اين مناظره با موضوع «تسخير لانه جاسوسي؛ سرانجام دانشجويان پيرو خط امام» و با حضور صادق زيباكلام و حجتالاسلام و المسلمين رسايي در دانشگاه تربيت مدرس برگزار شد. به گزارش خبرنگار سياسي خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا)، حميدرسايي در ابتداي مناظره در بيان درخواستي از زيباكلام گفت : از آنجا كه دو طرفي كه درباره موضوعي صحبت ميكنند، بايد اشتراكي داشته باشند تا براساس آن بتوانند مواضع و ديدگاههاي خود را با آن محك بزنند من از آقاي زيباكلام ميخواهم كه بگويند مبناي فكريشان و آن نقطهاي كه بر آن پافشاري ميكنند، چيست؟ بايد مشخص شود كه اين مبنا قرآن است يا مواضع امام(ره) يا جايگاه قانون اساسي و ولايت فقيه و يا رضاشاه ؟ چراكه ايشان گاهي از رضاشاه دفاع كردهاند و گويا از بن لادن هم حمايت كردند، بالاخره آقاي زيباكلام بگويند كه محل اتكايشان كجاست تا من از همان جا بحث را شروع كنم. زيباكلام پاسخ داد: من واقعا دنبال فرصتي ميگشتم تا شما را ببينم. مسائل خطي، فكري و جناحي به كنار، ميخواستم از شما تشكر كنم، شما از معدود كساني هستيد كه من وقتي در سايتها و روزنامهها مطلبي مينويسم برايتان اس.ام.اس ميكنم، چون ميدانم كه شما به من و مطالب من بسيار علاقمند هستيد. رسايي در اين لحظه گفت: وسط دعوا نرخ تعيين ميكنيد؟ زيبا كلام ادامه داد: ميخواهم بدانم كه مبناي فكري آقاي رسايي چيست؟ آيا اين مبناي فكري قانون و مردمسالاري ديني است و نقش مردم در فرآيند تصميمگيري كشور برايشان مهم است؟ هر كس در قدرت است، براي او هورا ميكشيد و كف ميزنيد يا اينكه برايتان قدرت خيلي هم مهم نيست، بلكه اصول مهم است؟ اينكه شما به يك نقل قول و يا يك بند از جملهاي كه شخصي ميگويد استناد كنيد، قطعا كار علمي نيست. آنچه كه من در مورد رضاشاه گفتم و به آن اعتقاد دارم به عنوان شخصي است كه در تاريخ تحولات سياسي و اجتماعي ايران تعيين كننده بوده و خدمات زيادي به اين كشور كرده و معتقدم كشوري كه ما امروز به آن ميگوييم جمهوري اسلامي ايران مديون دو شخصيت تاريخي؛ آقامحمدخان و رضاشاه است! زيباكلام به آنچه «دستاورد خدمت رضاشاه» ميخواند اشاره كرد و در عين حال گفت: البته من در عين حال هميشه اين را گفتهام كه اگر در زمان رضاشاه ميبودم نه يك بار بلكه 40 تا 50 بار اعدام شده بودم. ولي مشكل آقاي رسايي و همفكرانشان اين است كه تاريخ را سياه سفيد ميبينند كه البته چنين ديدگاهي به خاطر عقبماندگي علوم انساني در كشور ماست. شخصيتهاي تاريخي از نگاه عدهاي يا وطنپرست و خوب و يا سرسپرده و خائن بودند و در اين بين حد وسطي وجود نداشته است، در حالي كه اينگونه نگاه كردن خطاست. رسايي در اين هنگام گفت: آقاي زيباكلام من يك سوال از شما كردم. زيباكلام ادامه داد: من هم جواب شما را ميدهم. در مورد رضاشاه بايد گفت كه نميتوان دستاوردهايي را كه براي ما داشته است، را ناديده بگيريم! البته اين را هم قبول دارم كه در بحث توسعه سياسي در زمان حاكميت رضاشاه پس رفتيم؛ چراكه به هرترتيب آزادي انديشه،مطبوعات و انتخابات وجود نداشت، بلكه حاكميت مطلق، پليسي رضاشاهي حاكم بود. وي خطاب به رسايي گفت: شما يك عمر در حال گفتن اين موضوع هستيد كه رضاشاه خائن بود. اصلا بحث، بحث خدمت و خيانت نيست، بايد آرام آرام ياد بگيريم كه تاريخ محكمه قضاوت نيست، بلكه فهم تحولات و فهم كنشگران و انگيزههايي است كه در عرصه آن كنشهاي تاريخي داشتهاند. رسايي هم اظهار كرد: من باز تكرار ميكنم كه آقاي زيباكلام شما جواب سوال من را نداديد. شما بايد بگوييد كه مبنايتان كجاست؟ نقطهاي كه من با استناد به آن بگويم كه بحث مورد نظرم با آن تطبيق دارد يا نه؟ البته شما هم از من اين سوال را پرسيديد. من به شما پاسخ ميدهم؛ مبناي فكري بنده براساس برداشتهايي است كه از قرآن و سنت دارم ما يك سري اصول داريم كه جزو محكمات ماست يعني قابل برداشت و استناد نيستند. جايگاه ولي فقيه به عنوان يكي از اصول شيعه براي من پذيرفته شده است، همچنين قانون اساسي، قرآن و سنت نيز براي من اصول مهمي قلمداد ميشوند. در مورد بحث مردمسالاري نيز بايد بگويم زماني كه در دوره اصلاحات جرياني حاكم بود كه گاهي مردم را جاي خدا مينشاند، روشن بود مردم به يك نظام سياسي مشروعيت نميدهند، ولي مقبوليت ميدهند و وقتي مقبوليت نباشد يك نظام سياسي تحقق پيدا نميكند، ولي اينطور نيست كه نظامي كه مقبوليت داشت، مشروعيت هم داشته باشد .زماني هم كه بحث در مورد «مجلس در راس امور» و يا دولت مطرح بود من در يادداشتهايم بر اين نكته تاكيد كردم كه اهل بيت ما بالاترين جايگاه را داشتند، ولي مردم در راس امور بودند، چناچه در زمان امام علي(ع) اينطور بود، ولي به هر ترتيب مردم ما الحمدالله خواستشان خواست اسلام است. وي با اشاره به بحث اصلي اين نشست( مساله تسخير لانه جاسوي آمريكا )اظهاركرد: هماكنون وقتي ميخواهيم دانشجويان مسلمان پيرو خط امام آن روز را ارزيابي كنيم، بايد ملاك و معياري وجود داشته باشد. در مورد كساني كه لانه جاسوسي را تسخير كردند، اطلاعات درستي نداريم، چنانچه از بين تمام آن آدمها نهايتا 50 اسم را ميشناسيم. كه بعضي از اين ها همچون آقاي عبدي و اصغرزاده و كساني كه در اين طيف فكري بودند جزو پشيمانها قلمداد ميشوند. وي ادامه داد: ما طيفي از بچههاي دانشجويي پيرو خط امامي را داريم كه شهيد شدند و هيچ اطلاع خاصي از آنها نيست، يك عده هم،هماكنون در برابر آمريكا هستند و براي آنها بين سفارت آمريكا و مواضع آمريكا فرقي وجود ندارد، يك روز اين افراد از ديوار سفارت آمريكا بالا رفتند و امروز از ديوار مواضع آمريكا بالا ميروند. در حقيقت ما در جريان تسخير سفارت آمريكا چند دسته آدم داشتيم؛ يك عده جزو دانشجويان پيروي خط امام آبرودار بودند و يك عده هم از مواضعشان در آن زمان برگشتند و عذرخواهي كردند. مثلا آقاي عباس عبدي طي مصاحبهاي اظهار پشيماني كردند. رسايي همچنين گفت: وقتي مواضع اين دسته از افراد را نگاه ميكنيم و انگيزههايشان را مورد توجه قرار ميدهيم، ميبينيم كه آنها از اول يا نگاه محكمي نسبت به اين قضيه نداشتند و يا اينكه كارشان همواره با ترديد بود و بالاخره در گذر زمان تغيير كردند. بايد بپذيريم كه آدمها به هر ترتيب خسته ميشوند و عواملي چون سن و سال روي آنها تاثيرگذار است، وقتي سن انسان بالا ميرود غل و زنجيرها اطراف او ميآيند. همچنين بحث حفظ موقعيت و جايگاههاي شخصي كم كم باعث ميشود كه انسان دچار تغيير شود، چنانچه ميبينيم در دوره دفاع مقدس كساني بودند كه رشادت آفريدند، ولي امروز مواضعشان خلاف دفاع مقدس است. وي در پايان اين بخش از اظهارات خود دوباره بر اين نكته تاكيد كرد كه آقاي زيباكلام بايد مبناي خودشان را مشخص كنند. يك نكته ديگر را نيز بگويم و آن اينكه آقاي زيباكلام؛ اينكه ميگوييد تاريخ محكمه قضاوت نيست، بلكه محل فهم تحولات است يعني چه؟ شما استاد هستيد. وقتي كه شما ميفهميد بايد قضاوت كنيد مگر ميشود ما قضاوت نكنيم؟ درست است نبايد به تحريف تاريخ پرداخت، ولي وقتي ميگوييم تاريخ محل فهم كنشهاست، بالاخره انسان را به قضاوت ميرساند. اين نماينده مجلس با اشاره به اظهارات زيباكلام درباره رضاشاه نيز گفت: وقتي اينطور از رضاشاه دفاع ميكنيد، خود را با علامت سوال بزرگي مواجه ميسازيد. زيباكلام هم گفت: مقدم بر قضاوت تاريخي فهم تحولات است. شما بايد بفهميد عصر رضاشاه چه عصري بوده است، اگر درست فهميده شود، قضاوت دشوار خواهد شد؛ چراكه شما مجموعهاي از سياهيها و سفيديها را ميبينيد كه ذاتا قضاوت را دشوار ميكند و من معتقدم آنچه كه دراين راستا مغفول مانده به دليل عقبماندگي علوم انساني و عدم فهم صحيح تحولات سياسي و اجتماعي است. وي با مورد توجه قرار دادن تاكيدات رسايي مبني بر اينكه زيباكلام بايد مبناي فكرياش را به طور صريح عنوان كند، گفت: هر كس ميتواند نسبت به مخالفين خود نگاه كجانديشانه داشته باشد، من هم ميتوانم به آقاي رسايي بگويم درد شما طرفداري از حكومت و حاكميت است، منتهي شما پشت ولايت فقيه و قانون اساسي سنگر ميگيريد. ايشان به طور سليس دارند از من ميپرسند كه چرا تكليفتان را با ولايت فقيه روشن نميكنيد، من رسايي تكليفم روشن است. من به اين سوال اينطور پاسخ ميدهم كه آري. من ولايت فقيه را در چارچوب اصل 110 قانون اساسي ميپذيرم و تصميمات ايشان مطابق قانون اساسي در تخم چشمان من است. وي گفت: البته من در عين حال ميخواهم نسبت به آقاي رسايي منصف باشم واين موضوع را از روي حقهبازي نميگويم. اين استاد دانشگاه سپس روند تدوين قانون اساسي و اصل ولايت فقيه در اين قانون را مورد توجه قرار داد. رسايي در واكنش به اين اظهارات گفت: واقعا خدا را شكر ميكنيم كه اين محيطها و مباحثات فراهم شده؛ چراكه در قالب همين بحثها بصيرت ايجاد ميشود. وي اظهارات زيباكلام را تحريف قلمداد كرد و گفت: آقاي زيباكلام در بحث تحريف تاريخ حساسيت دارند، ولي من كه زندهام و اينجا نشستهام را نيتخواني ميكنند، علت اينكه من پرسيدم كه مبناي فكريتان چيست اين نبوده كه شما گوشهاي از رينگ بنشينيد . به كجاي عالم بر ميخورد، اگر شما ولايت فقيه را قبول نداشته باشيد. خيلي بزرگتر از شما اين بحث را قبول نداشتند هيچ اتفاقي نيفتاد. اينطور كه شما ميگوييد قانون اساسي را هم قبول نداريد. تحريف تاريخيتان در مورد ولي فقيه نيست، شايد به خاطر حس رضاشاه دوستيتان باشد.الحمدلله كه شما درون حاكميت نفوذ نكرديد و گوشهاي هستيد و نظرات خود را از بيرون ميگوييد. البته آقاي زيباكلام ديدگاههايي دارند كه قابل احترام است ولي اينكه ميگفتند، امام بحث ولي فقيه را مطرح نكرده تحريف تاريخي است؛ چراكه امام در نجف اصل ولي فقيه را مطرح كردند. در حافظه تاريخي ما اين امام(ره) بود كه كشور را نجات داد . در زماني كه رضاشاه حاكم بود ما نميتوانستيم يك دمپايي هم بسازيم، اما امروز در حال تسخير فضا هستيم كه البته اين مهم نيست، مهمتر از آن تسخير دلهاست كه به دست شما دانشجويان به دست آمده است. مهمتر از فضا و انرژي هسته اي همين تسخير دلهاست كه به بركت انقلاب اسلامي و امام(ره) شكل گرفت. اين نماينده مجلس شوراي اسلامي يادآور شد: در زمان تدوين قانون اساسي، نهضت آزادي به امام نامه نوشتند و به ديدار ايشان آمدند و اين موضوع را مطرح كردند كه اصل ولايت فقيه در قانون اساسي نباشد. امام پاسخ كوبندهاي به آنها داد و گفت شما نميفهميد ولايت فقيه يعني چه. در نظام ولي فقيه، فقيه بايد احكام خود را اجرا كند و نميتواند از اجراي حكمي كه خود داده سر باز زند، اما در نظامهاي ديكتاتوري فرد در اجراي احكام خود محكوم نيست. وي سپس به موضوع اين جلسه پرداخت و با تشريح دلايل تسخير سفارت آمريكا اظهار كرد: رفتن شاه به آمريكا، مذاكرات انجام شده از سوي بازرگان با آمريكا و در واقع وجود ارتباطاتي كه با آمريكا در آن زمان وجود داشت، باعث شد جمعي از دانشجويان به اين نتيجه برسند كه سفارت را اشغال كنند، در اين راستا به امام(ره) گزارشهايي دادند و حضرت امام نيز از اين اقدام به خوبي ياد كردهاند و از آن به عنوان يك انقلاب نام بردند. زيباكلام هم اظهار كرد: اي كاش آقاي رسايي بر اين نكته كه آدمها را به اين سرعت و به اين راحتي افشا و محكوم كنند، اصرار نميكردند .در آن زمان در سالهاي 58 ،59 و 60 به دليل فضاي بازي كه بعد از انقلاب وجود داشت مخالفين و موافقين در حمايت و مخالفت با اصل ولايت فقيه صحبت ميكردند و مطبوعات نيز اين صحبتها را منتشر مي كردند؛ بنابراين من ميخواهم از شما دانشجويان يك تقاضا و استدعا داشته باشم و آن اين است كه براي فهم خودتان نه به حرفهاي من گوش دهيد و نه به حرفهاي آقاي رسايي. روزنامههاي آن سالها كه در آرشيو كتابخانهها وجود دارد را بخوانيد و در واقع به تاريخ رجوع كنيد و ببنيد كساني كه در سالهاي 59 و 60 از ولايت فقيه دفاع كردهاند چه گفتند و آنهايي كه امروز از اين اصل دفاع ميكنند چه ميگويند؟من كه روحاني نيستم و درس دين نخواندم اي كاش آقاي رسايي و ديگران ميگفتند كه كدام يك از اين دو رويكرد و نگاه تعريف ولايت فقيه است.من و آقاي رسايي تاكنون در دو جلسه با هم صحبت كردهايم. من يقين دارم كه اگر قرار باشد جلسه سومي وجود داشته باشد آقاي رسايي دوباره ميپرسند مبناي فكري شما چيست؟ زيبا كلام خطاب به رسايي گفت: اينكه ميگوييد من فكر شما را ميتوانم بخوانم يا نه، بله. من ميتوانم ذهن شما را بخوانم. وي همچنين از اينكه در خصوص موضوع اين مناظره صحبت نكرده است عذرخواهي كرد و گفت: من مجبور شدم كه راجع به ولايت فقيه صحبت كنم، ايشان (رسايي ) پرسيدند من هم پاسخ دادم. در بحث و گفتوگو اينكه طرف شما چه كسي است مهم نيست به من اصلا مربوط نيست كه آقاي رسايي به چه كسي اعتقاد دارد و به من مربوط نيست كه از طرف مقابلم بپرسم كه مبناي فكري و اصول دين و فروع دين ،كدملي و شماره شناسنامهات را بگو من اين موضوع را از باب دكور نميگويم. وقتي كه بسيج دانشجويي اين دانشگاه از من پرسيد طرف مقابل چه كسي باشد من گفتم هر كسي به من چه مربوط است كه بسيج چه كسي را ميآورد، من ديدگاههاي خودم را ميگويم و شخص مقابلم هم ديدگاههاي خودش را مطرح ميكند و اين اصل اوليه يك مناظره است. به گزارش ايسنا در ادامه زيباكلام از رسايي پرسيد : شما چند سالتان بود كه تسخير لانه جاسوسي صورت گرفت؟ رسايي پاسخ داد: 7-8 سالم بود. زيباكلام ادامه داد: پس شما در آن زمان 7-8 سال داشتهايد و مسائل آن زمان را خواندهايد. علاقهمند به مسائل بودهايد و آن را خواندهايد و خودتان در جريان آن مسائل نبودهايد كه اينگونه صحبت ميكنيد. رسايي هم پرسيد: شما چند سالتان بود؟ زيباكلام پاسخ داد: حدود 30 سالم بود. رسايي هم گفت: شما كه در مورد قاجار صحبت ميكنيد آيا آن زمان بودهايد كه در مورد آن صحبت ميكنيد؟ آن را لمس كردهايد؟ اين شيوهاي كه شما مطرح ميكنيد درست نيست. ما در دانشگاه هستيم و در يك محيط علمي. بله، من در مورد مسائل لانه جاسوسي خواندهام و مطالعه كردهام .در صحبتهاي شما خيلي تناقض وجود دارد. ميگوييد به من چه كه فلاني چه اعتقادي دارد و خودتان گفتيد كه به دانشجويان گفتهايد هركس را ميخواهيد بگوييد بيايد، براي من مهم نيست كه چه كسي چه اعتقادي دارد. پس يعني شما فقط به دنبال تريبوني بوديد كه مطالبتان را بيان كنيد. وي خاطرنشان كرد: من از آن بابت ميگويم مباني شما چيست كه ميخواهم با شما صحبت كنم، بحث كنم تا مطلب مشخص شود. اين نماينده مجلس با بيان اينكه «در سال 59 عدهاي به دنبال اين بودند كه وليفقيه را به تسخير خود درآورند و در واقع مالك آن شوند و اهداف خود را دنبال كنند ولي نتوانستند به هدف خود برسند» گفت: شما بحث از تعريف ولايت فقيه كرديد. ولي فقيه مجموعهاي از شرايط است. بايد داراي تقوا باشد، عدالت داشته باشد، اجتهاد داشته باشد، تمايل به دنيا نداشته باشد، شجاع باشد، در واقع شاه سلطان حسين نباشد. همان رضا شاهي كه شما براي آن سينه ميزنيد، از انگليس ميترسيد و پسرش از آمريكا ميترسيد. ولي فقيه بايد شجاع باشد، قدرت اداره جامعه را داشته باشد و باتقوا باشد .وقتي ميگويم مبانيتان را مشخص كنيد براي اين است كه از شما ميپرسم كه آيا شما امام معصوم را قبول داريد يا نداريد. وقتي امام معصوم در غيبت هستند، تكليف ما چيست؟ چه چيزي ميتواند راهگشا باشد؟ در سال 59 بسياري از افراد در مورد ولي فقيه صحبت و نگاههاي خود را مطرح كردند. بسياري نيز از منظر امام(ره) در مورد ولي فقيه صحبت كردند. وي ادامه داد: ولي فقيه يعني اينكه در برابر عدهاي پشيمان و دنيازده كه آن زمان از ديوار سفارت بالا رفتند و بعد پشيمان ميشوند و ميروند با آمريكاييها قهوه ميخورند بايستد و بگويد شما حق نداريد اين كار را بكنيد. رسايي در بخش ديگري از سخنان خود گفت: در مجلس ششم كه انباشت آقايان اصلاحطلب بود آنها نامهاي به رهبري نوشتند و گفتند جام زهر را در ارتباط با آمريكا بنوش. آقاي زيباكلام نيز در همان زمان در مقالهاي در يكي از روزنامهها نوشتند كه مشكلات ما را رابطه با آمريكا حل ميكند و مذاكره با آمريكا تنها راه حل مشكلات است. چرا عدهاي دنبال مذاكره با آمريكا هستند و آمريكا نيز به دنبال مذاكره است؟ رهبري در آن موقع در ديدار با نمايندگان مجلس به آنها گفتند حد خواسته آمريكا كجاست؟ ميگويد هسته اي را ول كنيد، ما هسته اي را ول كنيم، چيز ديگري را ميچسبند و اين خواستهها ادامه دارد تا جايي كه شما تسليم شويد. وي افزود: آقاي ميرحسين قبل از انتخابات در دانشگاه مشهد گفت من به ولي فقيه اعتقاد دارم و معتقدم كه ولايت فقيه جلوي ديكتاتوري را ميگيرد. اين جمله را بايد با آب طلا گرفت. آنها بعد از انتخابات ميخواستند ديكتاتوري ايجاد كنند. وقتي كه انتخابات را زير سوال بردند، گفتند كه بياييد آرا را بشماريد. فرصت تمديد براي اعتراض و شمارش آرا. ولي آنها حاضر نشدند و اين موضوع را قبول نكردند. تاكيد شد كه بياييد آرا را بازشماري كنيم با حضور نمايندگانشان. چرا قبول نكردند؟ به همان دليل كه آقاي تاجزاده و خاتمي گفتند و گنجي نيز نوشت كه در انتخابات تقلب نشده است. ولي فقيه چيزي برخلاف عدالت و قانون نميخواهد. رسايي خطاب به زيباكلام گفت: شما ديروز صحبتي كرديد و گفتيد حركت دانشجويان در تسخير لانه جاسوسي احساسي بوده است و اينكه تحت تاثير جريان ماركسيسم اين كار را كردهاند. وي با خواندن يكي از بيانيههاي دانشجويان تسخيركننده لانه جاسوسي گفت: حركت دانشجويان يك حركت احساسي نبود، اما چه ميشود كه عدهاي از آنها پشيمان ميشوند و بعد ميروند با آمريكاييها قهوه ميخورند؟ و چه مي شود كه عدهاي از آنها در خطي كه آغاز كردهاند ميمانند و افتخار ميكنند. علت چيست؟ چه اتفاقي افتاده است؟ به گزارش ايسنا زيباكلام در ادامه گفت: آقاي رسايي جملهاي را از من نقل كردند از سال 78، در ارتباط با رابطه با آمريكا كه تحريف صد در صد است. رسايي هم گفت: من اين را از روزنامههاي آن زمان نقل كردم. زيباكلام يادآور شد: در سال 78 و 77 كه سياست خارجي دولت اصلاحات بر پايه تنشزدايي بود و اين يك سياست مشخص و رسمي بود، بحثي در آن زمان مطرح بود كه آيا تنشزدايي با آمريكا نيز ميشود يا نه؟ جناح راست اين را علم كرده بود و دائم توي سر دولت خاتمي ميزد كه دولت خاتمي ميخواهد با آمريكا مذاكره كند، پرچم سفيد بالا بگيرد و مباحث اينچنيني مطرح ميكرد. من آن موقع يادداشتي در يكي از روزنامهها نوشتم و گفتم اين تصور كه اگر ما با آمريكا مذاكره كنيم، به توافق برسيم و سفارت آمريكا در تهران بازگشايي شود و سفارت ايران در آمريكا بازگشايي شود تمام مشكلات حل ميشود درست نيست و اينطور نيست كه مسائل اقتصادي، اجتماعي و سياسي كه اكنون ما با آن روبهرو هستيم در اثر نبود رابطه با آمريكا باشد. اين صحبت من كجا و آنچه كه آقاي رسايي ميگويد كجا؟ خدا عالم است. وي گفت: آقاي رسايي مرا متهم ميكند كه از اين شاخه به آن شاخه ميپرم. در صورتي كه من در دو سه نوبت در يك مورد مشخص صحبت كردم. ايشان از بحث ولايت فقيه سوال كردند، بعد در مورد انتخابات موضوع را مطرح كردند، به آقاي ميرحسين موسوي حمله كردند، بعد در مورد آقاي خاتمي و اصلاحطلبان صحبت كردند. در صورتي كه بحث مشخص بود. در مورد مبحثي كه ديروز مطرح شد و اينكه من گفتهام حركت دانشجويان بر اساس احساس بوده است، اينگونه نبود. من يك سوالي را مطرح كردم كه اساسا آمريكاستيزي در ايران در ذات انقلاب بود يا بعد ايجاد شد؟ يا اينكه تفكرات ماركسيستي و چپ نيز در اين موضوع اثرگذار بود؟ اين استاد دانشگاه ادامه داد: ادبيات ماركسيستي با ادبيات راديكال اسلامي در دهه 40 و 50 به نوعي با هم همخواني داشتند و در بيانيهاي كه آقاي رسايي از دانشجويان پيرو خط امام خواند ديديم كه اين ادبيات ماركسيستي به نوعي حضور داشت. مثل اينكه ما ضدامپرياليسم هستيم. امپرياليسم از كجا آمده است؟ آيا امپرياليسم از قرآن آمده است؟ اينها واژگان امپرياليستي است كه توسط جريانهاي چپ وارد ادبيات شده بود و هرچه ما به عقبتر يعني قبل از پيروزي انقلاب اسلامي برگرديم تاثير ادبيات ماركسيستي را بيشتر ميبينيم. زيباكلام در بياني تاريخي از ديدگاه خود ادامه داد: در آبان سال 1358 قبل از اشغال سفارت آمريكا برخي از اعضاي دولت ايران از جمله مرحوم بازرگان، چمران كه آن زمان وزير دفاع بود و ابراهيم يزدي و چند نفر ديگر كه وزير نبودند، براي سالگرد جشن پيروزي انقلاب الجزاير از طرف دولت ايران به الجزاير رفته بودند و از قبل بحثي نبود كه با آمريكا در آنجا مذاكرهاي صورت بگيرد. در آنجا مهمانهايي از كشورهاي مختلف بودند از جمله برژينسكي و همين رابرت گيتس كه اكنون وزير دفاع آمريكاست و آن زمان مقام جزء بود. ملاقات مقامات ايراني و آمريكايي در لابي كه مهمانان خارجي هستند صورت ميگيرد. در آن زمان قبل از پيروزي انقلاب سفارشات زيادي از سوي شاه به آمريكاييها داده شده بود كه برخي از اين سفارشات را پولش را ما نصفه و بعضيهايش را يك سوم داده بودند و از حكومت قبل نيز داراييهايي در آمريكا بود و تكليف اينها بايد مشخص ميشد و هم ما ميخواستيم تكليف اين مسائل مشخص شود و هم آنها ميخواستند. اين ملاقات انجام ميشود و آنطور كه رابرت گيتس بيان ميكند به عنوان يك عضو پايين در آن جلسه حضور داشته، ميگويد برژينسكي صحبت را شروع كرد و اينكه برژينسكي در آن جلسه گفته ما انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي را به رسميت ميشناسيم و ما و شما دشمن مشتركي به نام شوروي داريم و درصدد براندازي جمهوري اسلامي نيستيم. ما خواهان داشتن روابط معقول با ايران هستيم اما درخصوص تسليحات گفته، تسليحاتي كه جنبه تدافعي داشته باشد از نظر كارتر مشكلي ندارد و ميتواند به شما داده شود ولي تسليحاتي كه جنبه تهاجمي دارد را فعلا بنا نداريم به شما بدهيم و يك سري تسليحات كه نه ميشود گفت دفاعي است، نه ميشود گفت تهاجمي است را بايد بنشينيم و كارشناسان دو كشور در مورد آن صحبت كنند و تصميم بگيرند، بهاضافه اموال ديگري كه ايران در آمريكا دارد. وقتي كه صحبتهاي برژينسكي به پايان ميرسد، بازرگان خطاب به برژينسكي ميگويد شاه را كي تحويل ميدهيد؟ رابرت گيتس ميگويد، نخست وزير ايران اين حرف را زد و چمران و ابراهيم يزدي در آن جلسه چيزي نگفتند. زيباكلام ادامه داد: وقتي هيات ايراني به تهران برگشت با اتفاقات و حاشيههاي زيادي روبهرو شد و حرفهايي عليه بازرگان زده شد و حتي در نماز جمعه تهران نيز ميگفتند «مرگ بر چريك پير ايران، مهندس مهدي بازرگان» هر گناهي كه بخواهيد به بازرگان نسبت بدهيد مثلا بگوييد فراماسيونر بود، آمريكايي بود ولي نميتوان او را دروغگو دانست. حتي سختترين مخالفان بازرگان هيچگاه به او اتهام دروغگويي نزدند و حتي بعضا گفته ميشد اي كاش كمي دروغگو بود. وي افزود: وقتي آنها به ايران برگشتند، گفتند كه ما به هيچ وجه نميدانستيم كه مذاكرهاي صورت ميگيرد و در واقع برنامهريزي شده نبود. به بازرگان اعتراض كردند و گفتند كه تو بايد تلگراف ميزدي و اجازه ميگرفتي كه مذاكره كني كه بازرگان در پاسخ گفته بود نه من اميرعباس هويدا هستم كه براي آب خوردن از شاه اجازه بگيرم، نه بلاتشبيه امام، محمدرضا شاه. به گزارش ايسنا در ادامه رسايي اظهار كرد: آقاي زيباكلام به نحوي صحبت و اين موضوع را مطرح ميكنند كه كسي نداند، گويي كه همين الان اسناد جلوي ايشان است و دارند از روي اسناد ميخوانند. ميگويند آقاي بازرگان خبر نداشت. آقاي زيباكلام! آقاي بازرگان در همان زمان با روزنامه جمهوري اسلامي صحبت ميكند و ميگويد كه آقاي يزدي اطلاع داشت كه قرار است اين اتفاق بيفتد و كاردار سفارت آمريكا در جشن استقلال تركيه به ما گفت كه اطلاع داريم كه شما الجزاير ميرويد و آقاي برژينسكي نيز ميآيد و احتمالا مذاكره صورت ميگيرد . در واقع آنها اطلاع داشتند كه اين اتفاق ميافتد و بازرگان اطلاع داشت كه با برژينسكي ملاقات ميكند. زيباكلام هم گفت: روزنامه جمهوري سال 58 مانند روزنامه كيهان سال 89 است. رسايي گفت: آقاي بازرگان با روزنامه جمهوري اسلامي صحبت و اين مطالب را مطرح كرده است. با بيبيسي كه مورد تاييد شماست صحبت نكرده كه من از آنجا براي شما بگويم. ايشان (زيباكلام) صحبتهاي آقاي بازرگان را قبول ندارند و روايت آمريكاييها را از آن جلسه قبول ميكنند .در آن جلسهاي كه شما ميگوييد برژينسكي در برابر اين سوال بازرگان كه شاه را كي تحويل ما ميدهيد؟ سكوت كرد و جواب نداد اين به معناي اين است كه اين غلطها به شما نيامده است كه اين سوالها را از ما ميپرسيد و در واقع حاضر نشدند جواب بازرگان را بدهند و اين سخن آنها به اين معناست كه ما تصميم ميگيريم. حال شما چطور ميگوييد برژينسكي گفته ما جمهوري اسلامي را قبول داريم ؟ در اسناد لانه جاسوسي هست كه اعضاي نهضت آزادي وابستگي داشتند، ارتباط با آمريكا داشتند و اين ارتباط بعضا خائنانه بوده است. برويد اسناد لانه جاسوسي را مطالعه كنيد. اين نماينده مجلس در ادامه به اسامي تعدادي از كساني كه در جريان تسخير لانه جاسوسي حضور داشتند از جمله به اين شرح اشاره كرد : خانم ابتكار، ميردامادي، شيخالاسلام، رجاييفر، دهقان، افشار، سيفالهي، دادمان، جعفري، اصغرزاده، طاهرزاده، شريفزادگان، بيطرف، حاتم قادري، تقي محمدي، عباس زريباف، روحالاميني. وقتي رسايي از روحالاميني نام برد، تعدادي از دانشجويان گفتند: كسي كه فرزندش را در اين حوادث كشتند. رسايي پاسخ داد: بله در حادثه 9 ديماه ديديد كه آقاي روحالاميني چطور آمد و در برابر كساني كه به اسم موسوي مساجد را آتش زدند و هياتها را به هم ريختند، ايستاد. سبزها چند دستهاند؛ از جمله سبز مقدس، محترم، معترض و منحرف كه آقاي روحالاميني نيز جزو سبزهاي محترم هستند. وي افزود: حاتم قادري و جواد مظفر كه جزو تئوريسينهاي اصلاحطلبان بودند در جريان لانه جاسوسي بعد از چند روز اسم خود را خط زدند. وقتي كه آقاي دادمان در آن جريان بحث ولي فقيه را مطرح كرد و بحث تاييد امام از اين موضوع مطرح شد، اين افراد اسم خود را خط زدند. در اين جريان يعني تسخير لانه جاسوسي، فردي به نام تقي محمدي نيز حضور داشت كه اين از نزديكان بهزاد نبوي و خسرو تهراني بود و بعد از آن رفت دفتر اطلاعات نخست وزيري و در بحث پرونده مربوط به حادثه هشتم شهريور نيز اسم وي مطرح بود . بعد از آن وي به سفارت ايران در افغانستان رفت و وقتي كه آقاي لاجوردي موضوع 8 شهريور را پيگيري ميكرد، ايشان را به عنوان يكي از عناصري كه در اين حادثه نقش داشته فرا خواند و وقتي كه وي اين موضوع را پذيرفت، قبل از اعتراف به شكل مشكوكي و با كمربند خود را دار زد و وقتي اين اتفاق افتاد موسوي خوئينيها ديگر پيگيري بحث بهزاد نبوي و خسرو تهراني را در مورد بحث 8 شهريور رها كرد. اين نماينده مجلس ادامه داد: عباس زريباف نيز سال 1358 به صورت محرمانه با سازمان منافقين ارتباط برقرار كرد. او نيز وارد اطلاعات نخست وزيري شد. در سال 60 زندگي مخفي خود را آغاز كرد و در سال 61 به خارج از كشور رفت و در عمليات مرصاد كشته شد. برخي از كساني كه در جريان تسخير حضور داشتند اينگونه بودند و برخي نيز پشيمان شدند. علت اين پشيمانيشان دنياطلبي بود و يا اينكه حركتشان در ذهنشان داراي مباني نبوده و غيرتئوريك بوده است. برخي نيز كه در آن حادثه حضور داشتند، بر روي مباني خود ايستادند و همچنان آن عقايد را دارند و ضدآمريكا هستند. زيباكلام نيز در ادامه اين بحث با بيان اينكه « دو موضوع و رويكرد در اين ارتباط يعني اشغال سفارت آمريكا وجود دارد» گفت: در اين ارتباط بايد پديده آمريكاستيزي را مورد تجزيه و تحليل قرار دهيم و اينكه چرا اين پديده در ايران به وجود آمد. يك رويكرد وجود دارد كه آمريكاستيزي جزو ذات انقلاب است و در واقع اينكه از سال 42 كه نهضت آغاز شده، يكي از ويژگيها و بنيانهاي فكري آن ضديت با آمريكا بوده است كه به احتمال زياد آقاي رسايي نيز چنين رويكردي را دارند . اگر اين رويكرد را بپذيريم ميتوانيم اين نتيجه را بگيريم كه اشغال سفارت آمريكا، قطع رابطه با آمريكا و مرگ بر آمريكا بخشي از ذات اصلي انقلاب بوده است و در واقع بعد از انقلاب اسلامي به وجود آمده و تاكنون ادامه پيدا كرده و معلول انقلاب اسلامي است. يك رويكرد ديگر كه من به آن معتقدم ، اين است كه آمريكاستيزي در ذات انقلاب نبوده و بنا بر يك سري دلايل جامعهشناسي و اجتماعي بعدا به وجود آمده و بر انقلاب اسلامي سوار شده است. به عنوان يك محقق علوم سياسي من ميتوانم اين رويكرد را براي خودم تجزيه و تحليل كنم و معتقدم كه رويكرد دوم درست است و آمريكاستيزي بعدا به عنوان جلوهاي از انقلاب اسلامي درآمد. نميتوانم در عرض 10 يا 15 دقيقه به شما بگويم كه دليل من براي اعتقاد به رويكرد دوم چيست؛ چراكه بخشي از آن به استدلال و نگاه من به تاريخ معاصر ايران و نقش و جايگاه ادبيات ماركسيسم در تاريخ معاصر ايران برميگردد. در دهه 1320 فضا، فضاي بازي نبود و عمده كساني كه عليه رضاشاه صحبت ميكردند گروه 53 نفر بودند و چپ بودند و بيشتر زندانيان سياسي بعد از سقوط رضاشاه كه آزاد شدند ماركسيستها بودند. رشد تفكر ماركسيستي فقط در ايران نبود. در مصر، سوريه و كشورهاي مختلف اين اتفاق در حال رخ دادن بود و در واقع بعد از پايان جنگ جهاني دوم، ماركسيسم ايده مسلط و تفكر مسلط شد. در ايران نيز در دهه 20 بسياري از شاعران و افراد موثر به نحوي طرفدار حزب توده بودند. بسياري از دانشجويان طرفدار ادبيات تودهاي بودند . اشتباه بزرگ اين است كه ما فكر ميكنيم بعد از كودتاي 28 مرداد حزب توده در كشور قلع و قمع شد و آنها از كشور گريختند و فكر ميكنيم تاثير آنها از بين رفت، ادبيات آنها از بين رفت . اصلا و ابدا. اين امر جالبي است كه اين ادبيات در يك كشوري كه اسلامي و شيعه است اينقدر نفوذ داشته است. ما تاثير ادبيات ماركسيسم را قبل از انقلاب در ادبيات شريعتي و ديگر صاحبنظران نيز به نحوي ميبينيم و من در واقع معتقدم كه جريانات راديكال و پيشرو انقلابي نيز به نحوي متاثر از ادبيات ماركسيسم بودند. يكي از پيشروترين جريانهاي راديكال اسلامگرا، دانشجويان بودند. منتها يك تحول بعد از انقلاب ايجاد شد كه جريان ماركسيسم سعي كرد اين توهم را ايجاد كند كه يك معامله و ساخت و پاختي با آمريكا صورت گرفته است كه در راس آن نهضت آزادي است. البته آنها امام(ره) را مبرا ميدانستند. اما بخشهاي راديكالشان شروع كردند اينگونه القا كنند. از جمله مباحثي كه آنها مطرح ميكردند اين بود كه بايد ارتشي كه وجود دارد منحل شود و ارتش انقلابي ايجاد شود كه هم شوراي انقلاب، هم دولت و هم امام(ره) مخالف اين موضوع بودند. ماركسيستها ميگفتند كه بايد ارتش منحل شود. ولي امام (ره) و دولت در برابر آنها ايستادند و در پي اين ايستادگي بود كه ماركسيستها آن مباحثي را مطرح كردند كه در روزنامههاي آن زمان هست . وقتي كه جريان راديكال اسلامي ديد كه جريان ماركسيستي چنين مباحثي را مطرح ميكند، مثلا ميگويد كه بازرگان و دولت موقت ساخت و پاخت كرده است اينگونه تصور كرد كه دولت موقت تف سربالا برايش شده است، چراكه شما در اعلاميهاي كه آقاي رسايي از دانشجويان خط امام خواند ديديد كه آنها در بيانيهشان به نحوي از دولت موقت صحبت ميكنند كه گويي از شاه صحبت ميكنند؛ بنابراين براي اينكه دانشجويان راديكال اسلامگرا به دانشجويان ماركسيسم ثابت كنند كه ساخت و پاختي صورت نگرفته، اقدام به اشغال سفارت آمريكا كردند كه به ماركسيستها نشان دهند كه اگر شما شعار ضد آمريكا و مبارزه با آمريكا و امپرياليسم را ميدهيد، ما ميرويم سفارت آمريكا را اشغال ميكنيم، اتباع آمريكا را به زانو درميآوريم و در واقع اشغال سفارت مثل آتشي بود كه يواش يواش بالا ميگيرد .اين تسخير و ادامه 400 روز آن دربردارنده يك مواهب سياسي براي دانشجويان راديكال بود. آنها با دامن زدن به فرهنگ آمريكاستيزي در واقع ابزاري كسب و شروع كردند كه رقباي خود را سركوب كنند، مثل نهضت ملي و جبهه آزادي و در واقع از اين موضوع استفاده كردند. ولي وقتي كه اين فايده تمام شد و ديگر گروگانگيري برايشان فايدهاي نداشت، بهزاد نبوي با آمريكاييها مذاكره ميكند، بيانيه الجزاير صادر ميشود و گروگانها آزاد ميشوند. به گزارش ايسنا، در ادامه رسايي با انتقاد از صحبتهاي زيباكلام در مورد تاثير ماركسيسم و حزب توده بر انقلاب اسلامي و اقدام دانشجويان در تسخير لانه جاسوسي گفت: قبل از اينكه صداي شكستن استخوانهاي ماركسيسم بيايد امام (ره) سقوط آن را اعلام كرده بود و 20 سال است كه اين جريان تمام شده است .من معتقدم كه آمريكاستيزي جزو ذات انقلاب است و اين صحبت را قبول ندارم كه بنا بر دلايل جامعهشناسي بر انقلاب سوار شد. اگر آمريكاستيزي و استكبارستيزي بر انقلاب سوار شد، مواضع انقلاب از سال 42 در برابر جريان امپرياليسم چه بود؟ اگر اين جريان ماركسيسم اينقدر اثرگذار بود چرا مردم دنبال آن نرفتند؟ رهبران اين جريانها چه سرنوشتي پيدا كردند؟ آمريكاستيزي جزو ذات انقلاب است؛ چون انقلاب ما ديني و برگرفته از فرهنگ عاشوراست. ما از همان اول با آمريكا دشمن بوديم و اين دشمني ادامه پيدا ميكند؛ چراكه آمريكا خوي استكبارگري خود را كنار نگذاشته است.