حتی مفاد آن را امروز بعد از گذشت ۳۲ سال کاملا به یاد میآورم. مفاد آن در حقیقت تبیین و توجیه عمیقتر و رادیکالتر علت اشغال سفارت آمریکا بود. بسیاری از انقلابیون و جریانات رادیکال و چپگرای درون حاکمیت، ازجمله برخی از دانشجویان اشغالکننده سفارت، استدلال میکردند که آمریکاییها با بردن محمدرضا پهلوی به آمریکا درصدد یک کودتای نظامی به سبک ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ و بازگرداندن شاه سابق به کشور هستند.
آنان معتقد بودند که نباید به آمریکا و عمال آن فرصت داد که طرح کودتا و مقابله نظامی با انقلاب بریزند و بهترین تاکتیک برای خنثی کردن طرحها و توطئههای آمریکا علیه انقلاب آن است که سفارت آن کشور را که محل برنامهریزی این توطئههاست اشغال کنیم. هیچکس هم در آن روزهای پرالتهاب از دانشجویان و سایر انقلابیون این پرسش ساده را نپرسید که اگر آمریکاییها میخواستند با انقلاب، رویارویی نظامی کنند چرا در آذرماه یا دیماه که شاه هنوز در ایران بود، ارتش ایران از هم فرونپاشیده بود و هنوز یک نیروی مستحکم و منظم بود و سایر تشکیلات و نیروهای نظامی و شبهنظامی رژیم پابرجا بود، آنان درصدد اجرای کودتا نظامی برنیامدند و میخواهند آن را حالا (آبان ۵۸) انجام بدهند که شاه با برانکارد وارد آمریکا شده، ارتشاش تکهپاره شده و دهها نفر از سران و فرماندهان قوای مسلحهاش اعدام شدهاند یا فراری یا در انتظار محاکمه هستند و میلیونها نفر در سراسر کشور مسلح شدهاند، به فکر انجام کودتا نیفتادند؟ یعنی آمریکاییها واقعا این قدر نادانند؟ فضا، فضای انقلاب بود و بالطبع جایی برای این دست پرسشها نبود.
همه، از جمله دانشجویان خط امام بر این باور بودند که آمریکاییها شاه را به آمریکا بردهاند که تدارک یک کودتا علیه انقلاب را بریزند اما یادداشت من، موضوع اشغال سفارت را از جنبه دیگری مورد تحلیل قرار داده بود، از جنبهای به زعم خودم خیلی عمیقتر و بنیادیتر. خلاصه یادداشت من این بود که انقلاب اسلامی ایران، یک انقلاب پیشرو جهان سومی، ترقیخواه و عدالتطلب است و در نتیجه از اساس و ریشه با امپریالیزم (آن روزها لفظ استکبار باب نبود و ما هم به تقلید و تأسی از مارکسیستها میگفتیم امپریالیزم) و در رأس آن با امپریالیزم آمریکا در تضاد و تقابل است.
بنابراین بعد از پیروزی بر رژیم شاه، باید علیه آمریکا مبارزه کنیم و باز تحت تاثیر ادبیات و گفتمان مارکسیستی آن روز، معتقد بودیم که رژیم شاه به عنوان یک رژیم «بورژوازی کمپرادور» وابسته به آمریکا بوده و مبارزه با رژیم شاه، گام نخست مبارزه با اربابان اصلی شاه بوده که همان سرمایهداران و صهیونیستهاست. آنچه که آن روز برای من و نسل انقلابیونی که سفارت را اشغال کرده بودند اساسا نه ارزشی داشت، نه مطرح بود و نه به فکر آن بودیم، مفاهیم دموکراتیک و دموکراسی بود. به آزادی میخندیدیم و آن را محصول تفکرات لیبرالیستی سرمایهداری میدانستیم. مفاهیمی همچون آزادی مطبوعات، آزادی اندیشه، آزادی بیان، انتخابات آزاد، حاکمیت قانون، محدودیت قدرت دولت به قانون و امثالهم نه برایمان مطرح بودند، نه آنها را جدی میپنداشتیم، نه فکر میکردیم اینها اهمیتی دارند، و نه ارزشی برای اینها قائل بودیم. اینها را ادبیات خردهبورژوازی، اصطلاحات لیبرال، سرمایهداری، به قول «معلم انقلاب» مرحوم دکتر علی شریعتی، اینها را ابزار تحمیق تودهها و زحمتکشان میپنداشتیم.
اصل مبارزه بود، اصل مبارزه با امپریالیزم با صهیونیزم با نظام ظالم سرمایهداری با شرکتهای چندملیتی و سرمایهداران یهودی، غربی و آمریکایی بود که جهان سوم به همراه زحمتکشان کشورهای سرمایهداری را به استثمار درآورده بودند. آزادیخواهان و مبارزان واقعی از دید نسل ما رهبران آزاده، مبارز و ضد امپریالیستی کشورهای جهان سوم بودند که خلقهایشان را در یک مبارزه تاریخی علیه آمریکا و غرب رهبری میکردند. قهرمانان و اسطورههای نسل من چهگوارا، فیدل کاسترو، مائوتسه تونگ، یاسر عرفات، لیلا خالد، جمال عبدالناصر، پاتریس لومومبا، احمد سوکارنو، رابرت موگابه و سایر مبارزانی بودند که توانسته بودند در رأس جنبشهای آزادیبخش و ضد امپریالیستی در آسیا، آفریقا و آمریکایلاتین علیه ظلم و ستم نظام فاسد سرمایهداری و امپریالیسم غدار به رهبری آمریکای خیانتکار و انگلیس استعمارگر به پا خیزند. بغض و کینه ما علیه شاه بیش از آنکه به واسطه ذات استبدادی و دیکتاتوری حکومتش باشد، به واسطه آن بود که او را عامل امپریالیزم آمریکا در منطقه میشناختیم. نفرت ما از رژیم شاه بیش از اینکه به واسطه داشتن پنج هزار زندانی سیاسی و قلع و قمع مخالفان و منتقدانش باشد، به واسطه آن بود که او «صنایع وابسته» در کشور ایجاد کرده بود؛ صنایعی که به جای پیشرفت و توسعه واقعی، ایران را به صورت زایده کمپانیهای بزرگ چندملیتی درآورده بود. طبقه کارگر و زحمتکشان کشور را به استثمار سرمایهداری حمالی درآورده بود، منابع ملی کشور را تاراج کرده بود و به جای هر پیشرفت دیگری، بخش عظیمی از درآمد ملی کشور را صرف امور نظامی کرده بود.
سالها گذشت، سالهای تلخ و شیرین. در این سالها نسل من آلامهای زیادی دید تا به تدریج رشد کند و متوجه شود که شاید آنچه در مورد غرب و نظام حاکم بر آن میگفت، درست بود و درست باشد اما نسل من یک نکته را نتوانسته بود در ۱۳ آبان ۵۸ ببیند. نتوانسته بود متوجه شود که غرب و سرمایهداری با وجود آن کیفرخواست بلندبالا که مارکسیستها برایش مطرح کرده بودند و ما هم آنها را تکرار میکردیم یک ویژگی دیگر هم داشت: برای مخالفان حق مخالفت قایل بود.