تحولات امروز بحرين در سلسله انقلابهاي كشورهاي خاورميانه عربي و شمال آفريقا نويد بخش آغاز روند جديدي در اين كشور كوچك جنوب خليج فارس است. بيشك آن چه امروز در بحرين ميگذرد جدا از ديروز و گذشتههاي تاريخ اين سرزمين نيست. حضور اكثريت شيعه در اين جزيره، پيوندهاي ديرينه با سرزمين اصلي ـ ايران ـ و نيز دخالتهاي آشكار و پنهان قدرتهاي استعمارگر و ايادي منطقهاي آنها، همه و همه در خيزش عمومي امروز بحرينيان تأثير روشني داشته است. آن چه برآنيم تا درباره آن به كنكاش و جستجو بپردازيم پيشينه حضور شيعيان و حركت رهايي بخش مردم بحرين در طول تاريخ است كه با توجه رويدادهاي روز بيش از پيش مهم مي نمايد. كشور بحرين از مجموع 32 جزيره تشكيل شده كه در منطقه جنوبي خليج فارس قرار دارند. پايتخت بحرين شهر «منامه» است كه در ناحيهاي خليج مانند، موسوم به سلوا (شلوا) در فاصله 28 كيلومتري قطر، از شرق و 25 كيلومتري عربستان سعودي از جنوب، قرار گرفته است. نام بحرين در گذشته به محدوده وسيعي از اراضي حاشيه جنوبي خليج فارس اطلاق ميگرديد كه از بصره تا عمان گسترده بود و از لحاظ تاريخي و سياسي همواره اهميت ويژهاي داشت. اين اهميت سبب شده بود كه ايرانيان از دورههاي پيش از اسلام، حضوري فعال در جزيره داشته باشند و در عمل تا اواسط قرن نوزدهم مالك و صاحب حقيقي اين جزاير به حساب ميآمدند. بحرين به خط مستقيم در سمت شمال، 195 كيلومتر تا ايران فاصله دارد و مساحت كلي آن چيزي حدود 665 كيلومتر مربع و جمعيت آن اندكي كمتر از يك ميليون نفر است كه فقط 85 درصد اين مساحت و جمعيت، متعلق به جزيرهي اصلي است. پيشينهي تاريخي بحرين بحرين از دوران باستان محل توجه حاكمان بوده است. مرواريد اين جزيره، شهرتي جهاني داشت و پيش از آن كه در سال 1339 شمسي به سبب ورود مرواريد پرورشي ژاپني به بازار، صيد صنعتي مرواريد عملاً متوقف شود، تنها منبع كسب ثروت اين جزيره، به حساب ميآمد. بحرين از هزاران سال قبل براي حكمرانان منطقه، شناخته شده بود. به تازگي كشف كتيبهاي آشوري، نگاه تاريخي به اين جزيره را وارد مرحلهي تازهاي كرده است. گورستان باستاني روستاي ابوعلي در جنوب منامه كه متعلق به گروهي از سربازان ساساني است، نشان ميدهد كه نوع نگاه ايران باستان به اين جزيره چه شكل و شمايلي داشته است. با اين حال ورود اعراب تقريباً مقارن با گسترش اسلام در منطقه است كه بافت جمعيتي جزيره را تغيير داده است. امروزه بيشتر ساكنان جزيره را اعراب تشكيل ميدهند، اگرچه 17 درصد جمعيت اين كشور كوچك را ايرانياني تشكيل ميدهند كه عليرغم مهاجرت چند صد ساله از ايران به بحرين، حاضر نشدهاند زبان فارسي را كنار بگذارند. بايد خاطر نشان نمود تاريخ بحرين در مقياس يك كشور نيست، به طور كلي اقتدار حاكمان عرب بحرين، آلخليفه، به گونهاي نبود كه بتوانند براي خود هويت ملي قدرتمندي دست و پا كنند و تا پيش از سال 1381 اين كشور به طور رسمي حالتي امير نشين داشت و تنها با حمايت آمريكا و عربستان بود كه «حمد بن عيسي» امير بحرين، حكومت خود را از اميرنشين به پادشاهي تغيير داد. خاندان آل خليفه؛ دست نشاندگان استعمار آل خليفه، خانداني كه اكنون بر بحرين حاكم است، خانداني سني مذهب و پيرو مذهب مالكي (از مذاهب اربعه) است. نياي شناخته شده آنان خليفه بن محمد بن فيصل (كه نام آلخليفه برگرفته از نام اوست) از اعراب عتوبي و وابسته به خاندان «عَنَزه» از قبايل عرب عدناني ساكن نجد و شمال شبه جزيره عربستان بود. عتوب از ريشه «عَتَبَ» به معناي مهاجرت و كوچيدن است. اعراب عتوبي ساكنان منطقهي افلاج در سرزمين هدّار نجد بودند كه در قرن 11 هجري دست به مهاجرتي بزرگ به سمت كويت امروزي زدند؛ ظاهراً سبب اين مهاجرت خشكسالي غيرقابل تحمل شبه جزيره عربستان براي چند سال متوالي بود. ثمره اين مهاجرت، شكلگيري خاندان آل صباح است. خانوادهاي كه هم اكنون در كويت حكومت ميكنند، به لحاظ نژادي و نسبي با آلخليفه، قرابت و خويشي دارند. آنها در كويت به اقتدار فراواني دست يافتند و با رونق گرفتن بصره به عنوان يك بندر مهم و راهبردي روزبهروز بر اقتدارشان افزوده شد؛ اما اين همزيستي چندان دوامي نيافت، بروز اختلاف ميان آلخليفه با اعراب بني كعب از يك طرف و نيز تحمل ناپذيري اطاعت از آل صباح از طرف ديگر، منجر به مهاجرت آلخليفه از كويت به سوي ديگر خليج فارس و شبه جزيرهاي شد كه امروزه قطر ناميده ميشود. آنها در «زُباره» رحل اقامت افكندند و پس از كشمكشهاي فراوان با قبايل قدرتمند محلي نظير «بني مسلم» توانستند قلعهي «مُرَيز» را در زباره بنا كنند و به امور خود سر و ساماني دهند؛ اين اتفاق در حدود سال 1147 شمسي روي داد. از آن پس، آلخليفه كوشيد تا زباره را به پايگاهي براي تجارت در خليج فارس بدل سازد كه با بروز مخاصمه ميان ايران در عهد كريمخان زند با عثمانيها و محاصره 13 ماهه بصره بهوسيله سپاهيان ايران و به دنبال آن تغيير مسير بازرگانان عرب و غير عرب از بصره به سمت ساير بنادر خليج فارس و منجمله زباره، خواست آلخليفه تا حد زيادي برآورده گرديد و تجارت در زباره رونق گرفت. آنها پس از مدتي با تمهيد «شيخ محمد» (زعيم وقت آل خليفه) و از راه حكمران بوشهر خود را در قبال پرداخت ماليات تحت حمايت دولت ايران قرار دادند. با مرگ كريمخان در سال (1158) شمسي و سست شدن شيرازه امور ايران، آلخليفه به فكر حمله به جزيره بحرين و تصرف آن افتاد. همانگونه كه پيشتر گفته شد بحرين در آن زمان تحت استيلاي ايران بود و «آل مذكور» به نمايندگي از حكومت ايران از عهد نادرشاه بر آن جزيره حكمراني ميكردند؛ مقارن همين زمان قبيله «بني خالد» در شرق و شمال عربستان قدرت يافت، آنان كه اصلاتاً به مناطقي تعلق داشتند كه امروزه امارات متحده عربي را شامل ميشود، توانسته بودند به نمايندگي از ايران و گاهي عثماني كار بازرسي و نظارت بر كشتي راني خليج فارس را در اختيار داشته باشند و نفوذ و حمايت آنها توانست بر اعتلاي دو خاندان عتوبي آلخليفه و آل صباح اضافه كند؛ اما با بدبيني عثمانيها به آنان از يك طرف و قدرت يافتن وهابيت به عنوان يك نيرو با قدرت نظامي و ايدئولوژيك از طرف ديگر، تومار اقتدار بني خالد در هم پيچيده شد، با اين حال با حمايت بني خالد، آلخليفه توانست حكومت خود را در زباره و سپس در بحرين تثبيت كند. آلخليفه در آن دوران نگاه مثبتي به وهابيون نداشتند. شيخ خليفه بن محمد، نياي مشهور اين خاندان، اصولاً وهابيون را خطري بالقوه براي حكومتهاي عتوبي ميدانست و حمله وهابيون به قلمرو حاكمان عتوبي مؤيد نظر اوست. به هر حال پس از شيخ محمد ، آلخليفه توانست اقتدار خود را در زباره و بحرين بهبود بخشد و آن را حفظ كند. بحرين در مسير استقلال و رهايي از استبداد! با فروپاشي امپراطوري عثماني، بحرين تحت الحمايگي دولت انگلستان شد. با شكست عثماني در جنگ جهاني اول و رشد جنبشهاي استقلال طلبانه در كشورهاي اسلامي (نظير مصر و ايران)، تفكر نوين گرايش به استقلال و نفرت از حكومتهاي ظالم و سرسپرده اندك اندك به بحرين نيز وارد شد و مردم را نسبت به وضع موجود حساستر از قبل كرد. شيعيان كه داراي سابقه تاريخي روشني در بحرين بودند و مدرسه ديني آنها در منامه دست كم 400 سال قدمت داشت، به طور رسمي گام در مسير طرح خواستههاي خود گذاردند و در خلال سالهاي (1300) تا (1302)، خواستههاي مردمي نسبت به رفع ظلم، بالا گرفت. آنها خواستار برقراري عدالت بر اساس اصول شريعت، شروع به كار مجلس العُرف يا محكمههاي سُلفه، الغاي رسم ناپسند بيگاري رسمي چارپاداران براي حكومت، برانداختن رسم رَقَبيّه (ماليات سرانهي اجباري)، حفظ حريم مزارع خصوصي در برابر چراي دامهاي حاكم جزيره و مواردي مانند آن بودند. اما اتفاقي مهم بحرين را به كانون توجه انگليس بدل كرد. در قلمرو بحرين نفت كشف شد. كارگزاران انگليسي به بحرين هجوم آوردند. مستشاراني كه ميكوشيدند حداكثر سود را از نفت بحرين به جيب بزنند. اين وضع اقتصاد بحرين را دگرگون ساخت. حاكم وقت بحرين در سال (1308) شمسي نخستين قرارداد نفتي را با شركت استاندارد اويل و تحت عنوان شركت نفت بحرين (پابكو) منعقد كرد و امتياز استخراج نفت را براي 69 سال (تا سال 1377 شمسي !) به اين شركت سپرد. بدين ترتيب در عمل سلطه انگلستان بر اين كشور تكميل شد. با فرا رسيدن جنگ جهاني دوم، موج استقلال طلبي مجدد فضاي بحرين را فرا گرفت. مردم كه طعم نهضت سال (1303) را هنوز به خاطر داشتند بر اركان حكومت و مستشاران انگليسي شوريدند، اما اين شورشها به وسيله نيروي نظامي انگليس به شدت سركوب شد؛ با مرگ حَمَد در سالهاي آغازين جنگ جهاني دوم، سلمان، پسرش، با حمايت نظامي مستقيم انگليس قدرت را در بحرين به دست گرفت. «جبههي رهايي بخش ميهني بحرين» در سال 1341 شمسي اعلام موجوديت كرد و خواستار خروج نيروهاي استعمارگر انگليسي، آزادي و استقلال ميهن و اصلاحات دموكراتيك گرديد. جنبش با اخراج جمعي از كارگران صنعت نفت در سال 1344 اوج گرفت. درگيري به خيابانها كشيده شد و چيزي نمانده بود كه آخرين ميخ بر تابوت خاندان وابستهي آلخليفه كوفته شود، اما انقلاب سال1344 نيز با دخالت انگليسيها سركوب شد. 12 رزمناو انگليسي در بندر منامه پهلو گرفت و سركوب وحشيانه، آغاز شد. سربازان انگليسي با جستوجوي خانه به خانه، آزاديخواهان را دستگير و تحت دژخيمانهترين شكنجهها قرار ميدادند. اين وضع انگليسيها را براي ايجاد يك پايگاه دايم دريايي در بحرين مجاب كرد و آنها با پرداخت ساليانه 5/1 ميليون ليره، بخشي از خاك 665 كيلومتري بحرين را براي تأسيس پايگاه دريايي، اختصاص دادند؛ اما در سالهاي بعد سياست حضور نظامي انگليس تغيير كرد و به تدريج نيروهاي خود را از اين پايگاه خارج نمود و آن را به نيروهاي آمريكايي سپرد. انگليسيها در سال 1349 به طور رسمي اعلام كردند كه به تحت الحمايگي بحرين خاتمه خواهند داد، اما مسأله مهم ديگري نيز در اين ميان بود. مسأله حق مالكيت ايران بر بحرين چيزي نبود كه بتوان آن را از چشم جهانيان پنهان كرد. بحرين لااقل از صدها سال پيش جزو جداناشدني خاك ايران به شمار ميآمد و حتي افرادي از همين خاندان آلخليفه خراجگزار و تابع ايران محسوب ميشدند. بريتانيا براي تثبيت آلخليفه و كاستن از اعتراضهايي كه ممكن بود به كيان انگليس در خليج فارس لطمه وارد سازد، با شاه ايران وارد مذاكره شد و سرانجام با تلاشهاي هويدا، نخست وزير بهايي رژيم پهلوي، شاه از حق ايران در حاكميت بحرين چشم پوشي كرد و قطعهاي از خاك كهن ايران را به طور رسمي به انگلستان واگذار نمود. به دنبال اين موضوع رييس دفتر سازمان ملل در ژنو استقلال بحرين را اعلام نمود و «عيسي بن سلمان آل خليفه»، اولين امير كشور مستقل بحرين ناميده شد. حاكم وقت بحرين پس از كسب استقلال در سال (1350) شمسي، بلافاصله اقدام به تشكيل مجلس مؤسسان نمود و قانون اساسي را مشابه قانون آل صباح در كويت تدوين نمود و در سال (1351) اولين انتخابات مجلس كشور مستقل بحرين، برگزار شد؛ اما نتيجه آلخليفه را وحشت زده كرد، شيعيان 90 درصد كرسيهاي پارلمان را اشغال كرده بودند و اين براي آنها كه سالها اكثريت شيعه بحرين را زير سلطه ستمگرانه قرار داده بودند، خطر آفرين بود و نميتوانستد زير بار آن بروند؛ به همين دليل امير بحرين بر خلاف تمامي ادعاهايش اعلام كرد كه بحرين در خطر نفوذ چپها و كمونيستها قرار دارد! ادعايي كه واهي بودنش كاملاً مسجل و آشكار بود و با همين بهانه او مجلس را در سال (1354) منحل كرد و تعداد زيادي از نمايندگان شيعه را به زندان فرستاد. اين مشكلات براي شيعيان تا به امروز كم و بيش ادامه داشته است. با پيروزي انقلاب اسلامي در ايران و حذف شاه به عنوان حامي و ژاندارم آمريكا در منطقه، كشورهاي عربي حاشيه خليج فارس نقش پررنگتري را در سياستهاي آمريكا در منطقه پيدا كردند. در اين ميان عربستان كه با اصلاحات «فهد بن عبدالعزيز» پاي در مسير نويني گذارده بود در عمل خود را رهبر اين كشورها ميدانست. طبعاً اين وضع بر بحرين نيز تأثيرگذار بود. عيسي، همپاي ديگر سران مرتجع عرب در دوران جنگ ايران و عراق به حمايت از صدام پرداخت و در شوراي همكاري خليج فارس كه به ابتكار عربستان و اصولاً براي ايستادن در برابر جمهوري اسلامي ايران شكل گرفته بود نقشي همسو با جريان سعوديها ايفا ميكرد، اين برخورد سبب شد كه سعوديها تا به امروز نگاهي اقماري به بحرين داشته باشند و اين موضوع حتي در مناسبات غيرسياسي نظير ورزش نيز بسيار به چشم ميآيد. در سال 1365 با افتتاح پل شاه فهد به طول 25 كيلومتر ميان بحرين و عربستان، خط ارتباط زميني مهيا شد و دو كشور گامهاي بلندي را براي نزديكي به هم برداشتند. با وجود آنكه تاريخ روابط سعوديها به عنوان پرچمدار وهابيت با آلخليفه چندان درخشان نبود اما غرب توانست آل سعود را به آلخليفه پيوند بزند. با پايان يافتن جنگ تحميلي و حمله عراق به كويت، آمريكا پرونده جديدي را براي بحرين گشود. اندكي پس از شروع جنگ خليج فارس در سال (1371) شمسي، آمريكا براي توسعه ميادين نفتي بحرين وارد عرصه شد و سطح مناسبات را تا آنجا بالا برد كه در سال 1377 و تنها يك سال پيش از مرگ حاكم پيشين بحرين، پايگاه ناوگان پنجم دريايي آمريكا در بحرين ايجاد گرديد و جانشين انگليسيها در بحرين شد.