با شدت گرفتن تهدیدات آمریکا و اسرائیل درباره حمله به ایران و با بررسی و تحلیل تواناییهای تهدیدکنندگان و ظرفیتها و توانایی ایران در رویارویی با این تهدیدات، احتمال درگیری بین ایران با رژیم صهیونیستی و آمریکا را چه میزان ارزیابی میکنید؟ مثلا همان گونه که میدانید، حدود یک ماه پیش و پس از مانور اسراییل در لبنان که از آن به عنوان آمادگی برای حمله به ایران یاد شد، تبلیغات و سیعی در این زمینه رسانهها را فرا گرفت. اما پیامد آن، آمریکاییها به اسرائیلیها درباره حمله به ایران هشدار دادند و پس از سه، چهار هفته، خود مقامات اسرائیلی اعلام کردند که اصلا چنین قصدی نداشتهاند. اساسا احتمال چنین حمله ای را چقدر میدانید؟ علایی: من تصور میکنم مسأله جنگ یا حمله نظامی آمریکا به ایران که از سوی برخی آمریکاییها مطرح میشود، بیش از آنکه جنبه نظامی آن اهمیت داشته باشد، مسأله تصمیمگیری درباره چنین جنگی اهمیت دارد. چون جنگی رخ نمیدهد، مگر اینکه آمریکا تصمیم بگیرد. حالا چه خودش اجرا کند، چه این را به اسرائیل واگذار کند؛ بنابراین باید ببینیم که آیا آمریکاییها میتوانند تصمیم به جنگ بگیرند یا خیر و اگر تصمیم بگیرند، چه اتفاقی میافتد و چه پیامدهایی خواهد داشت. به نظر میرسد شرایط گوناگون سیاسی و ژئوپلتیک و مسائل اقتصادی و نظامی، برای تصمیمگیری آمریکا برای آغاز جنگی علیه ایران در شرایط کنونی مساعد نیست و علایمی هم که در خاورمیانه در حال بروز است، بیانگر این است که چنین تصمیمی به این سادگی گرفته نخواهد شد. از دلایل این مسأله، این است که نخست این که دولت آمریکا در زمان پایان کار خودش است و معمولا در پایان عمر دولتها در آمریکا، تصمیم به آغاز جنگ، کار بسیار مشکلی است، چون اگر بخواهد جنگی رخ دهد، در یک بازه محدود زمانی پایان نمییابد و نتایج آن به دولت بعدی نیز کشیده خواهد شد، زیرا معلوم نیست در انتخابات پیش رو، «مک کین» به نمایندگی از جمهوریخواهان پیروز شود و یا با توجه به فضای موجود در آمریکا و افکار عمومی، اوباما ببرد و اینکه اثرات این جنگ به دولت دمکراتها بکشد. برای همین، به نظر میرسد در اوضاع کنونی، آمریکا به دنبال آرامسازی خاورمیانه است، به گونهای که در چند ماه گذشته، این سیاست را دنبال کرده است و این سیاست همچنان ادامه خواهد داشت. با دقت در مسأله فلسطین میبینیم که آمریکا دنبال یک نوع موفقیت است و با اینکه «حماس» را یک گروه تروریستی میدانستند در مذاکره با حماس به آتشبس رسیدند. الان حدود دو ماه است آتشبس در حوزه لبنان برقرار شده است. با اینکه به دنبال تضعیف حزبالله بودند، تن به توافق با حزبالله دادند و همین باعث شد که حزبالله همزمان با آزادسازی اسرا از جمله «قنطار» در موقعیت بهتری قرار گیرد و دولت هم با توافق حزبالله تشکیل شد. پس در صحنه لبنان هم اگر سیاست آرامسازی نبود، معلوم نبود که چنین اتفاقی به طور کامل بیفتد. در صحنه عراق نیز به دنبال پیادهسازی همین سیاست آرامسازی هستند و در آنجا هم تلاش کردند نشان دهند اقداماتی که بر پایه استراتژی بوش انجام و باعث افزایش نیرو در عراق شد، اقدام موفقی بود و اوضاع عراق به سمت آرامش و ثبات رفته است و به دنبال نشان دادن فضای آرامش و ثبات در عراق نیز هستند. در مسأله هستهای ایران هم آمریکاییها پذیرفتند یک نفر عالیرتبه از وزارت خارجه این کشور در مذاکرات حضور یابد؛ بنابراین، به نظر میرسد که در منطقه خاورمیانه، آمریکاییها به دلایل مسائل درونی خودشان و در پیش بودن انتخابات ریاستجمهوری، دنبال یک تشنج بزرگ نیستند و بر عکس دنبال مهار تشنجهای منطقهای هستند. از سوی دیگر، آمریکاییها در عراق و افغانستان واقعا درگیرند و مسائل افغانستان از مسائل عراق بحرانیتر شده است؛ هرچند در افغانستان نیروهای «ناتو» مستقر هستند، ولی معضلات افغانستان در خودش گسترش پیدا کرده و به پاکستان هم کشیده شده است، به گونهای که برخی بر این باورند، ریشه مشکلات موجود در افغانستان در پاکستان به ویژه منطقه وزیرستان است و اینها به سادگی حل شدنی نیست. بسیاری بر این باورند که اگر بخواهند مسأله «القاعده» حل شود، باید در عربستان و پاکستان اقداماتی صورت گیرد و این اقدامات هم فراتر از برخوردهای نظامی است و دربرگیرنده یکسری اقدامات ساختاری، مدیریتی، فکری و فرهنگی است تا بتوانند مسأله «القاعده» را حل کنند. به نظر میرسد در اوضاع کنونی، سران آمریکا نیاز دارند تا در انتخابات به گونهای حرکت کنند که تا جایی که امکان دارد، احتمال پیروزی مککین را در این انتخابات بیشتر کنند و کاخ سفید را به دمکراتها واگذار نکنند؛ بنابراین، چنین سیاستی را در پیش گرفتهاند و اقدام دیگری هم که کردهاند، این است که شعارهایی را که «اوباما» داده و باعث افزایش رأی او در آمریکا شده است، دولت بوش سعی میکند با اقداماتی آن شعارها را به سود خودش ـ تا حد زیادی ـ مصادره کند. مثلا اوباما خروج نیروهای آمریکایی از عراق را مطرح کرد و الان دولت بوش سخن از کاهش نیروها در عراق میگوید. اوباما مذاکره بدون قید و شرط با ایران را مطرح کرد و دولت بوش در مذاکره با ایران شرکت کرد. اوباما مذاکره با فلسطینیان را برای حل مسأله خاورمیانه طرح و بوش تلاش کرد مذاکراتی را با طرفهای فلسطینی ادامه دهد. اقداماتی که اکنون در خاورمیانه انجام میگیرد، برای مدیریت انتخابات در داخل آمریکاست تا بتوانند از یک سو افکار عمومی را به سمت مککین جلب کنند و از سوی دیگر، استراتژیهای اوباما را از جذابیت بیندازند. تاکنون در نظرسنجی مشخص شده است که مککین نتوانسته بالاتر از اوباما قرار گیرد و به این معنی است که افکار عمومی در آمریکا موافق با شعارهایی است که اوباما مطرح کرده است و مهمترین این شعارها تغییر سیاست خارجی آمریکا و تجدیدنظر در رویکرد نظامیگری آمریکا در عرصه بینالمللی است که این استراتژی نظامیگری آمریکا در دولت بوش، در منطقه خاورمیانه متجلی شده است. حمله نظامی به عراق و افغانستان و همچنین احتمال حمله به ایران، سرفصلهای این استراتژی هستند، چون مردم آمریکا در شرایط کنونی، مخالف جنگ جدیدی هستند، پس تصمیمگیری در مورد آغاز یک جنگ جدید، چه توسط دولت آمریکا یا دیگری همچون اسرائیل، کار دشواری است. اما از نقطه نظر اقتصادی، قیمت سوخت در بازارهای جهانی افزایش یافته است. به گونهای که اقتصاد آمریکا نیز از این افزایش قیمتها متأثر شده است و آمریکایی هم نمیتوانند با فشار به عربستان یا تولیدکنندگان نفت آمریکای جنوبی قیمت نفت را کاهش دهند و در صورت بروز هر نوع تشنج جدید در خاورمیانه، آمریکا نمیتواند روی قیمت سوخت و نفت مدیریتی داشته باشد؛ بنابراین، ترس افزایش قیمت بیش از آنچه اکنون رخ داده، هست پس مدیریت انرژی و مدیریت امنیت جریان انرژی برای آمریکاییها، مسأله قابل اهمیتی است و باید توجه کنیم در بیست سال گذشته، وابستگی آمریکاییها به نفت خاورمیانه همواره سیر صعودی داشته است، به گونهای که الان وابستگی انرژی آمریکا به خارج از آمریکا به دو سوم افزایش یافته است. استفاده از مدیریت انرژی برای مدیریت جهانی از اهداف آمریکاییهاست که میخواهند در رأس نظام جهانی باشند و از سوی دیگر، تصمیمگیری درباره آغاز یک جنگ مدیریت حوزه انرژی را دچار مشکل میکند. چون جنگ با ایران متفاوت با جنگ با عراق است. جنگ با عراق به معنی حمله آمریکا برای تغییر ساختار سیاسی و حاکم شدن آمریکا در مدیریت عراق بود و جنگ با ایران به معنی حمله از راه دور برای از بین بردن مراکز معینی از تأسیسات ایرانیهاست و آن جنگ هیچگاه باعث تغییر رژیم و ساختار حکومتی در ایران نخواهد شد که آمریکاییها بتوانند ایران را مدیریت کنند و چون با واکنش ایران روبهرو میشوند، بنابراین ساختار مدیریت انرژی آنها در خاورمیانه به خطر میافتد. پس مشکلترین مسأله درباره جنگ همان تصمیم به آغاز جنگ است. تابناک: آغاز جنگ شاید مهم باشد، ولی ادامه آن به مراتب سختتر و قابلتأملتر است؟ علایی: از نظر آمریکاییها، جنگ باید در یک مدت زمان کوتاه پایان باید و بتواند در این بازه کوتاهمدت، به اهداف خویش برسد، در حالی که اگر آمریکاییها جنگ با ایران را آغاز کنند، اختیار و کنترل محدوده زمانی از دست آنها بیرون خواهد رفت، چون ایران به دنبال فرسایشی کردن جنگ خواهد بود. از سوی دیگر، واکنش ایران به این حمله احتمالی، محدود به جبهههایی که آمریکا تعیین میکند، نخواهد بود، بلکه در محدوده جغرافیایی بزرگی خواهد بود که خود ایران با توجه به تواناییهایش، آن جغرافیا را تعیین میکند. پس به طور خلاصه میتوان گفت که در صورت حمله احتمالی، هم محدوده زمانی و هم محدوده جغرافیایی در کنترل آمریکاییها نخواهد بود. تابناک: اهداف آمریکا از حمله احتمالی به ایران چه خواهد بود و آیا به این اهداف خواهد رسید؟ علایی: اگر هدف آمریکا این باشد که با هدف قرار دادن تأسیسات هستهای ایران، مسأله هسته ایران را حل کند، طبیعتا ایران از هماکنون این تدبیر را کرده است که دانش هستهای را در مراکز هستهای منحصر نکند. پس حمله به تأسیسات هستهای به معنی از بین رفتن دانش، فناوری و صنعت هستهای در ایران نخواهد بود، به خاطر این که ایران همواره در فرضیات خود، احتمال ضربه نظامی را از سوی آمریکا مد نظر داشته، پس حوزه دانش و فناوری و صنعت هستهای ایران در حوزه مراکز تعریف شده همچون اراک و نطنز نخواهد بود، بلکه در گستره جغرافیایی سرزمین ایران خواهد بود که امکان حمله نظامی به آنها وجود ندارد. تابناک: یعنی ما برخی مراکز هستهای دیگری به غیر از مراکز مشخص شده مورد بازرسی آژانس نیز داریم؟ علایی: نه، از لحاظ رسمی، همان مراکزی است که به آنها اعلام شده است، ولی از لحاظ فکری و دانش موجود، معطوف به این مراکز نیست. تابناک: البته ایران در سالیان طولانی، آلیاژها و تجهیزاتی را تهیه کرده که فراهم کردن دوباره آنها لازم به صرف زمانی طولانی است و در صورتی حمله احتمالی، این تجهیزات نابود خواهد شد و دست کم آسیب خواهد دید. علایی: با شما موافقم. به عبارت دیگر، دقیقا تنها چیزی که آنها با حمله به دست میآورند، تأخیر در اهداف هستهای ایران است که پس از گذشت مدت زمانی دوباره ایران یا آن تجهیرات را میخرد یا خود تولید میکند. حال اگر آمریکا حملهای به ایران بکند و نتواند به اهداف خود از جمله انهدام تأسیسات هستهای ایران و پایان دادن به این برنامه برسد، به هدف خود نرسیده است. تابناک: نهایت هدف آمریکا از حمله به تأسیسات هستهای ایران چیست؟ علایی: هدف آمریکا آن است که پس از حمله احتمالی به ایران، دولت رسما اعلام کند که قطعنامهها و تعلیق غنی سازی و ... را پذیرفتم و هر مقدار آمریکا حمله خود را تشدید کند، ولی ایران به خواستههای او تن در ندهد، آمریکا به پیروزی نخواهد رسید یا به عبارت دیگر به اهداف خود نخواهد رسید. بین مسأله ایران و عراق تفاوتهای بسیاری هست. اگر آنها به این نتیجه برسند که نمیتوانند در جنگ با ایران به اهداف خود برسند و اصطلاحا پیروز نخواهند شد، استراتژی جنگ از برنامههای آنها حذف میشود. تابناک: اتفاقا در عراق و افغانستان میبینیم که آمریکاییها و متحدانشان تصمیم به جنگ گرفته و آمدهاند، ولی به پیروزی نرسیدند یا به عبارتی به اهدافی که در نظر داشتهاند، دست نیافتهاند، اما بنا بر استدلال شما نباید میآمدند! علایی: در عراق پیروزی را نوع دیگری تعریف کردند و برکناری و دستگیری صدام حسین به عنوان هدف تعیین شد و پس از اعدام وی، عملا به اهداف از پیش تعیین شده دست یافتند. این مسائلی هم که امروزه در عراق رخ میدهد، پیامدهای این پیروزی برشمرده میشود و برنامهها و هدفگذاری آنها از یک منطق فازی پیروی میکند. مثلا حمله آمریکا به ایران دو یا سه هدف میتواند داشته باشد که یکی از اهداف آن از بین بردن مراکز هستهای ایران است. هدف دوم آن میتواند این باشد که حمله کند تا ایران را وادار به تغییر رویه کند. هدف سوم آن نیز میتوان تغییر حکومت در ایران باشد که سومین هدف اجرایی نیست، برای همین، آمریکا به دنبال این هدف نیست و تفکرات آنها درباره هدف اول و دوم است. پس تا هنگامی که به این نتیجه برسند که جنگی که آغاز میکنند به پیروزی میرسد، نمیتوانند تصمیم به آغاز جنگ بگیرند و این کار در اوضاع کنونی، کاری دشوار است که مفصل به آن پرداخته شد. تابناک: نهایت پاسخهای ما حمله به اسرائیل است که توسط صدام هم تجربه شده، ولی مثمر ثمر نبود و سرانجام با پیشروی نیروهای آمریکایی این حملات نیز متوقف شد. علایی: شاید اصلا در عمل، حملهای علیه اسرائیل انجام نشود، ولی وقتی آمریکا با ایران درگیر شود، ایران هم به تبع آن با آمریکا درگیر می شود، پس ایران میتواند با منافع آمریکا در همه نقاط جهان درگیر شود. تابناک: ممکن است هدف آمریکا از حمله به ایران یکی از دو هدف نخست یا دوم باشد، ولی با واکنش ایران و گسترش ابعاد جنگ هدف آمریکا به تغییر حکومت در ایران منجر شود. علایی: برای تغییر حکومت باید حتما از نیروی زمینی استفاده شود و هماکنون به خاطر حضور نیروهای نظامی آمریکا در مناطق گوناگون از جمله حضور گسترده در عراق، ارتش این کشور زمینگیر شده است، به گونهای که برای بهکارگیری هزار نفر، چندین نشست برگزار میکنند یا در جنگ اوستیا و گرجستان، عملا آمریکا یا نیروهای ناتو قادر به عرض اندام نظامی در منطقه نشدند. لازم است بنا بر واقعیتهای موجود حرکت کنیم و نباید به مسائل رویایی بنگریم. تابناک: آمریکا ممکن است متحدان جدید همچون دولتهای عربی را برای حمله به ایران فراهم کند. علایی: این دولتها با حمله آمریکا به ایران موافقند، ولی به حضور نظامی خود در این حملات تمایلی ندارند. تابناک: شاید به طور غیرمستقیم و در پشت صحنه به کمک آمریکا بیایند. مثلا با حل مسأله القاعده در عراق و افغانستان و آزادسازی پتانسیل نظامی آمریکا در این دو کشور مشغول نبرد هستند. علایی: عربها همواره در پشت صحنه درگیریهای ایران با کشورهای دیگر از جمله آمریکا حضور فعال داشتهاند، ولی دولتهای عربی روی القاعده مدیریتی ندارند و بر عکس، این القاعده است که بر حکومتهای آنها مدیریت دارد و هماکنون از قطر و امارات پول میگیرند که در آن کشورها عملیات نداشته باشد. تابناک: ممکن است القاعده برای حمایت از حمله نظامی به ایران کمکهایی به نیروهای ائتلاف در افغانستان یا عراف بکند؟ علایی: در اوضاع کنونی، چنین چیزی بعید به نظر میرسد. چون هماکنون دشمن مستقیم القاعده، آمریکاییها هستند و آنها میدانند که اگر آمریکا بر ایران مسلط شود، فضا برای فعالیتهای آنها بسیار محدودتر میشود؛ بنابراین آمریکاییها برای تغییر رژیم ساز و برگ و نیروی لازم را در اختیار ندارند. برای همین است که آمریکاییها برای پیشبرد اهداف براندازانه خود از گروههای اپوزیسیون داخلی ایران حمایت کردهاند و آمریکا هیچگاه نمیتواند رژیمی را در ایران حاکم کند که در اختیار منافع آنها باشد، همچنان که در عراق نیز نتوانسته است. از مزیتهای بارز ایران، سواحل بسیار گسترده آن در خلیج فارس است که بر بزرگترین مخزن نفت جهان حاکم است و اگر این مخزن نفت جهان دچار بحران یا ناامنی شود، در همان لحظه بسیاری از سیاستهای آمریکاییها با چالشهای اساسی روبهرو شده است. دیگر قدرتهای جهانی با جنگ با ایران موافق نیستند، چون احساس میکنند در صورت بروز چنین رخدادی، مدیریت منطقه خاورمیانه در اختیار آمریکاییها قرار میگیرد و آنها از صحنه تصمیمگیری در همین مختصر هم محروم میشوند. روسیه و چین در گفتوگوهای هستهای ایران، وزنی پیدا نکردهاند که در این مذاکرات در پی مدیریت مشکلات خود با آمریکا هستند و اگر چنین حملهای شود، آمریکا مستقیم طرف حساب ایران میشود و آنها به طور کامل از میانه حذف میشوند. برای همین، اروپاییها، چین و روسیه و دیگر کشورها، شاید با فشار سیاسی و اقتصادی به ایران برای مهار با آمریکا همراه باشند، ولی با حمله نظامی که عملا باعث بیرون رفتن آنها از صحنه خاورمیانه میشود، موافق نیستند. آمریکاییها هماکنون در بدترین اوضاع اقتصادی ـ در این ده سال گذشته ـ قرار دارند که دو دلیل عمده دارد: 1ـ سیاست اقتصادی بوش 2ـ افزایش هزینههای نظامی آمریکا در زمان کلینتون، هزینههای نظامی آمریکا رو به کاهش بود و در زمان بوش هزینههای نظامی آمریکا رو به افزایش است و همین هزینهها باعث شده است که مبحث اقتصادی این کشور، یکی از محورهای اصلی مبارزات بین مک کین و اوباما شده است؛ بنابراین، اوضاع کنونی اقتصاد آمریکا به دولتمردان این کشور، این فرصت را نمیدهد که یک جریان هزینهبر پرخرجی را آغاز کند که در نهایت هدف آن، بهبود وضعیت اقتصادی آمریکا نباشد. برخی اقتصاددانان بر این باورند که اگر اقتصاد آمریکا دچار رکود شود، اقتصاد جهانی دچار رکود خواهد شد؛ بنابراین، اروپاییها و برخی دیگر از قدرتهای اقتصادی موافق با تحولاتی که در نهایت وضعیت اقتصادی آمریکا را بدتر از این میکند، نیستند. تابناک: از نظر نظامی، احتمال برخورد اسرائیل با ایران را چقدر میدانید؟ علایی: توان نظامی اسرائیل برای حمله به ایران، بسیار محدود است و انجام عملیات علیه ایران برای این رژیم کار بسیار دشواری است و آن هم به چند دلیل: 1ـ اسرائیل دور از مرزهای ایران است، بنابراین برای این که به ایران حمله کند، نیاز به جلب نظر کشورهای همسایه ایران یا در مواردی استفاده بدون اجازه از آسمان آن کشورها دارد که دست کم باید از دو کشور استفاده کند؛ یا باید از فضای اردن و عراق استفاده کند یا از فضای لبنان و ترکیه سود برد و یا از فضای مدیترانه وارد آسمان کشور ترکیه شود و از آنجا به ایران حمله هوایی کند. اگر اسرائیل روزی چنین کاری را انجام دهد، بدین معنی است که آسمان کشورهای توافقکننده برای اسرائیل، برای حملات متقابل در اختیار ایران نیز خواهد بود و پرسشی که اینجا مطرح است، این که آیا این کشورها جرأت چنین تصمیمی دارند؟ نکته دوم آن که اگر اسرائیل بخواهد حملهای به ایران انجام دهد، باید از هواپیما استفاده کند. چون اسرائیل فاقد تجهیزات موشکی همچون آمریکاست که بتواند از درون فلسطین اشغالی با موشکهای کروز تأسیسات هستهای ایران را مورد هدف قرار دهد و برای حمله به ایران، بیش از صد فروند هواپیما نیاز دارد و این معادل تمام قدرت نیروی هوایی این رژیم است. تابناک: یعنی اسرائیل صد هواپیما دارد؟ علایی: حتی بیش از صد هواپیما برای عملیات نیاز دارد و برای پشتیباتی این تهاجم باید از همه این پتانسیل هواپیماهای سوخترسان، هواپیماهای جنگنده، امداد و نجات و ... خود بهره گیرد و این را باید مد نظر قرار داد که اسرائیل در هر مرتبه، یک بار بیشتر نمیتواند به ایران حمله کند، چون شرط موفقیت عملیات نظامی اسرائیل، غافلگیری صد درصد است. حال اگر این غافلگیری کاهش یابد، واکنش ایران به این حمله، خسارتهای گستردهای به این رژیم وارد میکند. کافی است ایران چند فروند هواپیمای اسرائیل را ساقط کند و چند تن از خلبانان ارتش این رژیم به اسارت ایران درآیند تا به شکست کل عملیات این رژیم منجر شود، اما این هواپیما پس از عبور از مرز ایران برای بمباران اهداف هستهای ایران و به دست آوردن نتیجه مطلوب خود، باید مسافت زیادی را در آسمان ایران پرواز کند و حتی اگر از دوربردترین موشکهای هوا به زمین نیز استفاده کند، باید دستکم بین سیصد تا پانصد کیلومتر در آسمان ایران پرواز کند که با احتساب مسیر برگشت بین 600 تا 1000 کیلومتر این هواپیماها در آسمان ایران پرواز خواهند کرد و فرصت برای فعال شدن پدافند هوایی ایران و انهدام شمار بسیاری از این هواپیماها کاملا کافی است. با این وصف، میتوان دریافت که حمله اسرائیل به ایران مشکلتر از آن است که از حد رسانه فراتر رود.