آمريكاييها در راهكارهاي بين المللي خود همواره از استراتژي «تعرض پيشگيرانه عليه دولتهاي سركش» استفاده ميكنند. طبق گفتههاي جورج دبليو بوش، دولتهاي ياغي ـ كه تعريف آنها در ادامه خواهد آمد ـ مستحق حملات دفاعي پيشگيرانه هستند. به اين معنا كه آمريكا ميتواند بر مبناي مدارك معتبر، كه دال بر حمله قريبالوقوع اين كشورهاست، پيشدستي كرده و زودتر به آنها حمله كند. گراهام آليسون ـ از اساتيد دانشگاه هاروارد ـ منطق جنگ پيشگيرانه را به اين شكل ثبت كرده است:
«من شايد روزي با تو درگير شوم. در حال حاضر من قوي هستم، اما تو قوي نيستي، بنابراين من همين حالا وارد جنگ ميشوم.»
بر همين اساس، دولتهاي ياغي به گفته بوش به اين شكل تعريف ميشوند:
«با ملت خود وحشيانه رفتار ميكنند و منافع ملي خود را در جهت منفعت شخصي حاكمان تلف ميكنند، به قوانين بينالمللي توجهي نميكنند، همسايگان خود را تهديد ميكنند و معاهدات بينالمللي را كه در آن عضو هستند، نقض ميكنند؛ براي دستيابي به سلاحهاي كشتار جمعي و ديگر تكنولوژيهاي پيشرفته نظامي مصمم هستند، تا از آن به عنوان تهديد استفاده كنند. يا با انجام اقدامات تجاوزگرانه با استفاده از اين سلاحها، بتوانند رژيمهاي خود را به گونهاي تهاجمي طراحي كنند، از تروريسم در سراسر جهان پشتيباني ميكنند، ارزشهاي انساني را رد ميكنند و…»
هر چند بوش اين اظهارات را درباره برخي از كشورهاي خاورميانه به كار برد، اما صحيح آن است كه اين استدلالها را به خود وي و دولت تحت حاكميت وي بازگردانيم و با استفاده از همين استدلال، دولت تحت امر وي را دولتي ياغي بدانيم كه هر لحظه آمادهي تهاجم بوده است. به اين وسيله، با استناد به دكترين اقدام پيشگيرانهي دولت آمريكا، تسخير سفارت امريكا در تهران، يك حمله پيشگيرانه و براي جلوگيري از سوءاستفادههاي بعدي دولت سركش و بيمسؤوليت آمريكا بوده است.
به ديگر سخن، دولت آمريكا يك دولت سركش و سرخود است. زيرا به گونهاي تهاجمي با ملت خود رفتار كرده است و از سياست يكساني در قبال گروهها، نژادها، اقوام و صاحبان اديان مختلف پيروي نميكند. اعتراضهاي مكرر سياهپوستان و سرخپوستان و مسلمانان به سياستهاي تبعيضآميز دولت آمريكا، كه در قالب تظاهرات مختلف تجلي مييابد، نشانه اين مسأله است. علاوه بر اين، دولت آمريكا منابع ملي خود را در جهت منفعت شخصي حاكمان تلف ميكند. كمكهاي زياد و بيشمار اين كشور به رژيم صهيونيستي و صرف منابع هنگفت براي لشگركشي به عراق و افغانستان نشانه اين امر است. بيتوجهي اين كشور به قوانين بينالمللي و حمله آمريكا به عراق و افغانستان با وجود مخالفت تمامي دنيا با آن، اين مدعي را ثابت ميكند. آمريكا همچنين كشوري است كه نه تنها همسايگان خود بلكه تمام دنيا را تهديد ميكند و معاهدات بينالمللي را هر جا كه مصلحت اقتضا كند، نقض ميكند. پيوسته در حال آزمايش تسليحات جديد كشتار جمعي و سلاحهاي اتمي است تا از آن به عنوان تهديد استفاده كند. نمونه اين كار را در حمله آمريكا به عراق، در سال 1382ه. ش، شاهد بوديم كه اين كشور، مجموعهاي از تسليحات جديد را بر سر مردم مظلوم عراق فرو ريخت. آمريكا همچنين با اقدامات تجاوزآميز و با استفاده از اين سلاحها، در طول 5 دهه اخير، رژيم خود را تهاجمي طراحي كرده و از تروريسم در سراسر جهان، پشتيباني كرده است كه نمونههاي آن در ايران، عراق، افغانستان، شيلي، كوبا، گواتمالا و دهها كشور ديگر موجود است. آمريكا ارزشهاي انساني را نيز رد ميكند و بر همين مبنا، اين كشور موجوديتي ياغي دارد.
دانشجويان پيرو خط امام نيز سالها قبل از آنكه دولت بوش چنين نظريهاي را مطرح كند، با استفاده از آن و با ارجاع منطقي اين استدلالات بر دولت آمريكا، حملهاي پيشگيرانه را بر ضد منافع آمريكا در ايران طراحي كردند تا پيش از آنكه دولتمردان اين كشور از گيجي ضربات خردكننده انقلاب رهايي يابند و به تجديد قوا و طراحي نقشههاي خرابكارانه ضد انقلابي مشغول شوند، طرحهاي امريكا را در نطفه خفه كنند.
۱ . جعفري ركورد، دكترين بوش و معضل عراق، تجربهي گذشته و نگاهي به آينده، ترجمهي احسان موحديان، پژوهشكدهي مطالعات راهبردي، تهران 1382، ص 126.
۲ . همان، ص 80.