فروز رجایی فر، یکی از افراد حاضر در واقعه ۱۳ آبان است. او که در آن زمان دانشجوی رشته مهندسی پلیمر دانشگاه صنعتی امیرکبیر بوده است، در سخنی تازه حضور عباس عبدی را در این واقعه را بسیار کمرنگ میداند. رجاییفر از کسانی است که خود شخصاً به چند سند فوق محرمانه در کشوی میز کاردار سفارت آمریکا دسترسی داشته و میگوید که نقش فعالی نیز در خواندن و رمزگشایی و چسباندن اسناد محرمانه داشته است. او که هم اکنون دبیرکل ستاد پاسداشت شهدای نهضت جهانی اسلام است همچنان روحیه انقلابی خود را حفظ کرده است چرا که در این محیط جدید که دبیرکلی آن را برعهده دارد، جایزه ۱۵۰ هزار دلاری برای کسی که حکم سلمان رشدی را اجرا کند، درنظر گرفته و میگوید اگر کسی این حکم را اجرا کند، مبلغ مذکور را از زندگی خود خواهد داد. رجایی فر در پاسخ به این سوال که آیا ۱۳ آبان تکرار شدنی است، با خنده میگوید که اگر منظورتان سفارت انگلیس است من حاضرم . ولی ادامه میدهد: من به دانشجویان توصیه میکنم که به جای خلق واقعهای مشابه ۱۳ آبان، مراقب عدم بازگشایی سفارت آمریکا باشند. مشروح مصاحبه خبرنگار سیاسی خبرگزاری فارس با فروز رجایی فر را در ذیل میخوانیم: *فارس: خانم رجاییفر! شما در روز ۱۳ آبان 1358دانشجوی کدام دانشگاه بودید؟ - رجاییفر: من دانشجوي دانشگاه پلیتکنیک بودم . *فارس: از دانشگاه پلیتکنیک به جز شما چه کسان دیگری بودند که نقش سردمداری را در میان دانشجویان این دانشگاه داشته باشند؟ - رجاییفر: میردامادی- عباس عبدی و خانم معصومه ابتکار بودند، که البته من این حرف را که عباس عبدی جزو دانشجویان در ماجرای تسخیر لانه جاسوسی بوده است قبول ندارم * فارس: چرا میگوئید عبدی در این ماجرا نبوده؟ - رجاییفر: اولاً وقتی جریان خط امام راه افتاد یک جریانی بود که ملت ایران خیلی آن را تایید کرد واز حمایت گسترده و شدید مردمی برخوردار بود و بعد از اینکه امام حمایت کردند و آن ابهامات و نگرانیها از بین رفت، مردم به طرز بسیار گسترده از این جریانات حمایت کردند . به طوری که اگر برای مثال به یک دانشجو در دانشگاه میگفتید شما چه طرز فکری دارید؟ پاسخ میداد که من دانشجوی خط امام هستم. یعنی تقریبا به یک عنوان فکری تبدیل شد. اگر بخواهیم این عنوان را به صورت عام در نظر بگیریم از هر کسی در خیابان میپرسیدید که چه کاره هستی؟ میگفت که من پیرو خط امام هستم . اما اگر بخواهید به طور خاص بچههایی را که به طور شبانهروزی در لانه از گروگانها نگهداری میکردند را به عنوان دانشجویان خط امام نام ببریم به نظر من آقای عبدی جزو این افراد نبود. دلیل من هم این است که اولاً من وعبدی هم کلاس بودیم، هم رشته بودیم و هم سال بودیم یعنی من تمام پسرهایی که در ماجرای لانه بودند را نمیشناسم و دلیلی هم ندارد که بشناسم اما بچههای دانشگاه پلیتکنیک را میشناختم به خصوص که ما هم رشته هم بودیم در رشته مهندسی پلیمر تقریبا تمام درسهایمان با هم مشترک بود. بنابر این من آقای عبدی را خوب می شناختم. آقای عبدی دوست میردامادی بود. جزو بچههای مسجدی و اعضای انجمن اسلامی دانشکده بود اما اینکه در میان آن ۴۰۰ نفری که از گروگانها نگهداری کند حضور داشته باشد یا خدمات جانبی را انجام دهد، این چنین نبود و من اصلا یادم نمیآید که ایشان را زیاد دیده باشم شاید هم گاهی به خاطر اینکه دوست امثال میردامادی بود به لانه رفت و آمد داشت. من از یکی از دوستان مشترکمان که الان عضو حزب مشارکت است ، پرسیدم که چرا عبدی را به خاطر نمیآورم ؟ کوکبی را یادم میآید شما را یادم میآید پس چرا عبدی یادم نمیآید؟ ایشان گفتند به دو دلیل: یکی اینکه عبدی کار میکرد و به همین دلیل روزها به جهت اشتغال در لانه نبود واز طرفی چون خانواده داشت لذا شبها در لانه نبود یعنی میشود گفت با توجه به اینکه ما مثل سربازی ماموریت ۲۴ ساعته داشتیم و تنها مرخصی هفتگی ۱۲ ساعت به ما میدادند، با این شرایط ایشان جزو بچههای لانه و حداقل جزو فعالین لانه که مثلا کار خاصی کنند نبودند ولی من در عین حال قبلا در مقالهای هم نوشتم که درجریان انقلاب فرهنگی، جزو چهرههای فعال انقلاب فرهنگی، وتعطیل کردن دانشگاهها بود. *فارس: آن چند نفر اول که لانه را اشغال کردند چه کسانی بودند؟ -رجاییفر: آنها ۴۰۰ نفر از دانشگاه هاي ملی ، صنعتی امیر کبیر ، شریف و دانشگاه تهران بودند . تقریبا هر دانشگاه ۱۰۰ نفر را معرفی کرده بودند. بعضی از دانشگاهها تعداد دخترانشان بیشتر بود. مثل دانشگاه تهران یا دانشگاه ملی که رشتههای دیگری غیر از فنی داشتند و از هر دانشگاهی یک نفر در شورای هماهنگی عضو بودند که در آن شورای هماهنگی از دانشگاه پلیتکنیک میردامادی بود، ازشریف اصغرزاده و تا حدی هم سیفالهی، از تهران حبیب بیطرف بود واز بهشتی آقای رحیم باطنی بودند. *فارس: همه دانشگاهها به موازات هم بودند یا یکی از آنها نقش رهبری را بر عهده داشت؟ - رجاییفر: نه همه با هم کار میکردیم. *فارس: نقش موسوی خوئینیها در این وسط چه بود؟ میگویند نقش رهبری دانشجویان را بر عهده داشت. - رجاییفر: نه نمیشود گفت که نقش رهبری داشتند. وقتی که دانشجویان بعد از انقلاب میخواستند دانشگاه را باز کنند، به دلیل اتصال و ارتباطی که قبل از انقلاب در تظاهرات و .. با روحانیت پیدا کرده بودند به نظرشان آمده بود که مشکلی که دانشگاه ما دارد این است که فضای آن فضای عقیدتی نیست. دانشجویان به امام مراجعه کردند و از امام خواستند فردی را معرفی کنند که رابط بچهها با حوزه باشد و بتواند جریان اتصال حوزه و دانشگاه را هدایت کند. امام آقای خامنهای را معرفی میکنند و رابط دانشجویان با خودشان قرار میدهند و دانشجویان نیز جلسات متعددی برای دنبال کردن وحدت حوزه و دانشگاه با ایشان داشتند اما در زمان اشغال لانه جاسوسی، گویا آقا تهران نبودند، مکه مشرف شده بودند یا خیر یادم نیست اما میدانم که ایشان نبودند که بچهها وظیفه ارتباطی خودشان را با آقا انجام دهند و سوال و کسب تکلیف کنند یا نظر امام را استفتا کنند. لذا به آقای موسوی خوئینیها مراجعه میکنند . ایشان پیشنماز یکی از مساجدی بود که یکی از دانشجویان در آن جا رفت و آمد داشت و میدانستند که دوست مرحوم سیداحمد خمینی است تا شاید بتوانند از طریق وی به امام دسترسی پیدا کنند تا امام در مودر اشغال لانه جاسوسی، قبل از اقدام دانشجویان نظر بدهند. اما حرفی که آقای موسوی خوئینیها میزدند که حرف بسیار درستی هم بود این است که به دانشجویان میگویند شما کار خودتان را انجام بدهید و با امام قبل از اشغال چک نکنید، کار خودتان را انجام دهید، حال اگر ایشان مخالف بودند آنجا را ترک کنید و چون اسمتان را گذاشتهاید مسلمان پیرو خط امام، تبعیت از امام هم کردهاید و در هنگام ترک کردن… اگر مخالفت نکردند برنامهتان را اجرا کنید. *فارس: فکر نمیکردید اگر امام مخالف این حرکت باشد ضربهای به جنبش دانشجویی وارد میشود؟ - رجاییفر: نه! در این زمینه باید بگویم که خطهای فکری آن زمان خیلی متنوع بود. در حالی که امام تنها رهبر انقلاب بودند، اما خطهای فکری در جامعه وجود داشت، مخصوصا در سطح دانشگاهها، مانند پیکاری، مائوئی، آلبانیایی ،تودهای و … بعد تازه نوبت بچه مسلمان ها که میشد برخی متمایل به سازمان مجاهدین یا مثلا برخی به دنبال دکتر پیمان بودند یا برخی دیگر به عنوان جاما ، دنبال دکتر صامعی و ... بودند یا نهضت آزادی. حال اگر گروهی در این میان میگفتند ما پیرو خط امام هستیم در حقیقت به دنبال برگزیدن هویتی دیگر برای خود بودند و اگر امام با این جریان مخالفت میکردند و اینها قبول میکردند لانه را ترک کنند، حداقل این هویت خودشان را اثبات کرده بودند و این هم کم چیزی نبود که یک مسالهای را تحت عنوان خط امام در دانشگاهها برجسته کنند. چون آن موقع وقتی وارد دانشگاه میشدید فضا فضای جنگ والتهاب و درگیری بود. یک روز که وارد دانشگاه میشدیم میدیدیم که یک پارچه بزرگ آویزان کردهاند و روی آن نوشتهاند که بهشتی کیست؟ و از اول تا آخر نسبت به این شهید، ناروا نسبت داده بودند . در کنار آن مینوشتند چمران کیست؟ جنایات چمران در کردستان و …. یعنی مسایلی وجود داشت که کسانی که متعصب و از نزدیکان درون نظام بوده و به واقع ایثارگر و فداکار بودند نسبت به نظام، همانها بیشتر کوبیده میشدند چرا که آنها بهتر تشخیص میدادند که چه کسی برای نظام مفید است. هر که را که منحرف تر بود تحویل میگرفتند اما هر کسی که خالصتر ونابتر بود تخریب میکردند. در آن فضا دفاع کردن از بهشتی ، یک کار بزرگی بود ، دل و جرات میخواست و کار هر کسی نبود ، جسارت انقلابی میخواست. در چنين شرايطي وقتی عنوان دانشجویان مسلمان پيرو خط امام مطرح شده و بهشتی و چمران و…توسط دانشجویان پذیرفته میشدند کار سختی بود. دورهای بود که هر دختر و پسر جوانی که میخواستند ازدواج کنند وقتي كه مینشستند با هم صحبت کنند اولین حرفشان این بودکه موضع تو نسبت به بهشتی چیست؟ همان کلمه اول ممکن بود یکی بنیصدری و دیگری طرفدار بهشتی باشد و مساله کاملا به هم بخورد. میخواهم بگویم که اینقدر عمده بود این قضیه. درنهایت در پاسخ به سوال شما باید بگویم که نه ضربه نمیخورد و در حقیقت اینها توانسته بودند، دانشجویان پیرو خط امام را در دانشگاهها اعلام موجودیت کنند. حتی اگر هم مجبور میشدند بیرون بیایند. * فارس: عدهای که میگویند امام موافق این اقدام نبود، حتی زمانی که به امام این خبر را داده بودند امام فرموده که این کار بچهگانه است ولی بعد که جریانات پیش رفت امام خواستند که از این اقدام استفاده سیاسی کنند نظرتان چیست؟ - رجاییفر: نه چیزهایی که به امام نسبت میدهند درست نیست. خود امام هم گفتهاند که هر کسی چیزی را به من نسبت داد باید در مرکز اسناد ما باشد. ما خودمان حرفهایی که از امام در مورد لانه جاسوسی شنیدهایم مستند عمل خودمان قرار نمیدهیم. پیشنهاد میکنم که اگر کسی میخواهد کار علمی کند، روشی در تحقیق داریم به نام تحلیل محتوا. این افراد بروند قبل از اشغال لانه، پیامها و سخنان امام را تحلیل محتوا کنند و ببینند در هر سخنرانی امام چند بار به امریکا و انگلیس و شوروی حمله کردند و با چه شدتی و از چه لغاتی استفاده کردند. چرا که کلمات و واژهها شدت دارد وبعد از اشغال هم امام همین مواضع را داشتند. آیا کسی مانند امام میتواند چرخش موضع داشته باشد و در ۲۴ ساعت مخالف و موافق شود؟ نسبت دادن چنین چیزی به حضرت امام، در حقیقت با هدف تحریف تاریخ صورت میگیرد. *فارس: اصلا چرا سفارت امریکا تسخیر شد، هرچند شاید بهتر بود این سوال را در اول مصاحبه میپرسیدم. - رجاییفر: آن چیزی که بهانه روزش بود، سفر شاه به امریکا بود که به عنوان معالجه انجام میشد. آن چیزی که انگیزه عمیق این حرکت بود دخالتهای ۲۵ ساله امریکا در ایران بود. در حقیقت ما اگر به چهره شاه در بین سال 1320 که از سوی انگلیسیها انتخاب شده و انگلیسیها او را به تخت سلطنت نشاندند تا سال 1332 نگاه کنیم، یک شخصیت ضعیفالنفس ترسویی میبینیم که نخستوزیران این دوران جواب سلامش را نمیدهند و وقت ملاقات هم به او نمیدهند و حتی دخالتی در عزل و نصب وزرا ندارد. البته دلش میخواهد وارد شود اما قدرت و نفوذ ندارد. اما کسی که این شاه را با این خصوصیات بزدلانه و ترسو و بیعرضه تبدیل به شاه 1357 کرد، آمریکا بود که وقتی کودتا را انجام داد پشت سر شاه قرار گرفت و شاه هم به امریکا گفت که هر کاری مثل انقلاب سفید سال ۱۳۴۱ را میخواهی انجام دهی به جای اینکه امینی آن را انجام دهد، خودم انجام میدهم شما هر کمکی و هر نیروی میخواهید انجام بدهید به خود من بدهید و من هم هر کاری شما خواستید انجام میدهم فقط در مقابل این کارها شما از من حمایت کنید.که بعد ساواک تاسیس شد ، موساد تعلیم داد ، کمیته مشترک درست شد ، اختناق و شکنجه، اعدامها و … شکل گرفت . همه اینها به شاه برای پیشبرد اهدافش قدرت داد. پس نتیجه میگیریم که این شاه بیعرضه ترسو را امریکا به شاه سفاک و درنده سال ۵۷ تبدیل کرد. حال بعد از شکلگیری انقلاب اسلامی، آمریکا منافعش را از دست داده، در چنين شرائط آیا برای بازگرداندن منافع و احیای منافع خودش اقدامی نمیکند؟ آیا کاری که در سال ۳۲ شروع کرد را در سال ۵۷ ناتمام میگذارد؟ با توجه به اینکه اصلاً ایران و منابع ما را مال خودش میداند. و پیشرفت و مدرنیزاسیون ایران را هم از آن خود میداند. با این نگاه دانشجویان و امام(ره)، تحلیلشان این بود که اینها برای اینکه شاه یا مثل شاه را برای تامین منافع خودشان برگردانند، دست به هر کاری خواهند زد وامکان دارد که اقدامات شدید و حتی در حد کودتا علیه انقلاب اسلامی ایران انجام دهند. با این فکر دانشجویان به این نتیجه رسیده بودند که اگر بخواهند مانع از این شوند که امریکا در ایران چنین فعالیتهایی را داشته باشد باید یک ضربه اساسی به امریکا وارد کنند. ضربه اساسی باز هم خواست حضرت امام بود یعنی ما وقتی نگاه میکنیم به پيام۱۰ آبان 58 حضرت امام، ايشان در این پیام میفرمایند که “بر دانشآموزان، دانشگاهیان و محققان و محصلین علوم دینی است که با قدرت تمام حملات خود را علیه امریکا و اسراییل گسترش داده و امریکا را وادار به استرداد شاه مخلوع و جنایتکار بنمایند.” خوب حالا حمله علیه امریکا و اسراییل چگونه باید صورت گیرد؟ آن موقع تنها موضعی که از آمریکا برای حمله کردن در دست داشتیم سفارت بود. تحلیل دانشجویان این بود که اگر چنین کاری صورت بگیرد شاید دور از نظر امام نباشد و امام نهایتا آن را تایید کند . شاید هم لازم نباشد که امام درگیر تایید آن بشوند ما میرویم اعتراض خودمان را انجام میدهیم ببینیم چه پیش میآید و به این واسطه فریاد و اعتراض ما که چرا شاه را به امریکا بردهاید درجهان شنیده می شود. چون که گروگانگیری تنها راهی است که سریعا دوربینها را به سمت ماجمع میکند مخصوصا اگر از سفارت آمریکا باشد و بالاخص اگر تعداد افراد به جای ۱ یا ۲ نفر، بیش از ۵۰ نفر باشد. از زاویه دیگر شما ببینید، ۹ ماه بعد از شکلگیری انقلاب اسلامی در دورتا دور ایران هر جا اقلیت قومی ومذهبی بود، جنجال وشورش و آشوب میدیدیم مثلاً در کردستان، سیستان، آذربایجان، خوزستان، ترکمن صحرا و …. به نظر میرسید که این فتنهها از یک جای مخصوص سازماندهی ورهبری میشود چرا که شبیه به هم بودند. کاری که دانشجویان را در این وضعیت نگران کرده بود، بردن شاه به آمریکا بود. چرا که همه این فتنهها در زمانی صورت میگرفت که سلطنتطلبان به شدت پراکنده، متفرق و وحشتزده بودند و در همه جای دنیا پخش شده بودند. حال اگر شاه برود امریکا در حقیقت اتفاقی که میافتد این است که فعالیت ها علیه جمهوری اسلامی متمرکز خواهد شد و شاه میشود نماد این مقابله و دوباره شروع میکنند به جمع کردن نیرو تا برگردند به ایران و همان ساز و کار قبلی را پیاده کنند. سفر شاه به آمریکا خیلی نگرانکننده بود، در آن زمان شاه سرطان داشت و برای معالجه به امریکا رفته بود سلطنت طلبان هم خیلی دلشان میخواست که شاه به آمریکا برود. از طرف دیگر دولتی هم که در ایران به نام دولت موقت بر سر کار آمده بود ، در حقیقت تشخیص نمي داد که آمريكاریشه مصائب ملت ایران بوده است . فقط مي گفت استبداد شاه، حرکت ضد استبدادی، آزادیخواهی و نهضت آزادی ونمیفهميد که علت این که آزادی خدشهدار شد برای منافع قدرت خارجی بود. فکر میکرد اگر شاه برود کفایت میکند. پس با توجه به حالتی که درزمان دولت موقت بر آن حاکم بود آمریکا احساس میکرد راه بازگشت مجدد به ایران را دارد چون دولت موقت مشکلی با امریکا و بازگشت مجدد آن نداشت . این اختلافاتی که در آمریکا برای بردن شاه به آمریکا وجود داشت و ترس از خشم مردم ایران و حفظ ژست آزادیخواهی آمریکائیها موجب شد که امریکا نتواند در مورد بردن شاه به کشورش تصمیمگیری کند اما در این بین اتفاقی افتاد که برای امریکاییها خیلی خجسته بود . وزیر امور خارجه وقت امریکا نامهای از اشرف پهلوی، خواهر دوقلوی شاه دریافت كرد که تقاضا کرده بود شاه براي درمان بيماريش وارد آمريكا شود. آمریکاییها با خودشان گفتند چه بهتر از این . ما شاه را به امریکا میآوریم و با یک ژست انساندوستانه، میگوییم این یک مساله انساندوستانه است و مردم ایران باید آن را درک کنند. البته شاه را با پاسپورت ایرانی نبردند بلکه با پاسپورت امریکایی و به نام یکی از معاونین وزارت خارجه امریکا به نام “دیوید نیوسام” به آمریکا بردند. شاه را با هلیکوپتر بر روی پشت بام یکی از بیمارستانهای آمریکا نشاندند واز آنجا با آسانسور به زیرزمین بیمارستان بردند و با این بازیها شاه را بستری كردند. دولت ایران وقتی از این موضوع باخبر میشود بلافاصله عکسالعمل نشان میدهد، وزیر خارجه ایران که آن زمان دکتر ابراهیم یزدی بود به سفارت امریکا رفته و خطاب به کاردار سفارت اعتراض کرده و میگوید اجازه بدهید شاه بیاید و در ایران معالجه شود که میگویند خیر. یزدی میگوید اجازه دهید یک گروه پزشکی اعزام کنیم از ایران که آنها مطمئن شوند شما راست میگویید که شاه مریض است و قصد توطئه و درست کردن قطب ضد انقلاب ندارید. آنها با همان ژست استکباری خودشان میگویند اصلا نمی شود. یزدی مجدداً میگوید اجازه بدهید پزشکان ایرانی مقیم امریکا پرونده شاه را بررسی کنند که آمریکاییها میگویند باز هم نمی شود و قاطعانه به دکتر یزدی جواب رد میدهند و دکتر یزدی وقتی از آن جلسه بیرون میآید، دولت بیانیهای را منتشر میکند با این مضمون که با توجه به اینکه برخلاف احساسات مردم ایران ، شاه به امریکا برده شده است هر اتفاقی که درادامه این جریان بر اثر خشم ملت ایران بیفتد تبعات و اثراتش ومسولیت آن متوجه آمریکاست. اینها را گفتم كه بدانید ایرادهایی که از نظر حقوقی بر جریان ۱۳ آبان گرفته می شود بي مورد است . به هر حال شاه به آنجا برده شد. اطمینانی از اینکه واقعا سرطان دارد وجود ندارد. دوهفته قبل از اشغال لانه است، دانشجویان و مردم انتظار دارند که دولت موقت با اقدامات خود خشم مردم را انتقال دهد واز مجامع بینالمللی بخواهد که این جنایتکار را پس بدهد. اما متاسفانه به جای این کارها میبینیم که ۵ یا ۶ ابان ماه یک هیات دولتي از ایران به سرپرستی مهندس بازرگان برای شركت در جشنهای انقلاب الجزایر، عازم الجزیره می شود و در آن مسافرت با معاون امنیتی کارتر که برژینسکی بود برای تمدید قراردادهای ایران و امریکا و عادیسازی رابطه ملاقات میکنند. یکی از قراردادهای ایران و آمریکا، قرارداد مودت بود که درحقیقت سال ۱۳۳۷ بسته شده بود و میگفت که اگر منافع آمریکا در منطقه به خطر بیفتد دولت ا یران برای دفاع از آمریکا باید وارد برخورد نظامی شود. یکی دیگر از قراردادها حضور چند هزار مستشار نظامی امریکا در ایران بود یعنی روابط با امریکا به همان طریقی که درزمان شاه بود ادامه پیدا میکرد و تجدید و تمدید میشد. خوب حالا شما انتظار داشتید که دولت موقت به دلیل بردن شاه به امریکا که به خاطر آن مردم و امام ناراحت هستند اعتراض کند، اما اینها رفتند با امریکا دست دادند و سر میزنشستند و مذاکره کردند و انگار نه انگار که امریکا با ما خصومت دارد. یعنی میخواهم بگویم این درک و بینش در دولت موقت وجود نداشت که این امر موجب نگرانی دانشجویان و جریحهدار شدن ملت شده بود. حتی اگر روزنامههای آن روز را ورق بزنید، روزنامه کیهان سرمقالهای را علیه این مذاکرات نوشته است البته اشتباه نکنید، کیهان، کیهان حسین شریعتمداری نیست بلکه کیهانی است که ابراهیم یزدی مسول آن است و دامادش سردبیر کیهان است. سید احمد خمینی هم شهادت داده و نوشته که نه قبل از رفتن به این مسافرت این ملاقات به اطلاع امام (ره) رسيد و نه بعد از بازگشت در گزارش سفر چنین ملاقاتی درج شده بود و تا طرف خارجی مشروح گزارش را منتشر نکرده بود اینها سکوت کرده بودند این خیلی تکان دهنده بود . اینجا بود که دانشجویان احساس کردند خطر بزرگی انقلاب را تهدید میکند و با اتفاقاتی که افتاده همین روزهاست که کودتایی هم علیه انقلاب شکل بگيرد . برای جلوگیری از این رويداد بود كه ملت ایران برای دفاع از خودشان این کار را کردند *فارس: یعنی حمله پیش دستانه بود؟ -رجاییفر: حملهای نبود، کاری که انجام گرفت، کار خشونت باری نبود . بلکه عدهای در داخل سفارت دستگیر شده و با ناز و نوازش در حدود یک سال نیز نگهداری شدند. هیچ کدام تهدید و آزار و اذیت جانی نشدند . حتی یک سیلی هم به گوش یکی از آنها نخورد. *فارس: علت مخالفت دانشگاههای تربیت معلم و علم و صنعت با تسخیر لانه جاسوسی چه بود؟ گفتهای که وجود دارد این است که این افراد میگفتند باید به موازات تسخیر سفارت، همین اقدام را هم در قبال شوروی انجام دهیم تا شعار نه شرقی نه غربی محقق شود . اين درست است؟ - رجاییفر: نه! دقیقا حرفشان این نبود اینها کسانی بودند که خیلی خالصانه میخواستند از انقلاب اسلامی دفاع کنند. دانشجویان دانشگاههای علم و صنعت و تربیت معلم هم دانشجویان خالص بودند. ولی در تحلیلشان به این نگرانی رسیده بودند که نکند این کار به پایداری انقلاب ضربه بزند و تهدیدی برای جمهوری اسلامی باشد. یا میگفتند: نکند با این کار دولت موقت که با نظر امام منصوب شده است، سقوط کند. البته نمیخواستند از شخص بازرگان یا نهضت آزادی دفاع کنند؛ بلکه تنها نگرانیشان در مورد نهال نوپای انقلاب اسلامی بود. دانشجویانی که ۱۳ آبان را شکل دادند همین تصور را در مورد شوروی نیز داشتند اما دانشجویان در تحلیل امام این را میدیدند که ایشان دشمن اصلی ملت ایران را آمریکا میداند و آمریکا را شیطان بزرگ میداند و معتقد است که همه مصائب جهان اسلام زاده آمریکاست و آن تاکیدی که بر روی آمریکا دارند را روی شوروی ندارند چرا که شوروی با مشکلات داخلی خود درگیر بوده و با تجربهای که از حزب توده در ایران هست ميدانست مردم ایران به راحتی چپ نمیشوند. نهضت آزادی هم همین مشکل را داشت. آنها هم میگفتند که ما باید بیشتر مراقب شوروی باشیم، چرا که شوروی با دین ما مخالف است. آمریکا دنیای ما را میبرد ولی شوروی دین ما را میبرد، اما نظر امام این بود که آمریکا دین و دنیا را با هم میبرد و شوروی زورش نمیرسد که حتی دین را ببرد چراکه نفوذی در ایران ندارد. *فارس: بعد از تائید این حرکت توسط امام(ره)، آیا این دانشگاهها به جمع دانشجویان تسخیر کننده سفارت آمریکا پیوستند یا خیر؟ -رجاییفر: بله، بعضی از آنها پیوستند. اینها دانشجویان خوبی بودند، نمیشود گفت که اینها کم تحلیل، کم سواد یا کم اعتماد به این کار بودند، بلکه برای اینها نظر امام قبل از این عمل مهم بود. البته من نمیگویم که باید از رهبر جلو زد. اما وقتی رهبر سکوت کرده است با مبانی که در دست است باید حرکت کرد چرا که شاید در مواقعی سعه صدر و ملاحظات ايشان اجازه نمیدهد که وارد موضوعی شود ولی ما باید بشویم. *فارس: آیا کسانی هستند که از کاری که آن موقع کردند پشيمان شده باشند؟ یعنی اگر زمان به عقب برگردد کسی هست که دیگر آن اقدام را انجام ندهد؟ -رجاییفر: من در میان دانشجویانی که آن روز بودند انصافا کسی را ندیدهام که اعتقاد داشته باشد اگر زمان برگردد آن کار را انجام نخواهد داد. ممکن است برخی بگویند امروز چنین کاری را انجام نمیدهند اما هیچ کدام از آنها را تا به حال عمل آن زمان را زیر سوال نبردهاند و همه نسبت به درست بودن آن اقدام اطمینان دارند. البته تغییرات و تحولاتی که صورت گرفته است نیازمند تحلیلهای جامعهشناسی سیاسی است یعنی باید از موضع یک جامعهشناس سیاسی به موضع این افراد نگاه کرد. ممکن است برخی بوده باشند که آن روز جزو طبقه محروم بودند و راحت با این جریان همراهی کردند اما امروز مثلا یک کارخانه دارند تاجر یا سرمایه دار هستند که با اقتصاد جهانی رابطه پیدا کردهاند و به همین دلیل اینگونه شعارها ديگر برایشان خطرناک است و چون تغییر طبقه و موضع اجتماعی دادهاند طبعا تغییر موضع سیاسی هم میدهند. *فارس: مدتی بعد از اینکه لانه به دست دانشجویان افتاد، مذاکرات در خصوص گروگانها و مطالبات دانشجویان به دست گروههای سیاسی مانند مجلس اول صورت گرفت. آیا نحوه رفتار و مذاکرات این گروههای سیاسی مورد قبول دانشجویان بود؟ -ببنید، دانشجویان با عنوان دانشجویان پیرو خط امام وارد این صحنه شده بودند. دولت موقت و شورای انقلاب و جریانهایی که گفتم از تحریف تاریخ سود میبرند . آنها در یک سطحی در داخل شورای انقلاب حضور داشتند که با ادامه جریان گروگانگیری مخالف بودند و میدانستند این کار روابط ایران و آمریکا را به هم ریخته است در حالی که آنها دوست داشتند با آمریکا ارتباط برقرار کنند آن جریانات فشار میآوردند که گروگانها را از دانشجویان بگیرند و آنها را مثلا بدهند دولت یا سپاه یا جای دیگر نگهداری کنند. امام برای اینکه یک تضمینی برای حفظ گروگانها در اختیار دانشجویان پیدا شود، گفتند که گروگانها در اختیار دانشجویان است تا وقتی که مجلس اول تشکیل شود تا آن موقع نمایندگان ملت برای گروگانها تعیین تکلیف کنند. یعنی وقتی موکول به مجلس کردند هر فرآیند دیگری در این مسیر متوقف شد. بنابراین امام با این کار خود به دانشجویان کمک کردند تا اینکه بتوانند گروگانها را در کنترل خودشان داشته باشند یعنی یک رابطه واقعا دو جانبهای راضیتا مرضیة میان دانشجویان و حضرت امام برقرار بود. بدین معنا که امام دانشجویان را به عنوان انسانهایی خالص پذیرفته بودند و از طرف دیگر دانشجویان نیز تسلیم محض حضرت امام بودند وقتی مجلس اول تشکیل شد در آن خیلی از نمایندگان انقلاب هم بودند، نمایندگانی از نهضت آزادی بودند و حتی از مجاهدین خلق هم بودند. پس در این مجلس طبیعی است که نتایجی هم به بار بیاید که خیلی مطلوب دانشجویان نباشد اما چون دانشجویان از فرمان امام تبعیت میکردند لذا مسولیتی هم از این نظر که کمکاری شود بر دوششان احساس نمیکردند . این مجلس گروه مذاکره کنندهای را تعیین کرد که رفتند در الجزایر دوباره نشستند و مذاکره کردند . البته نتایج مذاکرات منتشر نمیشد اما باز هم به وسیله آنچه از دور و بر شنیده میشد معترض بودند ولی دیگر در موضع تصمیمگیری نبودند و فقط وظیفه دانشجویان نگهداری از گروگانها بود تا زمانی که تصمیم گرفته شود. *فارس: در مورد اسنادی که به دست آمد توضیح میدهید؟ -رجاییفر: بسیاری از اسناد را سعی کرده بودند از بین ببرند بعضی از اسناد که پودر شده بود به هیچ وجه قابل بازیابی نبودند. بعضی از اسنادی که طبقهبندی پایینتری داشتند شاید هنوز نوبتشان نرسیده بود که پودر شوند و شاید اگر اعضای سفارتخانه زمان بیشتری در اختيار داشتند اسناد ديگر را هم از بین میبردند. اسنادی که پودر شده بودند قابل بازسازی نبودند و میتوان گفت اسناد خیلی مهمی از دست رفت. دسته دیگر از اسناد، اسنادی بودند که به صورت رشته رشته در آمده بودند که دانشجویان تصمیم گرفتند آنها را به یکدیگر بچسبانند و از آنجائیکه این جریان بسیار مورد اقبال مردم بود یک گروه از دانشجویان بدون هیچ ادعایی تصمیم گرفتند آنها را به یکدیگر بچسبانند. *فارس: چقدر وقت داشتند اسناد را پودر کنند؟ - رجاییفر: ساعت ۱۰ صبح حمله شروع شد و تقریبا ساعت ۱۴ یا ۱۵ ساختمان مرکزی سفارتخانه هم فتح شد. *فارس: چرا این قدر طول کشید؟ خوب ساختمان مرکزی قفلهای گاو صندوقی چند لایه برای دفاع داشت و درها را قفل کرده بودند و پشت این درهای بسته، داشتند اطلاعات را از بین میبردند. *فارس: چطور توانستید به ساختمان مرکزی نفوذ کنید؟ -رجاییفر: دانشجویان تا ساعت ۱۳ دور ساختمان مرکزی جمع شده بودند و تنها شعار میدادند و نمیدانستند به چه شکلی میشود به داخل سالن مرکزی نفوذ کرد، تقریبا از ساعت ۱۳ بود که دانشجویان هنگامی که ساختمان مرکزی را دور زده و شناسایی میکردند متوجه شدند یک جایی که زیر زمین بود پنجرهای دارد که در مقابل آن نردههایی وجود دارد . دانشجویان به دست هم این نردههاي آهنی را از دیوار کندند و پس از باز کردن پنجره پشت آن به داخل زیر زمین رفتند در حالی که درهای بیرون بسته بود. پس از رفتن دانشجویان به داخل ساختمان مرکزی اعضای سفارت از گاز اشک آلوده استفاده کردند ولی دیگر بیش از این نتوانستند مقاومت کنند. *فارس: این اسنادی که از لانه به دست آمد در چه زمینهای بود؟ -بعضی از اسناد در خصوص جاسوسی آمریکا از شوروی بود. *فارس: خودتان هم سندی را دیدید؟ -رجاییفر: من خودم در کشوی میز تحریر کاردار سفارت انگلیس پاکت فوق محرمانه ای پیدا کردم. توضیح هم بدهم که روز ۱۳ آبان یکشنبه بود و چون یکشنبه تعطیل بودکاردار آن روز در سفارتخانه حضور نداشت. من خودم شخصا ۲ سند فوق محرمانه را در آنجا پیدا کردم که یکی از آنها پاکتی بود که مشخص میکرد فردی از داخل ارتش ایران یک قطعه ای از بدنه یک تانک روسی را که ایران در زمان شاه خریده بود در داخل پاکت قرار داده بود تا پوشش رنگ تانک و مشخصات آن برای امریکائیها معلوم شود. یکی دیگر هم این بود که چندین جعبه بزرگ بود که شامل عکسهای ماهوارهای از تهران بود که اگر اینها را کنار هم میگذاشتیم کاملا نقشه شهر تهران را با مشخصات آن روز نشان میداد. البته این چیزی است که الان هر کسی در Googleearth آن را میبینید ولی آن هنگام فوق محرمانه تلقی میشد. حتی آنجا عکسهایی بود که از مهمانیهایی که در سفارت گرفته شده بود و اعضای وزارت خارجه موقع مثل دکتر یزدی در همان مهمانی شركت داشت و در کنار آنها بود و دست می داد و میخندید. من همه اینها را به چشم خودم دیدم ولی اینکه بعدا این مدارک به کجا انتقال پیدا کرده را نمیدانم ولی حتما آن کسانی که در عکسها بودند میدانند که من کدام عکسها را می گویم. يك سندي وجود داشت كه بر اساس آن یکی از این افرادی که بعدا مشخص شد از زمان دانشجویی با سفارت آمریکا همکاری داشته بنی صدر بود. که ما هی ۱۰۰۰ دلار هم حقوق میگرفت. *فارس: جو عمومی نسبت به بني صدر يا شهید بهشتی چگونه بود؟ مثلا خودتان در مورد ایشان چه فکری میکردید؟ -رجاییفر: من چون زمانی که انقلاب در جریان بود برای تحصیلات به امریکا رفته بودم و آنجا درسی میخواندم وقتی که آنجا بودم از طریق انجمنهای اسلامی امریکا و اروپا با کتاب های بنی صدر آشنا شدم. وقتی کتاب های بنی صدر را میخواندم به نظرم تفکرات او انحرافی میآمد. و نمیتوانستم بپذیریم که مثل امام خالص است. چون که آن موقع ۲ – ۳ کتاب از امام خوانده بودم و با نظریات ایشان نیز آشنا بودم. در کل اعتقاد داشتم و میگفتم که بنی صدر با انقلاب صاف نیست و به زودی خودش را نشان خواهد داد. من از همان روز اول جزو مخالفین بنی صدر بودم البته جزو مخالفین نهضت آزادی نبودم چون که انجمن اسلامی آمریکا از نهضت آزادی زاده شده بودو دکتر یزدی سرپرست آن بود و چون آنجا اینها دانشجویان را جمع میکردند و جوی مربوط به انقلاب داشتند با نوعی خوشبینی نسبت به آنها وارد ایران شده بودم و در جلسات هفتگی نهضت آزادی هم شرکت میکردم اما در این جلسات مثلا روزی رفته بودم که در مجلس خبرگان بحث ولایت فقیه مطرح شده و آقای مهندس عزت الله سحابی در داخل جلسه میگویند ما به هیچ وجه زیر بار چنین چیزی نمیرویم تشخیص میدادم که اختلاف در چه سطحی است چراکه خودم هم مطالعاتی داشتم. در مجموعه من با بنیصدر مخالف بودم و به همین دلیل وقتی بهشتی را مقایسه میکردم او را دوست داشتم. گفته میشود که در صندوق رای لانه در انتخابات ریاست جمهوری یک رای به حبیبی داده شده که من مطمئنم آن رای من بودم یعنی تا این حد من جزو مخالفین سر سخت بنی صدر بودم. *فارس: به نظر شما آيا حادثه۱۳ آبان تکرار شدنی است؟ -رجاییفر: علیه انگلیس ان شاء الله.... *فارس: یک حرفهایی به ندرت در میان دانشجویان در این زمینه زده میشود. -رجاییفر: من که آمادهام اگر موقعیت دست بدهد (باخنده) به خاطر اینکه فکر میکنم اینها هنوز برای ما نقشهها دارند. من به جوانها توصیه مهمی که دارم این است که به جای خلق ۱۳ آبان جدید همان ۱۳ آبان را حفظ کنند و مراقب باشند و نگذارند سفارت آمریکا در ایران بازگشایی شود. این که میگویم یک واقعیتی است. *فارس: یعنی فکر میکنید ممکن است سفارت آمریکا در ایران بازگشایی شود؟ -رجاییفر: بله به این دلیل که ۲ نظر در آمریکا در خصوص ایران وجود دارد، یکی از آنها این است که گروهی از آنها میگویند ما نباید موجودیت جمهوری اسلامی را به رسمیت بشناسیم و باید جمهوری اسلامی را از بین ببریم و براندازی کنیم و به همین دلیل بحث مذاکره و رابطه با ایران بیمعنا است. اما نظر دیگر در آمریکا این است که با ایران مذاکره کرده و رابطه ایجاد کنیم. حالا بعضی در داخل کشور گمان میکنند این نظر دوم قصد مصالحه و سازش با جمهوری اسلامی ایران را دارد. اما جالب است که یک گزارشی را کمیته خطر وزارت خارجه آمریکا منتشر کرده با این مضمون که به این علت ما نتوانستهایم جمهوری اسلامی را براندازی کنیم که در این کشور سفارتخانه نداریم و اگر بتوانیم سفارت خود را در ایران بازگشایی کنیم به هدفمان که براندازی جمهوری اسلامی است، خواهیم رسید. پس همانطور که میبینیم هدف هر دو نظر در آمریکا براندازی جمهوری اسلامی ایران ولی بعضی از سیاستمدران ما گول میخورند فکر میکنند آمریکا میخواهد امتیازی را به اینها بدهد. در حالی که واقعاً هدف آنها در هر حال براندازی نظام است چرا که مشکلات متعددی با ما دارند و اولین مشکل آنها این است که ما توازن قدرت را در منطقه به هم زدیم و پایگاههایی که براي حفظ منابع خودشان ساخته بودند را متلاشی کردیم. اما دومین مشکل ما با آمریکا این است که اصلاً ما مشکل ایدئولوژیکی با آمریکا داریم و در مقابل ایدئولوژی ساخته آنها که لیبرال دموکراسی است ایستاده ایم و میگوییم این ایدئولوژی برای بشر کفایت نمیکند ما میگوییم تمام جنایاتی که در ۲۰۰ سال اخیر صورت گرفته به دلیل همین لیبرال دموکراسی بوده است. انحطاطات فرهنگی، سیاسی، مالی، اخلاقی و … همه برخاسته از لیبرال دموکراسی است. در عوض ما میگوییم اسلام، اسلام سیاسی و …. همچنین ولایت فقیه را مطرح میکنیم که خوب اینها چیزهایی است که پايه هاي لیبرال دموکراسی را به لرزه درآورده است. آمریکا میخواهد ما در این ایدئولوژی اسلامی خودمان شکست بخوریم تا خودش اثبات شود. یعنی همانگونه که شوروی کمونیسم متلاشی شد تا سرمایه داری ثابت شود به همان شکل میخواهند اسلام شکست بخوردتا لیبرال دموکراسی اثبات شود. پس آمریکا میخواهد نظام جمهوری اسلامی ایران از هر طریقی که میشود متلاشی شود و یکی از آن طرق، بازگشایی سفارت آمریکا در ایران است. * بالاخره اقدام علیه سفارت انگلیس را توصیه میکنید؟ - نه این را توصیه نمیکنم، بلکه میگویم اگر دانشجویان خیلی زرنگ هستند، به هوش باشند که سفارت آمریکا در ایران بازگشایی نشود. * اگر در پایان حرفی دارید که گفته نشده بفرمایید. چند جمله آخر مصاحبه را اینگونه میخواهم به پایان برسانم که جریان تسخیر سفارت آمریکا، تا قبل از تائید امام و تائید مردم به دنبال آن، یک جریان دانشجویی بود. اما وقتی امام تائید کردند و مردم هم پشت سرامام ایستادند و آن را تائید کردند این جریان به یک جریان ملی تبدیل شد و دانشجویان تبدیل به مامورانی شدند که از طرف ملت ایران این گروگانهای آمریکایی را نگهداری میکردند. یعنی اینجا دیگر حرکت دانشجویی نبود بلکه مردمی بود چون اگر حرکت میخواست دانشجویی بماند باید در همان چند ساعت اول دانشجویان را از سفارت بیرون میکردند. حمایت مردم از این حرکت بود كه موجب تداوم آن شد . مردم اجازه دادند به دانشجویان که گروگان ها را نگهداری کنند . تبعات، ناگواریها تلخیها عواقب سنگین اشغال لانه و … را ملت ایران تحمل کرده است. جنگ ایران و عراق یکی از این تبعات بوده کودتای نوژه و … و حتی تورم امروز به دلیل رویارویی مستقیم ایران با آمریکاست که از ۱۳ آبان 58 شروع شده است. این تبعات را مردم ایران تحمل کردهاند. پس جریان رویارویی با آمریکا یک جریان ملی است و دانشجویی نیست که حالا مثلاً بگوییم عباس عبدی پشیمان شده و رفته با گروگان دست داده پس حالا ماجرا بین ما و آمریکا تمام است. اصلاً اینگونه نیست و او چنین نمایندگیای ندارد. مردم ایران اگر به دنبال عبدی بودند قطعاً همین کار را بعد از عبدی میکردند اما مردم ایران پیرو امام بودند و امام هیچگاه از این کار عقب نشینی نکردند و مقام معظم رهبری هم هیچگاه از این اقدام ابراز تاسف نکردهاند و پای آن ایستادهاند. در چندین ساله اخیر جریان مبارزه با آمریکا ازجریان ملی هم تجاوز کرده به یک جریان فراملی و بینالمللی تبدیل شده است . یعنی ما سردمدار جریان هستم که در سطح نظام جهانی نباید از آن کوتاه بیاییم و در این سطح دیگر کسی حق ایجاد رابطه و کوتاه آمدن در مقابل آمریکا را ندارد. من مخالف سرسخت هرگونه مذاکره با آمریکا هستم و فکر میکنم که هر نوع مذاکره، در هر سطحی ضایع کننده جریان مبارزه است. حال اگر بعضیها موضوع آمریکا را بهانه کردهاند باید گفت سودی که طرف آمریکایی میبرد بسیار بیشتر از سودی است که ایران میبرد. بنابراین نصیحت من به دانشجویان این است که نگذارند مبارزه با آمریکا فراموش شود . چرا که آمریکاییها همواره به دنبال براندازی نظام اسلامی هستند. و جمله پایانی اینکه شما مراقب باشید پای آمریکا در ایران باز نشود و الا انگلیس به تنهایی هیچ غلطی نمیتواند بکند.