سازمان مركزي اطلاعات امريكا «سيا» برخلاف شهرت عظيم خود به عنوان نيرويي قادر و دانا، كه زيركانه و نهاني تمام سرنخهاي خيمهشببازي پهلوي را به دست داشته و ايران را اداره ميكند، به حد شگفتانگيزي نادان و نارسا بود. اين سازمان نه تنها با مشكلاتي روبرو بود كه موجب ناتواني ساير مقامات امريكايي و مأموريتهايشان ميگرديد، بلكه باري به دوش همة آنها ميگذاشت. به خاطر هممرزي ايران و شوروي، تمام سازمانهاي اطلاعاتي امريكا، همة انديشه و ابتكار خود را براي كسب خبر از شوروي بكار ميبردند، سيا و ساير سازمانهاي اطلاعاتي امريكا در ايران نيز تمام همّ خود را صرف پاييدن شوروي ميكردند. آنها با اين كار اوضاع كشوري را كه ميزبانشان بود، دست كم گرفته، به آن بيتوجه ميماندند، و در حقيقت اشتباهي عظيم مرتكب ميشدند. يكي از دلايل مهمي كه سازمانهاي اطلاعاتي امريكا را نسبت به حوادث سياسي ايران نابينا كرده بود، وجود دو ايستگاه استراق سمع در بهشهر و كبكان بود. بعضي از افراد در واشنگتن معتقد بودند كه كور بودن در امور ايران بهتر از آن است كه فعاليتهايي كه در شوروي انجام ميشود، نديده بماند. مؤيد اين ادعا، نوشتة يك مأمور آگاه اطلاعات امريكا، دربارة اهميت اين دو ايستگاه استراق سمع ميباشد: شكي نيست كه اين دو ايستگاه به مدت دو دهه عملكردي بسيار مهم داشت. چه امريكا را قادر به رديابي كامل و ارزيابي كارايي آزمايشهاي موشكهاي باليستيك بين قارهاي (ICBM) شوروي نمود. بدون كسب اطلاعات از طريق اين ايستگاهها، ما تقريباً نيمهكور ميشديم. ما قبلاً نيز با از دست دادن چنين ايستگاههايي در تركيه و پاكستان صدمة شديدي خورده بوديم، كه فقط با استقرار اين ايستگاهها در ايران جبران شد. اظهارنظرهاي رسمي در اين مورد، به دلايل بسيار روشن، خوشبينانه بوده است، ولي نبايد آنها را باور كرد، چون آن ايستگاهها ضروري بود و نميشد از آنها صرفنظر كرد... به همين دليل ما بينهايت مواظب بوديم كه شاه را چنان به خشم نياوريم كه اين ايستگاهها را برچيند. فراموش نشود كه اين ايستگاهها تنها با قرارداد شفاهي شاه و سازمانهاي اطلاعاتي در آنجا مستقر شده بود، و به همين دليل ما به او متكي بوديم. من شخصاً هميشه بر اين عقيده بودهام كه ما ميتوانيم پيش از آنكه شاه عصباني شده و ما را بيرون كند، راه طولاني به سوي تماس و جمعآوري اطلاعات از عوامل مخالف را بپيماييم. ولي تا آنجا كه به سياستپردازان مربوط ميشد، آنها هيچ دليلي نميديدند كه دستاوردهاي پر ارزش اطلاعاتي (از اين دستگاهها) را به خاطر كسب اطلاعات فرعي (سياست داخلي) كه تنها تحليلگران به آن توجه دارند، در معرض خطر قرار دهند. اين ديدگاه موجب گرديد، تا نتيجة كار برعكس شود، ولي فراموش نشود كه به مدت 20 سال سياست بسيار موفقي بود. در ايران معمولاً ده مأمور رابط سيا حضور داشتند. از اين عده، كار 6 يا 7 نفر مربوط به شوروي و چين بود و 3 يا 4 نفر ديگر، امور داخلي ايران را با تأكيد بر مطالبي نظير اقتصاد، نفت، توسعة تأسيسات هستهاي و خريد اسلحه، پيگيري ميكردند. گزارشات مستقيم سياسي از اولويت پاييني برخوردار بود. به گفتة ريچارد هلمز كه به يقين در موضعي قرار داشت كه خيلي چيزها ميدانست: «سازمان در ايران گزارشهاي سياسي زيادي نميداد.» مأموران سيا در ايران كه بعضي از آنها به فارسي رواني سخن ميگفتند، معمولاً در زير پوششهايي نظير كارمند هواپيمايي ملي كار ميكردند و جامعة امريكاييان مقيم ايران، و گروه «مافياي ارمني» به آنها لقب «اشباح» داده بودند. براي مأموران اطلاعاتي امريكا، پوشش، مشكل بزرگي شده بود. اين مشكل با تصميم وزارت خارجه مبني بر اين كه تمام مأموران سيا به جاي كارمندان وزارت خارجه به عنوان كارمندان ذخيرة وزارت خارجه معرفي گردند، حادتر شد. بنابراين تمام مأموران سيا كارمندان ذخيرة وزارت خارجه به شمار ميرفتند، در حالي كه تمام كارمندان ذخيرة وزارت خارجه مأمور سيا نبودند. در ضمن تا دهة 1970 سيا در سفارت مستقر بود، و ساختمان جدايي نداشت. از آنجا كه اكثر مقامات امريكايي، ايران را با ديد مركز توجه به امور شوروي مينگريستند، آن دسته مأموران اطلاعاتي كه رويدادهاي سياسي داخلي ايران را پيگيري مينمودند نيز به مخالفان دستچپي حكومت شاه توجه بيشتري داشتند و بيشتر وقتشان صرف تحقيق فعاليتهاي سازمانهايي نظير فداييان خلق و مجاهدين خلق ميگرديد. ولي آنها بر دستگاه اطلاعاتي شاه (ساواك) تكية زيادي داشتند. چنانكه يك بازبيني اطلاعاتي در 1976 (1355) كه از سوي سيا انجام گرفت، چنين نتيجهگيري كرده است: «با وجود آنكه ما فقط به دادههاي اطلاعاتي ساواك متكي بودهايم، ولي گزارش در مورد تروريسم خوب بوده است.» تأثير رابطة نزديك سيا با ساواك در كارايي جمعآوري اطلاعات حساس و تفاهم آگاهانه از امور سياسي ايران، بسيار زيانبار بود. ساواك تمامي دهة 1970 را صرف مبارزهاي روزافزون با تروريسم در ايران كرد و تمام اطلاعاتي را كه دربارة گروههاي تندرو داشت به سيا ميداد. اين امر موجب محدود شدن توانايي سازمان، در برقرار نمودن تماس با ديگر گروههايي كه در مخالفت با حكومت سركوبگر شاه بوجود ميآمدند، ميگرديد. مثلاً در 1977 (1356) سيا تنها از يك كانال تماس با نيروهاي مخالف مليگرا برخوردار بود. و البته هيچگونه تماسي با رهبران روحاني نداشت. دربارة همكاري بين ساواك و سيا و موساد (سازمان اطلاعاتي اسرائيل) تاكنون بحثهاي زيادي شده است. در اين كه ساواك و موساد همكاري نزديكي با هم داشتند شكي وجود ندارد. اين همكاري بويژه در نيمة دهة 1960 كه ايران و اسرائيل هر دو با دشمن مشترك يعني عراق روبرو بودند، آغاز گرديد. در اين زمان بود كه موساد نفوذ بيشتري در ساواك پيدا كرد و نفوذ سيا تا حدي رو به كاهش گذاشت. هر قدر اختيارات و قدرت ارتشبد نصيري افزايش مييافت، همكاري ساواك با سيستم اطلاعاتي اسرائيل بيشتر ميشد. اين امر بويژه در مورد ادارة سوم ساواك يعني امنيت كشوري صدق ميكرد، سيا در همان حال كه هر گونه اِعمال شكنجه و گرفتن اقرار به زور را انكار مينمود، به گونة پيگير اشاره ميداد كه ساواك در همكاري با اسرائيليها «اعمال سخت» به كار ميبرد. زماني كه از مأمور سيا كه سالها در رابطة نزديك با ساواك بود در اينباره سؤال شد، پاسخ داد: «براي من تعجبآور نيست.» همانند ساير امريكاييانِ ناظر بر امور ايران، سيا نيز اسطورة اَبَر شاه را باور داشت. اين مطلب بويژه در مورد كهنهكاران امور ايران كه يك دورة طولاني را در اين كشور گذرانده بودند، صدق ميكرد. در نظر آنها شاه براي هميشه پايدار بود. زيرا با مشاهدة چند نمونه از برخورد او با مشكلات سخت، ديگر شاه را كاملاً شكستناپذير ميدانستند. بعضي از اين افراد كساني چون جورج كيو، هرب فرگوسن و آرت كالاهان بودند، كه كارمندان زحمتكش دولت بوده دانش فراواني دربارة ايران داشتند. آنها به طرز كار نخبگان سياسي ايران بينهايت آشنا و آگاه بوده، تاريخ و فرهنگ ايران را گرامي ميداشتند. ولي آنها نيز همانند وزارت خارجه، با رهبران روحاني و روشنفكران فارسيزبان و كارگراني كه به شهرهاي بزرگ مهاجرت كرده بودند، و گروههاي مختلف جامعه كه در سال 1978 (1357) به خيابانها ريختند، آشنايي نداشتند. آنها از چيزي كه ميتوان آن را «زمانة مسجد» ناميد اطلاعي نداشتند. در واقع آنها هيچگاه در محافل مخالفان نفوذ نداشته، وقت زيادي صرف دانشگاه و جنوب تهران نميكردند. سرانجام اطلاعات امريكا در ايران با شكست روبرو شد؛ چنان شكستي كه همة ادارات و سازمانها و سفيران و مأموريتها را بهم ريخت. منبع: شير و عقاب، جيمز بيل، نشر فاخته، 1371، ص 536 ـ 533