عماد افروغ از مناسبات اجتماعي روزهاي تسخير لانه جاسوسي ميگويداگر تسخير لانه جاسوسي نبود در دفاع مقدس پيروز نميشديم
عباس رضايي
تحليل مناسبات اجتماعي جامعه ايران در مقطع زماني منتهي و بعد از واقعه 13 آبان 58 شايد كليد فهم اين معما باشد، به همين منظور به سراغ دكتر عماد افروغ رفتيم؛ كسي كه به اعتبار جامعهشناسبودنش، صلاحيت بررسي مسائل جامعهشناختي اين واقعه را دارد و از طرف ديگر به اعتبار سوابقش، تحليلگر برخي وجوه سياسي آن نيز ميتواند باشد. مشروح اين گفتوگو را در ادامه بخوانيد. واقعه تسخير لانه جاسوسي آمريكا در ايران، به لحاظ جامعهشناسي از چه نكات مهمي برخوردار بود؟ در ابتدا بايد ريشههاي اين حركت را مورد بررسي قرار داد؛ استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي همواره از شعارهاي اصلي انقلاب اسلامي و لبه تيز استقلالخواهي ما متوجه قطع وابستگي از آمريكا بوده است. دولتي مستقر شده است كه به دليل وضعيت خاص روحي و رواني حاكم بر جامعه، از او انتظار ميرود تحققبخش شعارهاي اصيل انقلابي باشد. از جمله اين شعارها همان شعار استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي است. در آن زمان طبيعي بود كه استقبال مشخصاً به معناي قطع وابستگي از استكبار به خصوص آمريكا و آزادي به معناي رهايي از استبداد داخلي به زمامداري شاه بود. بنابراين نقش دولت موقت در بررسي ريشههاي واقعه 13 آبان اهميت ويژهاي دارد. شرايط را تصور كنيد؛ آمريكا به شاه پناهندگي داده است و آن را به مردم انقلابي ايران پس نداده است. از سوي ديگر گفتوگوها و مذاكراتي بين دولت مستقر و برژينسكي صورت ميپذيرد. در اينجا بود كه اين احساس خطر به وجود آمد ممكن است گفتمان انقلاب اسلامي با برخي رفتارها و عملكردهايي كه در دولت موقت مشاهده ميشود، منحرف شود. در آن فضاي روحي و رواني خاص، با توجه به عوامل اجتماعي موثر در ديدگاهها و خواستههاي مردم، چنين حركتي به وجود آمد. من احساس ميكنم اين حركت در راستاي قراردادن انقلاب اسلامي بر روي ريل و مسير واقعي خودش بود. يعني طي اين كار به نوعي در برابر بدفهميها، بدرفتاريها و بيتوجهيهايي كه نسبت به شعارهاي انقلاب اسلامي انجام ميشد، مقاومت صورت گرفت. جالبترين قسمت ماجرا اين بود كه اين كار بزرگ توسط دانشجويان انجام شد. مستحضريد كه هيچيك از گروهها و جريانهاي شناختهشده سياسي رسمي و غيررسمي، به عنوان نقطه اوليه و جوشان اين قضيه مطرح نيستند. تعدادي از دانشجويان، نسبت به اتفاقات سياسي احساس وظيفه ميكنند و اين حركت خودجوش را پايهريزي ميكنند، حركتي كه به تعبير خيليها نقطهعطفي در تاريخ انقلاب محسوب ميشود، به طوري كه حضرت امام (ره) از آن به عنوان انقلاب دوم ياد ميكند. اين حركت از شاخصههايي برخوردار بود كه آن را تبديل به نقطه عطفي در تاريخ انقلاب كرد؟ من اين اتفاق را از آن جهت نقطهعطف ميدانم كه اگر چنين اتفاقي نميافتاد، مطمئنا ما در دفاع مقدس هم پيروز نميشديم و نميتوانستيم از اين آزمون الهي سربلند بيرون بياييم. مسالهاي كه باعث پيروزي انقلاب و جنگ شد، جنبه ذهني و رواني قضيه بود كه توسط گفتمان انقلاب اسلامي تامين ميشد و ريشه در هويت تاريخي ما داشت. به اعتقاد من ريشه اصلي واقعه 13 آبان، همان نكتهاي است كه اشاره كردم؛ طبق اين حركت انقلاب اسلامي به روح اوليهاش بازگشت. اقدام دانشجويان باعث شد كه زمامداران دريابند كساني وجود دارند كه حواسشان به اعمال و گفتار آنها است. هرچند اين حركت و اين روند بعد از جنگ با آسيب روبهرو شد و به آن شكل ادامه پيدا نكرد، يعني نقش چشمان بيداري كه در عرصه عمومي مراقب رفتارها و اعمال سياستمداران بود، تا حدودي كمرنگ شد كه البته بحث مجزاي ديگري ميطلبد. موضوع ديگري كه در بررسي واقعه 13 آبان مطرح ميشود، اين است كه تمام ضرباتي كه آمريكا در طول ساليان متمادي به ملت ما وارد كرده بود ـ از جمله مداخلهاش در كودتاي 28 مرداد ـ باعث شد كه يك خوي بيگانهستيزي در سطح لايههاي اجتماعي كشور به وجود بيايد، برخي از تحليلگران، نقش اين بيگانهستيزي در شكلگيري واقعه تسخير سفارت آمريكا را پررنگ ميدانند. ديدگاه شما در اين رابطه چيست؟ بله، شعار استقلال ما بيحكمت نبود. اين شعار مشخصا مربوط به قطع وابستگي از استعماري بود كه از اواخر پهلوي دوم آغاز شده و با پهلوي دوم تحكيم يافته بود. تنها يكي از مظاهر اين استعمار، كودتاي 28 مرداد است. رژيم پهلوي با اتكا به آمريكا چه از لحاظ فرهنگي، چه از لحاظ اجتماعي و چه از لحاظ هويتي رفتار نامناسبي با ملت داشت و به تعبيري ايرانيان را دچار بحران هويت كرد. به گونهاي كه ايرانيان نميدانستند چه كسي هستند و چه سوابقي دارند. انقلاب اسلامي پاسخي به اين بحران هويت بود. كاري كه شاه با اتكا به آمريكا انجام داد، كار غيرقابل بخششي بود و در حافظه تاريخي ملت ما وجود داشت. اين حافظه تاريخي در جريان انقلاب اسلامي و حوادث بعد از آن موثر بود، چنانچه وقتي دولتي به نام «جمهوري اسلامي» بر سر كار ميآيد و متفاوت با اين شور و شوق انقلابي عمل ميكند، با واكنش مواجه ميشود. به نظر من واقعه 13 آبان يك پاسخ انقلابي خوب براي اقدامات آمريكا در طول سالهاي پيشين بود. اقدامي كه توسط دانشجويان انجام شد و همان طور كه اشاره كردم، نقطه عطفي در تاريخ انقلاب اسلامي بود. آيا ميشود تسخير سفارت آمريكا را از لحاظ علم جامعهشناسي يك حركت تودهوار قلمداد كرد؟ كلمه تودهوار معناي خوبي نميدهد، من انقلاب اسلامي را هم يك انقلاب تودهوار صرف نميدانم. انقلاب ما يك انقلاب چندطبقاتي بود و فقط وابسته به لايه پايين جامعه نبود، بلكه تمام اقشار جامعه در آن دخالت داشتند. احساس من اين است كه در جريان 13 آبان، ما با يك موافقت چندقشري روبهرو بوديم. ممكن است بتوان از بخش مربوط به شور و هيجان و غليان احساسات عمومي به عنوان يك حركت تودهوار ياد كرد، اما اقشار متفكر و فرهيخته ما هم اين حركت را خوب تحليل كرده و از آن استقبال كردند. بنابراين بيحكمت نيست كه امام از اين واقعه با عنوان انقلاب دوم ياد ميكند. همانطور كه در انقلاب، هم لايههاي پايين و هم لايههاي وسط و هم لايههاي بالا درگير بودند، در 13 آبان هم وضعيت مشابه بود. اتفاقي مثل تسخير سفارتخانه يك كشور خارجي كه در شرايط عادي ممكن است يك كار غيرمعمولي تلقي شود، چطور شد كه در كشور ما انجام شد و مهمتر از آن با استقبال و پذيرش مردمي مواجه شد؟ ببينيد اين اقدام توسط دانشجويان صورت گرفت. در نظام و عرف بينالملل، اگر چنين كاري از سوي دستگاههاي رسمي صورت بگيرد، كاري كاملا نامطلوب و خلاف عرف است. يعني عرف روابط بينالملل آن را تاييد نميكند. اما اينجا بحث حركت انقلابي دانشجويان است. واقعه 13 آبان، به دليل اينكه يك حركت مردمي بود و توسط ارگانهاي رسمي ما انجام نشده بود، عرف بينالملل را دور زد. فارغ از غيررسمي بودن اين اتفاق كه موضوع مهمي است، سوال من مشخصا اين بود كه چرا چنين حركتي با استقبال مردم روبهرو شد. به گونهاي كه دولتمردان نتوانستند در مقابل اين خواسته مردمي ايستادگي كنند و استعفا كردند. مردم توقع داشتند شعار استقلال محقق شود، يعني وابستگي ما به آمريكا كاملا از بين برود. اما وقتي بين يكي از رجال سياسي وقت ما و برژينسكي ملاقاتي صورت ميگيرد اين اتفاق با توقعات انقلابي مردم مغاير بود به همين دليل است كه اين دولت ـ كه طبعا بايد همچون مردم از روحيه انقلابي برخوردار ميبودـ توسط مردم تحمل نميشود. من به ياد دارم كه شور و شعفي در تمامي اقشار مردم به وجود آمده بود و همه با اقتدار از اين حركت ياد ميكردند. آن موقع در ميان مردم معروف شده بود كه «دانشجوي خط امام بر تو درود، بر تو سلام». اين اقبال را بگذاريد در ظرف زماني خودش و حافظه تاريخي مردم از آمريكا را نيز در نظر بگيريد؛ در حالي كه هنوز يك سال بيشتر از انقلاب اسلامي نگذشته، مردم شاهد نوعي دهنكجي به شعارها و اهداف انقلاب اسلامي بودند ، با هر تحليل عقلي و منطقي، نبايد بياعتنايي و بيتفاوتي مردم انتظار باشد. به هر حال بايد بپذيريم كه شور عمومي و هيجان ناشي از انقلاب اسلامي، در مردم توقع يكسري كنشهاي خاص ايجاد كرده بود كه در دولت اول اتفاق نميافتاد. رهبري كاريزماتيك امام (ره) در پذيرش مردمي اين اتفاق چقدر موثر بود؟ به نظر من عبارت رهبري كاريزماتيك را نبايد به كار برد، چرا كه كلمه كاريزما براي اينجا كلمه درستي نيست. وقتي اين كلمه را در مورد امام به كار ببريم، بحث وارد منطق خاصي ميشود كه به لحاظ تحليلي ما را دچار مشكل ميكند. اما به هرحال آن جايگاهي كه رهبري نزد مردم داشت و آن نگاه عاطفي و معنوي كه مردم نسبت به ايشان داشتند و «كاريزمايي» كه به ايشان اعطا كرده بودند و اعتمادي كه به او داشتند، منتج اين شده بود كه وقتي امام از اين جريان به عنوان انقلاب دوم ياد كردند، تمام شك و ترديدها در مورد درستي اين اقدام از ميان رفت و مردم از آن استقبال كردند. در واقع فرمايش امام نقطه پاياني بر تعبيرهاي غلط از اين اتفاق بود و بر درستي آن صحه گذاشت. تحليل ديگري كه در مورد واقعه 13 آبان وجود دارد، اين است كه اين اقدام دانشجويان، يك حركت انقلابي بود. يك حركت انقلابي اصولا داراي چه ويژگيهاي جامعهشناختي است و معمولا در چه جامعهاي اتفاق ميافتد؟ من از اين اتفاق به عنوان يك جنبش در دل انقلاب اسلامي ياد كردم، ما به پديدهاي جنبش ميگوييم كه خارج از عرصه رسمي رخ دهد، برخوردار از يك فلسفه سياسي و ايدئولوژي روشن باشد، عضوگيري مشخصي داشته باشد و غيره. جنبش 13 آبان داراي تمام اين ويژگيها بود. اين جنبش يك حركت رسمي نبود و به يك ايدئولوژي خاص به نام «انقلاب اسلامي» تعلق داشت. عضوگيريها و برنامهريزيهاي علني و غيرعلني خاصي هم پشت اين كار بود. دانشجويان خط امامي با استفاده از امنيت خاطري كه نظام جمهوري اسلامي ايران فراهم كرده بود، خيلي راحت آمدند براي اين اقدام، برنامهريزي كردند. مهمترين ويژگي يك جنبش به نظر من اين است كه خارج از عرصه رسمي باشد كه در مورد اين واقعه كاملا صدق ميكرد، اما دقت داشته باشيد كه ما نميتوانيم بگوييم كه رويداد تسخير لانه جاسوسي، يك حركت انقلابي بود. حركت انقلابي ساختارهاي فرهنگي، اقتصادي و سياسي را به هم ميزند كه در اين مورد اينطور نبود. اين اتفاق صرفا يك جنبش دانشجويي بود كه در دل انقلاب اسلامي تعريف شد و به هدف بازگشت به روح و جوهر اصلي انقلاب اسلامي صورت گرفت، نه اينكه مقابلهاي با انقلاب باشد و بخواهد يك انقلاب جديد را سامان دهد. عدهاي معتقدند به اين دليل كه فاصله زماني بين پيروزي انقلاب و 13 آبان كم بود، جامعه ايران در آن مقطع به دليل اثرات طبيعي انقلاب، دچار يك نوع بههمريختگي بود كه اگر اينگونه نبود، دانشگاهيان به دنبال تسخير سفارت نميرفتند. آيا شما با اين تحليل موافق هستيد؟ نميدانم اين تحليلها از كجا و از ذهن چه كساني بيرون ميآيد، اينها تحليلهاي مرتبط با عوامل بيروني و بيارتباط با جوهره انقلاب و سازوكارهاي دروني آن است. اگر كسي در متن انقلاب ميبود و شاهد تمامي آن وقايع بود و يك نگاه درونگرايانه به انقلاب داشت، از اين تحليلهاي خارج از متن نميكرد. بايد متن انقلاب را مورد بررسي قرار داده و خوب تحليل كرد. اينكه بگوييم زمان زيادي از انقلاب نگذشته بود و ما دچار بهمريختگي بوديم، اصلا بهمريختگي كاركردي يعني چه؟ آيا منظور اين است كه نظم قبلي از بين رفته و نظم جديدي به وجود نيامده است؟ ببينيد برخي ميگويند كه حضور اينچنيني دانشجويان در عرصه سياست در آن مقطع، ناشي از يك نوع بههمريختگي كاركردي در جامعه بود، منظور اين است كه در شرايط عادي يك جامعه، كارويژههاي خاصي براي دانشگاه و دانشگاهيان تعريف ميشود و طبعاً تسخير سفارتخانه يك كشور ديگر، جزو آنها نميتواند باشد. خير ببينيد، شما تحليل ساختاري ميكنيد. در اين نوع تحليل چه از جنس پارسونزي و چه از جنس اسملسري آن، گفته ميشود كه انقلاب پاسخي است به شكافهاي ساختاري. در خصوص انقلاب اسلامي هم همينگونه تحليل ميكنند كه بالاخره يك شكاف ساختاري وجود داشته و يك از جارفتگي اتفاق افتاده كه انقلاب نتيجه آن بوده است. من از شما سوال ميكنم اگر انقلاب اول ـ انقلاب اسلامي ـ ناشي از شكاف ساختاري است، جنبش دوم ناشي از كدام شكاف ساختاري است؟ انقلابي كه هنوز خودش را نهادينه نكرده و مستقر نشده است، با چه شكاف ساختاري روبهرو است كه جنبش دانشجويي بخواهد نتيجه طبيعي و غيرارادي آن باشد. اينها تحليلهاي جوگرايانه است كه هم در قسمت اسملسري و هم در قسمت پارسونزياش محل اشكال است. چون اسكاچ پل بر اثر بررسي انقلاب اسلامي به اين نتيجه رسيد كه انقلابهاي پيش از انقلاب ايران به وجود ميآمدند، اما انقلاب اسلامي ايران ساخته شده است. ساخته شده به اين معنا كه نقش ايدئولوژي و فرهنگ و گفتمان كاملا در آن روشن است. بنابراين من اين گونه تحليلهايي كه گفتيد را تحليلهاي ساختاري ميدانم و رابطه خوبي هم با آنها ندارم. در آن مقطع در جامعه ايران چه تصوري در مورد آمريكا وجود داشت؟ در حافظه تاريخي ما، آمريكا عامل استبداد، عقبماندگي و حقارت فرهنگي ما بود. اگر آمريكا نبود بسياري از وابستگيهاي فرهنگي، اقتصادي و سياسي در كشور ما اتفاق نميافتاد. شواهد عيني بسياري هم در ارتباط با اين حافظه تاريخي وجود دارد. اين حافظه تاريخي در متن انقلاب اسلامي هميشه جلوي چشم افراد بود، يعني مردم در اين رابطه به خودآگاهي رسيده بودند و اين تصور به طور عمومي فراگير شده بود. منظورم اين است كه تحليلهايي كه در فكر و ذهن مبارزان و سياسيون ما وجود داشت، به تودهها هم منتقل شده بود. در عين حال شور و حرارت انقلاب هم باعث شده بود، علاوه بر اينكه اين مساله به خودآگاه مردم منتقل شده، به مطالبات و خواستههاي آنها راه يافته بود به آنها خط ميداد. جنبش 13 آبان را هم ميتوان در چنين فضايي تحليل كرد؟ بله، جنبش 13 آبان يك واكنش طبيعي نسبت به اين خواسته عمومي و حافظه خودآگاه تاريخي مردم عليه استكبار به سركردگي آمريكا و دخالتهاي فراوان او در امور داخلي بود. به لحاظ تاريخي در آن زمان تصور مردم ايران از آمريكا با تصور آنها از شوروي و آمريكا چه فرقي داشت؟ امام (ره) به گونهاي انقلاب را هدايت ميكردند كه جنبه «نه شرقي، نه غربي» در تمام ابعاد نهضت پررنگ باشد. زيادهخواهي و گسترشطلبي در بين مردم اصلا مطلوب نبود. مردم ما به هيچوجه مايل نبودند با اتكاء به شرق به جنگ آمريكا بروند، يعني همه يك نگاه مبتني بر «نه شرقي، نه غربي» داشتند. اما به هر حال عمده دلمشغولي همه در آن مقطع تاريخي، متوجه قطع رابطه با آمريكا بود. البته در اين بين اين نكته هم مد نظر بود كه شرق يا كشورهاي ديگر به شكل سختافزاري و نرمافزاري از اين آب گلآلود ماهي نگيرند. حتي خود ما هم كه در خارج از كشور، مقابل سفارت آمريكا در انگليس تظاهرات كرديم ـ كه منجر به دستگيري و اخراج ما شد ـ حسب همين معادلات سياسي اقدام كرديم. به هر حال اشتباهي بود كه ممكن بود در داخل كشور بعضيها دچار آن شوند؛ كه مثلاً حالا در عين حالي كه با آمريكا و شوروي مشكل داريم اما ميتوانيم به كشورهايي مثل انگليس و فرانسه اعتماد كنيم. اين برداشت اشتباه بود، چرا كه شعار «نه شرقي، نه غربي» امام، مختص به آمريكا و شوروي نبود، بلكه به معني قطع وابستگي هر دولت بيگانهاي بود. به هرحال ما نقش حزب توده را در جريان نفت فراموش نكرده بوديم. خيانتي كه حزب توده كرد در ذهن نخبگان ما نقش بسته بود و اين مساله با رهبري امام (ره) به مردم هم منتقل شده بود. همان موقع كه سفارت آمريكا تسخير شد، گويا عده قليلي از دانشجويان معتقد بودند كه بايد سفارت شوروي به عنوان پايگاه كمونيستها تسخير شود ... به نظر من اينها يكسري حرفهاي موردي است و چندان در فضاي آن روزها در بين دانشجويان عموميت نداشت. چرا كه در آن مقطع شوروي نقشي نداشت، جايگاه شوروي در مسير قطع وابستگي ما كجا بود؟ پهلوي كه به شوروي وابسته نبود، اتفاقا آنها بخشي از ترفندهاي سياسي خودش را به نام «مقابله با شوروي» انجام ميداد. وقتي بحث ارتجاع سرخ را مطرح ميكرد، منظورش همان افرادي بودند كه مستقيم و غيرمستقيم با نيروهاي كمونيست ارتباط داشتند. كشوري كه مطمحنظر و به گونهاي مسبب اصلي بدبختيهاي ما بود، به طور خاص آمريكا بود. شوروي ميداني در اختيار نداشت و به همين دليل تسخير لانه جاسوسي آمريكا، هم به لحاظ نظري و هم به لحاظ مصداقي تصميم درستي بود. در آن موقع شما كجا بوديد و چه ميكرديد؟ من دانشجوي خارج از كشور بودم. سال تحصيلي 55 ـ 54 به انگليس رفتم و وارد دانشگاه شدم. سال 56 تظاهرات آغاز شد، ديماه 57 از تعطيلات ژانويه استفاده كردم و به ايران آمدم. در تظاهرات شركت كردم و بعد از اتمام تعطيلات برگشتم، ولي احساس كردم نميشود درس خواند، مرخصي تحصيلي گرفتم براي آموزش نظامي عازم لبنان شدم، مدت چند ماه در آنجا بودم كه بعد از آن پيروزي انقلاب اسلامي اتفاق افتاد و ما به ايران برگشتيم. مدتي در ايران بودم بعد براي ادامه تحصيل مجددا به خارج از كشور رفتم. در آنجا بوديم كه ماجراي تسخير لانه جاسوسي اتفاق افتاد، بعد از اتفاق ما در اعتراض به دستگيري تعدادي از دانشجويان در آمريكا، روبهروي سفارت اين كشور در انگلستان تظاهرات كرديم، تظاهراتي كه به دستگيري ما انجاميد. من در زندان وارد اعتصاب غذا شدم، 45 روز در زندان بودم كه در آن مدت، 17 روز اعتصاب غذاي خشك انجام دادم. بعد از آن هم كه از انگلستان اخراج شديم و توانستيم به ايران برگرديم.