چرا كه دولت ایالات متحده در مذاكره برای آزادی اعضای دستگیر شده سفارت خود در تهران ناكام مانده و اقدام نظامی برای حل بحران را در دستور كار قرار داده بود. بنابراین در 19 فروردین 59 قطع روابط سیاسی خود با جمهوری اسلامی ایران را رسما اعلام كرد تا زمینه برای عملیات نظامی در خاك ایران مهیا شود. این حمله كمتر از دو هفته بعد در 5 اردیبهشت ماه صورت پذیرفت و با توفانی كه در صحرای طبس رخ داد، بهسختی شكست خورد. از این رو مروری داریم بر سیر روابط سیاسی ایران و آمریكا از 22 بهمن 57 تا 19 فروردین 1359 . هنگامی كه انقلاب اسلامی در 1357 اوج گرفت و به پیروزی رسید، نفرتی عمیق از دولت ایالات متحده آمریكا در ایران موج میزد. چرا كه استبداد پهلوی با كودتای آمریكایی 28 مرداد 1332 قوام و دوام یافته بود و دولت آمریكا تا آخرین لحظات حیات رژیم پهلوی آن را مورد تأیید و حمایت قرار داده بود. با این وجود، امام خمینی در همان آغازین روزهای پیروزی از انقلابیون خواستند تا از حمله به سفارتخانههای خارجی بپرهیزند.1 اما این خواسته از سوی گروههای ماركسیست نادیده انگاشته شد و در 25 بهمن ماه 57 افراد مسلح وابسته به چریكهای فدایی خلق با حمله به سفارت آمریكا در تهران، ویلیام سولیوان سفیر این كشور را به همراه جمعی از اعضای سفارت به گروگان گرفتند. موضوع پس از چند ساعت با دخالت دولت موقت پایان یافت2 و سه روز بعد نیز دولت ایالات متحده رژیم جدید ایران را به رسمیت شناخت.3این اقدام نه یك انتخاب بلكه راه گریزناپذیر دولت آمریكا در برابر واقعیت انقلاب بود. یك هفته بعد، كنسولگری آمریكا در تبریز توسط عدهای كه هویتشان به درستی روشن نشد، مورد حمله قرار گرفت و كاخ سفید ناگزیر شد كه كنسولگریهای خود در تبریز، اصفهان و شیراز را تعطیل كند.4 همچنین در راهپیماییهایی كه به طور مداوم در نقاط مختلف كشور برگزار میشد، شعارهای ضدآمریكایی یكی از اصلیترین شعارهای مردم بود و مطبوعات و گروههای سیاسی مواضع شدیدی علیه آمریكا اتخاذ كرده بودند.5 به این ترتیب روشن بود كه احساسات ضدآمریكایی در ایران چه نزد نخبگان سیاسی و چه نزد افكار عمومی عمیق و گسترده است و هر اقدام حساب نشدهای میتواند اوضاع را از كنترل خارج سازد. اما چنین مینماید كه دولت آمریكا به این موضوع توجه كافی نداشت و از این رو وقتی در اردیبهشت ماه 58 حبیب الله القانیان، رئیس انجمن كلیمیان تهران به اتهام خیانت به كشور به نفع اسرائیل به اعدام متهم شد6، وزارت امورخارجه آمریكا این اقدام را مورد سرزنش قرار داد. 7 همچنین سنای آمریكا نیز با صدور قطعنامهای اعدامهای وابستگان رژیم گذشته ایران را محكوم كرد.8 این اقدام دولت آمریكا، دخالت آشكار در امور داخلی ایران تلقی شد و به موضع گیری شدید امام خمینی و بسیاری از گروههای سیاسی علیه آمریكا انجامید. همچنین وزارت امور خارجه ایران از دولت آمریكا خواست تا اعزام سفیر جدید خود به تهران را به تعویق بیندازد 9 و در سراسر كشور راهپیماییها در تقبیح دخالت آمریكا در امور داخلی ایران از سر گرفته شد.10 در مقابل، دولت آمریكا اعلام كرد كه سفیر دیگری غیر از كاتلر را انتخاب نمیكند و روابطش با ایران را در سطح كاردار نگاه خواهد داشت.11 اسناد بدست آمده از سفارت آمریكا در تهران نشان میدهد كه در این زمان دولت آمریكا بدون در نظر داشتن حمایتهای خود از رژیم پهلوی و تأثیرات ناخوشایند این اقدام در افكار عمومی مردم ایران، از برداشتن گامهای عملی برای بهبود روابط دو كشور خودداری میورزید و منتظر بروز نشانههای مثبت از سوی دولت ایران بود.12 این نشانهها از سوی دولت ایران مشاهده نشد، بلكه به عكس جو ضد آمریكایی در ایران روز به روز تقویت میشد. هر چند تا آنجا كه به دولت موقت و جناحهای لیبرال مربوط میشد، اینان مایل به رودررویی مستقیم با آمریكا و تیرگی بیشتر روابط دو كشور نبودند. در بعد نظری، اعضای دولت موقت و در رأس آنها مهندس مهدی بازرگان، معتقد بودند كه مبارزه با استبداد داخلی بر مبارزه با استعمار خارجی مقدم است، چرا كه استبداد داخلی عامل دوام و بقای استیلای خارجیان بر ایران بوده است. بنابراین شعارهای ضد آمریكایی در جریان انقلاب اسلامی را شعاری ثانویه و تدافعی به شمار میآوردند و صرف كوتاه كردن دست آمریكا از امور داخلی ایران را كافی میشمردند و مبارزه همه جانبه با آمریكا و درگیر شدن با منافع آن كشور در منطقه را به صلاح نمیدانستند.13 از جنبه عملی نیز وابستگی شدید اقتصادی و نظامی ایران به آمریكا و وجود قراردادهای بلاتكلیف، موجب میشد كه دولت موقت در قبال آمریكا راه احتیاط را در پیش گیرد. اما این دولت چنانكه آمریكاییها نیز بدان واقف بودند، توان مقابله با موج سهمگین ضدآمریكایی ملت ایران را نداشت و در عین حال دخالتهای مكرر آمریكا در امور داخلی ایران، مسوولان دولت موقت را در برابر مخالفان بهبود روابط با آمریكا در موضع انفعال قرار میداد. از سوی دیگر امام خمینی نیز در سخنرانی مهمی كه در خرداد 58 ایراد كردند، درباره روابط با آمریكا خاطر نشان ساختند كه روابط ایران با آمریكا روابط یك مظلوم با یك ظالم است و ملت ایران احتیاجی به رابطه با این كشور ندارد.14 اسناد كشف شده از سفارت آمریكا نیز مؤید همین نظر است و نشان از نگرانی آمریكا از زیانهای اقتصادی ناشی از قطع روابط سیاسی با ایران دارد. 15 بدین ترتیب، ایالات متحده آمریكا پس از چند ماه صبر و انتظار به این نتیجه رسید كه خود باید گام اول را در راه بهبود مناسبات با ایران بردارد. آمریكا در شهریور ماه 58 با تقاضای دولت موقت برای برخی خریدهای نظامی از آمریكا موافقت كرد، سپس یك محموله از تسلیحات خریداری شده در زمان شاه را به ایران تحویل داد و صادرات فوق العاده نفت سفید و كروزون به ایران را تصویب كرد. 16 چنین مینمود كه روابط بین دو كشور اندكی بهبود یافته است. از این رو در 11 مهرماه 58 دكتر ابراهیم یزدی وزیر امور خارجه دولت موقت كه برای شركت در اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل به نیویورك سفر كرده بود با سایروس ونس همتای آمریكایی خود دیدار و درباره مسائل فیمابین گفتگو كرد. این گفتگو از سوی دكتر یزدی دوستانه و بی پرده توصیف شد.17 یكی از توافقات صورت گرفته در این مذاكرات ارسال قطعات یدكی نظامی به ایران بود كه پیش از انقلاب خریداری شده و آمریكا تا این زمان از تحویلشان سر باز میزد.18 با این حال، خطای بزرگی كه همین زمان از دولت آمریكا سر زد، روابط دو كشور را در یك بحران عمیق و مهارناشدنی فروبرد. این خطا چیزی نبود مگر پذیرش شاه مخلوع ایران در خاك آمریكا. پیش از شرح این واقعه توضیح این نكته لازم مینماید كه آمریكا پس از خروج شاه از كشور در دی ماه 57 آماده پذیرش وی در خاك خود بود. زیرا از نظر آنها محمد رضا پهلوی هنوز سرنگون نشده بود و یك مقام رسمی به شمار میآمد. اما او برای این كه چندان از ایران دور نباشد و بتواند در صورت لزوم بیدرنگ به كشور بازگردد، به مصر و سپس مراكش رفت. اندكی بعد انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و آمریكا دریافت كه ورود شاه به خاك آمریكا نوعی مقابله علنی با انقلاب ایران به حساب میآید. بنابراین به او اعلام داشت كه ورودش به خاك آمریكا صلاح نیست.19 اما از مهرماه 58 حال شاه رو به وخامت گذارد و او مجددا درخواست ورود به آمریكا را مطرح كرد. كاخ سفید در این باره از سفارت خود در تهران نظر خواست و كاردار آمریكا در تهران بصراحت با پذیرش شاه مخالفت كرد.20 كارتر، رئیسجمهور آمریكا نیز همین نظر را داشت. اما افراد متنفذی چون كسینجر، وزیر خارجه اسبق آمریكا و دیوید راكفلر سرمایهدار بزرگ كه هر دو از دوستان شاه به شمار میرفتند، كاخ سفید را برای پذیرش شاه تحتفشار گذارده بودند. برژینسكی، مشاور امنیت ملی آمریكا نیز با آنان همعقیده و معتقد بود كه عدم پذیرش شاه موجب تردید متحدان منطقهای ایالات متحده در جلب حمایت این كشور در مواقع بحرانی میشود و عواقب وخیمی را به نفع سیاست اتحاد جماهیر شوروی به بار میآورد21 نهایتا نظر گروه دوم مورد پذیرش قرار گرفت و در 30 مهر 58 محمد رضا پهلوی وارد نیویورك شد. بلافاصله ایرانیان مقیم آمریكا در مقابل بیمارستانی كه شاه در آن بستری شده بود، دست به اعتراض زدند و در سراسر ایران نیز راهپیماییهای ضد آمریكایی برگزار شد.22 در همین حال، گروهی از دانشجویان دانشگاههای تهران كه شدیدا با سیاستهای آمریكا در مقابل ایران مخالف بودند و شاید از چند هفته پیشتر فكر تسخیر سفارت آمریكا را در سر میپروراندند، تصمیم به تصرف سفارت و دستگیری اعضای آن گرفتند. این گروه نام خود را دانشجویان مسلمان پیرو خط امام گذاشته بودند تا مرزبندی دقیقی با ماركسیستها داشته باشند و در عین حال با منتسب كردن خود به شخص رهبر انقلاب، از نسبت داده شدن به گروههای سیاسی رقیب در امان بمانند. 23 این گروه پیام امام خمینی به مناسبت اولین سالروز كشتار دانشآموزان تهران در 13 آبان 57 را دلیل قاطعی بر موافقت امام با اقدام خود فرض كردند. امام در این پیام گفته بودند: بر دانشآموزان، دانشگاهیان و محصلین علوم دینیه است كه با قدرت تمام حملات خود را علیه آمریكا و اسرائیل گسترش داده و آمریكا را وادار به استرداد این شاه جنایتكار مخلوع نمایند و این توطئه بزرگ را بار دیگر شدیدا محكوم نمایند. 24 اشغال سفارت آمریكا در 13 آبان ماه 58 بهدست یك گروه 400 نفره از دانشجویان دانشگاههای تهران، ملی (شهید بهشتی)، پلیتكنیك (امیر كبیر) و صنعتی شریف روی داد. چنین مینماید كه هدف دانشجویان به چالش كشیدن سیاستهای دولت موقت در قبال آمریكا و جلب توجه افكار عمومی جهان به پذیرش شاه در خاك این كشور بود. آنان قصد نداشتند و چنین برنامهریزی نكرده بودند كه سفارت و اعضایش را به مدت طولانی در اختیار خود قرار دهند، اما پیام امام خمینی كه در آن اقدام دانشجویان مسلمان پیرو خط امام را به انقلاب دوم تعبیر كرده بودند، آنها را در تداوم حركت خود مصمم ساخت. از این گذشته دولت آمریكا بدون در نظر گرفتن پیچیدگی و حساسیت موضوع، در اقدامی عجولانه دست به تهدید دانشجویان و دولت ایران زد و فضایی را بوجود آورد كه براثر آن اگر دانشجویان پیرو خط امام از سفارت آمریكا خارج شده و گروگانها را آزاد میكردند، این اقدام حمل برضعف و ترس آنان میشد.25 به هر روی، با تسخیر سفارت آمریكا، دولت موقت نیز سقوط كرد و این واقعه علاوه بر اثرات مهمی كه در سیاست داخلی ایران داشت، جناح طرفدار حفظ رابطه با آمریكا در حاكمیت نوپای جمهوری اسلامی را بیش از پیش تضعیف كرد. با استعفای دولت موقت، وظایف این دولت برعهده شورای موقت انقلاب قرار گرفت و چون در آنجا نیز افراد و جناحهای مختلفی با گرایشهای گوناگون حضور داشتند (از جمله روحانیان بلندپایه حزب جمهوری اسلامی، برخی اعضای دولت موقت و اشخاصی چون ابوالحسن بنیصدر و صادق قطبزاده) تصمیمگیری درباره آزادی گروگانها به یك فرآیند پیچیده تبدیل شد. دولت آمریكا فشارهای زیاد و شدیدی را برحاكمیت انقلابی وارد آورد و از تمام ابزارهای ممكن بهره جست تا بتواند اعضای دستگیر شده سفارت خود در ایران را به آمریكا بازگرداند، اما با ایستادگی دانشجویان پیرو خط امام و حمایتهای امام خمینی این اقدامات ناكام ماند و نهایتا آمریكا را بر آن داشت كه گزینه عملیات نظامی برای آزادی گروگانها را در دستور كار قرار دهد. لازمه این كار قطع روابط سیاسی دو كشور بود كه در 19 فروردین 1359 از سوی كاخ سفید به اجرا درآمد. این اقدام به نوعی اعلام شكست دیپلماسی آمریكا در قبال انقلاب اسلامی بود و در عین حال سودی برای دولت آمریكا نداشت . تقاضاهای مكرر آمریكاییها مبنی بر از سرگیری روابط یا دست كم مذاكرات دو كشور طی 3 دهه گذشته مؤید این مدعاست. ________________________________________