دكتر "سيد حسن امامي رضوي " معاون درمان و بهداشت وزارت بهداشت در دولت دهم، در 13 آبان 58 و اوايل شكلگيري «انقلاب دوم» جزو دانشجويان مسلمان پيرو خط امام بود.آنچه در پيش رو داريد خاطرات ايشان از تسخير لانه جاسوسي است : فارس: در ابتدا مقداري از خودتان برايمان بگوئيد . رضوي امامي: در خانواده ما فضاي مذهبي حاكم بود. پدربزرگم روحاني بودند و امام جمعه شهرمان خلخال. البته زماني كه من متولد شدم خانواده ساكن تهران شده بودند ولي اجدادمان در آن منطقه يا امام جمعه بودند يا جزو روحانيان بزرگ منطقه. پدرم قاضي و مادرم خانهدار و اهل مجالس قرآن و روضه بودند. در اصل خانوادهمان قبل از انقلاب مذهبي بودند. فارس: آيا در خانواده صحبتي از شاه و عملكردش ميشد؟ رضوي امامي: تا حدودي بله. من فرزند ششم خانوادهمان بودم و برادرها و خواهرهايم دانشجو بودند و به فضاي سياسي كشور آشنايي داشتيم ولي مجموعه خانوادهمان به عنوان افراد فعال سياسي نبودند. اما در جريان مسائل سياسي دانشگاه، وضعيت دانشگاه، وضعيت جامعه بوديم. از بعضي رخدادها مانند 15خرداد 42 يا حضرت امام در خانه صحبت مي شد. فضاي مذهبي دانشگاه در آن زمان بيشتر تحت تأثير دكتر شريعتي و فضاي جناح چپ هم بيشتر تحت تأثير چريكهاي فدايي و حزب توده بود. صحبت از امام هم بيشتر در خانوادههايي مطرح بود كه فعاليت سياسي مذهبي داشتند . در سال 57 دانشجوي سال اول شدم و در جريان مسائل سياسي روز قرار گرفتم ولي قبل از ورود به دانشگاه فضاي فكريام بيشتر فضاي درسي بود و در مدرسهاي درس خواندم كه زياد سياسي نبود . اين مدرسه از جمله مدارس خوب تهران بود، نام آن مدرسه "فرهنگي هدف " بود . به خاطر شغل پدرم كه قاضي بود درشهرهاي مختلف سكونت داشتيم. ايشان بعضا در شهرهاي مختلف يا دادستان بودند يا معاون دادستان. مثلا در اردبيل ، زنجان، تبريز و حتي مدتي هم در شهر رضا بوديم. سال اول و دوم دبستان را در شهر رضا به مدرسه ميرفتم و از سوم دبستان به تهران آمديم. فارس: آيا ميتوان گفت نام امام خميني را هم تا قبل از ورود به دانشگاه نشنيده بوديد؟ رضوي امامي: چرا نام حضرت امام را شنيده بودم اما به عنوان مرجع سياسي كه تبعيد شده . پدربزرگم كه يك روحاني بودند و روحانيهايي كه در استان آذربايجان بودند بيشتر با آقاي شريعتمداري ارتباط داشتند. يعني براي بحث مرجع تقليد هم بيشتربه سمت آقاي شريعتمداري مي رفتند تا حضرت امام . فارس: سال 56 آغاز تظاهراتهاي گسترده عليه شاه بود آيا شما در تظاهرات شركت ميكرديد؟ رضوي امامي: من مهر 56 وارد دانشگاه تهران شدم و چون زمينه مذهبي داشتم خيلي زود جذب بچههاي فعال مذهبي شدم. فضاي مذهبي دانشگاه آن زمان فضاي مخلوطي بود مثلا من دوستي داشتم به نام "احمد رحيمي " كه ايشان شهيد شدند، او يك آدمي بود كه در آن فضايي كه تفكر و كتب "دكتر شريعتي " در دانشگاه به صورت گسترده ميان نيروهاي مذهبي غالب بود ايشان طرفدار "شهيد مطهري " بود. كمتر كسي جرأت داشت در فضاي دانشگاه نامي از شهيد مطهري ببرد . ما از اين تيپ دوستان داشتيم و فضاي طرفداران حضرت امام كه غالب بودند. در آن زمان سازمان منافقين هم جزو تشكيلات بچه هاي مذهبي بودند. در دانشكده پزشكي دانشگاه تهران كتابخانه اسلامي بود كه هر دو گروه در آن حضور داشتند، هم منافقين و هم بچههايي كه به حضرت امام اعتقاد داشتند؛ هنوز صف ها جدا نشده بود. اولين مرتبهاي كه منافقين از تشكيلات بچههاي طرفدار امام جدا شدند اواخر فروردين و اوايل ارديبهشت ماه 58 بود. من خاطرم هست درگيريي در "سردشت " رخ داده بود كه تعدادي از نيروهاي انقلاب را در آنجا سر بريده بودند. بچههاي طرفدار حضرت امام آمدند درب كتابخانه را به عنوان اعتراض ببندند اما نيروهاي منافقين جلوي اين اقدام را گرفتند و مخالفت كردند كه از آنجا اين صفوف به تدريج جدا شد. البته قبل از آن هم من يادم هست در سال 57 زماني كه حضرت امام درقم حضور داشتند بچه هاي دانشكده پزشكي وقتي را هماهنگ كردند كه نزد حضرت امام رفتيم. حدود 40-30 نفر بوديم آن زمان طرفداران منافقين هم بودند كه آدمهاي مبارزي بودند و همچنين بچههايي كه طرفدار حضرت امام بودند. آنجا اينها شروع به صحبتهايي با حضرت امام كردند. حتي بگو و مگو در طرفداري از منافقين صورت گرفت كه حضرت امام خيلي قاطع جوابشان را دادند و گفتند اين ديدگاهي كه شما داريد اشتباه است كه به تدريج آنها از جريانات بچه مذهبي ها جدا شدند. سال 56 فضا يك فضاي شناخته شدهاي در دانشگاه بود. حضرت امام بسيار بيشتر از قبل مطرح شده بودند. اين سال شروع اوج گيري حركت انقلاب با شهادت حاج آقا مصطفي و آن مقالهاي كه در روزنامه اطلاعات عليه امام نوشته شده بود . رسما بچه هاي مذهبي در صحنه حضور پيدا كردند و دانشگاه راتعطيل كردند و حركتهاي بعدي كه ديگر ما در آن فضا حضور داشتيم . من هم به همراه بچه ها حضور فعال داشتم تا زمان انقلاب. فارس: با حضور در دانشگاه و سياسي شدن ذهنتان سير مطالعاتي شما چگونه شد؟ رضوي امامي: بيشترين كتابي كه در آن زمان بر آن متمركز مي شديم - چون بحث انقلاب بود- كتاب "حكومت اسلامي حضرت امام " بود. جزوه كوچكي بود كه همه گرايش پيدا ميكردند آن را مطالعه كنند، در كنار آن كتابهاي دكتر شريعتي بود كه بسيار مورد توجه بود. تا زمان قبل انقلاب كتاب هاي شهيد مطهري هم در جامعه بود ولي خيلي عموميت نداشت، همه آن رانمي خواندند. ما هم اگر كتاب هاي ايشان را پيدا ميكرديم حتما مطالعه مي كرديم. شهيد مطهري بعد از شهادت شان كتاب هايشان به صورت گسترده انتشار پيدا كرد . كتاب هايي از نويسندگاني مانند جلال الدين فارسي، محمدرضا حكيمي كه در مورد بحث هاي اعتقادي بود مطالعه مي كردم. اينها كتاب هاي بود كه آن موقع ميخوانديم واقعا تبديل به سير مطالعاتي شد و بعد هم شروع به خواندن عربي كرديم و با تعطيلي دانشگاه اين روند تشديد پيدا كرد. فارس: پيگيري اين سير مطالعاتي و شركت در اين مسائل حس دروني خودتان بود يا فضاي حاكم بر دانشگاه براي شما انگيزه شد؟ رضوي امامي: هر دوتايش تاثير داشت. سال 56 كه وارد دانشگاه شديم 200 دانشجوي آزاد پزشكي و 100 دانشجوي بورسيه ارتش وارد شد كه در بين دانشجويان بورسيه ارتش، دوستاني داشتيم كه فضاي فكري شان تفاوت داشت. در بين 200 دانشجو بچههاي سرسخت مذهبي و خيلي سياسي تنها 15-10 نفر بودند . بچه هاي مذهبي كه اهل نماز و مسجد باشد حدود 50-40 نفر بودند. بالاخره خودمان حس ميكرديم گرايشات دروني داريم كه به آن دوستان نزديك بود. زمينههاي فعاليت هاي ديگر هم بود، فضايي بود كه همه چيز در آن براي انتخاب مهيا بود كه خدا عنايت كرد ما بيشتر به اين طرف گرايش داشتيم و فضاي دوستان هم جذبمان كرد. فارس:در بين اساتيد افراد مذهبي، چهره هاي سياسي هم وجود داشت؟ رضوي امامي: بودند ولي خيلي نشان نميدادند. فضاي پزشكي خيلي سياسي نبود، بيشتر درسي بود. اساتيد اگر هم اعتقاداتي داشتند خيلي براي دانشجويان هدايت گر نبودند بيشتر خود دانشجويان مديريت ميكردند. فارس: 17 شهريور 57 كجا بوديد؟ رضوي امامي: نظام آموزشي كه آن موقع در دانشگاه ما وجود داشت نظام ثلثي بود. يعني 3 ثلثه سه ماه داشتيم. سال 57 را هم به همين صورت شروع شد و خيلي زودتر از ديگر دانشكده ها به سر كلاس مي رفتيم يعني 15 شهريور سال 57 دانشگاهمان باز شد. روز 16 شهريوربه ياد دارم كه مردم از قيطريه به سمت پايين حركت كردند. روز 17 شهريور من در تظاهرات نبودم اما روز شنبه 18 شهريور را كه به دانشگاه رفتم به ياد دارم كه به دليل كشتاري كه شده بود فضاي ملتهبي در دانشگاه حاكم بود. فارس: در مورد اين التهابي توضيح دهيد؟ رضوي امامي: در دانشگاه بچهها تجمعات اعتراضآميز داشتند كه به شعار هم تبديل شد. فضاي آن موقع فضايي بود كه گاهي اوقات رژيم گارد را وارد دانشگاه ميكرد. 18 شهريور دانشگاه رسما باز نشده بود و بيشتر دانشجويان پزشكي بودند. به همين دليل خيلي گارد وارد دانشگاه نشد ولي چند روز بعدش بچهها حركت اعتراضآميزي انجام دادند. در كتابخانه دانشكده پزشكي جمع شدند؛ آن موقع گارد كه به دانشگاه ميآمد اجازه نداشت به ساختمان دانشكده وارد شود، تنها مي توانست در محوطه بماند. در آن زمان حركتي كه بچهها داشتند اين بود كه بچههاي مذهبي موقعيتي را به وجود ميآوردند كه افراد غير مذهبي هم فشارهاي گارد را ببينند. در آن موقع موقعيتي پيش آمد كه بچهها در كتابخانه دانشكده زنداني شدند، جمع زيادي از دانشجويان مشغول مطالعه در كتابخانه بودند و بچهها موقعيتي به وجود آوردند كه آنها نتوانستند خارج شوند. گارد هم دانشكده پزشكي را محاصره كرد، بچهها هم از طبقه دوم شعار ميدادند. 3 - 2 ساعت اين جريان ادامه داشت تا اينكه به گارد اجازه دادند وارد ساختمان شدند. ما در كتابخانه بوديم كه متوجه شديم از در و ديوار گارديها وارد كتابخانه ميشوند و بچهها را كتك مي زدند و آنها را از كتابخانه بيرون مي كردند. فكر كنم اين حركت به دنبال 17 شهريور اتفاق افتاد. رسانه ها نميتوانستند به صورت واضح بنويسند چون تحت سيطره رژيم بودند. شايد 17 شهريور يك موقعيت بود كه مقداري تغييرات به سمت تند شدن رفت. آن زمان شريف امامي نخستوزير بود بعد از آن حادثه رژيم حس كرد بايد سختتر بگيرد كه ازهاري را به عنوان نخستوزير گذاشتند. روزنامههاي زمان ازهاري هم نميتوانستند واضح بنويسند بختيار كه آمد كمي آزادتر شد و ميتوانستند يك چيزهايي بنويسند. فارس: 12 بهمن 57 كجا بوديد؟ رضوي امامي:منزل يكي از خواهرهايم در خيابان انقلاب بودم. معمولا در تظاهراتهاي عمومي از جمله عاشورا، تاسوعا و ... به منزل ايشان ميآمدم تا راحت تر در تظاهرات شركت داشته باشم . آن روز هم ما آنجا بوديم فارس:از زمان ورود امام تا پيروزي انقلاب دانشگاه چگونه فضايي داشت؟ رضوي امامي: فكر كنم در سال 57 از مهرماه تا بهمن يك ماه هم دانشگاه نرفتيم يا دانشگاه تعطيل بود يا كلاسها تشكيل نميشد. خيابان مقابل دانشگاه و نردههاي دانشگاه محل چسباندن اطلاعيه و محل ملاقات مردم بود. از اواخر آذر و دي ماه آنجا را ممنوع كرده بودند. محل اطلاعيهها بيمارستان امام شده بود، ما براي كسب اطلاعات و هماهنگي به بيمارستان امام ميرفتيم. ديوارهاي ساختمان اصلي بيمارستان امام را اطلاعيههاي امام و عكسها را ميچسباندند محل تلاقي و ارتباط بچههاي دانشگاه هم تقريبا آنجا بود و آنجا همديگر را پيدا ميكردند. فارس: بين دوستان و رفقاي نزديكتان كسي بود كه در حوادث انقلاب شهيد شود؟ رضوي امامي:يكي از همكلاسيهايم به نام خانم عزت ملوك كاووسي بود كه مزارش در بيمارستان امام است. ايشان 21 بهمن در ميدان امام حسين(ع) شهيد شد، زماني كه با آمبولانس رفته بود مجروحان را منتقل كند تيري به ايشان اصابت كرده بود كه شهادت رسيده بود. بعد از حضرت امام اجازه گرفتند و درست در همانجايي كه هليكوپتر حضرت امام در بيمارستان به زمين نشسته بود برايش مزاري درست كردند. صبح 21 بهمن تظاهرات ها شروع شد. آن روز تنها روزي بود كه ازظهر حكومت نظامي اعلام شد. قبلا تنها شب ها حكومت نظامي بود و همه روي پشتبامها شعار ميدادند. روز 21 بهمن از ساعت 10 و 11 صبح رژيم حكومت نظامي اعلام كرد. آقاي منتظري و طالقاني اطلاعيه دادند كه مردم به خانههايشان بروند چون خيابان ها خطرناك است. اما حضرت امام اطلاعيه دادند كه به خيابانها بريزيد. انگار به حضرت امام الهام شده بود چون بعدا معلوم شد مقدمهاي بود كه ماموران به مدرسه رفاه بروند و ايشان را بازداشت كنند. آن زمان خانه پدريام در خيابان خرمشهر - خيابان كميل بود به خيابان آمديم، ديديم مردم در حال پخش اطلاعيه بودند . آن شب، شب خاصي بود. ما هم در خيابان بوديم همان اطراف منزل خودمان . بعد به طرف پادگان حر رفتيم. اولين پادگاني كه توسط مردم فتح شد پادگان نيروي هوايي بود بعد به پادگان حر هم رسيد. فكر كنم در نيمههاي شب بود كه اعلاميه آقاي قرهباغي پخش شد كه طي آن ارتش اعلام بيطرفي كرد. با پخش اين اطلاعيه به همه احساس آرامش دست داد كه ديگر مشكلات تمام شد. من آن موقع جوان 18 ساله بودم و آموزش نظامي هم نديده بودم ولي رفتم و در حد خودمان حضور داشتيم. فارس: مدت چند ماهي كه بين پيروزي انقلاب تا تسخير لانه جاسوسي مشغول به چه كاري بوديد؟ رضوي امامي: در اين فاصله در محل ، عضو كميته مسجد محله مان بودم. مثلا شبها در محل كشيك ميداديم. خاطرم هست يكي از شبهايي كه كشيك ميداديم شبي بود كه اعلام كردند ضد انقلاب رفته اند تا صدا و سيما را بگيرد. همه ميگفتند حركت كنيم و برويم كه راديو اعلام كرد اوضاع خوب است. ما هفتهاي 2-3 شب در كميته محله مان كشيك ميداديم ولي عمده فعاليتم در دانشگاه بود. يعني آن مقطع وارد بحث كتابخانه اسلامي شدم بعد كه بحث جدايي نيروهاي طرفدار حضرت امام از منافقين شد با بچههاي طرفدار حضرت امام تشكيل يك كانون فعاليتهاي اسلامي را داديم. آن زمان انجمن اسلامي نبود، من هم عضو شوراي مركزي كانون فعاليتهاي اسلامي در دانشكده پزشكي دانشكده تهران بودم . اين كانون با انجمن اسلامي دانشجويان هماهنگ بود. اوايل با منافقين يكي بود بعد كه جدا شد آنها شدند « انجمن دانشجويان مسلمان » و بچههاي طرفدار حضرت امام شدند « انجمن اسلامي دانشجويان » . ابتدا نام دانشكده پزشكي، كانون فعاليت اسلامي بود سال 59 نامش تغيير كرد و شد " انجمن اسلامي دانشجويان ". فارس:چه افرادي در آن حلقه حضور داشتند؟ رضوي امامي: محمدرضا خاتمي ، علي بيطرف، "حبيب برادران توكلي " كه شهيد شد. ايشان هم در جريان لانه بود منتهي سال 59 اوايل جنگ مفقودالاثر شد. رضا بلوكي كه الان چشم پزشك است او هم در لانه آمد، مجتبي سالاري و من كه مهرههاي اصلي اينها بودند. فارس: بيشتر فعاليتهاي كانون چه بود؟ رضوي امامي: فعاليتهاي كانون خيلي سياسي بود. فعاليتهاي فرهنگي هم داشتيم ولي عمدتا فعاليتها سياسي بود. تقريبا اوايل انقلاب قبل از تشكيل جهاد دانشگاهي، اداره دانشگاه با بچههاي مسلمان بود. مثلا سلف سرويس ادارهاش با بچههاي مسلمان بود. نمونهاش آقاي دكتر "حسن اعتمادزاده " كه به او "حسن سلف " ميگفتند، اداره سلف سرويس با او بود. كارهايي كه الان پيمانكار انجام ميدهد با بچههاي دانشجو بود. كميته امداد تشكيل داده بوديم كه مسئولش دكتر صداقت بود . الان ايشان رئيس انجمن راديولوژي است. او گروههاي پزشكي تشكيل ميداد و به مناطق محروم ميرفت. اداره كتابخانه اسلامي يكي ديگر از فعاليتهايي بود كه بچهها انجام ميدادند . برنامههاي فرهنگي زياد بود. برنامههاي قرآني، سير مطالعاتي بود و من بيشتر نقش يك آدم دائمي را در انجمن اسلامي داشتم. يعني هر وقت بيكار بودم در انجمن مي نشستو و كار مالي و اداري را انجام ميدادم و در كارهاي فرهنگي هم كمك ميكردم. فارس: رابطي هم با مركز انجمن اسلامي داشتيد؟ رضوي امامي: بله، يكي از رابطهاي عمده علي بيطرف بود. نماينده دانشكده فني هم در جلسات حضور داشت بود. محوريت بچههاي دانشگاه تهران بيشتر فني بود. هنوز شوراي مركزي به آن عنوان نداشتيم. شوراي مركزي انجمن اسلامي دانشگاه عمدتا در جريان كار تصرف لانه جاسوسي شكل گرفت. يعني اوايل سال 59 . من نماينده دانشكده خودمان در آن جلسات بودم. يكي ديگر از آقايان "عزيز جعفري " بود كه الان فرمانده سپاه هستند. ايشان نماينده دانشكده هنر بود كه در لانه حضور نداشت. بچههايي كه عضو انجمن اسلامي بودند كمتر در لانه حضور داشتند. مثلا دكتر الهام و همسرش خانم رجبي نماينده دانشكده حقوق بودند . بچههايي كه از لانه بودند من و دكتر خدمت بوديم، بقيه زياد در لانه نبودند. فارس: در مورد نحوه هماهنگي براي تسخير لانه جاسوسي توضيح بفرمائيد؟ رضوي امامي: 2 روز قبل از روز موعد من در جريان چنين كاري قرار گرفتم. جلسهاي در سرسراي دانشكده پزشكي كه الان به تالار شهدا معروف است تشكيل شد. حبيب بيطرف آمد و 4- 5 نفر از ما را جمع كرد و ماجرا را بيان كرد كه قرار است حركتي شود. افراد خاصي هم در جمع بودند و شناخته شده بودند همان افرادي كه نام بردم با يكي دو نفر ديگر بودند مثلا علي سبحاني بود كه بعدا با خواهر دكتر سالاريفر ازدواج كرد كه خواهرش هم عضو اين گروه بود و از بچههاي فعال بود. خانم دكتر قاضيزاده بود كه الان متخصص زنان است، ايشان در لانه نماند همان روز اول آمد. از دانشكده پزشكي حدود 10 نفر انتخاب شدند. صحبت شد و گفتند فردا ميخواهيم برويم مقابل سفارت آمريكا حركت اعتراضآميز انجام دهيم و تنها در همين حد بود. گفتند فردا صبح ساعت 6 بياييد يك هماهنگي داريم. فردا صبح در ضلع شمال غربي ميدان انقلاب كه الان ساختمان جهاد است جمع شديم؛ مدتها آنجا انجمن اسلامي دانشجويان بود. خلاصه آنجا جمع شديم و گفته شد ما وارد سفارت ميشويم، چند ساعتي آنجا تحصن ميكنيم براي اعتراض به رفتن شاه به آمريكا و ملاقات آقاي بازرگان با برژينسكي (در الجزاير) . قرار شد در يك كوچه بعد از خيابان بهار جمع شويم. فارس:سخنران جلسه چه كسي بود؟ رضوي امامي: شايد بيطرف بود دقيقا خاطرم نيست. فارس:چقدر جمعيت در ساختمان جمع شده بود؟ رضوي امامي:از همه دانشكدهها بودند حدود 70،80 نفر بوديم. فارس:آيا شعار داديد؟ رضوي امامي: خير، قرارمان اين بود آنجا جمع شويم و شعار ندهيم. از آنجا هم كه به سمت سفارت آمريكا حركت ميكنيم خيلي شعار ندهيم تا جلب توجه نكنيم. كمي به سمت سفارت بياييم و بايستيم و كمي شعار بدهيم. قرار شد قيچيهاي سيمبري را خانمها در زير چادرشان پنهان كنند كه زنجير درب اصلي را ببريم و بعد داخل شويم. بچهها زنجير هم آورده بودند كه بعد از ورود به لانه جاسوسي درب را از پشت ببندند تا كسي غير از خودمان نتواند وارد آنجا شود. يك سري بازوبند هم آماده كرده بودند كه بچهها ببندند به بازوهايشان تا مشخص باشند و آدم غريبه بين ما نيايد. ولي من خاطرم هست چند نفر غريبه هم بين بچهها آمدند. فارس: وقتي ميخواستيد وارد ساختمان شويد نگهبانها ممانعت نكردند؟ رضوي امامي: بله، آنجا جمع شديم حركت كرديم و جلو آمديم. كمي هم استرس داشتيم. رسيديم آنجا گوشه ديوار بيرون سفارت يك ريوي ارتش ايستاده بود شايد هم شهرباني بود. بچهها كمي نگران شدند يكي دو نفر از بچهها به سمتش رفتند ولي ماشين ايستاده بود و جلو نيامد. بچهها آماده بودند كه داخل شوند . چند وقت قبل هم نيروهاي چپي و چريكهاي فدائي خلق وارد سفارت شده بودند. ما جلو رفتيم بچهها شروع به چيدن سيمها كردند مقداري طول كشيد. اگر فيلمها و عكسهاي آن موقع را ديده باشيد در حين اينكه تعدادي سيمها را ميچيدند، چند نفر از بچهها از نرده درب سفارت بالا رفتند كه من هم شروع كردم از نرده بالا رفتن كه همان موقع درب باز شد و داخل شديم. مقابل درب ، نگهبان نبود. روبرويمان كه 50 متر آن طرفتر ساختمان بود نيروهاي شهرباني ايستاده بودند. نيروهاي محافظ خود سفارت نبودند چند تا نيروي شهرباني بود كه جلو آمدند اما مسلح نبودند. يك نفر از بچههاي ما مسلح بود و كلت داشت، فكر كنم علي زحمتكش بود. نيروهاي شهرباني آمدند و جلوي ما را گرفتند و گفتند چه كار ميكنيد. به آنها گفتم شما دخالت نكنيد ما ميخواهيم تحصن كنيم. آنها هم خيلي ممانعت نكردند. بچهها داخل شدند و درب را پشت سرشان بستند. حدود 200 نفر بوديم كه وارد شديم. عدهاي هم قرار شد بيرون سفارت باشند كه تداركات و اطلاعات را رد و بدل كنند. ساختمانها از قبل شناسايي شده بودند، بچهها تقسيم شدند ما جزو گروهي بوديم كه در ساختمان اصلي دور زديم كه بعدا به "ساختمان اسناد " معروف شد. بيشترين مقاومت را آن ساختمان انجام داد چون اسناد جاسوسي در آنجا بود و دربهاي فلزي بسيار محكم داشت. جاسوسان دربها را بسته بودند و داخل بودند. در داخل ساختمان گاز اشكآور و اسلحه داشتند. نيروهاي گارد سفارت كه آنجا را به طور كامل محافظت ميكردند، فكر كردند اين حركت هم مثل حركت چريكهاي فدايي است. منتظر بودند پليس بيايد ولي نيامد. نميدانم دليلش چه بود، هماهنگ شده بود يا نه. ما دور ساختمان حلقه زديم. گروههايي كه مامور ساختمانهاي ديگر بودند رفتند و آن ها را اشغال كردند مثلا خوابگاه، ساختمان ويزا، منزل سفير و ... . ما هم دور ساختمان ايستاده بوديم كمي هم باران ميآمد. در همين حين ديدم آقاي موسوي خوئيني ها به لانه آمد و در محوطه با بچهها صحبتي كرد و رفت . او در آن موقعيت نماند. بچهها دنبال روزنهاي ميگشتند كه داخل شوند تا اينكه يكي از مسئولين گارد حفاظت سفارت از زيرزميني كه درب نردهاي داشت از ساختمان بيرون آمد . شروع كرد با بچهها مذاكراتي انجام داد كه چه ميخواهيد و اينجا چه ميكنيد؟ بچهها پاسخ دادند ميخواهيم داخل ساختمان بياييم و تحصن كنيم. او گفت نميشود و به ساختمان برگشت. بچهها هم متوجه همان روزنه براي داخل شدن به ساختمان شدند. بچهها نردهها را با تكان كندند و داخل شدند. آمريكايي ها در راهروها گاز اشكآور زده بودند ولي بچهها وارد شدند و دربها را باز كردند . آن ساختمان هم اشغال شد. تعدادي از نيروهايشان ميخواستند مقاومت كنند ولي ظاهرا به آنها دستور داده بودند مقاومت نكنند. سفير هم نبود فرار كرده بود. بعد به داخل ساختمان رسيديم . طبقات اشغال شد به غير از يك محوطهاي كه سري بود، طبقه دوم ساختمان بود احساس كرديم از پشت ديواري صدا ميآيد. بچهها متوجه شدند يك درب مخفي آنجا وجود داشت . درب را باز كردند، سه يا چهار نفر آنجا بودند كه داشتند يك سري اسناد و كاغذ و فيلم را در دستگاه خردكن از بين مي بردند. خيلي از اسناد از بين رفت ولي يك سري كه رشته رشته شده بود بچهها آن را چسباندند. فارس: آيا در ذهن شما چنين سئوالي پيش نيامد كه ممكن است امام با اين حركت مخالف باشد ؟ رضوي امامي: آن زمان نظر امام براي ما خيلي مهم بود . نقل بچهها قبل از تسخيرلانه از آقاي موسوي خوئينيها اين بود كه امام مخالفت نخواهند كرد . فارس: در صورتي كه با حضرت امام صحبتي نشده بود؟ رضوي امامي: ما كه به عنوان نيروهاي پائين دست بوديم اطلاعي نداشتيم ولي نظر حضرت امام براي ما مهم بود كه امام مخالف اين موضوع نباشد . تا ساعت 14 كه اخبار ، نظر حضرت امام را اعلام كرد، ما هنوز نگران بوديم كه اين حركت درست است يا نه. ما نميدانستيم چند ساعت ميخواهيم آنجا تحصن كنيم ولي وقتي وارد شديم قضيه از چند ساعت گذشت و تبديل شد به اينكه ما آنجا را اشغال كرديم و چند نفر به گروگان گرفته شدند كه ما به خواستههايمان برسيم! فارس: آيا ترسي نداشتيد از اينكه پايتان را در كفش كشوري ميكنيد آن زمان براي خود ابرقدرتي بود؟ رضوي امامي: لحظهاي كه از درب لانه وارد شديم انتظار همه چيز را داشتيم . بالاخره آمريكا بود، قيافههاي آنها را از پشت ميديديم كه ماسك زده بودند و گاز اشكآور و اسلحه داشتند. احتمال آن را ميداديم كه به هر كاري دست بزنند ولي خدا قدرتي به ما داده بود كه دور ساختمان زنجيره انساني ايجاد كرده بوديم و اصلا ترسي حس نميكرديم. فارس: شما هدفتان تحصن بود اما در عكسها نشان ميدهد كه كارمندهاي سفارت با دست و چشم بسته از ساختمان بيرون ميآيند. از تحصن تا گروگانگيري و بازداشت كردن خيلي فاصله هست. چطوري به اين نتيجه رسيديد كه كارمندها را هم با چشم و دست بسته از ساختمان خارج كنيد؟ رضوي امامي: بحث اين بود كه يك سري كارمند خارجي و ايراني در آنجا بود كه بايد تكليف اينها مشخص ميشد يا بايد ميرفتند يا بايد مقاومت ميكردند . نميگذاشتند ما كاري انجام دهيم. در ساختمان اصلي كه وارد شديم بعد از آن به ساختمان سفير آمديم. فضا براي ما كه نيروهاي عملياتي بوديم اين بود كه مدتي بايد مراقب اينها باشيم تا كار تمام شود. پيام حضرت امام را ما از تلويزيون آنها شنيديم، من در ساختمان محل اقامت سفير بودم . آمريكايي ها روي صندليها ولو شده بودند. دست و چشمهايشان هم همه ابتدا بسته نبود . آنهايي كه بسته بود نيروهاي امنيتيشان بودند. بقيه چشم هايشان باز بود. شب اول در ساختمان سفير اوضاع خيلي به هم ريخته بود، ما در كنار آنها بوديم و اسلحه نداشتيم و مراقب آنها بوديم كه جايي نروند. اگر ميخواستند دستشويي بروند دستشان را ميگرفتيم و به دستشويي ميبرديم. شب اول به همين صورت گذشت تا فردايش هم من فكر نميكردم قضيه اين قدر طولاني شود. خاطرم هست ساعت 14 كه جريان تسخير لانه جاسوسي از اخبار اعلام شد، ساعت 15 يا 16 با منزل تماس گرفتم و گفتم شب نميآيم. تا تماس گرفتم پدرم گوشي را برداشت از لحن صدايم كه خندهاي در آن بود متوجه شد و قبل از حرف زدن گفت: فهميدم كجا هستي. اخبار را شنيده بود و از شر و شور من هم باخبر بود. من فكر ميكردم دو يا سه شب آنجا هستيم و جريان تمام ميشود و ميرويم. وسط هاي روز سيزده آبان بود كه نيروهاي منافقين هم مقابل سفارت ريختند و اعلام كردند ما هم هستيم. اگر تاريخ آنجا را مرور كرده باشيد گروههاي زيادي آمدند به خصوص اينها تا 10، 12 شب گروه آنها دور سفارت ميآمد و در حمايت از حركت رژه ميرفت. حضرت امام دراين سير تاريخي تدبير كردند، اگر بازرگان را به عنوان نخست وزير نميگذاشتند هميشه اين بهانه بود و مي گفتند نيروهاي مذهبي خيلي تند عمل كردند . امام فرصت دادند تا نيروهايي مثل بازرگان و نهضت آزادي خود را نشان دهند. به همين دليل مردم بغض فروخفتهاي داشتند، مثل بحث بنيصدر كه شهيد بهشتي و شهيد باهنر و آقاي خامنهاي خيلي حق داشتند. صحنهاي در مجلس نشان ميدهد كه آقا ميفرمايد اگر قرار باشد حرفي گفته شود ما خيلي حرف ها براي گفتن داريم. ما مانده بوديم كه حرفهايي كه حضرت امام ميگويند چيست و ملاقات بازرگان به برژينسكي چيست؟! كه ميخواهد اوضاع را طوري كند كه دوباره به قبل از انقلاب برگرديم. وقتي اين حركت شد مردم منفجر شدند و منتظر بودند اتفاقي بيفتد و دولت موقت كنار برود. اصل محور بحث هم امريكا بود، شاه از ايران رفته بود ولي حركتهاي آمريكا ادامه داشت. چه بسا اگر اين اتفاق نميافتاد 28 مرداد ديگري تكرار ميشد و يا شاه برميگشت يا يك كسي مثل شاه . اين اقدام بود كه انقلاب را بيمه كرد و آمريكا را از ايران كاملا نااميد كرد. با اطلاعاتي كه من الان دارم اگر به آن روز برگردم باز هم اين اقدام را انجام ميدهم به دليل اينكه آن افرادي كه آنجا بودند با نيت آنجا نشسته بود كار سفارت نميكردند. سفارت آمريكا كاملا يك كانون هدايت شاه و نيروهاي طرفدار او و امپرياليسم بود . فارس: مسئول عمليات حمله به ساختمان اصلي را چه كسي به عهده داشت؟ رضوي امامي: فكر كنم علي زحمتكش بود. فارس : شما تا پايان ماجرا در سفارت بوديد؟ رضوي امامي: من جزو آخرين نفراتي بودم كه از ساختمان بيرون آمدم و تا آخرين روز در آنجا حضور داشتم. البته ما يك كمي هم بيشتر مانديم چون ساختمان بعد از اينكه گروگانها آزاد شدند دست تعدادي از بچههاي لانه بود و بعد به سپاه تحويل داده شد، من تا فروردين سال 1360 آنجا بودم. ما تا يك زمان مشخصي كار عمليات انجام ميداديم بعد كه گروگانها آزاد شدند يك بهداري آنجا بود، ما كه دانشجوي پزشكي بوديم به آن بهداري رفته بوديم و داروها را تجويزميكرديم و تقسيم ميكرديم. گاهي كار پانسمان هم انجام ميداديم. در قسمت عمليات، مسئوليت نداشتم وتنها نيروي عملياتي بودم كه يك مدت حفاظت گروگانها را برعهده داشتيم تا قضيه حمله طبس كه پيش آمد، تعدادي از آنها را به بيرون از ساختمان منتقل كرديم و به مكان ديگري رفتيم. فارس: خبر حمله به طبس را چگونه شنيديد؟ رضوي امامي:من در نماز جمعه بودم . اواسط نمازجمعه بلندگو اعلام كرد كه چنين اتفاقي افتاده و آمريكا شكست خورده و هواپيما هاي آنها سقوط كرده اند. فارس: از آن گروگانهايي كه آنجا بود اسم شخص خاصي هست كه نام ببريد؟ آيا با اينها ارتباط برقرار كرديد؟ رضوي امامي: اكثريت آنها فارسي بلد بودند به همين دليل به راحتي ارتباط برقرار مي كرديم . آن چند روزي كه در ساختمان اصلي بوديم حدود 10 نفر گروگان در اختيار ما بود. تعداد دانشجويان حدود 15 الي 20 نفر بود كه آنجا كشيك ميدادند. آنجا به ما اسلحه داده شد وحتي در آن دوران آموزش نظامي ديديم، كار با اسلحه و كلت را آموختيم. آموزش بچه هاي لانه در اختيار نيروهاي تكاور بود. هميشه سه نفر از دانشجو ها در حال نگهباني و نگهداري آمريكايي ها بودند. به همين دليل خود به خود بين آنها و دانشجويان ارتباط برقرار مي شد. به مرور زمان ما با آنها آشنا شديم و كمي با هم صحبت ميكرديم. البته نه آنها اجازه داشتند با ما صحبت كنند و نه ما خيلي اجازه داشتيم با آنها صحبت كنيم ولي تا حدودي شخصيتهايشان به دست مان آمده بود. فارس: چه شخصيتهايي داشتند؟ رضوي امامي: شخصيتها با هم متفاوت بود يك سري گروه گاردشان بودند كه شخصيتهاي نظامي و خشكي داشتند. يك سري شخصيتهاي ضعيفي بودند كه يكي از آنها خودكشي كرد. يادم هست كه خود من او را به بيمارستان بردم. او دچار افسردگي شده بود. چون اينها كه اقدام به فرار ميكردند بچهها آنها را به انفرادي منتقل ميكردند. يكي از آنها اقدام به فرار كرده بود كه بچهها او را به انفرادي بردند. او هم در سلول اقدام به خود كشي كرده بود. خدا رحمت كند "رحمان دادمان " را، ايشان آن زمان يكي از فرماندهان بخش عمليات بود. من را صدا زد و گفت بيا اين آمريكايي خودكشي كرده، او را به بيمارستان ببر . شخصيت پيچيده هم در بين آنها زياد بود مثلا "باري روزن " آدم خيلي مارمولكي بود از چهرهاش مشخص بود . او بعدها با عباس عبدي پور ملاقات داشت. فارس: بهترين خاطرهاي كه از آن مدت داريد چيست؟ رضوي امامي: شايد بهترين خاطره من فضايي است كه بر لانه جاسوسي بين بچه ها حاكم بود. در آن سال ها حجاب هنوزاجباري نشده و بعضا افراد بدون حجاب در خيابان تردد مي كردند. ما كه تفكر مذهبي داشتيم فضاي بيرون برايمان آزار دهنده بود اما درون لانه فضا مذهبي بود. فضاي دعا، نماز جماعت و سخنراني و... سخنراني هاي آقاي حائري شيرازي و سلسله جلسات تفسير قرآن از جمله خاطراتي است كه هيچ گاه از ذهنم بيرون نمي رود. خانمهايي كه آنجا بودند همه با حجاب بودند بهترين خاطرهام فضاي آنجا بود . وقتي از لانه بيرون ميآمدم احساس سختي ميكردم . يكي دو ساعت كه اجازه ميگرفتم براي سر زدن به خانواده بيرون بيايم خيلي ناراحت ميشدم. از فضاي بيرون آنجا خاطرات تلخ و شيرين زياد داشتم. اينكه در آن فضاي معنوي و با آن دوستان بودم بهترين خاطره من است، گاهي هم با فرار گروگانها اتفاقات جالبي رخ مي داد. فارس: چند مرتبه اين فرارها اتفاق افتاد؟ رضوي امامي: من دو مورد از آنها را يادم است، البته فرار موفقي وجود نداشت. يك بار گروگاني ملحفهها را به هم گره زده بود و از پنجره طبقه بالاي يكي از ساختمان ها به پايين آمده بود و قصد داشت از طريق حياط فرار كند. آن لحظه من داخل ساختمان سفير بودم كه صداي شليك گلوله اي را شنيدم و با هراس به بيرون آمدم. يكي از خانمها به نام "نور محمدي " متوجه اين فراري شده بود و به او ايست داده بود ولي او حرف گوش نكرده بود آن خانم هم يك تير هوايي شليك كرده بود. گروگان فراري هم از ترسش داخل يك بشكه رفته بود و پنهان شده بود كه بچهها او را پيدا كردند. فارس: شما جزو نيروهاي عملياتي لانه بوديد با شهيد عباس وراميني و شهيد محسن وزوايي سر و كار داشتيد مي خواهم مقداري در مورد فضاي آموزش نظامي صحبت كنيد. رضوي امامي: عباس وراميني يك آدم ويژهاي بود .او يك بچه بسيار فعال و پر انرژي بود كه در فضاي عملياتي قرار داشت، فرمانده بخش عمليات علي زحمتش بود اما فضاي آموزشي در دست عباس بود. او بسيار آرام با روحيه و بگو بخندي بود اما در عين حال خيلي هم جدي بود. بعدها كه گاهي به جبهه ميرفتيم او را ميديديم. سال ها بعد از جريان لانه ما در خوابگاهي در خيابان سميه سكونت داشتيم، بچههاي متاهل دانشگاه تهران آنجا بودند. يك روز كه مقابل خوابگاه داشتم رد مي شدم، ديدم عباس با يك ماشين سپاه مقداري جلوتر از ساختمان است. ماشينش خراب شده بود. رفتم جلو با او سلام عليك كردم، پسرش هم در ماشين بود خيلي با احوال پرسي گرمي كرديم اما بعد از چند هفته خبر شهادتش را شنيدم. شهيد محسن وزوايي هم تيپ خاصي داشت. خودش نيروي عمليات بود، خودش هم كشيك ميداد. آدم بسيار فكوري بود و خيلي راحت حرفها را قبول نميكرد و خيلي با بچهها بحث ميكرد. ولي عباس وراميني خيلي آدم عملياتي و راحتي بود و به همه زود ارتباط برقرار ميكرد. فارس: من شنيده ام كه همسر شما هم در لانه جاسوسي حضور داشته اند. آشنايي شما با ايشان در لانه بود؟ رضوي امامي: ازدواج ما بعدها رخ داد. همسر من (خانم دكتر نفسيه اسماعيلي متخصص پوست ) تازه در سال 58 وارد دانشگاه شده بود. او از آن نيروهايي نبود كه از ابتدا وارد جريان تسخير لانه شده باشد. ما دانشجويان تازه وارد را نميشناختيم آنها هم شناختي روي ما نداشتند. حتي ورودي هاي سال 57 هم زياد جزو نيروهاي اوليه نبودند مثلا علي شكوري ورودي 57 بود ولي به لانه نيامد. ولي "نوروزي نژاد " يكي از دوستان نزديك مرحوم "قيصر امين پور " بود كه با هم به لانه آمدند . قيصر اوايل در لانه بود ولي بعدا از آنجارفت. بچههاي 57 تعدادشان كم بود . ورودي 58 هم ابتدا نيامدند بعد كه قرار شد يك سري نيرو براي عمليات اضافه كنند آنها نيز وارد جريان شدند. همسرم در آذر ماه يا دي ماه به لانه آمد . آشنايي ما بيشتر به بعد از لانه برمي گردد. بعد از انقلاب فرهنگي كه دانشگاه ها تعطيل شد، دانشجويان در انجمن اسلامي رفت و آمد داشتند. من به عنوان نماينده دانشكده مان نيز در آنجا حضور داشتم. همسرم نيز با اينكه اهل شهرستان بود در تهران مانده بود و به انجمن اسلامي دانشجويان ميآمد. آشنايي ما با ايشان در همان انجمن بوجودآمد. فارس: خاطره اختصاصي از خودتان در جريان تسخير لانه داريد؟ رضوي امامي: يكي از خاطرات شيرينم روزي است كه حاج احمد آقا را در لانه ديدم. با ديدن ايشان احساس خوبي به من دست داد. روزي كه قضيه طبس اتفاق افتاد جنازههاي سوخته شده را هم به لانه جاسوسي آوردند. همان روز حاج احمد آقا براي بازديد به آنجا آمده بودند. خيلي خودماني و راحت روي چمنهاي كنار ساختمان سفير با ايشان نشستيم. نيم ساعتي ايشان برايمان صحبت كرد. خيلي از برخورد با ايشان لذت بردم. بعدها يكي از آرزوهايم اين بود خطبه عقد ازدواجم را حضرت امام قرائت كنند كه اين نيز تحقق پيدا كرد . من وهمسرم نزد امام رفتيم و خطبه عقد را ايشان جاري كردند . فارس: در آن ديدار براي قرائت عقدتان حضرت امام شما را نصيحت هم كردند؟ رضوي امامي: حضرت امام يك مورد را به همه زوج ها ميگفتند و آن اينكه با هم سازش داشته باشيد. وقتي اين حرف را به من زدند من اولش احساس كردم اين چه حرفي بود كه حضرت امام به من زد. اول خرداد سال 90 سي امين سال ازدواج ماست. هر گاه مشكلي در زندگي در اين مدت پيش مي آمد جمله حضرت امام به ياد مان مي آمد كه مثل يك آبي روي آتش بود و با همسرم مرورش ميكرديم. ميديدم كه چقدر نصيحت ايشان كار ساز است. فارس: مطلبي در مورد تسخير لانه وجود دارد كه من فراموش كردم از شما بپرسم؟ رضوي امامي: فضاي ذهني شما خيلي فضاي تحليلي نبود. شايد هم اين درست باشد، منتهي وقتي من مرور ميكنم 444 روز از زندگي ام در لانه بود. فكر ميكنم اين 444 روز را ميشده طور ديگري زندگي كنم. اين برهه را جزو افتخار آميز ترين برهههاي زندگيام ميدانم. آن زمان تا حدودي جنگ شروع شده بود و عدهاي رفته بودند و شهيد شدند. ما هم در حد خودمان بيشتر كارهاي پزشكي و امدادگري انجام مي داديم. چون دانشجو پزشكي بودم. زمان جنگ هم برايم خيلي افتخار آميز است. وقتي مقايسه ميكنم با كساني كه از آن حركت پشيمان شدهاند فكر ميكنم چرا بايد اين اتفاق بيفتد. من اگر باز هم به آن زمان برگردم فكر ميكنم آن حركت واقعا حركت درستي بود و واقعا در دوران انقلاب تعيين كننده بود. نقش امام و پارامترهايي كه آن را تاثير گذار كرد. اگر كسي الان بخواهد اين حركت را يك حركت نادرست و يا انحرافي براي نسل جوان ما جلوه دهد به نظر من به انقلاب جفا ميكند چون اگر آن حركت نبود شفاف و واضح بود كه موجي كه وجود داشت ممكن بود انقلاب را به انحراف بكشاند و حضرت امام را اگر از انقلاب محو نكند خانه نشين كند. بالاخره تجربه 28 مرداد ما تجربه كوچكي نبود. نقش آيت الله كاشاني و تجربه روحانيوني كه در زمان مشروطه بودند. شيخ فضل الله نوري و روحانيون ديگر كه بالاخره آنها هم مجاهد انقلابي بودند. هر نهضتي كه در كشور رخ داده بود بالاخره يك اتفاقاتي هم در آن بود . يك سري عوام و يا يك سري خواص اين حركتها را انجام داده بودند . من جمله حضرت آقا را در ذهن خودم مرور ميكنم هم به خيلي افراد در خيلي از تصميم گيريها ميگويم كه نقش خواص در بعضي از مقاطع تاريخ نقش تعيين كنندهاي است اين را در سخنراني هايشان براي بچههاي عاشورايي (عبرتهاي عاشورا) گفتند. نقش " شريح قاضي " در شهادت امام حسين (ع) كه بالاخره يك نفر ميتواند تاريخ را تغيير دهد و تصميم گيرياي خاص انجام دهد. اين موضوع هم از تصميمگيرهاي خاص بود كه به دل بچه ها افتاد و اين حركت را كردند. جهت درست پيش رفت، حضرت امام درست حمايت كردند، فضا به آن طرف رفت كه انقلاب حفظ شد اگر آن حركت نميشد انقلاب حفظ نميشد. در فتنه اخير ما هنوز ابعادش را نميدانيم من مطمئن هستم چند سال ديگر كه ابعاد بيشتر روشن شود نقش حضرت آقا در مقاطعي كه صحبتهايي كردند مثلا فرمايشات ايشان در نماز جمعهاي كه يك هفته بعد از انتخابات اتفاق افتاد نقش تعيين كننده اي داشت يا حركتي كه مردم در 9 دي انجام دادند يك حركت تعيين كننده بود . در بيمه شدن انقلاب اينها مسائلي است كه قابل گذشت نيست. كليت آن حركت يك حركت بيمه كننده انقلاب بود.