بازخواني واقعه «طبس»



واقعه «طبس» که در تاريخ ايالات متحده امريکا به عمليات «نجات دهنده» معروف است در 5 ارديبهشت 1359 به منظور نجات گروگان هاي امريکايي در تهران با شکست مواجه شد و به فاصله 9 روز پس از آنکه دولت رونالد ريگان به عنوان رئيس جمهور امريکا انتخاب و شکست جيمي کارتر محرز شد، بحران 444 روزه گروگان گيري نيز خاتمه يافت. مرحوم دکتر پرويز ذوالعين در کتاب «ديپلماسي، خاطرات و آموزه ها» به شرح مختصري از اين رويداد مي پردازد. وي که در آن زمان سرپرستي اداره تشريفات وزارت امور خارجه را به عهده داشته است و خود نيز دانش آموخته حقوق بين الملل از فرانسه بوده با پردازش خاطرات خود از آن دوره به برخي از رويدادها اشاره مي کند که در اين گزارش چکيده يي از آن آورده مي شود.
«ديپلمات» يا «گروگان»
امريکايياني که در سفارت امريکا در دست دانشجويان خط امام بودند، گروگان و به اصطلاح انگليسي Hostage خوانده مي شدند و در حقيقت همين طور هم بود. ولي سه تن امريکايي ديپلمات و مامور سفارت که با اراده خود به وزارت امور خارجه آمده و به عبارت ديگر پناه آورده بودند، وضع ديگري داشتند. کاردار امريکا، هنگامي که از اشغال سفارت مطلع شد با دو تن همراه خود به وزارت امور خارجه آمد، زيرا تصور مي کرد محل سفارت در اشغال افرادي است که هيچگونه مسووليتي ندارند، در حالي که وزارت امور خارجه به عنوان يک سازمان رسمي و دولتي مسوول آنان و تابع مقررات حقوق بين الملل است. نويسنده کتاب «444 روز» در اين باره مي نويسد؛ «البته آنها هيچ اجباري براي ماندن در وزارت خارجه نداشتند و هر لحظه مي خواستند، مي توانستند آنجا را ترک کنند ولي لينگن و همراهانش ترجيح دادند در وزارت خارجه بمانند تا به کوشش خود در وارد آوردن فشار به مقامات دولت ايران براي رفع اشغال سفارت امريکا ادامه دهند و ضمن آن نيز از طريق تماس هاي تلفني راه دور، با واشنگتن جريان وقايع را با مقامات وزارت خارجه امريکا در ميان گذارند.»1 ويکتور تام ست مشاور ارشد سياسي سفارت امريکا در تهران در مصاحبه با نويسنده کتاب مذکور مي گويد؛ «در ابتداي امر چون ابراهيم يزدي(وزير خارجه دولت موقت) اعلام کرده بود که وزارت خارجه خود را موظف به تامين امنيت ما مي داند کارمندان وزارتخانه هم ما را به چشم ميهماناني مي نگريستند که تحت حمايت شان به سر مي بريم ودرچنين شرايطي احساس مي کرديم اگر بخواهيم از وزارتخانه خارج شويم کسي مانع اقدام ما نخواهد شد. ولي بعداً که در ماه دسامبر صادق قطب زاده به مقام وزارت خارجه ايران رسيد، اين شرايط تغيير يافت، زيرا در جريان يکي از اولين کنفرانس هاي مطبوعاتي قطب زاده روشن شد که حق خروج از وزارتخانه را نخواهيم داشت و در توجيه اين سخن نيز گرچه کسي به ما عنوان "گروگان" نداد ولي تلويحاً خاطرنشان شد اگر قدم بيرون بگذاريم وزارت خارجه به هيچ وجه خود را مسوول حفظ جان ما نخواهد دانست.» با اين همه  مترجم کتاب در زيرنويس اين مطلب اين نظر را صحيح ندانسته و تبديل وضع «ديپلمات» به «گروگان» را مربوط به اطلاعيه شماره 20 دانشجويان پيرو خط امام مي داند که در روز 17 آبان 1358 انتشار يافت و... نويسنده کتاب «444 روز» در اين باره مي افزايد «هنگامي که در فروردين 1359 تماس هاي من با سه تن امريکايي مقيم در وزارت خارجه آغاز شد، آنان گروگان به شمار مي آمدند ولي حقيقت اين است که وضع آنان در قالب هيچ يک از اصطلاحات «ديپلمات»، «ميهمان»، «پناهنده»، «زنداني» يا «گروگان» نمي گنجيد و در هر حال براي من چه در آن ايام و چه بعد به کار بردن کلمه گروگان در مورد آنان دشوار بوده است.»
«بروس لينگن» کاردار سفارت امريکا در نخستين ديدارها به من گفت از وضعي که پيش آمده بسيار متاسف و متعجب است و تاکيد کرد، درست قبل از آنکه سفارت اشغال شود از امريکا دستوري دريافت کرده بود تا روابط نزديک و دوستانه اي با جمهوري اسلامي ايران برقرار کند ولي با وقوع گروگانگيري وي فرصت تهيه مقدمات و فراهم کردن زمينه براي اجراي دستور فوق را نيافته و از اين لحاظ بسيار تاسف مي خورد. وي بعداً هم بارها اين مطلب را تکرار کرد و معلوم بود از اينکه به او فرصت داده نشده تا حسن نيت ادعايي دولت امريکا را نسبت به جمهوري اسلامي به ثبوت رساند، افسوس مي خورد. از نظر ديپلماتيک فهميده مي شد که اين بيانات کاردار، اظهار درددل نزد من نيست بلکه منظورش اين بود که گفته هاي وي و نظرات و نيات دولت متبوع او نزد مقامات جمهوري اسلامي منعکس شود ولي شايد برخلاف انتظار باطني او من پيام او را منعکس نکردم زيرا در شرايط آن روز لزومي و فايده اي در منعکس ساختن گفتار وي نمي ديدم. آنچه مي توانم بگويم و استنباط شخصي من است اينکه صرف نظر از فعل و انفعالات سياسي آن ايام و جريانات پشت پرده احتمالي، بروس لينگن حقيقتاً در اين اظهارات خود صميمي بود. در سال هاي بعد (دي ماه 1376) در مصاحبه اي که با لينگن در امريکا صورت گرفت وي اظهار علاقه خود را در تجديد و تحکيم روابط امريکا با ايران تکرار کرد .
تاثير بحران بر دولت کارتر
کنت پولاک نويسنده کتاب «معماي ايراني» با تشريح اين واقعه از دريچه ديگري به توضيح بحران گروگانگيري در ايالات متحده مي پردازد که در اينجا به چکيده آن اشاره مي شود. قبل از تصرف سفارت، واشنگتن تصميم گرفت در جهت برقراري ارتباطي جديد با ميانه روهاي حکومت ايران تلاش کند، درست همان گونه که وزارت خارجه توصيه مي کرد و اين به نظر مي رسيد از نوعي موفقيت داخلي برخوردار خواهد بود، بازرگان زمينه اي را فراهم کرد تا دو ايستگاه شنود در مرز شوروي را تعطيل کند و امريکايي هايي را  که در آنجا به آرامي و بدون هيچ مزاحمتي مشغول کار بودند بيرون ببرد. هرچند، يک بار بازرگان استعفا داد و پس از کناره گيري او، چندان واضح نبود که آيا شخص ديگري خواهد بود که امريکا بتواند با او در تهران کاري انجام دهد. از سوي ديگر مذاکره و مناظره بر سر بحران گروگانگيري اسير شکاف عميق بين وزير خارجه طرفدار صلح- سايروس ونس - و مشاور جنگ طلب امنيت ملي - زبيگنيو برژينسکي- شد، به طوري که بر سياست خارجي اکثر دوران دولت کارتر سايه گسترده بود. از آغاز بحران، ونس مي خواست راهي از طريق مذاکره بيابد و خواهان نوعي سازش و مصالحه با ايرانيان بود. برژينسکي بيشتر به گزينه نظامي تمايل داشت هر چند هيچ کدام از گزينه هاي نظامي خوشايند و مطبوع نبودند زيرا تمايل و ترجيح کارتر بر گزينه ديپلماتيک بود که قبل از گزينه نظامي، حق مطلب را ادا بکند، از اين لحاظ موقعيت مورد نظر وزارت خارجه غلبه کرد. در راستاي اجراي گزينه ديپلماتيک نيز در 12نوامبر، وزارت خارجه در تهران، چهار شرط براي آزادسازي گروگان ها اعلام کرد؛ اول؛ بازگرداندن شاه به ايران براي اجراي محاکمه و دادخواهي عادلانه، دوم؛ بازگرداندن سرمايه هاي شاه، سوم؛ پايان دخالت در امور ايران، چهارم؛ عذرخواهي براي جنايات سابق امريکا عليه ايران. در همان روز، واشنگتن پنداشت که ايران قصد دارد اعلام کند ديگر به امريکا نفت نخواهد فروخت  براي تضعيف ايرانيان، دولت کارتر اعلام کرد خريد نفت ايران و واردات آن به امريکا ممنوع است. دو روز بعد، دولت متوجه اين مساله شد که ايرانيان قصد دارند همه سرمايه هاي خود در بانک امريکا را بيرون ببرند، تا امريکا را از داشتن وسيله اعمال فشار دور بکنند. واشنگتن، واکنش سريع تري نشان داد و همه سرمايه هاي ايران را بلوکه کرد که مبلغ آن حدود 12ميليارد دلار بود. با آمدن برف و سرماي زمستان، همه چيز اندک اندک براي امريکا، رو به وخامت گذاشت و در پايان دسامبر، شوروي به افغانستان هجوم برد و آنجا را مورد تاخت و تاز قرار داد و اين روند غيرمنتظره و شگفت آور، از بيخ و بن بافت و شرايط جغرافيايي سياسي بحران گروگانگيري را تغيير داد. دولت امريکا سعي بر آن داشت نوعي ائتلاف را عليه شوروي در افغانستان به وجود آورد، تلاشي که به حمايت گسترده و وسيع اعراب از چريک هاي مجاهدين موجب شد که در نهايت باعث خروج شوروي شود اما موجب مساعد کردن زمينه براي ظهور اسامه بن لادن و ديگر تروريست هاي اسلامي شد. تحت آن شرايط، بسياري از افراد در دولت، از جمله خود برژينسکي، درباره انتخاب گزينه نظامي عليه ايران، شيطنت آميز و چموش عمل مي کردند. از هراس اينکه مبادا ايران، محل عبور ارتش شوروي شود و موجبات تخريب همان ائتلاف که آنان عليه روسيه پديد آورده بودند، فراهم شود. علاوه بر اين، دولت به محدود کردن روابط ديپلماتيک پرداخت.
در ماه آوريل، کارتر کم کم طاقتش طاق شد و بي تابي مي کرد. محدوديت تحريم اقتصادي تاثير چندان آشکاري بر تهران نداشت. جامعه بين المللي، اقداماتي آرام و ملايم انجام دادند. علاوه بر اين تلاش هاي ونس براي مذاکره، راه به جايي نبرده بود و کسي در تهران به نظر نمي رسيد مايل يا قادر به گفت وگو و مذاکره باشد. در 7 آوريل، واشنگتن، سرانجام روابط ديپلماتيک خود را با ايران قطع کرد (به رغم اعتراض هاي ونس )، همچنين دولت کارتر، ارتباطات و امور باقي مانده نسبت به ايرانيان را نيز به کلي قطع کرد و حتي براي ايرانيان ويزايي صادر نمي شد . واشنگتن  سپس از اروپاييان و ژاپني ها درخواست کرد به طريق مشابه امريکا اقدام و عمل کنند اما آنها دوباره از انجام اين کار عذر خواستند. در نتيجه کارتر تصميم گرفت راه حل نظامي يکجانبه را براي حل مشکل در پيش بگيرد. در سراسر پاييز و زمستان، سرويس هاي اطلاعاتي و نظامي زمينه را براي عمليات نجات گروگان ها فراهم کردند و در 25 آوريل، آن را به مرحله اجرا گذاشتند. اين طرح جديد را نيروي جديد ارتش، گروه دلتا، طراحي کرده بود که شبانه  توسط هلي کوپترهاي دريايي  نيرو به داخل ايران منتقل شود. چون هلي کوپترها از ناوگان شمال درياي عمان تا تهران، مسافتي چنداني ندارد، آنها در 200مايلي جنوب تهران، در موقعيت دورافتاده اي توقف خواهند کرد - که نام رمزي آن صحراي اول بود - که در آنجا مي توانند توسط هواپيماهاي ترابري C-130 تامين سوخت شوند. هلي کوپترها، در آنجا تجديد سوخت خواهند کرد و آنگاه به موقعيت دوم در خارج از تهران - صحراي دوم - منتقل خواهند شد؛ جايي که آنان مي توانند قبل از غروب برسند و طي روز خود را استتار کنند. از آنجا، سربازان نيروي دلتا توسط وسايل نقليه اي که قبلاً ماموران مخفي سيا تهيه کرده اند، به تهران اعزام خواهند شد. آنان به سفارت حمله خواهند کرد، گروگان ها را آزاد مي کنند و آنها را به استاديوم ورزشي نزديک سفارت مي برند که هلي کوپترها بتوانند به زمين بنشينند و آنها را حمل کنند. آنگاه هلي کوپترها همه گروه را به فرودگاه نظامي نزديک منتقل مي کنند، که در آنجا با هواپيماهاي باربري C-141، مراحل پاياني فرار تحت پوشش جنگنده هاي دريايي امريکا را طي مي کنند.
طرح لو رفت
يکي از مشکل ترين قسمت هاي اين ماموريت سنگين و سخت، پرواز هلي کوپتر بود (هرچند حداقل نياز به شش هلي کوپتر بود و دو هلي کوپتر ديگر جداگانه حساب شد) که  بدون چراغ، در ارتفاع پايين، با بي سيم خاموش  600 مايل در شب به سوي تهران پرواز کند. هرچند تيم، بارها ماموريت را تحت شرايط صحرايي تمرين کرده بود، اما توجه نداشت در ايران، در آن موقع سال، شرايط اقليمي ابرهاي غبارآلودي را پديد مي آورد که امکان ديد را از بين مي برد و حتي موجب بروز مشکلات فني هم خواهد شد. طي پرواز به سوي صحراي اول، سه هلي کوپتر با مشکل فني يا اخطار بروز مشکل فني روبه رو شدند. پنج هلي کوپتر باقي مانده و کماندوها ديگر نمي توانند ماموريت را انجام بدهند، آن هم بدون شش هلي کوپتر که قبلاً تمرين کرده بودند و حداقل مورد نياز در موفقيت بود. وضع وقتي روبه وخامت گراييد، که يک هلي کوپتر با هواپيماي C-130 در صحراي اول، برخورد کرد و هشت امريکايي کشته شدند. بدين ترتيب گزينه نظامي شکست خورد. پس از شکست عمليات نجات، مدتي ديگر به طول انجاميد تا بحران گروگانگيري پايان يافت. گروگان ها تا آن زمان که رونالد ريگان به عنوان رئيس جمهور انتخاب و شکست جيمي کارتر محرز شد، آزاد نشدند. ايرانيان مراسم شروع رسمي کار را در تلويزيون تماشا مي کردند و درست در لحظه اي که سوگند رسمي رونالد ريگان پايان گرفت، به هواپيماي حامل گروگان ها اجازه داده شد از زمين بلند شود و در 21ژانويه 1986، سرانجام آنها آزاد شدند.
پي نوشت :
1- «444 روز»، گردآورنده تيم ولز، مترجم دکتر حسين ترابيان، 1366، صفحه 196
منابع؛
- دکتر پرويز ذوالعين، ديپلماسي، خاطرات و آموزه ها
- کنت پولاک، «معماي ايراني»، ترجمه عرفان قانعي فرد

منبع: روزنامه اعتماد - تاريخ شمسی نشر 05/02/1387

چاپ                       ارسال براي دوست

نظرات كاربران
نام

ايميل
نظر

 

مسئولیت محتوا و مواضع مندرج در مقالات بر عهده نویسندگان بوده و درج آنها در این پایگاه به مفهوم تأیید آن نمی باشد. Copyright © second-revolution.ir, All Rights Reserved