پنجم اردیبهشت سالروز شكست نیروهای آمریكایی در صحرای طبس است. عملیات آمریكایی «پنجه عقاب» در طبس، بیش از هر چیز، شبیه یك تعطیلات دل انگیز آخر هفته بود كه ناگهان منظره زیبای آن یعنی غروب طلایی خورشید در طبیعت بكر یك صحرای دور افتاده با در گرفتن طوفانی شدید ویران شد. این تعطیلات آمریكایی كه میرفت تا خاطره برانگیزترینهای نوع خود باشد، با وزیدن طوفانی از شنهای صحرا مبدل به یك كابوس وحشتناك در حافظه تاریخی رهبران آمریكا شد. البته اگر بتوانیم در مورد این رهبران از حافظه تاریخی سخن بگوییم! * * * اگر میخواهید بدانید كه رئیس جمهوری آمریكا چگونه به مسأله «شكست نیروهای دلتا در عملیات طبس» نگاه میكند، پس به خواندن این مطلب ادامه بدهید: «هنوز هم از یادآوری خاطرات آن روز آزرده خاطر میشویم. امید موفقیت زیاد بود. وقایع ناگوار و عصبیت، شهامت گروه نجات، شرمساری ناشی از شكست و بالاتر از همه، مرگ فاجعه آمیز افراد ما در كویر، همه و همه در خاطرم نقش بسته است. من برای چند ساعت موفق شدم بخوابم و صبح زود آماده شدم تا از طریق تلویزیون آن چه را كه رخ داده بود، برای مردم آمریكا تشریح كنم. من تمام مسئولیت را شخصا به عهده گرفتم. آن چه را كه روی داده بود، تشریح كردم و دلایل خود را برای این تلاش شرح دادم. من عملی را كه ایران مرتكب شده بود به دنیا یادآوری كردم و داوطلبانی را كه با شهامتی بی نظیر، زندگی خود را از دست داده بودند، مورد ستایش قرار دادم.» اینها بخشی از خاطرات جیمی كارتر رئیس جمهور وقت آمریكاست كه پس از پایان دوره ریاست جمهوری اش منتشر كرد. بعدها آن بخش از خاطرات كارتر كه مربوط به ایران بود ترجمه شد و در كتابی به نام ۴۴۴ روز منتشر شد. ناشر ایرانی كتاب در مقدمه ترجمه در این باره چنین نوشته است: «در میان زمامداران غرب، رسم است كه بعد از كناره گیری از كار، خاطرات دوره زمامداری خود را جهت ثبت در تاریخ و مطالعه نسلهای بعدی، مینویسند و به یادگار میگذارند، كارتر نیز چنین كرده است. او بعد از آن كه از انقلاب ایران سیلی خورد و نتوانست در انتخابات بعدی ریاست جمهوری آمریكا موفق شود دست به كار نوشتن خاطرات خود زده است». این توصیف دوستدارانه ناشر ایرانی از فرهنگ سیاسی آمریكا پر بیراه نیست. مردم آمریكا، فرهنگ خاصی دارند كه دانستن زندگی نیمه خصوصی سیاستمداران، جزئی از آن است. این فرهنگ آمریكایی است كه رئیس جمهور را وا میدارد تا خاطرات دوره ریاست خود را منتشر سازد. همین فرهنگ خاص آمریكایی بود كه مانع از راهیابی مجدد كارتر به كاخ سفید شد. آن چه در این نوشتار پی گیری میشود بیشتر همین فرهنگ مورد بحث است تا شكست مفتضحانه نیروهای دلتا در طبس. فرهنگی كه در آن، گذراندن یك تعطیلات آخر هفته آرام، لذت بخش و خاطره انگیز، اصلی ترین انگیزه برای به پایان رساندن یك هفته كاری بسیار سخت است. * * * سرانجام كاخ سفید برای انجام برنامه اش در ایران مصمم شد. آمریكاییها برنامه ای بلندپروازانه در ذهن داشتند. چیزی كه اكنون پس از گذشت سال ها، شبیه یك رؤیای خام به نظر می رسد. طرحی شبیه همین بازیهای كامپیوتری كه در آن همیشه كماندوهای آمریكایی به موفقیت كامل میرسند! برژینسكی مشاور امنیت ملی رئیس جمهوری آمریكا «طرح عملیات پنجه عقاب در ایران» را در كتابی كه با نام «انتخابهای دشوار» به چاپ رساند، تشریح كرده است. مطابق آنچه او نوشته، عملیات نظامی نیروهای دلتا جمعا دو روز (از چهارم تا ششم اردیبهشت ۱۳۵۹) به طول میانجامید. در شب اول، هشت هلی كوپتر و شش هواپیمای سی ـ۱۳۰ در عمق خاك ایران در میان كویر فرود میآمدند. هلی كوپترها پس از سوخت گیری شبانه در نزدیكی طبس، به نقطه ای در نزدیكی تهران ـ حوالی دماوند ـ پرواز میكردند و تمام روز را در انتظار فرا رسیدن شب در این نقطه توقف مینمودند. حمله به سوی سفارت كه محل نگاهداری گروگانهای آمریكایی بود، در شب دوم با كامیونهای ارتشی كه قبلا تدارك شده بود، انجام میگرفت و یك گروه جداگانه هم برای نجات بروس لینگن كاردار سفارت و دو آمریكایی دیگر كه در محل وزارت امور خارجه ایران نگاهداری میشدند در نظر گرفته شده بود. برنامه ای كه برای ورود به ساختمان سفارت طراحی شده بود، آن قدر دقیق و حاوی جزئیات مختلف است كه نمیتوانیم به آن بپردازیم. به هر حال قرار بود گروگانها پس از رهایی و شاید همراه چند نفر ایرانی كه به اسارت گرفته میشدند به استادیوم شهید شیرودی كه در نزدیكی سفارت قرار داشت منتقل شوند. این چیزی است كه در اكثر منابع آمریكایی مثل خاطرات كارتر دیده نمیشود. شاید به خاطر حفظ «سیمای بشر دوستانه آمریكا» و لكه دار نشدن شرافت ملی بود كه كارتر ترجیح میدهد این بخش از عملیات را در خاطرات خود ننویسد. زیرا بدین ترتیب كشور او متهم به آدم ربایی و خشونت ورزی غیر موجه میشود. به هر حال قرار بود از آنجا به یك فرودگاه مجاور پرواز كنند. فرودگاهی كه شبانه توسط كماندوهای همیشه پیروز آمریكایی اشغال میشد تا برای پرواز نیروهای آمریكایی به بیرون خاك ایران آماده شود. در این مرحله چند جنگنده پرواز هواپیماهای آمریكایی را پوشش میدادند. آن چه در طرح این عملیات مهم است نه جزئیات نظامی آن بلكه هماهنگی جالب توجه قدرتهای جهانی و منطقه ای با انقلاب نوپای ایران است. هواپیماهای آمریكایی از پایگاههای نظامی آمریكا در عمان و مصر بر میخیزند. عملیات نظامی پس از پایان موفقیت آمیز از فراز آسمان عربستان سعودی، مراحل پایانی خود را طی میكند. و از همه مهمتر، دولت انگلستان ـ به عنوان شریك همیشگی اقدامات مداخله جویانه دولت آمریكا ـ در جریان جزئیات حمله به ایران قرار میگیرد. كارتر به شیوه ای غیرصادقانه در خاطرات خود مینویسد یك افسر انگلیسی كه در خدمت پادشاهی عمان بود، به لندن گزارش كرده بود كه آمریكاییها از طریق عمان، هواپیماهایی مجهز به ادوات جنگی برای مجاهدین افغان میفرستند! و در نتیجه، دولت انگلستان كه به دنبال منافع خود در افغانستان بود، روی این مسأله حساس شد و بدین ترتیب فرستاده ویژه رئیس جمهوری آمریكا با مارگارت تاچر نخست وزیر وقت انگلیس ملاقات كرد و جزئیات عملیات را به اطلاع آنها رساند. صرف نظر از صحت داستانی كه كارتر برای ما تعریف میكند، این را میدانیم كه دولت خانم تاچر قطعا در جریان جزئیات این حمله نظامی بوده است. در همین روزها كه آمریكاییها در تدارك آخرین مقدمات حمله نظامی به ایران بودند، روزنامه نگاران دو روزنامه آمریكایی به نامهای «واشینگتن استار» و «هرستون كرونیكل» در دو مطلب جداگانه كه به چاپ رساندند خبر از حمله قریب الوقوع نیروهای آمریكایی به ایران دادند. روزنامه نگاران این دو روزنامه نه چندان مشهور آمریكایی شاید به خاطر جنجال آفرینی و فروش بیشتر روزنامه خود، چنین «سناریوی زیبایی» را طراحی كرده بودند. اما به هر حال چند روز بعد پیش بینی آنها به وقوع پیوست و احتمالا نویسندگان خوش شانس این مطالب، یك شبه شهرت و اعتباری همسان «نوستر اداموس» پیشگوی مشهور یهودی به دست آوردند. همچنین در همین روزها نامهای از یك شخص ناشناس به دست دانشجویان مستقر در سفارت رسید كه در آن نویسنده كه هرگز هویت خود را فاش نكرد، مدعی شده بود اطلاعات مفیدی از یك افسر اطلاعات ارتش اسرائیل به دست آورده كه به خاطر «داشتن احساسات دوستانه نسبت به ملت ایران» آنها را در اختیار دانشجویان ایرانی و شورای انقلاب میگذارد. در این نامه آمده بود كه شورای امنیت ملی آمریكا با همكاری سازمان جاسوسی اسرائیل سرگرم طرح نقشهای نظامی به منظور آزادی گروگانهای سفارت آمریكا در تهران میباشد. و سپس طرح عملیات با جزئیات كامل شرح داده شده بود. اگر چه جزئیات مطرح شده در این نامه با آنچه كه بعدها توسط همیلتون جوردن، برژینسكی، سرهنگ چارلی بكویث و رئیس جمهور كارتر منتشر شد متفاوت است اما دارای اهمیت نسبتا زیادی است. به هر حال این نامه نه چندان قابل اعتماد، پس از كشف توطئه آمریكاییها در یكی از انتشارات دانشجویان، تحت عنوان «طبس، مصداقی بر سوره فیل» منتشر شد. اما با تمام مقدماتی كه فراهم شده بود، عملیات «پنجه عقاب» شكست خورد. زیرا طوفان شن، چیزی نبود كه تحت كنترل آمریكاییها قرار گیرد. هامیلتون جوردن در كتاب بحران مینویسد: «نزدیك ظهر، رئیس جمهوری مرا احضار كرد. وقتی وارد دفترش شدم، او را خیلی افسرده و ناراحت دیدم. پیش از آن كه من سخن بگویم، خود او شروع به صحبت كرد و گفت الان خبر بدی به من داده اند». بله، پنجه عقاب شكسته بود و دقیقا به همین دلیل، «همه ناراحت و ماتمزده بودند و هیچ كس حرفی برای گفتن نداشت حال میبایست بین صبر و جنگ، یكی را انتخاب میكردیم» شاید هامیلتون جوردن هنگامی كه این خط آخر از خاطرات روز ۴ اردیبهشت ۵۹ را مینوشت بیش از آن كه به واقعیت بیاندیشد، به آمریكایی بودن و آنچه «شرافت ملی» اش مینامید فكر میكرد. زیرا به غلط میگوید دو راه پیش رو داشتیم یكی صبر و دیگری جنگ. اما حتی او هم می داند كه جنگ با ایران ـ كه یكپارچه غرق شور و نشاط انقلاب بود ـ عملی غیرممكن و یك شكست حتمی است. اما به هر حال همین عبارت هم گویای ابعاد بزرگ شكست آمریكایی هاست. از مشاور رئیس جمهوری قدرتی كه هرگز به شكست عادت ندارد، نمیتوان انتظار داشت كه آشكارا شكست سیاستهای خود را بپذیرد آن هم نه از شوروی، چین یا فرانسه بلكه از كشوری كه «جزیره ثبات» میپنداشتش كه چون گربه ای دوست داشتنی و دست آموز قدرتمندانه بر روی نقشه خاورمیانه نشسته است! سرهنگ چارلی بكویث فرمانده نیروهای نظامی آمریكا در عملیات پنجه عقاب، در كتاب «نیروی دلتا» جزئیات شكست عملیات را تشریح كرده است. همه ایرانیها كم و بیش جزئیات این شكست را در فیلم «طوفان شن» اثر جاودان جواد شمقدری دیده اند و به یاد دارند. به علت مواجه شدن ناگهانی هلی كوپترهای آمریكایی با طوفان شن دو تا از هلی كوپترها دچار نقص فنی شدند و به ناچار فرود آمدند . بعد از نشستن هلی كوپترها، سیستم هیدرولیكی یكی ديگر از آنها به كلی خراب شد به طوری كه اصلا قادر به پرواز نبود. به دلیل ناهماهنگیهای یاد شده، «كنترل» اوضاع از دست فرمانده عملیات خارج شد و او اعلام كرد كه به دلیل در اختیار نداشتن سه هلی كوپتر از مجموع هشت هلی كوپتر، او قادر به انجام عملیات نیست. چند لحظه بعد كه پرزیدنت مأیوسانه متقاعد میشد كه عملیات را عقیم بگذارد، حادثه بزرگتری رخ داد. یكی از هلی كوپترها كه از هواپیمای سی ـ۱۳۰ سوختگیری كرده بود، بلند شد تا جای خود را به یك هلی كوپتر دیگر بدهد اما در اثر طوفان شن و اشتباه خلبان، با هواپیما برخورد كرد و در یك لحظه آتش همه جا را فرا گرفت، ۳ نفر آمریكایی در هواپیمای سی ـ۱۳۰ و ۵ نفر دیگر در آن هلی كوپتر نابود شدند. رئیس جمهور حالا دیگر مجبور بود عملیات را لغو كند، زیرا فرمانده عملیات، سرهنگ چارلی بكویث، اكنون یك گوشه در صحرا نشسته بود و گریه میكرد. شاید در آن لحظه او فقط برای این در جهت نجات زندگی خودش و نیروهایش میكوشید كه دوست داشت یك بار دیگر تعطیلات خود را در اطراف ساوت همپتون انگلیس بگذراند. جایی كه به گواهی خاطراتش در ژوئن ۱۹۶۲ به اتفاق همسر و دو دخترش روزهای خوشی را سپری كرده بود. اما اكنون او مبهوت بود. آیا این شكست توسط عوامل جاسوسی و نظامی شوروی رقم خورده بود. یا آن طور كه بعدها اشاراتی پیدا شد، دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد؟ به هر حال سرهنگ بكویث در آن لحظات چیزی نمیدانست و جز به فرار و نجات جان بقیه نیروهایش نمیاندیشید. یك شكست تمام عیار برای سربازان آمریكایی. انقلاب اسلامی ایران، تنها حادثه ای بود كه به آمریكاییها برای اولین بار آموخت كه باید به شكست خوردن نیز عادت كنند. * * * چندی بعد جنازه آمریكاییها تحویل دولت آمریكا شد و دولت كارتر زیربار انتقادات فراوانی كه از در و دیوار میبارید، مراسم استقبال و تدفین باشكوهی ترتیب داد تا «شرافت ملی» لكه دار شده آمریكا را طوری بپوشاند كه دیگر دیده نشود. اگر چه این اقدام كارتر تا اندازه ای برای غرور زخم خورده آمریكاییها مفید بود اما باعث نشد تا سرهنگ چارلی بكویث فرمانده نیروهای دلتا در طبس، آن حادثه را فراموش كند. او همیشه این حادثه را به خاطر داشت و از آن نیروی شگرف كنترل نشدنی كه در طبس دیده بود، رهایی نمییافت. شاید دلیل این، بر میگردد به فرهنگ آمریكایی و مؤلفههای آن. فرهنگی كه در آن، همه چیز باید كنترل شود چون اگر كنترل نشود، نمیتوان آن را پیش بینی كرد . پیشاپیش محاسبه كرد و بر آن چیره شد. طوفان شن در طبس دقیقا چنین چیزی بود. اوج این خصیصه فرهنگ آمریكایی را میتوان در لهجه ای كه آمریكاییها صحبت میكنند مشاهده كرد. «سامرست موام» داستان نویس شهیر انگلیسی در كتاب «خوشبختیهای یك زندگی» میگوید «آمریكاییها برای هر وضعیت خاص یك اصطلاح یا عبارت ویژه جعل كرده اند كه همگی در شرایط مشابه، آن اصطلاح را به كار میبرند و این خیلی قابل توجه است». او درست میگوید. این خصلت سلطه جویی در دولت آمریكاست كه آنها را وامی دارد كه حتی زبان را - این شخصی ترین جلوه شخصیت آدمی را - به صورت اصطلاحاتی كلیشه ای درآورند تا یكسان و قابل پیش بینی باشد. این ویژگی فرهنگ آمریكایی تا آنجا رفته كه «علم» را مثل پیتزا سفارش میدهند! به عبارت دیگر «علم» نمیجوشد بلكه با دلو «قدرت» از چاه تاریك آكادمیها و مجامع روشنفكری بیرون كشیده میشود. * * * بی نتیجه ماندن دیپلماسی كارتر در حل بحران ایران وقتی كه با شكست نظامی در طبس همراه شد، حیات سیاسی دولت او را چنان متزلزل ساخت كه پس از چهار سال مجبور به ترك كاخ سفید شد تا ریگان جمهوری خواه بر جای او بنشیند. قطعا از مهمترین عواملی كه نتیجه انتخابات ریاست جمهوری آمریكا را در آن سال رقم زد انقلاب اسلامی ایران، رهبریهای امام خمینی و اقدام شجاعانه دانشجویان مسلمان پیرو خط امام بود. كارتر در حالی برای حل مسأله گروگانها آخرین تلاشها را به سرعت انجام میداد كه آخرین روز از دوره چهار ساله ریاست جمهوری اش را میگذراند. چهار سال پر حادثه كه نام ایران همچون كابوسی بر فراز آن ایستاده است او حتی مجبور شد تعطیلات آخر هفته اش را به خاطر جمع بالای كارها لغو كند. شاید در آن لحظه ناگوار، به لحظات شیرینی میاندیشید كه در تهران، ساده لوحانه در جلسه ضیافت شامی كه به افتخار او ترتیب داده شده بود این تعبیر را به كار برده بود كه «من از همسرم پرسیدم كه در تعطیلات كریسمس كجا مایلی برای مسافرت برویم، گفت من مایلم این ایام را كنار شهبانو در ایران باشم». و فقط چند ماه بعد از این ضیافت شام بود كه انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید و كارتر بهای سنگینی برای حمایت خود از شاه پرداخت. * * * شكست كارتر در انتخابات ریاست جمهوری آمریكا همان قدر نشان دهنده نقش تعیین كننده تعطیلات آخر هفته در سیاست آمریكاست كه بیان گر نقش مذهب و رهبران مذهبی در ایران، و البته آن هنگام كه طوفانی از شن در میگیرد، بازنده همیشه آمریكاست. طوفان، بزرگترین خطری است كه همواره یك تعطیلات آخر هفته را تهدید میكند. طوفان، حركتی كنترل ناشدنی است و این آسیب پذیرترین نقطه در سیاست آمریكا است.