطرة آنهم در ذهن نسل همراه با آن ايام بسنده كنيم در دراز مدت چه بسا اين غفلت ها به ندامتي بزرگ و جبران ناپذير ختم شود. همانگونه كه در بسياري از انقلابها و حتي حركتهاي مردمي با اين خسران روبرو مي شويم. 15 خرداد، 12 بهمن، 22 بهمن، 14 خرداد، 8 شهريور، 17 شهريور، 13 آبان، 29 بهمن، 12 فروردين و 7 تير هر كدام انبوهي از خاطره و مطلب و اتفاقهاي پيش و پس را همراه دارند. در اين مقاله به تحليل 13 آبان و مناسبتهايي كه در اين روز در طول سالهاي متمادي اتفاق افتاده مي پردازيم، تا هم در ياد و خاطر نسل تقريباً پا به سن گذاشته انقلاب بازآفريني شيريني داشته باشيم و هم نسل بعد را كه متأسفانه خلاف توقع و انتظار در وادي حيرتي ناشناخته و حتي بي خيالي كشنده و ملال آور بسر مي برند، درس عبرتي داده باشيم. 13 آبان از چند جهت با نهضت امام خميني پيوند خورده است. تراكم مناسبتهاي تاريخي ، اين روز را تشخّص خاص بخشيده است. روزي كه قبل از همه روز تبعيد امام به تركيه بود، امامي كه نسبت به هم نوعان خود نگاه و تلقي و قرائت و تفسير جديدي از اسلام مطرح كرده بود. تلقي و تفسير و قرائتي پويا، نوين، زنده و انقلابي. روزي كه شاه (محمدرضا) فكر مي كرد با تبعيد يا خروج اجباري و ناخواستة امام همة موانع را از سر راه برداشته است، تصور مي كرد حركت 15 خرداد 42 با جدايي امام از امت، خاموش مي شود و آبها از آسياب مي افتد. البته به هر قيمتي پاي آن تصور باطل و بي مبنا ايستاده بود تا آنجا كه با دستگيري امام هزاران نفر از ياران معترض امام را در ورامين و ساير شهرها به رگبار گلوله بست. در واقع مظلوميت ياران و پيروان امام را اثبات كرد. شاه نمي دانست كه پانزده سال بعد فرزندان امام و شهداي خرداد 42 با فريادي رسا، بلند و با عزمي جزم و مقاومتي تا پاي جان مجدداً به صف ياران لبيك گوي خميني مي پيوندند و نهضت از پشتوانة شهادت و مظلوميت برخوردار مي شود. البته شاه و عوامل استكبار جهاني با تمام مراقبتهايي كه پس از تبعيد امام نسبت به نيروهاي انقلابي بخرج مي دادند درك نمي كردند، كينه اي كه از كشتار مظلومانه شهداي 15 خرداد و بخصوص پس از شكنجه و دستگيري و زندان، تبعيد و محروميت و جفايي كه در حق ياران امام روا مي دارد، هرگز از ياد نمي رود. شايد شعله هاي نهضت اسلام را به ظاهر خاموش كرد، اما نمي دانست كه اين آتش زير خاكستر روزي زبانه مي كشد، دوباره طوفاني به پا مي كند كه ديگر خاموش نمي شود، زيرا در اين 15 يا 16 سالي كه از تبعيد امام گذشته بود نسلي متفكر، فهيم، تحصيلكرده اعم از دانشگاهي و حوزوي روي كار مي آيد كه در دفاع از حقانيت اسلام و امام بزرگي چون خميني، چون دريا به پيش مي آيد و هيچ قدرتي از طوفان يك شهر و كشور متفكر نمي تواند جلوگيري كند. نمونه كامل و تمام عيار به ثمر نشستن خون شهداي 15 خرداد را بايد در تظاهرات دانش آموزاني دانست كه در پايگاه تظاهرات تهران يعني دانشگاه تهران گرد آمده بودند. در 13 آبان سال 57 (حدوداً 15 سال پس از تبعيد امام)، دانشگاه تهران مثل اقيانوسي بود كه از هر سو رودهاي كوچك و بزرگ انسانها در صفوف فشرده بسوي آن جاري مي شدند تا خود را به دامن دريا برسانند. دانشگاه بستري بود براي رودهايي كه از راههاي دور و كوچه و پس كوچه هاي شهر به حركت درآمده بودند تا در بستر دريا آرام گيرند. شاه و عواملش فكر مي كردند دانشگاهيان با امام و انقلاب او در اين مرحله همراهي نمي كنند و اين خود از برداشت غلط تحليلگران حكومت پهلوي نشأت مي گرفت. فرياد معصومانه دانش آموزان پاكي در فضاي دانشگاه طنين انداز مي شد كه با تمام وجود با شوقي سرشار، شور جواني و آرمانخواه آمده بودند تا همراهي خود را با امام عزيزي اعلام كنند كه عافيت و گوشه نشيني را به طاق نسيان نهاده بود. آمده بود تا از چشمها خواب غفلت و جهل را بزدايد. مردي كه منتظر بود تا روزي نه چندان دور در جمع فرزندان و امت خويش حاضر شود. منتظر بود تا عليرغم خواست او شرايط عظيمترين استقبال قرن برايش فراهم شود. مي خواست چنان بيايد كه در خور و لايق خميني باشد. آمدني كه همه غربت دوري و تبعيد را به يكباره از ياد ببرد. هر چند در سال 42 غريبانه در يك سحرگاه از امت خويش جدا شد، مي خواست در بازگشت به شاه بگويد آنكه واقعاً در دل مردم جاي دارد خميني است نه پادشاهي كه در سايه قدرت و ارتش و نيروهاي امنيتي بخصوص عوامل اطلاعاتي و نظامي بيگانه حتي صهيونيزم بر اريكه قدرت تكيه زده است. درست سه ماه پس از 13 آبان بود كه روح تبعيدي به كالبد جسم خسته و منتظر و نحيف وطن بازگشت و همه را با آمدنش جان تازه بخشيد. مردي كه با كودكان 15 خرداد بعنوان جواناني برومند و انقلابي صحبت مي كرد. امام چشم اميدش به حضور جوانان پاك باخته اي بود كه در برابر طاغوت چونان سدي محكم قد كشيده بودند و فرياد يا مرگ يا خميني آنها گوش فلك را كر كرده بود. عجبا كه امام در شرايطي به وطن بازگشت كه هنوز به ظاهر اركان حكومت پهلوي پابرجا بود. جز شاه و تعدادي معدود از فرماندهان، مابقي همه در ايران بودند. شايد تصور صحنه گردانان آمريكايي و اسرائيلي و انگليسي اين بود كه با آمدن خميني حركتي چون 28 مرداد انجام دهند و دوباره براي چند دهه امام را از امت بگيرند و باز شاه را با صحنه اي نمايشي و ساختگي به كشور برگردانند. واقعاً شاه رفته بود كه برنگردد؟ اين ساده لوحانه است كه بپذيريم شاه به آن سادگي از قدرت و حكومت دست كشيد و كشور را ترك كرد! رفته بود تا با برقراري آرامش نسبي بعنوان قهرمان! برگردد. شاه تصور نمي كرد پيرمردي رها از همة تعلقات، آن هم در شرايطي كه ارتش و نيروهاي نظامي و اطلاعاتي و عوامل حكومتي را همراه خود ندارد، بتواند طومار نظام حكومت پهلوي را در هم بپيچد. شاه در اوج غرور، باورش نمي آمد كه امام با دانش آموزان و دانشجويان و اقشار ديگر بتوانند قوي ترين ارتش منطقه را به زانو در آورند. البته فهم و شعور شاه و عوامل مغرور و كم خردش از درك اين واقعيت عاجز بود كه اگر اراده خدا بر امري تعلق گيرد و بخواهد به نداي قلبي و نياز واقعي مردم مبني بر «ربنا حول حالنا الي احسن الحال» جواب دهد هيچ قدرتي نمي تواند مانع اين كار شود. دانش آموزاني كه حتي در تمام عمر نام امام را نشنيده بودند درس و كلاس را رها كرده به صف معترضين و فرياد گران پيوستند. در يكي از روزهاي مهم كه در كل كشور بخصوص تهران تظاهرات صورت مي گرفت، گويا اراده و دستي از غيب بيرون آمد و تمام اقشار جامعه بخصوص دانش آموزان تهراني را به سوي دانشگاه تهران هدايت كرد. بي ترديد از قبل قرار نبود دانش آموزان به دانشگاه بروند ولي چون ارادة خدا به اين مهم تعلق گرفته بود، دانش آموزان به دانشگاه آمدند ناگهان خبر آمد كه نيروهاي مسلح كه در آماده باش كامل نظامي به سر مي بردند، چون در شرايط حكومت نظامي بودند، از فرماندهي جاهل و كم خرد دستوري دريافت كردند كه به تظاهر كنندگان حمله كنند. مديريت پشت صحنه انقلاب، چاره را در اين ديد كه درِ دانشگاه را براي جلوگيري از ورود نيروهاي گارد به داخل دانشگاه و صفوف دانش آموزان معترض ببندد. در يك سو نيروهاي تا بن دندان مسلح صف كشيده بودند و در داخل دانشگاه هم هزاران جوان پر شور و انقلابي كه فارغ از غم نان و جان و فرزند و همسر، رها از دلهره كار و شغل نه ترس داشتند كه فردا ممكن است از كار بركنار شوند و نه دلمشغول عيال و فرزند بودند. مي دانستند كه اگر قرار باشد هر كس را به جرم تظاهرات دستگير كنند به واقع بايد همة ملت ايران را بازداشت كنند. دانش آموزان آمده بودند تا دفتر بيعت با امام را با خون پاكشان امضاء كنند. فرياد تكبير و اعتراض دانشجويان و دانش آموزان از پشت ميله هاي دانشگاه بسوي سربازان مسلح بلند بود كه ناگهان با فرمان آتش، تعدادي، در خون خود در غلطيدند. صداي شليك گلوله مردم را به سمت در اصلي دانشگاه گسيل داشت. نگارنده كه شاهد صحنه بودم فاصلة دانشكده ادبيات تا در اصلي دانشگاه را، در كمتر از 5 دقيقه دويدم. جماعتي كه از من جلوتر بودند با چشمان خود شاهد نشانه گيري و هدف گيري سربازان مسلحي بودند كه به سوي دانش آموزان شليك مي كردند. ابتدا برخي فكر مي كردند گلوله ها مشقي و غيرواقعي است. ناگهان ديدند يكي از دانش آموزان به زمين افتاد و از ناحيه پا تير خورد، انفجاري رخ داد. دانش آموزان خلاف تصور همه حتي سربازان عقب نشيني نمي كردند و با شور و فرياد بيشتري پيش مي رفتند. تصور فرماندهان كوته بين اين بود كه با تهديد و كشتن چند نفر قضيه فيصله پيدا مي كند و همه متفرق مي شوند فردا هم ديگر صدايي از كسي برنمي خيزد. فريادها همگي خاموش مي شود. مردم ديگر از خانه هاي خود خارج نمي شوند. فرياد در گلو نيامده خشك مي شود. از اتفاق، عملكرد غير منطقي و بي مبناي فرماندهان طاغوتي، سرنگوني طاغوت را تسريع كرد. «عسي ان تكرهوا شيئاً و هو خيرٌ لكم»1 بخوبي مي دانيم با پخش چند لحظه اي كشتار دانش آموزان، از طريق تلويزيون، آنهم در حالي كه حكومت نظامي بود، آتش خشم و تنفري كه در دل ملت ايران شعله ور شد، چهره واقعي شاه را كه آن روزها از مصالحه و جبران اشتباهات و قصور كوتاهي در وظايف حرف مي زد، براي مردم روشن كرد . اگر افراد معدودي باورشان نمي آمد كه شاه براي بقا و استمرار پادشاهي و تداوم ديكتاتوري خود به هر كاري دست مي زند، با مشاهدة صحنة دلخراش و تكان دهنده 13 آبان نظرشان عوض شد. واقعاً مضاميني از امام كه مي فرمود شاه در جهت خوش خدمتي به ارباب خود به هر كاري دست مي زند، براي همه به واقعيتي انكارناپذير تبديل شد. تعدادي از مجروحان آن حادثه را به تالار تشريح دانشكده پزشكي (بر بالاي دست) حمل كردند. در واقع خون پاك دانش آموزان آتش نهضت را شعله ور و گسترده تر كرد. براي آنان كه ممكن است با گذر ايام و فراز و فرودهايي كه در ادامة نهضت پيش آمد، برخي از صحنه ها را از ياد برده باشند، برخي از سخنان امام را دقيقاً روز 13 آبان 57 در ملاقات با دانشجويان و ايرانيان مقيم خارج كه در اقامتگاه موقت خويش در نوفل لوشاتو بيان فرمودند، مرور كنيم. دولتي كه مي خواست مرحله گذار را طي كند با نظر شاه و ابرقدرتها بعنوان «دولت آشتي» خودش را مطرح مي كرد مهره هايي چون علي اميني و شاپور بختيار را از بايگاني تاريخ خارج كرده بود. آنها را سالها در آب نمك خوابانده بود كه فقط مديريت دورة گذار را بعهده گيرند تا دوباره شاه برگردد. امام تحت عنوان مردم اغفال نمي شوند مي فرمايد: «اخيراً بعد از اينكه ديدند كه «دولت آشتي» نتوانست كار خودش را انجام بدهد ـ و از اول يك دولتي بود كه مي خواست با فريبكاري مردم را منحرف كند و بخواباند اين نهضت را و وعده هايي داد و عملهايي كرد و چيزهايي، اما همه اش چيزهايي كه خواست ملت نبود، يك چيزهاي ديگر بود خواست ملت، اينها تبع خواست ملت بود، «قمارخانه ها را بستيم»! هزار جور مركز فحشا باز است! بالاترين مركز فحشا دستگاه محمدرضا خان است كه درش باز است! در فحشا. فحشا نه به آن معنا، فحشا به اين معنا كه بدتر از فحشاست. فحشاي به آن معنا كه يك بارگاه به تمام معنا ظلم، يك بارگاه به تمام معنا خيانت، به تمام معنا جنايت» 2 پس از اين سخنان امام نسبت به برخي از توجيهات و اعلام خطرهاي بي مبناي شاه و عوامل سرسپرده او وقتي هشدار مي دهند كه با رفتن اعليحضرت مملكت بدست روس و انگليس مي افتد، امام چنين قاطع جواب مي دهد: «يك مطلب ديگري كه ايشان مي گويند اين است كه اين وضع جغرافيايي ايران جوري است كه ـ كأنّه ما ديگر هيچ اطلاعي نداريم از وضع جغرافيايي ايران كه چه جوري است! ـ وضع جغرافيايي ايران جوري است كه اگر اين انقلابات باشد، با اين وضع جغرافيايي خطر بزرگي براي ايران پيدا مي شود ولي اگر شاه باشد اين خطر نيست! مطلب ايشان اين است كه با بودن شاه اين خطر نيست لكن اگر ـ چنانچه (به فرمايش ايشان) خداي نخواسته ـ اين شاه برود، اين مملكت به دست دو تا قدرت مي افتد و وامصيبت مي شود! ما مي گوييم كه آن چيزي كه اين مملكت را به دست اين قدرت سپرده، اين دو تا قدرت سپرده، همين شاه است! آخر اينها تكليفشان براين مملكت اين نيست كه بيايد آن حمل كنند خاكهايي از قم به اين سرحدات شوروي و از تهران به آن سرحدات آمريكا! اينكه ايشان هم قبول دارند كه مقصود اين نيست؛ مقصود اين است كه اينها مسلط مي شوند بر مملكت ما؛ حالا مسلط نيستند؟!» 3 اتفاق مهم و تاريخي و بسيار سرنوشت ساز ديگري كه در واقع حركتي در جهت و در ادامة دو جريان و اتفاق قبلي (تبعيد امام و كشتار دانش آموزان) بود، يكسال بعد از روز دانش آموز 13 آبان 57 رخ داد و آن حركت دانشجويان مسلمان پيرو خط امام بود. حركتي كه متأسفانه برخي از افراد در ابتداي آن دچار ترديد بودند و بدتر از آن برخي پس از سالها در اصالت آن شك كردند و چيزي نمانده بود كه توبه كنند. شگفتا از همراهان سست عنصر كه زبان حالمان از دست آنان اين بيت از مولانا شد: زين همرهان سست عناصر دلم گرفت - شير خــدا و رستــم دستانم آرزوسـت4 اين است نتيجه همان غفلتي كه در سرآغاز مقاله بدان اشاره كردم و همواره از حاكميت آن غفلت ، دست و دلم مي لرزد. اين است كه ضرورت بازخواني جريانها را دو چندان مي كند. اگر جريانهاي مهم كه در جهت تكامل و استمرار نهضت و اهداف امام و انقلاب صورت گرفته است، دقيق، منطقي و همه جانبه تحليل نشود، زودتر از حتي تصور اقدام كنندگان، تحريف يا در بهترين صورت به فراموشي سپرده مي شود . حدوداً هشت ماه از پيروزي انقلاب گذشته بود . توطئه هاي پياپي شكست خوردگان حكومت پهلوي، عوامل اطلاعاتي و امنيتي، افسران ارشد بركنار شده، فرماندهان و وزرا و وكلا و صاحب منصبان و زالوهاي اقتصادي و تجاري و ساير مسئولان و دولتمردان معزول ادامه داشت . اگرچه بسياري از جلادان و قاتلان مردم بخصوص از طيف و قشر نظامي را به دادگاههاي عدل اسلامي سپردند و به سزاي اعمالشان رساندند، اما هر روز در نقطه و منطقه اي از كشور توطئه و ترور و آشوب و خرابكاري رخ مي داد . از آتش زدن خرمن كشاورزان زحمت كش تا آتش زدن لوله هاي نفت و انفجار و ايجاد فضاي ترس و ناامني كه به زعم خودشان براي تضعيف روحيه مردم طراحي و عملياتي مي شد. بخصوص با طرح مسأله قوميت ها و تحريك اقوام مختلف با شعارهاي استقلال منطقه اي يا قومي بين ترك ها، كردها، بلوچ ها، تركمن ها و خلق عرب، مناطق مختلف كشور را به ناامني مي كشيدند. در غرب كشور، شرايط بگونه اي بود كه گويا طرح اين مطالب رونق بيشتر داشت. هم ضد انقلاب، هم برخي گروهكها و هم عوامل و افسران نظامي و عوامل ساواك، همگي در كردستان جمع شده بودند. از طرفي هم، از عراق عوامل صدام و آمريكا براحتي وارد كشور مي شدند و به تعبير نظاميان، آتش تهيه را آماده مي كردند. اين نكته را هم نبايد ناديده گرفت كه صدام هم نتوانسته بود كردهاي كشور عراق را بخوبي مديريت كند. علاوه بر بهانه قوميت، توجيه عقيدتي هم داشتند كه با روي كار آمدن شيعيان، شرايط سختي بر اهل تسنن حاكم مي شود. اين توطئه هاي پياپي، فرصت تصميم گيري را از مديران و حتي نمايندگان اعزامي از سوي امام و رئيس جمهور وقت مي گرفت، البته بعدها معلوم شد كه معدودي از افراد اعزامي از مركز هم بي تمايل به ادامه آن شرايط نبودند. در آن شرايط امكان برنامه ريزي و چاره انديشي و رسيدگي به مردم بخصوص قشر محروم وجود نداشت. دانشجويان انقلابي و مسلمان با يك سؤال بزرگ روبرو بودند كه تا قبل از پيروزي مردم و انقلاب هر توطئه و ناامني و ترور و آشوب از سوي عوامل حكومت مركزي طراحي و اجرا مي شد. اينك كه بسياري از سران و فرماندهان ارشد نظام شاه بركنار شده يا گريخته يا اعدام شده اند، چرا بايد كشور ناامن باشد؟ چه بسا در اثر كم تجربگي تصور نمي كردند افراد فراري و ضد انقلاب و حتي خانواده هاي معدومين و بسياري از مسئولين رده هاي پايين در مناطق غربي و شمالغرب كشور واقعاً نفوذ داشته باشند. علاوه بر آنكه تمام گريزگاهها، پناهگاهها و مناطق صعب العبور و كوهستاني را مي شناختند. در ضمن معمولاً در شرايط بهم ريختة پس از تغيير حكومت ، برخي مسئولين براي كسب قدرت و موفقيت دست و پا مي زنند و تلاش دارند تا از آب گل آلود ماهي بگيرند. در آن شرايط بود كه دانشجويان مسلمان در راستاي بيعتي كه با امام بسته بودند و با شعارهايي كه از سردل و عمق جان سرداده بودند كه « تا خون در رگ ماست خميني رهبر ماست»، احساس تكليف كردند و سر نخ قضايا را پيدا كردند و دقيقاً به هدف زدند. دريافتند كه فرماندهي و اتاق جنگ و عمليات و هماهنگي همه توطئه ها و آشوب ها در سفارت آمريكا بود. براي روشني راه فردا، لازم است به گذشته نگاهي بيفكنيم. بي ترديد مرور تجارب گذشته سرمايه اي است براي آينده. لازم است بر مبناي «فذّكر ان ذكرا تنفع المؤمنين»5 بار ديگر حركت انقلاب و تاريخي دانشجويان مسلمان پيرو خط امام را تحليل كرد. اولين پيام تسخير لانه جاسوسي، شكست هيمنه و اُبهّت آمريكا بود. آنهم بدست جوانان تحصيلكرده اي كه آمريكا تصور و انتظار اين حركت را از سوي آنان نداشت. مي دانيم تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي كسي جرأت نمي كرد به ديوار سفارت آمريكا چپ نگاه كند. آمريكايي كه تمام فرماندهان و مسئولين رده اول كشور را بعنوان عوامل خويش مي دانست، بزرگترين محبتش به شاه اين بود كه او را بعنوان ژاندارم منطقه معرفي كرده بود. آمريكايي كه خود را آنقدر مسلط و قوي و با قدرت مي دانست كه حتي تصورش را نمي كرد كسي بتواند به ساية عُمالش چپ نگاه كند. راستي چه كسي براي نخست بار در تاريخ روابط ايران و آمريكا شاخ آمريكا را شكست؟ چه كسي بود كه پانزده سال قبل از انقلاب اسلامي شاه را نوكر آمريكا معرفي كرد و آمريكا را منشأ همة بدبختي ها و فلاكتهايي مي دانست كه بر سر ملت ايران مي آمد. چه كسي بود كه آمريكا را از اسرائيل بدتر مي دانست و انگليس را از هر دو بدتر. مگر امام نبود كه در آن سالهاي سخت، سالهاي سياه، سالهاي سنگين، سالهاي راكد و خفقان، سالهايي كه يك افسر ايراني جرأت نمي كرد به يك سرباز آمريكايي بگويد بالاي چشمانت ابروست، تنفرش را از رئيس جمهور آمريكا كاملا روشن، رسا و شفاف و فرياد گرانه بازگو كرد ؟6 هنوز هم طنين آن عبارت بلند امام را در گوش دل و جان دارم كه فرمود: «آمريكا هيچ غلطي نمي تواند بكند».7 دانشجوياني كه خط فرمان از امام مي گرفتند و وصيت نامه هاشان را قبل از حركت بسوي سفارت آمريكا امضاء كرده بودند، فرزندان راستين مردي بودند كه بدانان جرأت و شهامت داده بود. امامي كه براي آنان هويت و شخصيت به ارمغان آورده بود. امامي كه مي دانست در قاموس وجودش واژه وحشت و ترس وجود ندارد.8 امامي كه هرگز در برابر زورگويي هاي شاه خضوع نكرده بود.9 در واقع چشم اميد دانشجويان به حمايت و موافقت و همراهي امامي بود كه همواره از كوثر محبت و مهرباني و لطف و عنايت خويش، آنان را سيراب كرده بود. بالاخره لحظة موعود فرا رسيد. پس از نماز جمعه دلاوراني حماسه آفرين جان بركفاني ايثارگر، با خواندن «رجز هجوم» از ديوار سفارت بالا رفتند و موفق شدند شاخ آمريكا را بشكنند. در آن روزها عظمت كار بحدي بود كه به فكر تحليل و توصيف و تأثير آن حركت نيفتادند، رسانه هاي دنيا كه اكثراً تحت سيطره و نفوذ غرب بخصوص شبكة صهيونيزم جهاني بود اجازه تحليل فرا مرزي را به ايرانيان نمي داد، حتي مي توان مدعي شد خود دانشجويان غيور و بسياري از دولتمردان آن روز هم از عظمت و شكوه حماسه اي كه رقم خورده بود بطور كامل باخبر نبودند. برخي قدرت درك عظمت آن مأموريت خطير را نداشتند و از تأثيري كه در آينده نهضت داشت باخبر نبودند و برخي همانگونه كه بعدها ديديم ، با اصل حركت مخالفت كردند و از همان روزهاي نخست فشار مي آوردند كه حتي دانشجويان عذرخواهي كنند و گروگانها را با احترام و پوزش آزاد كنند، اين كار خود صدبار از ندامت بدتر بود. شايد چون مي دانستند سوابق همكاري برخي از دوستان و همراهانشان از لانه جاسوسي بيرون مي آيد مخالفت مي كردند، چه بسا خودشان هم فكر نمي كردند ناخواسته با حركت انقلابي دانشجويان، پرده از روي برخي حقايق مي افتد و روشن مي شود كه آنها هم ناخواسته تحت فرماندهي و همراهي عوامل سياسي آمريكا قرار دارند. بعدها كه اسناد افشا و چاپ شد، متأسفانه از رابطه برخي با آمريكا خبر داد كه حتي كسي تصورش را هم نمي كرد. با افشاي اسناد در واقع غنايم ارزشمندي به دست آمد كه كسي امروز به فكر تحليل آنها نيست. كسي به فكر مقايسه سفارت هاي ديگر با سفارت آمريكا نمي افتد. راستي فقط در سفارت آمريكا بود كه آن همه توطئة تودرتو و گره در گره فراهم مي آمد و طراحي مي شد؟ در سفارتخانة ديگري حركتي عليه انقلاب اسلامي و امام خميني صورت نمي گرفت؟ انقلاب اسلامي فقط منافع آمريكا يا دست آمريكائيان را از ايران قطع و كوتاه كرده بود؟ سفارتخانة كشورهاي دوست و مريد آمريكا كاملاً از اين شيطنت ها و توطئه ها و تفرقه افكني و تضعيف و جاسوسي و مخالفت با نظام جمهوري اسلامي مبرا و به دور بودند؟ اين نكته بسيار مهم است كه انتخاب دانشجويان بسيار دقيق و حساب شده بود. اگر دانشجويان هر سفارت ديگري جز سفارت آمريكا را هدف قرار مي دادند هرگز برد و تأثير سفارت آمريكا را نداشت. درس ديگري كه از آن حركت پربركت گرفتيم، اين بود كه دانستيم چرا بسياري از حركت ها و انقلابها و نهضت ها در جهان يا بلافاصله پس از پيروزي شكست مي خورند يا عمري بسيار كوتاه دارند. در قرن حاضر كم نبودند انقلابيوني كه حتي رژيمهاي فاسد و وابسته قبلي را شكست داده ولي بلافاصله با كودتاهاي متعدد روبرو شدند و مگر در ايران كودتاي نوژه و حتي حركت آزادسازي گروگانها موسوم به كودتاي طبس از سوي آمريكا طراحي نشد، و ده ها خطر و توطئه ديگر كه از بيخ گوش امام و انقلاب و نهضت گذشت و شايد مصلحت افشاي آنها هنوز هم فراهم نيامده باشد. آمريكا نمي توانست به راحتي بپذيرد كه كشوري كه در واقع به عنوان يك استان تحت الحمايه خود كه بر آن از هر جهت، مسلط بوده و حتي به عنوان مدافع اصلي و سپر قوي او در برابر شوروي آن روز عمل مي كرد، امروز براي خودش تهديد به حساب آيد؟ اينكه دولتمردان آمريكا حتي پس از حدود سه دهه باز هم به واقع تن به قبول آزاد شدن ايران نمي دهند، چه بسا از ناراحتي منافع سرشار و پايان ناپذيري بوده است كه در ايران از دست داده اند. چه بسا آمريكائيان تا سالهاي سال هم سنگيني و ابهت كار امام را درك نكنند. آمريكا پس از 28 سال نپذيرفته است كه ديگر در ايران نمي تواند پايگاه داشته باشد. نپذيرفته است كه حقوق اولية ملت ايران را بايد به رسميت بشناسد! هنوز هم از موضع تبختر و تكبر استعماري و استثماري به ما نگاه مي كند. برخي از دولتمردان و سياسيون آمريكا تصور مي كردند اگر شرايط را تحمل كنند پس از رحلت امام خميني دوباره ورق به نفع آنان برمي گردد . غافل از آنكه امروز هم آمريكا از هيچ كار و توطئه و سياستي براي سيطره مجدد بر ايران منصرف نشده است و اگر كاري بيش از اين نمي كند به واقع از سر عجز است نه از سر ترحم و دلسوزي و انسانيت و دموكراسي و حقوق بشر و تعابيري بي خاصيت و ساختگي از اين دست. براي آمريكا افشاي اسناد سراسر توطئه و جاسوسي در سفارتش در ايران، بقدري گران آمد كه شديداً از چاپ و تكثير آن در خارج از ايران جلوگيري كرد. رسوايي به حدي شكننده بود كه حتي اگر يك نفر هم كمتر با خبر مي شد براي او امتياز بود. آمريكا تا بخود آمد و درصدد جلوگيري از افشاي فراگير و جهاني شدن خبر تسخير لانه جاسوسي برآمد امواج حركت دانشجويان در سراسر عالم طنين انداز شد و ديگر كاري نمي توانست بكند. دولتهايي كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي روي كار آمده اند حركت دانشجويان را با اهميت، انقلابي و سرنوشت ساز دانسته اند. اما پيش و بيش از همه امام بود كه با اعزام يادگار و فرزند خود، مرحوم حجة الاسلام والمسلمين حاج سيد احمد آقا جهت ديدار دانشجويان و بعدها تعيين حجت الاسلام والمسلمين حاج سيد محمد خوئيني ها بعنوان نمايندة خويش از دانشجويان حمايت كرد و به حركتشان رسميت داد. علاوه بر همه اين حمايت ها امام حركت دانشجويان و تسخير لانه جاسوسي آمريكا را انقلاب دوم10 ناميد. بي ترديد امام نقش مهم و كارآمد تسخير لانه جاسوسي را در تضمين و بقا و استمرار انقلاب چيزي در حد اصل انقلاب مي دانست. امام مي دانست كه نگهداري و ادامة انقلاب شايد از جهاتي به مراتب مشكل تر از پيروزي باشد، به همين جهت هم با تمام وجود وارد صحنه شد و با مديريت خارق العادة خود، اجازه نداد كوچكترين حركتي خلاف اصل اسلام و احكام شرع رخ دهد. در نهايت وقتي همة بركات آن حركت انقلابي عايد انقلاب و اسلام شد در شرايطي خاص با موافقت امام همة گروگانها آزاد شدند، زيرا دانشجويان احساس مي كردند به تمام اهدافي كه از پيش در نظر داشتند رسيده اند. ديگر ادامة گروگانگيري شايد به ضرر انقلاب بود. دانشجويان در عين حال كه از شيطنت هاي شيطان بزرگ به تنگ آمده بودند اما به لحاظ اعتقاد راسخي كه به احكام نوراني اسلام داشتند اجازه نمي دادند كسي مورد كوچكترين آزار و اذيت يا توهين قرار گيرد. ديديم كه در همان روزهاي نخست كه اطلاعات اوليه بدست آمد و جهان پذيرفت كه آنها در جهت مأموريتهاي جاسوسي به ايران اعزام شده اند، نخست زنان و سياه پوستان را آزاد كردند و بعدها هم با تشكيل پرونده و بازجويي و فراهم آوردن اطلاعات مفيد، به يك اشارة امام، مابقي را آزاد كردند و آزاد سازي آنها هم گوياي اطاعت محض از امام بود. راستي امكان نداشت وقتي دانشجويان از ديوار سفارت بالا مي روند از سوي آمريكايي ها درو شوند؟ مگر در جريان كودتاي طبس عمليات بگونه اي طراحي نشده بود كه به هر قيمتي بايد گروگانها را آزاد كرد؟ بي ترديد آمريكايي ها نيامده بودند كه با خواهش و تمنا و التماس و تقاضا جاسوسها را آزاد كنند. آمده بودند كه هرگونه مقاومت را كه از سوي هر جريان و گروهي باشد، قدرتمندانه در هم بشكنند. ديديم كه زبده ترين و توانمندترين نيروهاي عملياتي را كه ماهها تحت آموزش هاي ويژه و سنگين نظامي، جاسوسي و اطلاعاتي تربيت كرده بودند وارد عمليات كردند . درس عبرت ديگر را بايد شكست كودتاي طبس ناميد . كودتاي طبس، حمايت از انقلاب ايران و عنايت خاص خداوند را به امام و انقلاب اسلامي به جهانيان و آمريكائيان كوردل، نشان داد. آزادي گروگانها به واقع براي آمريكا كاري حيثيتي بود . به زعم خودشان مي خواستند خود را تا حدي از فشار شكست در برابر امام و فرزندان انقلابي اش يعني دانشجويان مسلمان، خارج كنند و بار ديگر قدرت نظامي خود را به رخ جهانيان بكشند و بگويند: ببينيد آمريكا چگونه نيروها و عواملش را از چنبر ايرانيان آزاد ساخت. مبادا چنين حركاتي در ساير كشورها رخ دهد. نكته و بركت ديگر حركت دانشجويان، تقويت وحدت ملي يعني اقشار و صنوف مختلفي بود كه تا ماهها، روزانه در تأييد حركت دانشجويان مسلمان و انقلابي مقابل سفارت تظاهرات مي كردند و به فرزندان آگاه و انقلابي خويش روحيه مي دادند. نكته و درس ديگر جداسازي صف پيروان امام با گروههايي بود كه در مبارزة با آمريكا فقط شعار داده بودند و تا آن روز فرصت مبارزة رودررو با آمريكا برايشان فراهم نيامده بود. حتي برخي گروهكها هم كه احساس مي كردند جامانده اند، روزهاي اول در صحنه حاضر شده و «انا شريك» مي گفتند، ولي دانشجويان خبير و تيزفهم، بلافاصله آنها را طرد كردند و دست رد بر سينة آنها زدند و از هر گونه آلودگي حركت خود جلوگيري كردند. سالهاي بعد هم به اصطلاح چريكهاي مبارز و پير! در دامن آمريكا و استكبار جهاني به خوش خدمتي در اروپا و آمريكا و همصدايي با آمريكا و صدام و ساير عوامل آن پرداختند!11 عجبا از گذر روزگار كه هر لحظه اش درس عبرت است. در پايان مقاله به نقل قسمتي از سخنان حضرت امام پيرامون فلسفه و بركت و نتايج تسخير لانه جاسوسي مي پردازيم و در مي يابيم كه امام راحل چگونه حركت دانشجويان را با آغاز نهضت يعني 15 خرداد پيوند مي زند و حركت انقلابي دانشجويان را دقيقاً در راستاي خنثي سازي توطئه هاي مختلف آمريكا تحليل فرموده اند: «الان اين بساطي كه آمريكا درآورده است و اين هياهويي كه اين شيطان بزرگ فرياد مي زند و شياطين را دور خودش جمع مي كند، اين براي اين است كه دستش كوتاه شده است. دستش از ذخاير ما؛ از منافعي كه در اينجا داشت كوتاه شده است. ترس اين را دارد كه ديگر تا آخر اين كوتاهي باشد از اين جهت توطئه مي كند».12 روح خدا پيرامون حركت دانشجويان مسلمان پيرو خط امام مي فرمايد: «اشغال لانة جاسوسي آمريكا و آن مركزي هم كه جوانهاي ما رفتند گرفتند ـ آنطور كه اطلاع دادند ـ مركز جاسوسي و مركز توطئه بوده است. آمريكا توقع دارد كه شاه را ببرد به آنجا مشغول توطئه، پايگاهي هم اينجا براي توطئه درست كنند، و جوانهاي ما بنشينند و تماشا كنند. باز ريشه هاي فاسد به فعاليت افتاده بودند كه ما هم دخالتي بكنيم و جوانها را بگوييم كه شما بيرون بياييد از آنجايي كه رفتند. جوانها يك كاري كردند براي اينكه ديدند، آخر ناراحت كردند اين جوانها را . يك شاهي كه در طول پنجاه سال اين مملكت را به غارت كشيده است و به چپاول برده است و داده است و داده خوردند و خودش خورده است، و بالاتر از اين، اين قدر قتل نفس كرده است، كشتار عمومي كرده است، پانزده خرداد ـ آنطوري كه معروف شد ـ پانزده هزار نفر كشته شده است. در روز پانزده خرداد و از آن وقت تا حالا شايد صد هزار نفر ما مقتول داشته ايم و چند صد هزار نفر معلول داشته ايم».13 در ادامه امام گويد: «توقع اين هست كه جاني دست اول ما را ببرند آنجا نگه دارند و حمايت از او بكنند، و اينجا هم مركز توطئه درست كنند، و مركز پخش چيزهايي كه توطئه گري است درست بكنند، نمي دانم، همة چيزهايي كه مي خواهند بكنند، بكنند و ملت ما و جوانهاي ما و جوانهاي دانشگاهي ما و جوانهاي روحاني ما بنشينند تماشا كنند تا خون اين صد هزار نفر تقريباً ـ يا كمتر و بيشتر ـ هدر برود، براي اينكه احترامي قائل بشوند به آقاي كارتر و امثال اينها. توطئه ها نبايد باشد. البته اگر توطئه نبود، اگر اين خرابكاريها نبود، اگر آن كار فاسد نبود، همة مردم آزادند در اينجا موجود باشند. اما وقتي توطئه هست در كار، وقتي كه آنطور كارهاي فاسد انجام مي گيرد، ناراحت مي كند جوانهاي ما را . جوانها توقع دارند در اين دنيا كه مملكتشان ـ كه اين قدر برايش زحمت كشيدند ـ دستشان باشد. وقتي مي بينند توطئه است كه مي خواهند دوباره برگردد به حال سابق و دوباره همه چيزشان به باد برود، نمي توانند بنشينند. توقع نبايد باشد كه آنها بنشينند تماشا كنند و آنها چپاولگريهايشان را كردند، حالا توطئه هاشان را بكنند و رشد پيدا بكند اين توطئه و چه بشود. جوانهاي ما بايد با تمام توجه و با قدرت اين توطئه ها را از بين ببرند».14 و آخرين عبارت از سخنان روشنگر امام: «دستهاي پشت پرده در آشوبهاي كردستان: و اين شلوغيها هم كه گاهي وقتها همين شياطين ايجاد مي كنند و همين طرفدارهاي اين فاسدها ايجاد مي كنند، اينها هم حلش اشكالي ندارد. اينها خيال مي كنند كه قضية كردستان يك قضيه اي است كه قابل حل نيست. قضية كردستان را، اگر اينها مخلوط با مردم كرد نبودند و با جوانها و با زنها و با بچه ها نبودند ـ كه ما نمي خواهيم حتي يك نفر آدم بيگناه كشته بشود ـ اگر نبودند كه كاري نداشت اينها را درو كردن و از بين بردن. لكن مع الأسف اينطوري است الآن. شما لابد شنيديد اين را كه زن و بچه ها را اين بي انصافها سپر كردند، و با سپر كردن آنها، جوانهاي ما را كشتند. و آن جوانهاي غيور به واسطة اينكه مبادا بيگناهها كشته بشوند، آنها مقابله نكردند. خوب، اينها اگر چنانچه مخلوط به آنها نبودند كاري نداشت اينها را از بين بردن. اينها يك همچو قوة زيادي نيستند، يك دسته اشرار هستند. اين اشرار را ما سابقاً هم با آنها مواجه بوديم. اينها يك دسته اي از اشرار هستند كه دزدي مي كنند. گاهي وقتها هم آدم دزد، آدم هم مي كشد. اينها يك قوه اي نيستند الآن در مقابل قوة دولت، يا در مقابل قوة ملت. ما هر وقت بخواهيم، همة ملت ممكن است بروند در كردستان و اينها را از بين ببرند، لكن ما مي خواهيم با آرامش كار درست بشود، بي انصافها نمي گذارند».15 منابع: 1ـ آيه قرآن . 2ـ صحيفه امام ج 4، ص 296. 3ـ صحيفه امام ج 4، ص 300ـ299. 4ـ كليات شمس (غزليات مولانا) 5ـ آيه قرآن. 6ـ مضموني قريب به سخنان امام. 7ـ صحيفه امام، از سخنان امام. 8ـ مضموني قريب به سخنان امام. 9ـ از سخنان امام در 15 خرداد 42. 10ـ تعبير «انقلاب دوم» براي لانه جاسوسي از امام خميني است. 11ـ غرض منافقين وابسته و سرسپرده به آمريكا و صدام است. 12ـ صحيفه امام ج 10، ص 491. 13ـ صحيفه امام ج 10، همان ص. 14ـ صحيفه امام ج 10، ص 492. 15ـ صحيفه امام ج 10، ص 7ـ496.