تجربه بهترين استاد است، اما گويا آمريكاييها شاگردان چندان خوبي براي فراگرفتن درسهاي تاريخي نيستند. همچنان كه پيشبيني شده بود، آمريكاييها در عراق با وضعيتي مشابه با آنچه كه در ويتنام رخ داد مواجه هستند و در شرايط بندبازي سياسي قرار گرفتهاند. سازماندهي يا عدم سازماندهي مجدد ارتش عراق، هر دو به يك اندازه مخاطرهآميز است. ماندن يا رفتن از عراق هر دو براي آمريكاييها گران است و اعترافات ضمني مقامات آمريكايي در مورد ترديد در رسيدن پيروزمندانه به اهداف از پيش مطرح شده، حاكي از روحيهاي نوميدانه در مورد آينده عراق است. آنچه كه ميخوانيد نظر «گابريل كلكو» در مورد مشابهتهاي موقعيت آمريكا در عراق و ويتنام است. وي سالهاي پيش در يكي از كتابهايش به كالبدشكافي جنگ در ويتنام پرداخته بود. تفاوتهاي فاحش فرهنگي، سياسي و اقليمي و نيز شرايط ژئوپلتيك متفاوت ويتنام و عراق غير قابل انكار است؛ اما آمريكا بدون توجه به تجربههاي تكاندهنده ويتنام، در حال تكرار خطاهاي بسياري ميباشد كه زمينهساز شكستش خواهد شد. دولتهاي بعدي آمريكا درباره هر دو كشور يادشده، به نصايح خبرهترين كارشناسان آگاه خود بيتوجهي نشان دادند. در مورد ويتنام، از تصميمگيران دولت واشنگتن خواسته شد كه اشتباهات فرانسه را تكرار نكنند و شروط پيمان ژنو را در مورد اتحاد مجدد اين كشور در سال 1955 بپذيرند. آنها همچنين نسبت به دستكمگرفتن تعداد كمونيستها، انگيزهها و روابط مستقلشان با چين و شوروي هشدار دادند؛ اما دوباره براي زمامداران آمريكا فرصتي پيش آمده است و باز هم آنها به جاي پذيرش توصيه عقلاي قوم، به خواستههاي خود فكر ميكنند. در دهه 1960، دولت آمريكا، بر شكلي نسنجيده بر قدرت آتش كوبنده، تجهيزات مدرن، قدرت مانور و سلطه خويش در آسمانها ميباليد. هنوز هم وضع به همين صورت است و دونالد رامسفلد بر اين باور بود كه ارتش، فناوري لازم را جهت ايجاد «شوكت و وحشت» در ميان دشمنان دارد؛ جنگ در عراق همچون ويتنام ، در سطحي گسترده نامتمركز شده و حتي برخلاف افزايش قدرت آتش، تعداد سربازان مورد نياز نيز افزايش پيدا كرده است. وقتي تعداد سربازان آمريكايي در ويتنام به نيم ميليون نفر رسيد، افكار عمومي بر ضد رييسجمهور برانگيخته شد و مردم خواهان شكست حزب متبوعش گرديدند. پيروزي در جنگها تنها در سطوح سياسي حاصل ميشود. رهبران واشنگتن تفاسير ارايهشده از وقايع ويتنام را شگفتآور و عجيب ميدانستند و هرگاه كارشناسان، محدوديت قدرت نظامي را به آنها يادآوري ميكردند، بيتوجه از كنار آن ميگذشتند. در مورد هر دو كشور عراق و ويتنام، سوءظن به دروغپردازيها موجب بسيج افكار عمومي و در نهايت، منجر به «گسست اطمينان» آنها شد. همانگونه كه بعدها، تحليلگر ارشد سازمان سيا در خاطرات خود اشاره ميكند، در اوت 1964 بحران خليج تانكين(1) به اين دليل به وجود آمد كه «دولت در پي يافتن بهانهاي براي جنگافروزي بيشتر بود.» در جنگ ويتنام، دروغهاي بيشماري گفته شد؛ اما در نهايت كساني كه بيش از ديگران دروغپردازي كرده بودند، خود نيز از تشخيص ميان واقعيت و تخيلات درماندند. بسياري از رهبران آمريكا بر اين باور بودند كه در صورت پيروزي كمونيستها در ويتنام، نخستين مهره دومينو فروخواهد افتاد و تمام كشورهاي جنوب شرق آسيا زير سلطه چين و شوروي قرار خواهند گرفت. توجيه جنگ عراق بر اين ادعا استوار بود كه صدام سلاحهاي كشتار جمعي در اختيار دارد و با القاعده در ارتباط است. در حال حاضر، 130 هزار سرباز آمريكايي يعني دوبرابر آنچه كه جرج بوش پيشبيني كرده بود در عراق مستقر هستند كه روحيه آنها بيش از پيش تحليل رفته است. بوش نوميدانه خواستار گسيل سربازان بيشتر به عراق بوده و كشورهاي ديگر از تامين اين نيروها خودداري ميكردند . نيكسون در ويتنام سعي داشت تا با «ويتناميزهكردن» جنگ در اين كشور، هزينه لشگركشي را به گردن ارتش ويتنام جنوبي بيندازد؛ اما اين عمل، يك اقدام انحرافي بود؛ چرا كه موجب تحكيم قدرت ويتنام شمالي كه با آمريكائيها مي جنگيد شد . «عراقيزهكردن» جنگ با كمك نيروهاي نظامي، مستلزم سركوب نيروهاي دگرانديش است و اين عمل باعث جبران فرصتهاي ازدسترفته براي آمريكاييها نميشود. هم در ويتنام و هم در عراق، آمريكا در محاسبه زمان مورد نياز براي حضور در اين دو كشور و نيز عملي ساختن ذهنيات و تصورات خود براي تقويت دوستانش، دچار اشتباه گرديد. با انحلال ارتش عراق و با بهكارگيري افسران صدام و مرداني كه براي خدمت وظيفه ثبتنام كردهاند، آمريكا ارتش اين كشور را سازماندهي مجدد نمود. ملت عراق نيز همچون ويتنام كه بوديستها با رهبران كاتوليك مورد حمايت آمريكا مخالف بودند، دچار تفرق منطقهاي و مذهبي هستند و در اين ميان، واشنگتن در انتخاب خطر بينظمي كه شايد به دليل كمبود نيرو به وجود آمده و بروز جنگ داخلي در صورت مسلحكردن عراقيها، چاره ديگري ندارد. دولت بوش برخلاف نظرات هشداردهنده بسياري از كارشناسان، در فهم پيچيدگي اوضاع سياسي عراق كوتاهي كرده است. كشور افغانستان يادآور آن است كه در نهايت، موفقيتهاي سياسي تا چه حد متكي به سياست ميباشد و بدون تدابير سياسي، روند امور دچار مشكل خواهد شد. اعتراف ضمني رامسفلد در يادداشت 16 اكتبر مبني بر اينكه «ما ابزارهاي اندازهگيري لازم را در اختيار نداريم تا بدانيم در مبارزه جهاني با تروريسم برندهايم يا بازنده» حاكي از آن است كه اعضاي دولت بوش در مقايسه با اوايل سال 2003 نسبت به آنچه كه انجام ميدهند از اعتماد به نفس كمتري برخوردارند. اما همانطور كه در ويتنام رابرت مك نامارا ـــ وزير دفاع ـــ مجبور شد تا از اين باور دست بكشد كه رسيدن به پيروزي امري غيرقابل اجتناب است، در حال حاضر نيز براي بازگرداندن اوضاع بسيار دير شده و قدرت نظامي آمريكا در معرض خطر است. سرانجام اينكه سياستهاي داخلي بر هر موضوع ديگري برتري دارد. در ويتنام وضع بدين منوال بوده، در عراق نيز همانگونه خواهد بود. در سال 1968، روند نظرسنجيها، ضد دمكراتها بود. اقدام تهاجمي تت در فوريه آن سال باعث حيرت رييسجمهور ليندون جانسون شد؛ زيرا او و ژنرالهايش از پذيرش اين موضوع طفره ميرفتند كه سازمان سيا تخمين زده به جاي 300 هزار نفر، 600 هزار نفر عضو نيروهاي كمونيست هستند. نيكسون در انتخابات پيروز شد؛ چون به مردم خسته از جنگ قول داده بود كه صلح و افتخار را برايشان به ارمغان بياورد. بوش در 28 اكتبر اعلام كرد كه به اين زوديها «قصد نداريم از عراق خارج شويم»؛ اما ماجراي ويتنام ثابت كرد كه شكيبايي افكار عمومي آمريكا محدود است و اين موضوع، همچنان به قوت خود باقي است. هنوز، بايد از درسهاي واقعي ويتنام، عبرت گرفت. پينوشتها 1 _ Tonkin
منبع: گابريل كلكواستاد بازنشسته تاريخ در دانشگاه يورك (York) كانادا و نويسنده كتاب «كالبدشكافي جنگ؛ تاريخچه ويتنام»