بررسي سياستهاي آمريكا در تحولات سالهاي 56 و 57، نشاندهنده استمرار سياستهاي كلي آمريكا در جهان، به ويژه در خاورميانه است؛ به عبارت ديگر، هدف آمريكا حفظ وضع موجود و مقابله با هر نوع فعاليت انقلابي بود. از اين رو، حفظ ايران در چارچوب زنجيرة امنيتي غرب، جلوگيري از سقوط شاه و حمايت از شخص وي مهمترين هدف امريكا در اين دوران به شمار ميآمد و تا وقتي كه شاه قادر به حفظ ايران در چارچوب زنجيرة اتحاد غرب و حفظ منافع امريكا در منطقه بود، امريكا براي بقاي او و رويارويي با حركتهاي انقلابي تلاش ميكرد. هنگامي كه حكومت پهلوي به روزهاي پايان عمرش نزديك شد و پيروزي انقلاب اجتنابناپذير گرديد، امريكا به حمايت از دولت بختيار پرداخت اين كشور كه به اقدامي عملي در قبال انقلاب دست نيازيد، در نهايت دولت محافظهكار مهندس بازرگان را به رسميت شناخت. واشنگتن به سبب تحليلهاي نادرست، اطلاعات غلط از اوضاع داخلي ايران و كشمكش ميان شوراي امنيت ملي و وزارت خارجهاش، نتوانست در برابر انقلاب اسلامي كنشي هماهنگ نشان دهد و در جهت حفظ منافع خود، بحران را مديريت كند. بياطلاعي در برابر بحران ايران و تحليل نادرستِ تحولات آن، از مهمترين ويژگيهاي دولت كارتر بود. سازمانهاي اطلاعاتي امريكا ـ سازمان CIA و سازمان تحليل اطلاعات دفاعي ـ نيز تا آخرين لحظه در بيخبري به سر بردند. ترنر، رئيس وقت سيا، در توجيه اين ناآگاهي گفت: در آن زمان، حتي محققان دانشگاهي و خبرنگاران وارد به مسائل خاورميانه نيز، دربارة قضاياي ايران، ديدگاهي واقعگرايانهتر از سيا نداشتند و آنچه در روزنامهها و مجلات تحقيقاتي به چاپ ميرسيد، نكتهاي افزونتر از دانستههاي سيا در مورد شاه نداشت. اين ارزيابيها در كنار تمركز كارتر و مجريان سياست خارجي امريكا در قضاياي صلح كمپ ديويد و مذاكرات سالت دو، سبب شد تا محافل بالاي واشنگتن به رويدادهاي ايران توجه كافي نكنند. از اوايل آبان 57، نشانههاي نگراني از اوضاع ايران در امريكا آشكار شد و برژينسكي براي اولين بار از خطر سرنگوني شاه در صورت مهار نشدن بحران سخن گفت. او در 12 آبان پيامي براي شاه فرستاد و ضمن آن گفت: شاه هر تصميمي بگيرد ولو اينكه تشكيل يك دولت نظامي باشد، مورد تأييد امريكاست. چنانكه اشاره شد، گذشته از اطلاعات غلط و تحليلهاي نادرست، دو دستگي در سيستم اداري امريكا نيز سبب واكنشهاي ناهماهنگ آن دولت در برابر تحولات ايران شد. به اين ترتيب، علامتهاي ضد و نقيضي از واشنگتن صادر ميشد و شاه را سردرگم ميساخت. يك جناح به رهبري برژينسكي، مشاور امنيت ملي كارتر معتقد به راه حل نظامي بود و جناح ديگر به رهبري سايروس ونس وزير خارجه به محدود شدن قدرت شاه و مصالحه با جناحهاي مخالف در قالب يك دولت ائتلافي هوادار امريكا گرايش داشت. البته هر دو جناح تا آخرين ماههاي بحران بر حفظ شاه تأكيد داشتند. زيرا مبناي سياستگذاري آمريكائيها حفظ منافع خود بود و حفظ شاه و سلسله پهلوي براي منافع امريكا ضرورتي انكارناپذير داشت.
منبع: انقلاب اسلامي و چرائي و چگونگي رخداد آن، دفتر نشر معارف، 1381، ص 96ـ94.