امنیت ملی بخشی تفکیکناپذیر از منافع ملی هر کشوری را تشکیل میدهد؛ از این رو است که منافع ملی به معنای « بهترین چیزها برای ملت در رابطهاش با سایر دولتها» تعریف شده است. ایران به دلایل مختلف در دورههای پیاپی تاریخی دارای اهمیت و موقعیت استراتژیک بوده است؛ زمانی به دلیل قرار گرفتن در مسیر جادة ابریشم که راه ارتباطی اروپا با مرکز و شرق آسیا بود و زمانی به علت قرار داشتن بر سر راه اروپا به شبه قاره هند که مدتها مورد منازعه دولتهای انگلیس، روسیه و فرانسه بود و در دوره پیش از انقلاب اسلامی، به سبب وجود ذخایر عظیم انرژی در منطقه خلیج فارس و ایران و قرار گرفتن آن در سراسر سواحل شمالی خلیج فارس و تنگة هرمز و همسایگی با اتحاد شوروی که در زمان جنگ سرد برای صدور ایدئولوژی مارکسیستی تلاش میکرد. پس از جنگ جهانی دوم، آمریکا با توجه به قدرت نظامی و اقتصادی خود به عنوان قدرت برتر، جانشین اروپاییها در بسیاری از مناطق جهان از جمله خاورمیانه و ایران شد. موقعیت استراتژیک و منابع غنی طبیعی ایران، آمریکاییها را به سوی خود جذب کرد و جایگاه ویژهای را در خط مشیها و دکترینهای امنیتی آمریکایی پیدا نمود. در این مقاله خط مشیها و دکترینهای پنج رئیس جمهور آمریکا از پس از جنگ جهانی دوم تا پیروزی انقلاب اسلامی (ترومن، آیزنهاور، کندی، نیکسون و کارتر) را مورد ارزیابی قرار میدهیم. 1. ترومن «هاری ترومن» از حزب دموکرات آمریکا، بین سالهای 1945 تا 1953 رئیس جمهور بود. دستیابی آمریکا به بمب اتم این تصور را در آن کشور دامن زده بود که آمریکا قادر است با داشتن این بمب همه مسائل خارجی خود را به سادگی حل کند، اما آمریکاییها به زودی به عدم کارآیی این عامل در شرایط پس از جنگ پی بردند. خطر احتمالی سقوط دولت دست راستی یونان به دامن کمونیستها، مشکلات ترکیه و خطر تسلط شوروی بر تنگه داردانل و بیرون نرفتن روسها از ایران، زنگهای خطر را در آمریکا به صدا درآورد. هر چند نیروهای روسی بالاخره در سال 1325 ش/ 1946 م. خاک ایران را ترک کردند، اما خطر گسترش نفوذ کمونیسم و شوروی در کشورهای پیرامون این کشور و این دیدگاه آمریکاییها که شوروی مانند هیتلر در فکر سلطه بر جهان است و باید مسیرهای توسعه طلبی او سد گردد ، منجر به تدوین و اعلام دکترین ترومن در مارس 1947 در مجلس نمایندگان آمریکا شد. بر اساس این دکترین، هر زمان و هر جا که یک دولت ضد کمونیست از طرق مختلف، مانند شوراندن یاغیان بومی، دخالت خارجی یا حتی فشار دیپلماتیک مورد تهدید قرار گیرد، آمریکا با کمکهای اقتصادی، سیاسی و مهمتر از همه نظامی از آن دولت حمایت خواهد کرد. بدین ترتیب دکترین ترومن راه را بر هر انقلابی میبست. ترومن معتقد بود که کمونیسم در شرایط فقر رشد میکند و روش مقابله با آن اعطای کمکهای اقتصادی است. وی توانست حمایت کنگره آمریکا را برای تصویب کمکها به دست آورد. کنگره آمریکا بعداً ایران را نیز به دلیل اهمیت در ردیف یونان قرار داد. همچنین در ژوئیه 1947/ 1326 ش، جورج کنان، مسئول ستاد سیاستگذاری وزارت خارجه آمریکا، در مجلة فارین افیرز با نام مستعار «ایکس» مقالهای تحت عنوان «منشأ رفتار شوروی» نوشت که به زودی به صورت بیانیه نیمه رسمی سیاست خارجی آمریکا درآمد و در نهایت در سیاست سد نفوذ تجلی یافت. به موجب این سیاست، به تدریج چند پیمان دفاعی زنجیرهای از اروپا تا آسیای جنوب شرقی در اطراف شوروی ایجاد شد. ایران عضو پیمان سنتو بود که از زمان آیزنهاور تشکیل شد و پیمانهای ناتو و سیتو نيز برقرار بودند . آمریکا در چارچوب دکترین ترومن کمکها و وامهایی با بهرههای زیاد در اختیار ایران قرار میداد؛ از جمله یک وام 250 میلیون دلاری در سال 1325 برای تشکیل سازمان برنامه و کمکها و وامهای نظامی به مبلغ 175 میلیون دلار بین سالهای 1325 تا 1330 شمسی به ایران پرداخت کرد. همچنین ایران یکی از اولین کشورهایی بود که «اصل چهار ترومن» در مورد آن اجرا شد. به موجب این اصل، که ترومن در سال 1949 ارائه کرد، آمریکا به کشورهای خاصی در جهان سوم از جمله به ایران کمکهای فنی و مالی میکرد؛ از این رو در ایران «کمیسیون مشترک ایران و آمریکا برای بهبود امور روستایی» تشکیل شد. اسناد موجود نشان میدهد که آمریکا بعضی از عناصر این کمیسیون مانند فضلالله زاهدی، که در پست معاونت و خزانه داری مشغول بود را در سال 1331 تحت پوشش آموزش به آمریکا برد. او همان کسی است که در 28 مرداد 1332 دست به کودتا زد. کمکهای آمریکا به ایران در این زمان به منظور حفظ منافع آن کشور بود، چرا که به تصورآمریکاییها اگر ایران از دست آمریکا خارج میشد، راه ورود شوروی به خلیج فارس هموار گردیده و سراسر منطقه خلیج فارس در خطر نفوذ شوروی قرار میگرفت. شایان ذکر است که مهمترین عامل بازدارنده در برابر نفوذ و گسترش افکار کمونیستی در ایران، مقاومت فرهنگی مردم ما در مقابله با این افکار بوده است نه کمکهای آمریکا به رژیم شاه. مارکسیسم که با مذهب سر ستیز دارد در کشورهایی مانند ایران با هویت دینی عمیق، نمي تواند جای پایی باز کند . 2. آیزنهاور ژنرال «آیزنهاور» از حزب جمهوری خواه آمریکا، به دلیل شهرتی که در زمان جنگ جهانی دوم کسب کرده بود و نیز تبلیغات مک کارتیسم مبنی بر ناتوانی ترومن برای مهار کمونیسم که ناشی از نفوذ کمونیستها در حزب دموکرات و وزارت خارجه و سرویسهای امنیتی تلقی میشد، در انتخابات ریاست جمهوری نوامبر 1952/1331 ش. پیروز شد. جمهوری خواهان در این زمان اعلام کردند که ناامنی شدید در آمریکا و درگیری شدید این کشور در جنگ کره نتیجه اشتباهات روزولت و ترومن درباره شوروی در کنفرانسهای تهران، یالتا و پوتسدام بوده است، زیرا آنها راه توسعه کمونیسم در دوره پس از جنگ را با از دست دادن اروپای شرقی و خیانت به چیانکای چک (رئیس جمهور سابق چین پیش از روی کار آمدن کمونیستها) هموار کردند. به نظر جمهوری خواهان، سیاست حزب دموکرات در مورد همزیستی، به دلیل هزینه سنگین تسلیحات و کمک اقتصادی، اقتصاد ملی را نابود کرده است و هدف شوروی این است که آمریکا با دست خود، خود را به افلاس بکشد. آنها به مردم قول دادند که یک استراتژی دفاعی مؤثر (به منظور عقب راندن شوروی و تقویت دفاعی آمریکا) و یک بودجه متعادل تنظیم کنند و مالیاتها را کاهش دهند. برای این کار، به نظر آنان، بایستی جنگ کره پایان مییافت، مرز روشنی در اطراف شوروی و چین کشیده میشد – که این کار را حکومت قبلی کرده بود، ولی باید تقویت میگردید و خاورمیانه و خاور دور را نیز در برمیگرفت – و این مرز با قدرت بازدارندگی اتمی حفظ میگردید، به گونهای که هشدار داده میشد اگر شوروی و چین از آن عبور کنند با نابودی کامل روبرو خواهند شد. جان فاستردالس، وزیر امور خارجه آیزنهاور، میگفت اگر به کمونیستهای کره اخطار میشد که در صورت حمله به کره شمالی، مسکو بمباران اتمی خواهد شد، از حمله خودداری میکردند. وی تأکید میکرد که حکومت آیزنهاور این اشتباه را تکرار نخواهد کرد. «دالس» دکترین سد نفوذ ترومن را سیاست درجا زدن خواند و گفت این سیاست، آمریکا را آنقدر در یک موقعیت نگه میدارد که به دلیل خسته شدن انگیزه خود را برای مقابله با توطئههای بین المللی و بحرانهای منطقه از دست بدهد. وی معتقد بود هدف آمریکا نباید همزیستی مسالمت آمیز با کمونیسم باشد، بلکه باید آن را از میان بردارد. او هر گونه رفتار مداخله گرایانة آمریکا را مشروع میدانست. آیزنهاور و دالس از «استراتژی تلافی گسترده» که بر مبنای آن هر کشوری که منافع و اهداف آمریکا را در هر نقطهای از جهان مورد تهاجم قرار میداد با هر وسیله ممکن و هر جا که آمریکا انتخاب میکرد تنبیه میشد، پشتیبانی کردند. اما در خصوص خاورمیانه «دکترین آیزنهاور» که در سال 1957 میلادی در کنگره آمریکا ارائه شد تأکید داشت که آمریکا حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشورهای خاورمیانه و خلیج فارس را برای امنیت خود امری حیاتی میداند و حاضر است برای حفاظت از کشورهایی که مورد تجاوز مسلحانه کمونیسم بین المللی قرار میگیرند، از نیروهای مسلح خود استفاده کند. به طور کلی اقدامات امنیتی آیزنهاور، حجم و میزان حضور و مداخله آمریکا در نقاط مختلف جهان افزایش یافت؛ اما تهدید به استفاده از سلاح اتمی علیه شوروی یا چین، با توجه به اینکه روسها نیز بعداً به آن دست یافتند، کارآیی خود را از دست داد. در حالی که این کشور تا قبل از جنگ جهانی دوم هیچ گونه پیمان اتحادی با کشورهای خارج از نیم کره غربی امضا نکرده بود و همچنین فاقد پایگاه نظامی در سایر کشورها بود، اما تا سال 1959 دارای 1400 پایگاه در 31 کشور بود. مداخله در ویتنام که در تمامی دهه 1960 و نیمه اول دهه 1970 نیز به طول انجامید، کودتای 28مرداد 1332/1953 در ایران، کمک به شورشیان گواتمالا (1954) گسیل ناوگان ششم آمریکا به مدیترانه شرقی (سال 1957) برای نجات ملک حسین پادشاه اردن در مقابل شورش افسران طرفدار ناصر و کمک ده میلیون دلاری به وی، توسل به زور و گسیل چهارده هزار نیرو به لبنان که به دنبال کودتای 1958 عراق در آستانه تغییرات رادیکال قرار گرفته بود و کودتا در دومینیکن در سال 1962 علیه حکومت خوآن بوش از جمله این مداخلهها هستند. دستگاه سیاست خارجی و سرویسهای امنیتی دولت آمریکا در زمان آیزنهاور بسیار بیشتر از زمان ترومن بر روی ایران تمرکز نموده و برحفظ آن در زنجیره منافع غرب تأکید کردند. کودتا علیه دولت دکتر مصدق، ورود ایران به پیمان بغداد (سنتو)، امضای قراردادهای نظامی میان آمریکا و ایران که ورود مستشاران نظامی آمریکایی و نفوذ آنها در ارتش ایران را به همراه داشت و تشکیل ساواک که با کمک و همکاری سازمان سیا صورت گرفت، همه مؤید این امر هستند. آمریکاییها در جریان ملی شدن صنعت نفت ابتدا برای شکستن انحصار نفتی انگلیس در ایران از ملی شدن نفت ایران حمایت کردند، اما بعد به دلیل منافع امنیتی منطقهای خود و نیز اطمینان یافتن از اینکه انگلیسیها سهم آنان از نفت ایران را خواهند داد، در مقابل نهضت ایستادند. اعتراض آیتالله کاشانی به سیاست آمریکا در اواخر دوره ترومن در این زمینه گویاست: ما نمیخواهیم حکومتهای خارجی در امور داخلیمان دخالت کنند... آمریکا باید پیروی از سیاست انگلیس را کنار بگذارد. از این کار چیزی جز نفرت مردم دنیا به طور اعم و مردم ایران به طور اخص نصیبش نخواهد شد.... دو هفته بعد از روی کار آمدن آیزنهاور، چند مقام بلند پایة آمریکایی و انگلیسی طرحی با نام رمز« آژاکس» که رهبری آن با «کرومیت روزولت» بود را تهیه کردند و سازمان «سیا» و «اینتلیجنت سرویس» انگلستان برای اجرای کودتا دست به کار شدند. بدین ترتیب، روزولت در پانزده تیر 1332 با نام مستعار «جیمزاف لاکریچ» مخفیانه از مرز عراق وارد ایران شد. در دهم مرداد نیز ژنرال «شوار تسکف» که قبلاً یک مستشار نظامی آمریکا در ژاندارمری ایران بود، وارد تهران شد. آنها در 28 مرداد با همکاری عوامل داخلی دست به کودتا زدند. پس از کودتا، آیزنهاور پیام تبریکی به محمد رضا شاه فرستاد و به سرعت به تقویت نظامی، سیاسی و اقتصادی دولت زاهدی پرداخت. استراتژی نگاه نو آیزنهاور، که در نوامبر 1953/1332 ش. تدوین شد، تأکید زیادی بر کشورهای پیرامون شوروی از جمله ایران داشت. از دیدگاه آمریکاییها، جایگاه ایران در خط شمالی خاورمیانه، موقعیت این کشور را برای دفاع از این منطقه و دفاع مقدم از منطقه مدیترانه و به عنوان پایگاهی برای حمله هوایی یا زمینی به درون شوروی حیاتی میساخت. منابع نفت ایران و دیگر کشورهای خلیج فارس برای بازسازی اروپای غربی و برای توانا ساختن غرب جهت دوام آوردن در یک جنگ طولانی نقش حیاتی داشتند؛ بنابراین حکومت آیزنهاور ایران را دارای اهمیت تعیین کننده برای امنیت ملی آمریکا خواند. تلاش آمریکا برای سهیم شدن در نفت ایران با قرارداد هوارد پیچ و امینی 22 در 28 شهریور 1333، که بین دولت ایران و کنسرسیوم بین المللی نفت در تهران امضا شد، به ثمر نشست. بر اساس این قرارداد، چهل درصد از سهام به شرکتهای انگلیسی، چهل درصد به شرکتهای آمریکایی، چهل درصد به شرکت رویال داچ شل (هلندی-انگلیسی) و شش درصد به شرکت نفت فرانسه داده شد. اما دولت ایران تلاش کرد این بخشش منابع ملی را یک پیروزی و حتی گذاردن کلاه بر سر آمریکا و انگلیس بخواند. زاهدی، نخست وزیر کودتا، در جلسه مشترک هیأت دولت و رؤسای دو مجلس به طور مضحکی از قرارداد دفاع کرد و گفت: در واقع ما سر انگلیس و آمریکا کلاه گذاشتهایم، زیرا تاهفت، هشت، سال دیگر نیروی اتمی جای نفت را میگیرد و ذخایر نفت ایران بیمصرف میماند و بنابراین در این ده ساله هر چه از کنسرسیوم بگیريم وجهی بازیافتی است. از سوی دیگر، در فوریه 1955 (بهمن 1344)، پیمان بغداد تحت عنوان قرارداد همکاری عراق و ترکیه با حمایت آمریکا و انگلیس امضا شد. به زودی پاکستان و سپس ایران نیز بدان پیوستند. این پیمان پس از وقوع کودتای سال 1958 در عراق و خروج این کشور از آن به پیمان مرکزی یا سنتو تغییر نام داد. کودتای 28 مرداد، عقد قرارداد با کنسرسیوم نفتی، عضویت ایران در پیمان بغداد، قانون جلب و حمایت از سرمایههای خارجی و قانون بانکداری مصوب 1334 که بر اساس آنها دولت ایران امتیازات بیسابقهای به سرمایه داران خارجی میداد، باعث گسترش شدید روابط سیاسی، اقتصادی و نظامی ایران و آمریکا شد. ملاقاتها و رفت و آمدهای زیاد مقامات دو کشور در دوره آیزنهاور از شواهد این گسترش رابطه بود. سپس کودتای عراق و نزدیکی این کشور به شوروی وابستگی شاه به آمریکا را بیشتر کرد و بر تعداد مستشاران و مأموران سازمان سیا در ایران افزود. این بخش را با تأکید صریح آیزنهاور درباره اهمیت ایران به پایان میبریم. وی در 23 آذر 1338 طی اقامت شش ساعته خود در ایران، سه بار (یک بار در فرودگاه، یک بار در مجلس و یکبار در اعلامیه صادره در پایان دیدارش از ایران) بر نقش استراتژیک ایران در حفظ ثبات منطقه و ضرورت همکاری و همزیستی دو کشور تأکید کرد. جلوگیری از گسترش و نفوذ شوروی، دست یابی به ذخایر نفت منطقه و ایران و امنیت رژیم صهیونیستی سه هدف عمده آمریکا از بسط روابط با ایران بود. 3. کندی «جان. اف. کندی» از حذب دموکرات آمریکا، از ژانویه 1961 تا نوامبر 1963 رئیس جمهور این کشور بود که در این سال ترور شد و جایش را به «لیندون جانسن» داد. به نظر وی، هر چند آیزنهاور و جمهوری خواهان در برابر شوروی خصومت آشتی ناپذیر نشان میدادند، اما در عمل محتاط و محدود بودند و به اندازه کافی تهاجمی عمل نمیکردند . با پیروزی انقلاب کوبا (1959) ، کمونیسم تا حیات خلوت آمریکا یعنی آمریکای لاتین نیز پیشروی کرده بود. در خط مشیهای کندی تأکید بر اصلاحات از بالا و پشتیبانی از آن از راه استفاده از نیروهای نظامی برای جلوگیری از وقوع انقلاب در جهان سوم و مسابقه تسلیحاتی گسترده با اتحاد شوروی دیده میشد. وی در می 1961 برای ترسیم چهره بهتری از آمریکا در نزد جهانیان و بیان دکترین خود طی پیامی به کنگره این کشور گفت: ...پیمانهای نظامی نمیتواند به کشورهایی که بیعدالتی اجتماعی و هرج و مرج اقتصادی راه خرابکاری را در آنها باز کرده کمک نماید. آمریکا نمیتواند به مشکلات کشورهای کم رشد فقط از نظر نظامی توجه کند. این امر خاصه در مورد کشورهای کم توسعه یافته که به میدان بزرگ مبارزه تبدیل شدهاند، صادق است... هیچ مقدار اسلحه و قشونی نمیتواند به رژیمهایی که نمیخواهند یا نمیتوانند اصلاحات اجتماعی کنند ثبات و استواری ببخشد... کانون اصلی برنامه کندی طرح «اتحاد برای پیشرفت» و شروع آن از آمریکای لاتین بود. این منطقه در سال 1959 شاهد روی کارآمدن «فیدل کاسترول» در کوبا بود. ایران نیز در فهرست کشورهایی قرار داشت که باید اصلاحات مورد نظر آمریکا را اجرا میکرد. کندی در دکترین خود از مشاور امنیتیاش «والت ویتمن روستو» و نظریه «توسعه خاص» او الهام میگرفت. روستو در کتاب خود این جملات را آورده بود: «هم اکنون که این رساله را در دست تألیف دارم نه به آمریکا، بلکه به جاکارتا، رانگون، دهلی نو، کراچی، تهران، بغداد و قاهره میاندیشم» نتیجة یک بررسی «سیا» در پایان سال 1958 این بود که اگر محمدرضا شاه دست به اصلاحات نزند ظرف یکی دو سال سقوط خواهد کرد. مصاحبة «والتر لیپمن» روزنامهنگار آمریکایی، با «خروشچف» رهبر شوروی نیز به نگرانی مقامات آمریکایی افزود؛ خروشچف در این مصاحبه گفت: رژیم ایران مثل یک سیب رسیده است و ما منتظر افتادن آن در دامان خود هستیم. به طور کلی در اوایل دهه1960 در آمریکا این نگرانی پدید آمده بود که به زودی در ایران اتفاقات ناگواری خواهد افتاد. بنابراین هشدارها و پیشنهادهای متفاوتی برای آغازاصلاحات در ایران از سوی مقامات آمریکایی ابراز میشد. اما محمدرضا شاه در ابتدا در مقابل درخواست آمریکا برای انجام اصلاحات ایستادگی میکرد . او معتقد بود که با قدرت پلیس و سازمان اطلاعاتی میتوان هر حرکتی را از بین برد. وی در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا با ارسال کمکهای مالی قابل توجهی به صندوق انتخاباتی نیکسون (رقیب کندی) از او حمایت کرده بود. سرانجام اصرار کندی باعث شد که دکتر «علی امینی» که به طرفداری از آمریکا شهرت داشت، به نخست وزیری معرفی شود. از آن پس، رفت و آمدهای زیادی بین مقامات دو کشور در خصوص ادامه اصلاحات صورت میگرفت. از جمله در فروردین 1341 شاه به آمریکا سفر کرد. آمریکاییها که از همکاری محمدرضا شاه با آنها در اجرای اصلاحات مورد نظر كاخ سفيد راضی به نظر میرسیدند، دست او را در انتخاب نخست وزیر بازگذاردند و او یار مطمئن خویش «اسدالله علم» را به نخست وزیری برگزید. شاه از این میترسید که آمریکاییها از طریق امینی در صدد تغییر او برآیند و بدین ترتیب اجرای اصلاحات ارضی،تدوین لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی و طرح و اجرای اصول انقلاب سفید به دنبال درخواست آمریکاییها انجام شد. بعد از ترور کندی، جانشین او «جانسون» نیز به موضوع اهمیت ایران در کسب منافع ملی و امنیتی آمریکا توجه زیادی داشت. احیای کاپیتولاسیون (مصونیت نظامیان آمریکایی مقیم ایران و خانوادههایشان) که با واکنش شدید «امام خمینی(ره) » مواجه شد و باعث تبعید طولانی مدت ایشان گردید، در همین زمان (1341) صورت گرفت. 4. نیکسون «ریچارد نیکسون» از حزب جمهوری خواه از سال 1969 تا 1974 رئیس جمهور آمریکا بود و در این سال به دنبال رسوایی «واترگیت» استعفا داد. قبل از به قدرت رسیدن او تحولات بین المللی مهمی اتفاق افتاده بود. این تحولات تغییر عمدهای را در استراتژی امنیتی آمریکا به دنبال داشت. از جمله این تحولات ، درگیری و شکست آمریکا در جنگ ویتنام و نارضایتی مردم آمریکا از شرکت آمریکا در آن جنگ ، پیروزیهای بزرگ نهضتهای رهایی بخش در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین، دست یابی شوروی به بمب اتمی و تصمیم انگلیس به خروج از شرق سوئز تا 1971 بود . به علاوه مجتمعهای نظامی صنعتی آمریکا برای فراهم آوردن زمینه صدور تسلیحات به دولت فشار میآوردند . یکی از مهمترین این موارد شکست آمریکا در جنگ ویتنام بود. «نیکسون» در 22 ژوئیه 1969 در راه سفر به فیلیپین در جزیره گوام دکترین خود را اعلام کرد: گمان میکنم وقت آن رسیده باشد که ایالات متحده در زمینه مناسباتش با کشورهای آسیایی به دو نکته توجه کند: اولاً ما به همه تعهدات قراردادی خود احترام خواهیم گذاشت؛ ثانیاً تا جایی که مربوط به مسائل امنیت داخلی و مسائل دفاع نظامی باشد- صرف نظر از تهدید از جانب یک دولت بزرگ که مسلماً منجر به توسل به سلاح هستهای خواهد شد- دولت آمریکا ملل آسیایی را تشویق میکند که مسائل امنیت داخلی و دفاعی را بین خودشان حل و فصل کنند و انتظار دارد خودشان این مسئولیت را به عهده بگیرند. «نیکسون» گفت آمریکا به کشورهای دیگر کمک خواهد کرد تا قادر باشند از خودشان دفاع کنند. بر اساس دکترین جدید، آمریکا دیگر در جنگهای محدود در اطراف شوروی مانند جنگ ویتنام شرکت نمیکرد و مسئولیت دفاع را به خود کشورها واگذار میکرد و بدین منظور آنان را به انواع سلاحهای پیشرفته غیر اتمی مجهز مینمود. بدین ترتیب هم باعث رونق کارخانههای اسلحه سازی آمریکا میشد و هم از بد نامی شکست در جنگها و نیز از تلفات انسانی و مادی دور میماند. در منطقه خاورمیانه و خلیج فارس «نیکسون» و «کیسینجر» و زیر خارجهاش، جهت دفاع از منافع ملی و امنیتی آمریکا بر رژیم شاه در ایران دست گذاشتند و او را به صورت ژاندارم آمریکا درآوردند؛ البته ایران به عنوان ستون نظامی و عربستان سعودی به عنوان ستون مالی – استراتژی «نیکسون» در منطقه در نظر گرفته شدند. تعدادی از علل مربوط به انتخاب ایران به عنوان ستون نظامی «استراتژی دو ستونی» عبارت بودند از: 1- مرزهای طولانی ایران و شوروی؛ 2- عضویت ایران در «سنتو» که حلقه میانی پیمانهای دفاعی زنجیرهای غرب در اطراف شوروی بود؛ 3- موقعیت جغرافیایی ایران که بر سراسر سواحل شمالی خلیج فارس و تنگه هرمز تسلط داشت؛ 4- جمعیت زیاد ایران نسبت به سایر کشورهای منطقه (به طوری که از 55 میلیون جمعیت منطقه حدود 35 میلیون نفر در ایران بودند)؛ 5- رژیم شاه تنها متحد مورد اعتماد اسرائیل در منطقه بود؛ 6- خصوصیات شخصی بلند پروازانه محمدرضا شاه. بدین ترتیب، «نیکسون» تسلیح بدون محدودیت ایران را اعلام کرد. سپس افزایش بهای بین المللی نفت، که به دنبال بستن شیرهای نفت از سوی اعراب در جنگ 1973 اعراب و اسرائیل رخ داد، دست شاه را برای خرید تسلیحات لازم باز گذارد. بدین گونه تا اواسط دهه 1350 شمسی، ایران به بزرگترین خریدار اسلحه آمریکایی، از جمله هواپیماهای پیشرفته، تبدیل شد. مخارج نظامی ایران از 241 میلیون دلار در سال 1946 به 3680 میلیون دلار در سال 1974 رسید و در سالهای بعد به مراتب افزایش یافت. در حالی که در دهه 1340 شمسی ایران یکی از حلقههای زنجیرة دفاعی آمریکا بود، که باید از آن مواظبت میکرد تا از دست نرود، در دهة1350 به گونهای تقویت شد که بتواند به جای حضور مستقیم آمریکا، منافع منطقهای این کشور را تأمین کند. مهمترین آزمایش محمدرضا شاه در ایفای نقش ژاندارمی آمریکا در منطقه، سرکوب شورشیان ظفار در عمان بود. به علاوه شاه به نیابت از آمریکا به تعدادی دیگر از دولت ها در خاورمیانه، شمال آفریقا و جنوب شبه جزیره عربستان کمک میکرد؛ از جمله کمک به اردن، اتیوپی، سومالی و سلطنت طلبان یمن شمالی. 5. کارتر «جیمی کارتر» از حزب دموکرات آخرین رئیس جمهور آمریکا تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی بود. «کارتر» برای ایجاد چهرهای مثبت از آمریکا و زدودن آثار مداخلات این کشور در جهان و تقویت و ایجاد ثبات در کشورهای وابسته به آمریکا به ایده «حقوق بشر» پا به میدان گذاشت؛ البته به گفته «نیکی کدی»، آمریکا در زمان او هیچ گاه به طور جدی تهدید نکرد که اگر محمدرضا شاه حقوق بشر را رعایت نکند تنبیه یا تحریم تسلیحاتی و غیره خواهد شد؛ هر چند شاه تا حدی ترسیده و به صورت کنترل شده و گزینشی گامهای در ایجاد فضای باز داشت. در زمان کارتر قراردادهای جدیدی در زمینة خریدهای تسلیحاتی بین ایران و آمریکا امضا شد. کارتر نیز همانند رؤسای جمهور پیشین به اهمیت ایران تأکید میکرد. وی در دیماه 1356 در سفر به تهران، ایران را «جزیره ثبات در یکی از پر آشوبترین نقاط دنیا» خواند و گفت در مسائل مربوط به امنیت نظامی، دیدگاههای ما با هیچ کشوری به اندازه ایران نزدیک نیست. در زمان وقوع انقلاب اسلامی هر دو گروه کاخ سفید ـ یعنی گروه «سایروس ونس» وزیر خارجه که سیاستهای ملایم را تجویز میکرد و گروه «برژينسکی» مشاور امنیت ملی کارتر که ایستادگی و برخورد قاطع با انقلابیون را تأکید میکرد ـ برمنافع ملی و امنیتی آمریکا نظر داشتند و توصیههای خود را با هدف حفظ ایران در دستان آمریکا ارائه میدادند. آمریکا به دلایل متعدد نتوانست از پیروزی انقلاب اسلامی جلوگیری کند. تحلیلگران علت شکست آمریکا را ضعف اطلاعاتی سیا دربارة ایران، درگیری آمریکا در مسأله، «کمپ دیوید» سیاست حقوق بشر کارتر و غیره دانستهاند؛ اما به نظر نگارنده مهمترین عامل شکست آمریکا را باید در نوع خاص انقلابی که در ایران رخ داده جستجو کرد. انقلابهایی که تا اواسط دهه 1970 اتفاق میافتادند همگی دارای ایدئولوژیهای ناسیونالیستی یا مارکسیستی و به قول «هانا آرنت» (در کتاب انقلاب) دنیوی بودند. آمریکاییها بر این عقیده بودند که ساواک میتواند همه مخالفان ناسیونالیست یا مارکسیست را جارو کند؛ اما ماهیت دینی انقلاب اسلامی و روشهای خاصی که در رهبری و سازماندهی آن به کار رفت باعث شد اکثریت قریب به اتفاق مردم وارد صحنه شده و با شرکت در اعتصابات و تظاهرات خیابانی به انقلاب سرعتی خیره کننده بخشند و هر گونه ابتکار عملی را از آمریکا سلب کنند. به گونهای که در پایان، آمریکا به میانهروها در دولت موقت دل خوش کرد، اما سقوط آنها نیز امید آمریکاییها را تبدیل به یأس کرد.