تسخير لانه و تحقير كارتر در انجام يك مأموريت سياسي
دولت آمريكا دو روز بعد از اشغال سفارت با اطلاع برخي اعضاي شوراي انقلاب در ايران، تصميم به اعزام نمايندگاني به تهران جهت مذاكره با امام خميني گرفت. اين تصميم به اين دليل اتخاذ شد كه دلت امريكا متقاعد شده بود كه گره كار تنها به دست ايشان گشوده خواهد شد. به اين منظور پس از مباحثاتي، پيشنهاد ميشود رمزي كلارك دادستان پيشين امريكا كه در پاريس نيز به ديدار امام خميني رفته بود به همراه يكي از كاركنان سابق وزارت خارجه كه چندي در تهران خدمت كرده و قادر بود به زبان فارسي تكلم كند به عنوان نمايندة ويژة كارتر عازم تهران شوند. كارتر عليرغم انتقاداتي كه به كلارك داشت به گمان اينكه او ميتواند مورد اطمينان رهبران ايران باشد او را مأمور كرد و وي در روز ششم نوامبر 1979/ 15 آبان 1358 با يك هواپيماي نظامي عازم تهران شد. روز 16 آبان/ 7 نوامبر راديو تهران با قطع برنامههاي خود اعلام كرد كه امام خميني طي بيانيهاي اعلام كرده است كه هيچكس حق مذاكره با امريكا را ندارد. در اين بيانيه آمده بود: از قرار اطلاع، نمايندگان ويژه كارتر در راه ايران هستند و تصميم دارند به قم آمده و با اينجانب ملاقات نمايند لهذا لازم ميدانم متذكر شوم دولت امريكا با نگهداري شاه اعلام مخالفت آشكار با ايران را نموده است و از طرفي ديگر آنطور كه گفته شده است سفارت امريكا در ايران محل جاسوسي دشمنان نهضت مقدس اسلامي است لذا ملاقات با من به هيچوجه براي نمايندگان ويژه ممكن نيست و علاوه بر اين: 1. اعضاي شوراي انقلاب به هيچوجه نبايد با آنان ملاقات نمايند. 2. هيچيك از مقامات مسئول حق ملاقات با آن را ندارند. 3. اگر چنانكه امريكا شاه مخلوع، اين دشمن شمارة يك ملت عزيز ما را به ايران تحويل دهد و دولت امريكا از جاسوسي بر ضد نهضت ما دست بردارد راه مذاكره در مورد بعضي از روابطي كه به نفع ملت است، باز ميباشد. با انتشار اين بيانيه هيأت امريكايي در تركيه متوقف شد تا موضع حكومت ايران روشن شود، انتشار اين خبر در سطح جهان شكست و تحقير بزرگي براي امريكاييها به دنبال داشت و در افكار عمومي امريكا نشانة عجز دولت تلقي شد و دولتمردان امريكا نيز به اين نتيجه رسيدند كه براي حل مسأله گروگانها راهي سخت و دشوار در پيش است و اين شرط، يعني تحويل شاه به ايران مهمترين شرط ايران تا پايان ماجرا بود.
منبع: تحولات سياسي اقتصادي ايران بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، دكتر يحيي فوزي، نشر عروج، ج 1، ص 576 و 577.