كتاب «ايران و آمريكا، بررسي سياستهاي آمريكا در ايران» نوشته حسن واعظي از جمله آثار مستندي است كه در ارتباط با تاريخچه روابط استعماري و خصمانه آمريكائيها در قبال ايران به رشته تحرير درآمده است. در اين كتاب شرحي از دخالتها، تحميلات سياسي و اقتصادي و مداخلات آمريكا در امور داخلي ايران و از جمله حادثه طبس ارائه گرديده است. در مقدمه كتاب مذكور تحت عنوان «يادداشت نويسنده» چنين ميخوانيم: در شرايط كنوني، فرهنگ اسلامي، ماهيت انقلاب، امنيت ملي كشور و حكومت اسلامي از سوي چهار عامل در معرض تهديد و چالش قرار داد كه عبارتند از: 1. تحركات بدخواهان و دشمنان خارجي كشور به رهبري آمريكا و صهيونيسم؛ 2. فعاليت ضدانقلاب داخلي و مخالفان قانون اساسي؛ 3. نارساييها و معضلات اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و ضعفهاي مديريتي و بيماريهاي ساختاري؛ 4. تحركات برنامهريزي شده براي خدشهدار كردن امنيت ملي و وحدت كلمه از طريق بروز اختلافات فرسايشي ميان نيروهاي خودي و دامن زدن به تحركات قوميـ مذهبي؛ حل و فصل مشكلات موجود در كشور و دستيابي به اهداف مندرج در قانون اساسي تنها در سايه توجه دقيق به اصول زير ميسر است: 1. ايجاد شناخت يكسان و فراگير از ماهيت اهداف و استراتژي دشمنان خارجي و داخلي و همچنين رقباي منطقهاي كشور در افكار عمومي؛ 2. آرامسازي محيط داخلي و ايجاد فضايي مبتني بر آرامش توأم با هوشياري با هدف برنامهريزي كارشناسانه براي حل مشكلات مردم به منظور دستيابي به رفاه توأم با معنويت؛ 3. سوق يافتن استعدادها و پتانسيلهاي سياسي و اجتماعي كشور به سوي تعقل و ارائه طرح و پژوهشهاي كارشناسانه براي كارآمدتر كردن نظام مديريتي كشور جهت پيشبرد امر اصلاحات در عرصههاي مبارزه با فقر، فساد و تبعيض؛ 4. تقويت نقاط قوت و اعمال مديريت قوي و خردمندانه براي برطرف ساختن نقاط ضعف و نارساييهاي اقتصادي، سياسي، فرهنگي و اجتماعي در كشور با هدف افزايش قدرت ملي از طريق حركت منطقي در مسير توسعه متوازن و همه جانبه همراه با اولويت يافتن منافع ملي بر منافع حزبي و جناحي. طي چند سال اخير دو نظريه افراطي در ميان برخي احزاب و جريانهاي سياسي مشاهده ميشود: الفـ عدهاي آنچنان خصومتهاي خارجي و توطئههاي نظام سلطه جهاني به رهبري آمريكا عليه جمهوري اسلامي ايران را پر رنگ و عمده ميكنند و به شكلي افراطي تمام ضعفها و مشكلات و نارساييهاي داخلي را منتسب به آمريكا و صهيونيسم مينمايند كه ضعفهاي مديريتي، بيبرنامگي و بيماريهاي ساختاري موجود در كشور كاملاً فراموش ميگردد و رنگ ميبازد. بـ گروه دوم آنچنان به پررنگ ساختن ضعفهاي مديريتي و بيماريهاي ساختاري ميپردازند كه براي اثبات نظريه خود سرمايهگذاريهاي دشمنان خارجي و ضدانقلاب داخلي را كاملاً ناديده ميگيرند، به گونهاي كه بعضاً به تطهير آمريكا و صهيونيسم جهاني و استراتژي خصومتآميز غرب عليه ايران مبادرت ميورزند و توطئه را نفي ميكنند و سخن از توهم توطئه به ميان ميآورند. در حالي كه بهترين راه براي دستيابي به راهكارهاي صحيح براي اداره كشور و افزايش قدرت ملي با هدف سربلندي اسلام و ايران، دستيابي به ارزيابيهاي دقيق و منطبق بر واقعيت از ميزان نقش و تأثير استراتژيهاي نظام سلطه جهاني، خط مشيهاي ضد انقلاب داخلي، معضلات اقتصاديـ اجتماعي، ضعفهاي مديريتي، نارساييهاي ساختاري و استراتژي غلط جريانهاي سياسي طيف حاكم در به وجود آمدن وضعيت موجود ميباشد. براي دستيابي به اين ارزيابيها لازم است هر يك از چهار عامل تهديد كننده كه ذكر شد مورد تجزيه و تحليل قرار گيرند. حسن واعظي نويسنده كتاب «ايران و آمريكا، بررسي سياستهاي آمريكا در ايران در مورد حادثه دخالت نظامي آمريكا در طبس چنين مينويسد: برژينسكي مشاور امنيت ملي آمريكا، مهمترين مغز متفكر حكومت آمريكا بود. او در كتاب خود به نام قدرت و اصول اخلاقي نوشته است: «از همان آغاز پيروزي انقلاب به عمليات نظامي عليه ايران ميانديشيدم». در جريان تحولات انقلاب نيز او از سياست مشت آهنين حمايت ميكرد و معتقد بود كه شاه بايد از ترديد خارج شود و با روحيه دادن به ارتش، انقلاب را به شدت سركوب نمايد. به هر حال پس از تسخير سفارت به دست دانشجويان پيرو خط امام موضوع حملة نظامي به ايران در جلسة مشاوران كارتر مورد تصويب قرار گرفت و ادارة عمليات اجرايي آن به برژينسكي، C.I.A و مسئول پنتاگون سپرده شد. آمريكا قبل از دستيازي به حملة نظامي موضع مشخصي اتخاذ كرد. برژينسكي طي مصاحبهاي با راديو صداي آمريكا اعلام كرد كه «كشور ايران با در نظر گرفتن موقعيت جغرافيايي و سياسي در بسياري جهات هميشه در معرض مخاطره است و به خاطر روابط نزديك دوستانه با آمريكا توانسته است استقلال و تماميت ارضي خود را حفظ كند». سخنان برژينسكي نوعي تهديد و تطميع بود. او عملاً گفت كه ايران تماميت ارضي خود را مديون آمريكاست و اگر آمريكا موضع دوستانه نسبت به ايران نداشته باشد تماميت ارضي ايران به مخاطره خواهد افتاد! آمريكا كه مخفيانه با بنيصدر و قطبزاده در تماس بود به دنبال راهي براي به سازش كشاندن انقلاب و امام ميگشت. كارتر در تاريخ 26 مارس 1980 (فروردين 1359) نامهاي محرمانه خطاب به امام نوشت و اعلام كرد كه: ما آمادة پذيرش حقايق جديد كه مولود انقلاب ايران است ميباشيم. اين امر همچنان هدف و آرزوي ماست زيرا من تصور ميكنم كه ما هدف واحدي را كه صلح جهاني و برقراري عدالت براي همة ملل است تعقيب ميكنيم». امام خميني با صلابت و ژرفانديشي عجيب و خارقالعادة خود بلافاصله دستور داد تا نامة كارتر منتشر گردد. كارتر كه ميخواست از طريق گشايش مسير محرمانه با امام، رهبري انقلاب را دستاويز طرحهاي آيندة خود قرار دهد و پايگاه اعتقادي مبارزه را سست كند نقشة خود را نقش بر آب ديد. انتشار اين نامه يك افتضاح سياسي براي كارتر بود زيرا كه اگر او واقعاً به محتواي نامه اعتقاد داشت ميبايست علناً و صراحتاً از آن حمايت ميكرد و علناً و رسماً آن را تكرار مينمود. اما او چنين نكرد زيرا كه رهبران آمريكا در حال طراحي انواع برنامهها براي ضربه زدن به انقلاب و ممانعت از تثبيت نظام جمهوري اسلامي ايران بودند. كيسينجر بلافاصله پس از افشا شدن محتواي نامة كارتر اعلام كرد كه: «آمريكا بايد به مقامات ايراني بگويد كه مهماني تمام شد». به اين شكل آمريكا هرگونه اميد به سازش با امام را از دست رفته ديد بنابراين توطئة تجاوز نظامي و دخالت آشكار در امور داخلي ايران را در دستور كار قرار داد. برژينسكي از طراحان اصلي تجاوز به طبس و مسئول اجرايي آن در كتاب خاطرات خود چنين مينويسد «طرح عمليات نجات از نخستين روزهاي گروگانگيري تحت مطالعه بود. من روز 11 نوامبر، يك هفته پس از اشغال سفارت و گروگانگيري براي بررسي نقشههاي عملياتي و مشكلات اين كار به پنتاگون رفتم. تصميم براي رهايي گروگانها با توسل به زور در فاصلة سه هفته بين 21 مارس تا 11 آوريل 1980 (فروردين 1359) اتخاذ شد. روز شنبه 22 مارس كارتر با مشاوران اصلي خود يعني ونس، مانديل، براون، ترنر، جوردن، جونز، پاول و من جلسهاي در كمپ ديويد تشكيل داد. ژنرال جونز گزارشي از اقداماتي كه طي چند ماه گذشته براي تهية مقدمات طرح حملة نظامي و عملياتي نجات به عمل آمده بود به رئيس جمهوري ارائه داد. كارتر دستور داد مقدمات اجرايي اين عمليات و ترتيب فرود آمدن هواپيماها و هليكوپترها در محل تعيين شده در داخل خاك ايران و سوختگيري آنها براي بازگشتن داده شود».(1) برژينسكي سپس ادامه ميدهد كه: «طرح عمليات نجات را من ابتدا به عنوان آخرين چاره يا يك اقدام اضطراري در صورت به خطر افتادن جان گروگانها تعقيب ميكردم و به مؤثر بودن عمليات نظامي نظير محاصرة دريايي ايران يا تصرف جزيرة خارك و حملات هوايي به هدفهايي در داخل خاك ايران بيشتر اعتقاد داشتم». هدف اصلي آمريكا در حملة نظامي به ايران تنها نجات گروگانها نبود بلكه دو هدف ديگر در اولويت قرار داشت: الفـ اعادة حيثيت جهاني آمريكا كه با پيروزي انقلاب اسلامي به شدت صدمه ديده بود؛(2) بـ شكستن ابهت ايران و تضعيف انقلاب اسلامي در صحنة منطقهاي و بينالمللي بويژه در افكار عمومي. برژينسكي در كتاب توطئه در ايران، صفحه 192 نقل ميكند كه كارتر در جلسة شوراي امنيت ملي آمريكا گفت «آبرو و حيثيت ملي ما به خاطر انقلاب اسلامي به خطر افتاده است»، و افزود كه «انورسادات به او گفته است كه اعتبار و موقعيت بينالمللي آمريكا به علت سستي در اين كار (اقدام نظامي عليه ايران) لطمة شديدي خورده است». هاميلتون جردن رئيس كاركنان كاخ سفيد در دوران كارتر در كتاب بحران مينويسد: «اين كار (حملة نظامي به ايران) ميتوانست موجب اتكاء و پشتگرمي جامعة جهاني باشد كه ترديدهايش نسبت به قدرت آمريكا هردم رو به افزايش داشت»(3) ___________________ 1. توطئه در ايران، ص 188. 2. برژينسكي در كتاب توطئه در ايران، در صفحه 197 ميگويد «اگر اين كار (عمليات نظامي) با موفقيت انجام ميشد آمريكا يك بار ديگر زوربازوي خود را نشان ميداد» 3. بحران، نوشتة هاميلتون جردن، ترجمه دكتر حسين ابوترابيان، ص 257.