حادثه طبس- روز پنجم اردیبهشت ۵۹
دومین رخداد مهم سال ۱۳۵۹ در سپیدهدم روز جمعه پنجم اردیبهشت اتفاق افتاد. این رخداد شکست عملیات نظامی واحدهای زبده[۱]ارتش آمریکا در داخل خاک ایران، به قصد خارج کردن گروگانهای آمریکایی در تهران بود. این عملیات شکست خورده نیروهای آمریکایی در منابع ایرانی به نام «حادثه طبس» و در منابع آمریکایی به نام «عملیات پنجه عقاب»[۲] یا «عملیات چنگال عقاب» معروف است.
عملیات پنجه عقاب توسط نیروهای ویژه (تکاور) ارتش آمریکا، به نام نیروی دلتا[۳] طراحی شده بود.
نیروی دلتا شامل یک گروه افراد زبده از نیروی زمینی ارتش آمریکا است که تحت فرماندهی عملیات در ستادی مشترک از تمام نیروهای مسلح قرار دارد. اعضای نیروی دلتا از بین افراد واجد شرایط دستچین شده است و هریک باید دورههای آموزش خاص دوساله را طی کنند. واحد دلتا دارای مهارتهای ویژه در زمینههای ضد شورش است و نیز تواناییهای تکنیکی و تاکتیکی یگان کوچک نظامی را دارد. هسته اول گروه دلتا در سال ۱۳۵۶ شمسی (۱۹۷۷ میلادی) تشکیل شد، ولی آموزش افراد آن نزدیک به دوسال طول کشید. به این صورت عملیات پنجه عقاب در آغاز سال ۱۳۵۹، به شرحی که میآید، به صورت اولین عملیات ضربتی اجرایی برای گروه دلتا در آمد.
بر اساس منابع اطلاعاتی که بعد ها از حالت طبقهبندی خارج شد و در اختیار عموم قرار گرفت، تعداد افراد تکاور شرکتکننده در عملیات پنجه عقاب ۱۱۸ نفر محاسبه شده بود. بر مبنای همان اطلاعات محرمانه و سری که بعدها از حالت طبقهبندی خارج شد، طراحی و برنامهریزی عملیات پنجه عقاب در رازداری مطلق صورت گرفت. عملیات پنجه عقاب بر پایه همکاری هر چهار نیروی ارتش آمریکا شامل نیروی زمینی (واحد دلتا)، نیروی هوایی (هواپیماهای ترابری)، نیروی دریایی (ناو هواپیمابر) و نیروی تفنگداران دریایی (هلیکوپتر) سازماندهی شده بوده است.
سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) در عملیات پنجه عقاب نقش واحد تدارکات و پشتیبانی محلی، با استفاده از کارکنان فارسی زبان را به عهده داشته است.
بر اساس منابع موجود این گروه از کارکنان محلی فارسیزبان سازمان سیا مدتی قبل از شروع عملیات پنجه عقاب در ایران مستقر شده بودند و پیشزمینههای محلی مورد نیاز برای اجرای عملیات را فراهم آوردند. در اینجا فقط به چند مورد از عملیات پشتیانی محلی که توسط کارکنان فارسیزبان سیا انجام شد، میتوان اشاره کرد؛ بازبینی فرودگاه نزدیک طبس و آماده کردن آن از طریق نصب دستگاه مادون قرمز به صورتی که خلبانان آمریکایی بتوانند در شب فرود بیایند.
این کار، مدتها قبل از اردیبهشت ۵۹، به صورت مشترک با افسران نظامی آمریکایی که توانسته بودند به طورمخفی وارد ایران شوند، در منطقه طبس صورت گرفته بود. یعنی بازبینی باند خاکی این فرودگاه و آماده کردن آن به صورتی که بتواند همزمان شش هواپیمای بزرگ ترابری و هشت هلیکوپتر بزرگ نظامی را در خود جای دهد و همچنین تدارک محوطهای بسیار بزرگ در حوالی گرمسار به صورتی که هشت هلیکوپتر بزرگ نظامی بتوانند در آن بنشینند و در ضمن این محل بتواند بیشتر از ۱۲۰ نفر نظامی آمریکایی را در طول یک روز در خود جای دهد و استتار کند. کار دیگر خرید و آماده کردن بیشتر از شش کامیون حمل نیرو مشابه کامیونهای ارتش ایران با رانندگان فارسی زبان بود که بتوانند بیشتر از ۱۲۰ نفر نظامی آمریکایی را با حداقل درگیری از حوالی گرمسار به خیابان تخت جمشید در قلب تهران منتقل کنند. برخلاف قسمت نظامی عملیاتی پنجه عقاب که از حالت طبقهبندی خارج شده است، اطلاعات در مورد بخش پشتیبانی این عملیات توسط کارکنان سیا هنوز در شکل اطلاعات طبقهبندی شده باقیمانده است. موردهای بالا هم به عنوان بخشی از اطلاعات نظامی از حالت طبقهبندی خارج شد.
بر اساس همان منابع که بعد ها از از حالت طبقهبندی خارج شد، تمرینهای اولیه تکاوران گروه دلتا در ایالت آریزونا در جنوب آمریکا صورت گرفت که قسمتهای بزرگی از آن ایالت بیابانی است. در مرحلههای بعدی مرکز تمرین نهایی و نیز مرکز فرماندهی اجرایی این عملیات به پایگاهی به نام «وادی قنا»[۴] (با کسر قاف)، که در کشور مصر واقع است، منتقل شد. پایگاه وادی قنا در جنوب مصر شرایطی مشابه کویر ایران را دارد.
انتخاب روز جمعه برای شروع این عملیات برای آن بود که حداکثر غافلگیری را به وجود بیاورد؛ چون روزهای تعطیل معمولاً ارتباط اداری کندتر صورت میگیرد. روز جمعه پنجم اردیبهشت ۱۳۵۹ همزمان با نهمین شب گردش ماه بود و به این ترتیب ماه هنوز در حالت بدر قرار نگرفته بود.
بر اساس برنامه قرار بود که در نخستین مرحله این عملیات در داخل ایران از محل یک فرودگاه قدیمی با باند خاکی در بیابانهای نزدیک به شهر کویری طبس به صورت اولین پایگاه عملیاتی استفاده کنند. در این برنامه آن فرودگاه با باند خاکی در نزدیکی شهر طبس پایگاه «کویر-۱»[۵] نامیده شده بود. این باند خاکی پرواز در ۱۲۰ کیلومتری جنوب غربی شهر طبس و در حوالی روستای «رباط خان» قرار داشت.
بر اساس آن عملیات قرار بود اعضای نیروهای ویژه دلتا، با استفاده از شش هواپیمای ترابری در محل «کویر-۱» فرود آیند. نیمی از هواپیماها برای حمل نیرو و نیم دیگر از نوع هواپیمای تانکر حمل سوخت اختصاص داشتند. همه هواپیماها از خانواده هواپیمای ترابری «سی – ۱۳۰» بودند.
همزمان قرار بود هشت هلیکوپتر نیز به همان نقطه وارد شوند. همه هلیکوپترها از خانواده «آر – اچ – ۵۳»، از نوعی بودند که «نیروی تفنگداران دریایی آمریکا» از آن استفاده میکنند. نیروی هوایی آمریکا نوع دیگری از همین خانواده هلیکوپتر «آر – اچ – ۵۳» را استفاده میکند که از نوع مورد استفاده تفنگداران دریایی قویتر است.
روز سوم اردیبهشت ۱۳۵۹ اعضای نیروهای ویژه دلتا از پایگاه عملیاتی «وادی قنا» واقع در جنوب مصر به پایگاه هوایی جزیره مصیره[۶] واقع در اقیانوس هند، متعلق به کشور عمان، منتقل شده بودند. پایگاه هوایی مصیره نقطه شروع عملیات و مکانی برای شروع پرواز شش هواپیمای ترابری به داخل ایران بود. هشت هلیکوپتر شرکتکننده در این عملیات پرواز خود را از عرشه ناو هواپیمابر اتمی آمریکایی نیمیتز[۷] که در آن زمان در شمال اقیانوس هند و دریای عمان نزدیک به آبهای ساحلی ایران گشت میزد، شروع کرده بودند.
عملیات پنجه عقاب با توجه به شرایط جنگ سرد (بین آمریکا و شوروی) بر مبنای حداکثر رازداری طراحی شده بوده است و این موضوع رازداری مطلق خود یکی از دلیلهای شکست آن عملیات شد. در آن زمان ناو هواپیمابر نیمیتز بهطور سازمانی فقط هشت فروند هلیکوپتر از خانواده «آر – اچ – ۵۳» را در بدنه خود حمل میکرده است. هلیکوپترهای بیشتر از هشت فروند باید در محوطههایی دیگر آن ناو و از جمله در عرشه حمل میشدند که از نظر امنیتی ممکن بوده است مسئلهساز شود؛ چون احتمال داده میشد که موضوع حمل تعداد زیادی هلیکوپتر توسط ناو هواپیمابر نیمیتز، از طریق عکسبرداری فضایی توسط سازمانهای جاسوسی شوروی، جلب توجه کند. حداقل هلیکوپتر مورد نیاز برای انجام عملیات پنجه عقاب شش هلیکوپتر بوده است، و به این ترتیب اجرای این عملیات با فقط دو هلیکوپتر یدکی امکانپذیر میشده است.
در ضمن نیروی هوایی آمریکا نوع قویتری از همان خانواده هلیکوپتر «آر- اچ- ۵۳» در اختیار داشته است. استفاده از هلیکوپترهای نیروی هوایی روی یک ناو هواپیمابر، که وابسته به نیروی دریایی آمریکا است، موضوعی در رابطه با مسئله رقابت بین نیروهای چهارگانه ارتش آمریکا (نیروی زمینی، نیروی دریایی، نیروی هوایی و نیروی تفنگداران دریایی) قرار میگرفته است. به این ترتیب طراحان عملیات نظامی پنجه عقاب در نهایت به همان هشت هلیکوپتر سازمانی موجود در ناو نیمیتز رضایت دادند. به طوری که خواهیم دید در مرحله اول عملیات سه هلیکوپتر مشکل پیدا کردند و این به معنی لغو کل عملیات بود.
برنامه عملیاتی پنجه عقاب
بر طبق برنامه قرار بوده که ابتدا هواپیماها و سپس هلیکوپترها در محل «کویر-۱» فرود آیند. در مرحله بعد نیروهای ضربتی دلتا از داخل سه هواپیمای نیروبر به داخل هلیکوپترها منتقل شوند و سپس هلیکوپترها تجدید سوخت کنند. همچنین قرار بوده در پایان مرحله اول، هر شش هواپیما از ایران خارج شوند و به پایگاه مصیره بازگردند.
هلیکوپتر ها در شروع مرحله دوم قرار بود که در همان شب اول نیروی دلتا را از محل «کویر-۱» به یک پایگاه عملیاتی دوم در نزدیکی گرمسار در شرق تهران منتقل کند.
پایگاه عملیاتی دوم در نزدیکی گرمسار «کویر-۲»[۸] نامیده شده بود. طبق برنامه قرار بود که استقرار کامل نیروها در محل «کویر-۲» یک ساعت پیش از طلوع آفتاب خاتمه پیدا کرده باشد و نیروهای دلتا در طی روز دوم در محل «کویر-۲» مخفی و استتار شوند.
طبق همان برنامه قرار بود که هلیکوپترها، بعد از تخلیه نیروی دلتا، در محل «کویر-۲»، به طرف شمال پرواز کنند. قرار بوده که هشت هلیکوپتر در محلی دیگری در داخل یک منطقه کوهستانی در شمال گرمسار («کویر-۳»؟) پناه بگیرند و پنهان شوند. مشخصات دقیق محل پناه گرفتن هلیکوپترهای در داخل کوههای شمال گرمسار در منابع موجود مشخص نشده است.
نیروی دلتا قرار بوده که در ابتدای شب دوم با استفاده از شش دستگاه کامیون، شبیه کامیونهای ارتش ایران و یک مینیبوس نظامی، همه با رانندههای فارسی زبان، از محل «کویر-۲»، در نزدیکی گرمسار، به محوطه سفارت آمریکا در خیابان تخت جمشید در تهران، منتقل شوند. مقصد آن مینیبوس محوطه وزارت امور خارجه ایران (در نزدیکی باغ ملی در مرکز تهران) بود.
نیروی دلتا قرار بوده که در طول شب دوم به محوطه سفارت آمریکا در خیابان تخت جمشید در تهران و نیز به وزارت امور خارجه ایران شبیخون بزنند و ۵۲ آمریکایی گروگان گرفته شده را از محوطه سفارت و نیز از محوطه وزارت امور خارجه خارج و به محل ورزشگاه امجدیه، در مجاورت سفارت، منتقل کنند.
در این مرحله قرار بود که هلیکوپترها از مخفیگاه خود در کوههای شمال گرمسار خارج شوند و به طرف تهران پرواز کنند. هلیکوپترها قرار بود نیروی دلتا و گروگانهای آمریکایی را از محل ورزشگاه امجدیه به فرودگاه منظریه، در جنوب تهران و در میانه جاده قم، منتقل کنند. در این مرحله قرار بود تعدادی هواپیمای ترابری آمریکایی و هواپیماهای جنگی پشتیبانی آنها از پایگاه مصیره به فرودگاه منظریه پرواز کنند. در مرحله بعد قرار بود در محل فرودگاه منظریه کل افراد (نیروی دلتا به اضافه گروگان های آزاد شده) از هلیکوپترها به هواپیماهای ترابری آماده منتقل شوند.
در پایان این مرحله قرار بود هلیکوپتر های آمریکایی منفجر و در ایران رها شوند و کلیه افراد با کمک هواپیماهای ترابری آمریکایی از محل فرودگاه منظریه از ایران خارج شوند. مسیر بازگشت هواپیماها به طرف پایگاه وادی قنا، در مصر، از طریق فضای عربستان بوده است. (برای اطلاع بیشتر در این مورد اینجا را کلیک کنید.)
اجرای عملیات پنجه عقاب- بعد از ساعت سین
با اعلام زمان شروع عملیات (معروف به ساعت سین[۹]) توسط فرماندهی کل، عملیات نظامی «پنجه عقاب» طبق برنامه شروع شد. اولین نقطه تماس[۱۰] هم، به همین ترتیب، همان نقطه کویر-۱ اعلام شد. ولی این برنامه از همان ابتدای کار با مشکل روبهرو شد. گفته میشود که مرحله اول این عملیات نظامی، شامل پرواز هلیکوپترها از عرشه ناو هواپیمابر نیمیتز به محل کویر-۱، در اثر پدیده جوی «هبوب[۱۱]» در جنوب استان بلوچستان، با مشکل روبهرو شد. هبوب (به فتح حرف ه) واژهای عربی است و نام نوعی وضعیت هوا است که در آن غبار شن بسیار رقیق به وجود میآید. به این ترتیب هبوب معادل طوفان شن معمول در کویرهای ایران نیست. حالت هبوب به دنبال فروآمدن صاعقه، معمولاً در صحرای آفریقا و صحرای عربستان، به وجود میآید.
دو هلیکوپتر، در مرحله اول عملیات، در جنوب استان بلوچستان در مواجهه با «هبوب»، دچار اشکال و از دور عملیاتی خارج شدند. یکی از آن هلیکوپترها در جنوب استان بلوچستان در خاک ایران رها شدند و دیگری به پایگاه خود در عرشه ناو هواپیمابر نیمیتز بازگشت. به این ترتیب حدود دو ساعت بعد از «ساعت سین» فرمانده عملیات در صحنه برای اجرای این ماموریت فقط شش هلیکوپتر در اختیار داشت.
طبق برنامه شش هلیکوپتر سالم کمترین تعداد هلیکوپتر مورد نیاز برای اجرای این عملیات بوده است. پیشرفت عملیات پنجه عقاب، با خارج شدن دو هلیکوپتر حتی قبل از رسیدن به نقطه تماس در پایگاه کویر-۱، نامطلوب بوده است. یکی دیگر از هلیکوپترها در مرحله نشستن در پایگاه کویر-۱ دچار اشکال میشود و احتیاج به قطعه یدکی پیدا میکند. قطعههای یدکی مورد نیاز در اولین هلیکوپتری که رها شده بود، قرار داشت. فرمانده در صحنه عملیات با داشتن فقط پنج هلیکوپتر تقاضای لغو کل عملیات را از فرماندهان خود میکند که این تقاضا به رده فرمانده کل منتقل میشود و در آن سطح تایید میشود. کل عملیات پنجه عقاب در این مرحله شکست خورده تلقی و از طرف فرمانده کل دستور بازگشت به فرماندهان ستادی، عملیاتی و اجرایی در صحنه صادر میشود.
بازگشت بی افتخار
مشکل تیم عملیاتی به از دست دادن سه هلیکوپتر، حتی قبل از اجرای مرحله اول عملیات و به دنبال آن لغو کل عملیات، محدود نشد. عملیات پنجه عقاب پس از ساعت یک و نیم صبح روز جمعه پنجم اردیبهشت ۵۹ در محل پایگاه کویر-۱ در نزدیکی طبس با اغتشاش همراه میشود. نبود نور مهتاب، به دلیل آن که در آن شب ماه در حالت بدر قرار نداشت، به این اغتشاش کمک میکند. اغتشاش عملیاتی به تصادف هلیکوپتر شماره ۳ با یکی از هواپیماها منجر میشود. هر دو وسیله آتش گرفتند. با توجه به این که آن هواپیما خود تانکر حمل سوخت بوده است میتوان تصوری از شدت آتشسوزی ناشی از این تصادف را در ذهن ساخت.
شکل زیر باقیمانده این هواپیمای سوخته و بخشی از هلیکوپتر ذوب شده را در قسمت جلوی تصویر نشان میدهد. این عکس خود نشانه شدت آن آتشسوزی است. در اثر این آتشسوزی هشت نفر نظامی آمریکایی (پنج نفر از پرسنل هواپیمای ترابری وابسته به نیروی هوایی و سه نفر از خلبانان هلیکوپتر وابسته به نیروی تفنگداران دریایی) در همان محل در اثر آتشسوزی کشته شدند.
نظامیان آمریکایی، به دنبال حادثه آتشسوزی، تعداد پنج هلیکوپتر سالم را در پایگاه «کویر-۱» به جا گذاشتند و مجبور شدند که به حالت فرار از منطقه خارج شوند. عجله آنها به حدی بود که حتی نتوانستند جنازههای افراد کشته شده را هم با خود ببرند و آنها را در همان محل به جا گذاشتند. فرماندهان عملیاتی گروه دلتا با این کار خود، یعنی به جا گذاشتن جنازههای همقطاران کشته شده خود، یکی از اصول نظامی نیروهای ویژه ارتش آمریکا را که «هیچ تن نباید جا گذاشته شود»[۱۲]، نقض کردند.
تصویر زیر نمایش موقعیت هواپیماها و هلیکوپتر ها در ساعت یک و نیم صبح جمعه ۵ اردیبهشت ۵۹ و در مرحله قبل از تصادف را در محل پایگاه «کویر-۱» نشان میدهد. در این مرحله هلیکوپتر شماره ۳ که حادثه آفرید، در شمال شرق میدان هوایی و در نزدیکی هلیکوپترهای ۴ و ۸ و در پشت سر هواپیمای تانکر سوخت قرار داشت. حادثه زمانی اتفاق افتاد که آن هلیکوپتر سعی کرد، برای سوختگیری، خود را به قسمت جلوی هواپیما منتقل کند. در این موقعیت بود که دو وسیله هوایی تصادف کردند.
دولت آمریکا، به دنبال شکست در این علمیات نظامی، به طور رسمی روابط سیاسی خود با دولت ایران را قطع کرد. از آن زمان دولتهای آمریکا و ایران روابطه خصمانهتری را در پیش گرفتند که این رویه خصمانه بعد از سه دهه همچنان برقرار مانده است. در این مورد منابع بسیار زیاد موجود است. از تکرار آنها در این جا خودداری میشود. در مورد حادثه طبس منابع نوشتاری، دیداری و شنیداری بسیاری وجود دارد. (برای دیدن خلاصه از این حادثه اینجا را کلیک کنید.)
مدارک طبقهبندی شده و سلاحهای سری به جا مانده در هلیکوپترهای آمریکایی
طبق مدارک نظامی آمریکایی که بعدها از حالت طبقهبندی خارج شد و در اختیار عموم قرار گرفت آمریکاییها در زمان فرار از محل کویر-۱، علاوه بر جنازه همقطاران خود، در داخل هلیکوپترهای رها شده هنوز مقداری اسناد طبقهبندی شده و نیز سلاحهای هنوز محرمانه را به جا گذاشته بودهاند. به این دلیل فرمانده عملیاتی نیروی دلتا از فرماندهان بالاتر آمریکایی تقاضای بمباران فوری هلیکوپترهای رها شده را میکند. فرماندهان عالی نظامی آمریکا این تقاضا را غیر عملی میدانند و با آن موافقت نمیکنند.
گلولهباران هلیکوپترها توسط هواپیماهای شکاری ایران- در طول روز ۵ اردیبهشت ۵۹
در طی همان روز پنجم اردیبهشت ۵۹ تعدادی از هواپیماهای شکاری ایران اقدام به گلوله باران (بمباران؟) هلیکوپترهای آمریکایی رها شده در در روی زمین کردند. طی این حمله یکی دیگر از هلیکوپترهای رها شده دچار آتشسوزی شد و از بین رفت، ولی بقیه سالم ماندند. در این حادثه گلوله باران هلیکوپترهای رها شده توسط شکاریهای ایران یک نفر ایرانی کشته و سه نفر نیز زخمی شدند. این چهار نفر توانسته بودند طی روز و با استفاده از اتومبیل خود را از یزد به محل حادثه در نزدیکی طبس برسانند. کادرهای پروازی ایرانی، در مرحلههای بعدی، توانستند هلیکوپترهای سالم باقیمانده از این عملیات را پرواز دهند و به فرودگاه قلعه مرغی در جنوب تهران منتقل کنند.
بالاترین مقام رسمی نظامی ایران (فزمانده کل قوا در آن زمان) پس از این حادثه به طور رسمی اعلام کرد که هدف از گلوله باران هلیکوپترهای رها شده در طول روز ۵ اردیبهشت ۱۳۵۹ توسط شکاری های ایران آن بوده که ملخ تمامی هلیکوپترهای به جا مانده زده شود تا آمریکاییها نتوانند مجدداً از آن هلیکوپترها استفاده کنند. توجه کنید که در این تصویر ملخهای این هلیکوپتر رها شده هنوز سالم ماندهاند! در ضمن این موضوع منحصر به همین یک هلیکوپتر نیست، بلکه ملخ هلیکوپترهای به جامانده در شکلهای قبل هم سالم ماندهاند.
در نوشتههای آمریکایی موجود، در رابطه با خاتمه عملیات چنگال عقاب، به موضوع شباهت گلوله باران هلیکوپترهای رها شده توسط شکاریهای ایران و تقاضای فرمانده عملیاتی نیروی دلتا برای بمباران هلیکوپترهای رها شده، اشاره شده است. در ضمن بعد از گلوله باران هلیکوپترها توسط شکاریهای ایران دیگر در مورد مدارک و سلاحهای طبقهبندی شده به جای مانده در داخل هلیکوپتر رها شده، مورد اشارههای قبلی در منابع آمریکایی، خبری ردیابی نشد!
کودتای معروف به نوژه - ۱۸ تیر ۱۳۵۹
کشف کودتای معروف به نوژه در ۱۸ تیر ۱۳۵۹ رخداد مهم دیگر در تابستان ۵۹ بود. مرکز عملیاتی این کودتا در پایگاه هوایی شاهرخی در نزدیکی همدان بود که بعد از انقلاب به پایگاه نوژه تغییر نام یافت. کودتای معروف به نوژه بر مبنای نقش فعال نیروی هوایی سازماندهی شده بود؛ همان نیرویی از ارتش شاه که بخشی از آن در شورش ۲۱ بهمن ۵۷ از ارتش شاه جدا شدند و به طور فعال در قیام ۲۲ بهمن شرکت کردند. باید توجه داشت که همافران در شورش بهمن ۵۷ و خلبانان در کودتای تیر ۵۹ نقش مهم داشتند. طرح کودتای نوژه منحصر به نقش نیروی هوایی نبود؛ بلکه طرح این کودتا بر مبنای عملکرد واحدهایی از تیپ ویژه هوابرد (نوهد) در تهران و بخشهای دیگر از نیروی زمینی ارتش طراحی شده بود.
گفته میشود که بخش خارج از کشور این کودتا توسط شاپور بختیار سازماندهی شده بوده است. این موضوع تایید نشده است.
این کودتا بد طراحی شده بود و قراین نشان میدهد که پیش از مرحله شروع هم کشف شده بود. نحوه کشف و خنثی کردن این کودتا هنوز در پردهای از ابهام مانده است. به دنبال اعلام رسمی کشف آن کودتا تعداد زیادی از افراد شرکتکننده در آن دستگیر و اعدام شدند که در میان آنها تعدادی از پرسنل نیروی هوایی هم قرار داشتند. با این وجود ساختار بدنه نیروی هوایی، برخلاف ساختار بدنه نیروی زمینی، صدمه اساسی ندید. نیروی هوایی، و همچنین نیروی دریایی، که نیروی دریایی در جریان انقلاب و نیز کودتا فعال نبود، به نسبت خوبی عملیاتی ماندند و توانستند عملکرد خود را پس از حمله عراق به ایران و شروع جنگ در پاییز سال ۵۹ نشان بدهند.
سه عملیات نظامی- نیمه اول سال ۵۹
در طول نیمه اول سال ۵۹ سه عملیات نظامی عمده صورت گرفت که عبارت بودند از حادثه طبس (عملیات چنگال عقاب)، کودتای معروف به نوژه و حمله عراق به ایران، که در بخش های بعد بررسی میشود. موضوع عملیات طبس در رابطه مستقیم با موضوع گروگانهای آمریکایی بود. اگرچه زمینههای حمله عراق به ایران زمانی بسیار پیش از موضوع گروگانگیری وجود داشته، ولی برخی منابع غربی ادعا کردهاند که تایید آمریکا از حمله صدام حسین به ایران، نوعی فشار آمریکا بر ایران در رابطه با موضوع گروگانها بوده است. برخی نوشتهها کودتای نوژه را در ادامه عملیات طبس و زمینهای برای حمله عراق به ایران ارزیابی کردهاند. در این مورد اتفاق نظر وجود ندارد و طبق معمول در این مورد هم نظرات بسیار متفاوت و شایعههای بسیار وجود داشته است. به دلیل محرمانه بودن سازماندهی کودتا، نحوه کشف آن و در مرحله بعد اعدام افراد شرکت کننده در آن، ماجرای کودتای نوژه هنوز در پردهای از رمز و راز مانده است.
پایان رسمی شورای انقلاب- ۲۹ تیر ۱۳۵۹
شورای انقلاب که در عمل در پاییز سال ۵۷ تشکیل شده ولی خبر رسمی تشکیل آن در روز ۲۳ دی ۵۷ در روزنامهها اعلام شده بود در ۲۹ تیر سال ۵۹، با تشکیل مجلس اول رسماً به کار خود پایان داد. اطلاعات موجود حکایت از آن دارد که در فاصله نیمه آبان ۵۸ تا آخر تیر ۵۹ دوازده نفر اعضای شورای انقلاب اینها بودند: آقایان مهدی بازرگان، محمدجواد باهنر، ابوالحسن بنیصدر، حسین بهشتی، حسن حبیبی، علی خامنهای، عزتالله سحابی، عباس شیبانی، صادق قطبزاده، علیاکبر معینفر، عبدالکریم موسوی اردبیلی، علیاکبر هاشمی رفسنجانی. (منبع: کتاب «روزها و رویدادها»، منتشر شده در سال ۱۳۷۹). موضوع عملکرد شورای انقلاب در بخش مستقلی بررسی خواهد شد.
پی نوشت مربوط به بخش شانزدهم
در پایان بخش قبل قسمتی با عنوان «پی نوشت» آمد که سعی میکنم این رویه را در بخشهای بعد از این هم ادامه بدهم. اجازه بدهید قبل از هر چیز دیگر بنویسم که من مسئول «دیدگاههای» ارائه شده توسط خوانندگان مختلف در انتهای هر بخش از این مجموعه نوشته (در محل وبسایت رادیو زمانه) نیستم و قصد تغییر مسیر آنها را هم ندارم، و بهترین را در آن میبینم که دیدگاههای اعلام شده همچون رودی خروشان خود جریان یابند. با این وجود اگر بعد از این در هر بخش سئوال مشخصی بیایم که بتوانم جواب مشخصی بدهم در پی نوشت بخش بعد جواب خواهم گفت.
در جواب خوانندگانی که جویای سابقهام شده اند به دو نکته اشاره میکنم و امیدوارم که کفایت کند. محل اقامتم در تهران فقط چند کیلومتر با منطقه سلطنتآباد فاصله دارد. آیا ذکر این واقعیت برای توجیه وضعیتم کفایت میکند؟ ولی برای کسانی که مایلند در موردم بیشتر بدانند؛ خلاصه این است: من سحابم. من سپهرم. من ایرانیم. من از تبار ماریا چلست[۱۳]، دختر گالیلهام. سر آن نداشتم که در این مجموعه نوشته از خود بگویم؛ اما اینک ناگزیر شده ام. ناگزیرم از خود بنویسم، که مخاطبم نسل نویی است که میآید.
نوشتههای مربوط به رخدادهای سالهای ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۰ (مستقل از نویسندگان آنها) همیشه برایم جالب بوده است. خود شاهد برخی رخدادهای آن سالها بودهام. در پاییز و زمستان سال ۱۳۵۷ وقتی تانکهای چیفتن لشکر گارد در چهار راههای تهران خانه کرده بودند، خود شاهد بودم که خیابانهای تهران میلرزید وقتی جوانان ما، پاکوبان، فریاد خود را به گوش جهانیان میرساندند. بعد از سی سال، وقتی از همان خیابانها میگذرم، هنوز زمین زیر پایم از ضربه های پاکوبیدن آنان میلرزد. فریادشان هنوز در گوشم است و چهره های جوانشان، که فریاد زنان به استقبال خطر می رفتند، دور نمی شود.
دیری نگذشت که بحران در ایران عمیقتر شد و در مرحله آخر، آن جوانها، در سحرگاه روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، خود به مقابله با تانکها رفتند و در نبردی نابرابر در امتداد خیابان تهران نو (دماوند) و در زیر گذر میدان فوزیه بر آن تانکها غلبه کردند. در صبحدم سرد و زمستانی ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، به چشم خود دیدم که از گلههای خون جوانان میهنم، که زمین را گلگون کرده بودند، همچون ستیغ دماوند، بخار بر میخاست. آرشان ما رفته بودند و کمان هایشان بر پهنه خیابان دماوند مانده بود. تیرشان کجا فرود آمد؟ بخش هایی از فصل های پنجم تا نهم این مجموعه بر پایه مشاهده های همین دوران تنظیم شده است.
آن روزها فکر میکردم نسل جوان آن زمان دارد تاریخ را میسازد و میداند که چه میکند. ولی حالا که به عقب بر میگردم به نظرم میآید که تاریخ آن سالها هنوز پر از رمز و راز مانده است. یکی- دو نسل (شاید هم بیشتر) طول خواهد کشید تا تصویر روشنتری از آن چه در سال های ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۰ گذشت به دست آید. به همین سیاق که بعد از گذشت چند نسل از انقلاب مشروطه ما اینک تصویر کاملتر و روشنتری از تاریخ مشروطه داریم.
نگرشی که اینک از تاریخ مشروطه دارم خیلی متفاوت است از آن چه قبل از سال ۱۳۵۷ رایج بود. حال که از منظر انقلاب سال ۵۷ به داستان مشروطه نگاه میکنم ریشههای انقلاب مشروطه را بسیار وسیعتر میبینم. داستان شکست در جنگ چالداران (در دوره شاه اسماعیل) و عهدنامه پرنکبت ترکمنچای (در دوره فتحعلی شاه)، به همراه جدال بین مکتبهای اخباری و اصولی (در دوره محمد شاه) و تشکیل واحدهای سواره سبک قزاق ایران (در دوره ناصرالدینشاه) و عاملهای دیگر همگی شبکهای پیوسته را ساختند که ابتدا به انقلاب مشروطه و بعد از آن به نهضت ملی نفت و در آخر به انقلاب سال ۵۷ منجر شد. از ورای غبار وهمانگیز نوشتههای گزینش شده، اندک اندک اطلاعات مربوط به انقلاب مشروطه را، از زمان جنگ چالدران تا زمان حال، مثل قطعههای یک لحاف چهل تکه (یا پازل به قول فرنگیها) کنار هم قرار دادم و آن وقت به تصویری رسیدم بسیار متفاوت از آن چه قبلاً برایم گفته شده بود. بدون شک این تصویر هنوز جاهای خالی بسیاری دارد.
مشتاق آنم که بدانم تاریخ سالهای ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۰ که خود شاهد ساخته شدن بخشهایی از آن بودم، واقعاً چه شکلی بوده است. به همین دلیل تمامی منابعی را که در رابطه با این سالهای پر التهاب، به دستم رسیده است خوانده ام؛ به فارسی و به زبانهای دیگری که وسعم میرسد. به همین دلیل هم تمامی نوشتههای سردمداران گذشته در هر دو نوع حکومت (رژیم)، که به دستم رسیده است را هم خواندهام. آن نوشتهها در مجموع زندگی یک نسل است. خود نیز شاهد بسیاری از عملکردهای نویسندگان همان کتابهای خاطره هم بودهام؛ مستقل از آن که آنها حالا در کتابهای خاطرههایشان چه ادعاهای عجیب و غریبی را بنویسند و یا این که چه توجیهها وداستانهایی را سر هم بکنند.
میدانم که نسل جوان امروز بسیار علاقهمند به دانستن آن چیزی است که واقعاً در آن سالهای انقلاب و بعد آن گذشت؛ آن چنان که خود وقتی جوان بودم میخواستم تمامی داستانهای مشروطه یا نهضت ملی نفت را بدانم. این شوقی است که هنوز پیرانه سر در دل جوان خود دارم.
با روشهای معمول دانشگاهی برای بررسی پدیدههای اجتماعی، که بررسیهای معمول تاریخ را شامل میشود، تاحدی آشنا هستم و دامنه عملکرد و محدودیتهای این روشهای بررسی را هم تاحدی میدانم. سعی من این نیست که خواننده را فقط با طولانی کردن لیست مرجعهای تکراری در انتهای نوشته تحت تاثیر قرار دهم. این رویه اضافه کردن لیست بلند بالا (از منبعهای تکراری که همه به یک نقطه ختم میشوند) به انتهای یک نوشته ممکن است برای برخی استادان راهنما در دورههای آکادمیک قابل قبول باشد. این ترفندها به همت اینترنت دیگر عملکردی برای نسلی ندارد که خود با این ابزار بزرگ شده است و میتواند زنجیره پشت سر هر منبع را به راحتی به دست بیاورد. مشک آن است که خود ببوید – نه آن که فهرست ته مغازه عطاری بگوید!
متدولوژی و روش بررسی مورد استفاده، در این مجموعه نوشته، بر پایه بررسیهای تاریخی به عنوان بررسی یک فرایند در جهت تشخیص روندها[۱۴] استوار است. از اسمهای فرنگی آن میگذرم. ما در این روش بررسی با یک تئوری (یا نظریه یا الگوی) از قبل تعیین شده شروع نمیکنیم و اطلاعات را، در جهت تایید (یا تکذیب) این تئوری، دست چین و واچین کنیم. در روش بررسی مورد استفاده در این مجموعه نوشته، ابتدا دادههای موجود، با فرض ناکامل بودن آن ها، گردآوری میشوند و سپس این اطلاعات در جستجوی ارتباط بین آن ها مورد بازبینی های مجدد و مجدد قرار میگیرند. متدولوژی و روش بررسی مورد استفاده در این مجموعه نوشته، در ادامه راه خود، امکان شناخت روابط و روندهایی را میدهد که ممکن است در نظر اول به طور کلی دیده نشوند.
در ادامه این راه، همسفر عطار نیشابوری میشویم که او، پیشاپیش، چراغی فراسوی راهمان گرفته است: گر مرد رهی، به راه خون باید شد. از پا فتاده، سرنگون باید شد. تو پای به راه در نه و هیچ مپرس! خود راه بگویدت که چون باید شد.
این مجموعه نوشته، که بخشهای کوچکی از آن تاکنون در وبسایت رادیو زمانه منتشر شده است، به واقع یادداشتهای من است از دورانی بسیار طولانی، که خود شاهد فقط بخش کوچکی از آن رخدادها بودهام. البته نوشتههای دیگران را هم تا حد وسع ذهنی خود مطالعه کرده و از آنها یادداشت برداشتهام و در این راه به متن اضافه کردهام. برای مثال آشکار است که خود نمیتوانستهام شاهد طراحی و اجرای عملیات پنجه عقاب در سال ۱۳۵۹ باشم، ولی زمانی که به نظر رسید این حمله نافرجام به خاک ایران حلقهای است از زنجیره رخدادهای به هم پیوسته که هنوز مبهم مانده است، شروع به تحقیق در مورد آن کردم. حاصل آن است که شما در این بخش ملاحظه کردید.
در جهت نوشتن همین متن کوتاه بیشتر از ۵۰ منبع متفاوت، از جمله اسناد از طبقهبندی خارج شده وزارت دفاع آمریکا، چندین تز دانشگاهی توسط افسران نیروهای مختلف ارتش آمریکا، صورتجلسههای گروههای بررسی در کنگره آمریکا در رابطه با همین موضوع و نیز خاطرات فرماندهان ستادی و اجرایی عملیات پنجه عقاب و حتی مصاحبه مسئول مستقیم بخشی مخفی این عملیات، مستقر در سازمان سیا (که اینک بازنشسته شده است)، و البته تعداد زیادی مقاله و کتاب و برنامه دیداری مورد استفاده قرار گرفت. عمده این منابع از طریق اینترنت قابل دسترسی است و برخی منابع را هم دوستان دانشگاهی مقیم ینگه دنیا زحمت کشیده و ارسال داشتند. گرد آوری و تدوین اطلاعات در مورد بخشهای دیگر، هر زمان لازم بوده، با دقتی حداقل در حد همین بخش صورت گرفته است.
این نوشته درباره بخشی از تاریخ میهن من است؛ باید در حد توان خود در ارائه آنها برای نسلهای بعد امانتدار باشم. آیا تصویر ارائه شده در این بخش کامل است؟ جواب به صورت مسلم این است که خیر! هنوز راهی دراز و ناشناخته در پیش است. ولی، راه خود بگویدت که چون باشد! ما به سوی سیمرغ میرویم؛ ولی سی مرغان ما هنوز زاده نشدهاند.
این بخش، به صورتی که در محدوده امکانات موجود ارائه شد، میتواند به تجسم تصویری کاملتر از کل رخدادهای آن دوران کشور کمک کند. یک شناخت عمومی از حادثه طبس (عملیات پنجه عقاب)، به درک شناخت عملکرد مدیریت کلان کشور در آن زمان کمک میکند. برای مثال در همان روز پنجم اردیبهشت ۱۳۵۹، چهارنفر از شهر یزد توانستند خود را پس از طی یک راه طولانی خاکی و بیابانی (بیشتر از ۳۰۰ کیلومتر) به محل حادثه (یعنی «کویر-۱») برسانند، ولی همزمان به دستوری از بالا، با استدلال آن که هلیکوپترها دیگر قابل استفاده آمریکاییها نباشند آن منطقه توسط شکاریهای نیروی هوایی ایران گلولهباران شدند! این عمل منجر به آتش گرفتن یکی از هلیکوپترهای رها شده و کشته شدن یکی از آن چهار تن شد؛ در حالی که به بقیه هلیکوپترها صدمهای نرسید!
این بخش نیز میتواند به درک یکی از پیشزمینههای شروع جنگ، ششماه بعد از آن، کمک میکند. شروع جنگ هشتساله در پاییز سال ۵۹ یکی از مهمترین رخدادهای تاریخ اخیر ایران و حتی کل تاریخ ایران بوده است. شروع جنگ در پاییز ۵۹ و ادامه آن، به صورتی که انجام شد، بدون شک در نحوه انفجار در ساختار قدرت در آخر بهار سال ۶۰ موثر بود. حتی اگر هیچ یک از این ارتباط ها نیز وجود نداشت، آشنایی کلی با حادثه طبس و نحوه طراحی و اجرای عملیات پنجه عقاب به عنوان یک حمله نافرجام نظامی به خاک ایران و به عنوان آگاهی از بخشی از تاریخ ایران زمین ارزش خاص خود را دارد.
تاثیر متدولوژی مورد استفاده را در رویکرد همین بخش ملاحظه میکنید. روشن کردن ارتباطها و روندها است که سیر حرکت این مجموعه نوشته را تعیین میکند نه پشت سر هم کردن یک فهرستهای طولانی منبع و مرجع (که همه از یک نقطه منشعب شدهاند) فقط در جهت اثبات نظریههای سیاسی وامانده و از قبل تعیین شده است. نوشتن تزهای دانشگاهی در جهت اثبات نظریههای پسمانده سیاسی موضوع تازهای نیست. سیر استدلال معکوس به صورت دستچین کردن منابع و مراجع در جهت توجیه نظرهای از قبل تعیین شده سابقهای بسیار طولانی دارد؛ سابقهای چندهزار ساله!
پشت سر هم کردن یک فهرست طولانی از یک مجموعه منبع و مرجع که همگی در جهت تایید نظرات قطب اعظم دستچین شده و استفاده آن چنانی از رویههای اسکولاستیک در جهت قلب روندها نمیتوانند انحصار نگرش بر تاریخ اخیر ایران را برای هیچکس فراهم بیاورد؛ به اضافه آن که در انتهای این معرکه شبیه صمد، در آن سریال تلویزیونی، شادمانه فریاد برآوردن که « آهای ی ی ی! هیچکی نمیتونه مثل من تحلیل تاریخی – اجتماعی انجام بده!».
کل این مجموعه نوشته به صورت روایتی[۱۵] ارائه شده، حتی برای موردهایی مثل طراحی و اجرای عملیات پنجه عقاب که خود شاهد آن نبودهام. نگارش روایتی، به عنوان یک رویه ارتباطی[۱۶]، امکان آن را میدهد که بیشترین اطلاعات به صورت انسانی مبادله شود. شاهنامه فردوسی خود بهترین شاهد کاربرد نگارش روایتی در جهت ارائه روندها است. شاهنامه، حتی اگر آن را یک بررسی منظم تاریخی در نظر نگیریم، خود بر پایه نگارش روایتی در جهت تدوین و ارائه روندهای تاریخی استوار است. حکیم طوس خود نوشت که «تو این را دروغ و فسانه مدان! به یکسان روش در زمانه مدان! از او هرچه اندر خورد با خرد. دگر بر ره رمز معنی برد.»
سعیام این بوده است که با توجه به نکاتی که در پینوشت بخش قبل مرور شد، این مجموعه نوشته حداقل بخشی تازه به نقشههای ناقص و معمولاً متناقض موجود اضافه کند؛ بهخصوص که عمده نوشتههای موجود در رابطه با عملکردهای سال ۱۳۵۹ در جهتهای قطبی سیاسی خاص دستپخت شدهاند. بدون شک هنوز جا برای بررسیهای مستقل تاریخی، فارغ از تبلیغات دو گروه پس مانده از درگیری در ساختار قدرت آن زمان (طرفداران بنیصدر/ مخالفان بهشتی و مخالفان بنی صدر/ طرفداران بهشتی) خالی است. نوشته حاضر را هم باید قدمی کوچک در راه طولانی ارائه نوشتههای مستقل در نظر گرفت نه انتهای راه.
اصلاً این ادعا را ندارم که این مجموعه نوشته کاملترین تصویر را از آن دوران (۱۳۵۷ تا ۱۳۶۰) میدهد (که بهطور حتم نمیدهد)، یا این که این مجموعه مختصر تنها نگرش به تاریخ اخیر ایران است (که به طور آشکار تنها نگرش نیست)، ولی میدانم که هنوز قسمتهای بزرگی از تاریخ آن دوران، بهخصوص در رابطه با سیر ردخدادها در سه روز تاریخساز ۲۰ تا ۲۲ بهمن ۵۷ در سینه مردمان معمولی میهنم مانده است. امیدم آن است که آنها که میدانند خود بخشهای دیگری را به این نقشه ناکامل در رابطه با سه روز تاریخساز ۲۰ تا ۲۲ بهمن اضافه کنند. امیدم آن است که آنها اسرار سینههای خود را، همچون رودهایی خروشان، باز کنند و آن را در اختیار نسلهای آینده قرار دهند.
با وجود همه افتوخیزهای تاریخی، آینده را روشن میبینم و این گفته را که از فردی متعلق به نسل قبل ازخودم، به نقل از ناصر خسرو قبادیانی شنیدهام (که در غربت وادی بدخشان هزارسال پیش درگذشت)، برای نسل جوان حال و نسل های بعد از آن باز میگویم که: «زمین میهن ما بیحجت نمیماند»! ولی نسل جوان حال باید از اشتباههای نسل گذشته چراغی برای آینده خود بسازند، ولی این که ناله سر بدهیم «این رفت ستم بر ما» یا این که فقط بنویسیم «فلانی وسط کار حرفش را عوض کرد و آخر کار سر ما کلاه گذاشت» چراغی فراسوی راه آینده هیچکس نخواهد ساخت! باید اشتباهها را به طور عمیق و به دقت بررسی کرد. برخی رویههای نسل قبل (که من با بخشی از آن نسل اشتراک سنی دارم) بخش بزرگی از این اشتباهات تاریخی را ساخته است؛ ولی خود شاهد بودم که عملکردهای جوانان همین نسل قبل بود که حماسه انقلاب سال ۱۳۵۷ را ساخت.
یکی از اشتباههای بزرگ نسل قبل تکیه بر این رویکرد نادرست بود: «دشمن دشمن من دوست من است.» عدم درک این نکته کلیدی و ساده شاید بزرگترین اشتباه نسل قبل بود. نسل قبل در تمامی افرادی که با شاه دیکتاتور مخالفت میکردند یک سری افراد آزادیخواه میدید. این فرضی نادرست از آب درآمد. درک این اشتباه کلیدی نسل قبل میتواند تجربهای بسیار کارساز برای نسل جوان حال و حتی نسلهای بعد از آن باشد.
مخالفت با دیکتاتوری شاه الزاماً به معنی پایبندی عملی به اجرای مبانی آزادی و دموکراسی پس از رسیدن به قدرت از آب درنیامد. این موضوع ساده، ولی اشتباه بزرگ، یکی از بارزترین مشخصههای انقلاب سال ۵۷ بود؛ بهطوری که محدود شدن دامنه آزادیهای فردی و اجتماعی از روز ۲۳ بهمن ۵۷ توسط افراد یا گروههایی شروع شد که در دوران دیکتاتوری شاه خود را مدافع آزادی اعلام میکردند. بخشهای ده و یازده این مجموعه نوشته به شرح همین موضوع گذشت. بررسی چنین موردهایی میتواند کمک کند تا از تجربه گذشته، هرچند دردناک، به عنوان توشهای برای آینده استفاده کنیم.
بخشی از محدودیتها در آزادیهای فردی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در دوران بعد از ۲۲ بهمن ۵۷ بر پایه تنگنظریهای توجیهی صورت گرفت. آن تنگنظریهای توجیهی که پایههای سیاستهای اجرایی حاکم در سالهای بعد از انقلاب را ساختند، ریشه در سالهایی بسیار پیش از انقلاب داشتند. آنها که در ابتدای دهه ۱۳۵۰ مبانی، «اصول و ضابطههای حکومت اسلامی» را بر پایه ادغام دو نهاد دولت و دین (حکومت اسلامی) نوشتند، حالا خود را پیشتاز جدایی دین و دولت اعلام میدارند. جالب است، همان افرادی که بیش از سیسال قبل با تنگ نظریهای توجیهی و نظرات وامانده سیاسی و اقتصادی خود (به شرح بخشهای دهم و یازدهم این مجموعه) راه را برای اعمال محدودیت در آزادیهای فردی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در گستره جامعه ایران (ازجمله توسط گروههای رقیب به شرح بخش چهارده) باز کردند، اینک خود را ناجی (انحصاری) آزادی برای ایرانیان اعلام میکنند! همان افرادی که با توجیههایشان زمینهساز سرکوب آزادی در جامعه کلان ایرانی (در مرداد ۵۸ و سالهای بعد از آن) شدند، اینک حتی ادعا میکنند که فقط آنها در پی آزادی هستند. آنها حتی ادعا میکنند که دیگران همه در پی قدرت و سلطهاند و فقط آنها اندیشه راهنما دارند. آنان به این ترتیب چنین توجیه میکنند که دیگران، بدون اندیشه راهنما و بدون درکی از آزادی، جملگی سرگردان در پی حرص قدرت به دنبال زور هستند. ای وای بر ما، اگر از همان سوراخ دو بار گزیده شویم! بخش سیزدهم این مجموعه در همین رابطه بود.
برخی استدلال کردهاند که در شرایط حال ایران بررسی دوران اول بعد از انقلاب و نقد عملکردهای مسئولان آن دوران ناثواب است؛ آنهم با این ادعا که اگر بقیه گروهها هم در سال ۱۳۵۷ قدرت را به دست میگرفتند راه دیگری را نمیرفتند. در این ادعا ممکن است نکاتی مستتر باشد، ولی از آنان که چنین استدلال میکنند میتوان پرسید، آیا زمان آن نرسیده است که دامنه بررسی عملکردهای بعد از انقلاب به یکی دو سال اخیر محدود نشود؟ نسل نو باید به یک بررسی کلان در تمامی طول زمانی، از زمان پیش از انقلاب تا حال و در پهنه عملکرد تمامی گروهها و جریانها (اعم از خودی، ناخودی، نیمه ناخودی و غیره)، اقدام کند. از قدیم گفتهاند آنها که از تاریخ درس نمیآموزند، خودمحکوم به تکرار آن هستند.
نسلهای نو ایرانی که در پی هم میآیند، در ادامه راه، میتوانند از دو منظر متفاوت آینده خود را نظاره کنند. نسلهای نو میتوانند، با مطالعه و بهرهگیری از اشتباههای نسلهای قبل از خود، از بلندای شانههای نسلهای پیشین افقهای دور آینده را نگاه کند؛ یا آن که بدون بررسی خلاق اشتباههای نسل گذشته، و با تکرار همان اشتباهها، فقط از ارتفاع جنازه نسل قبل آینده را ببیند.
یاران، به مرافقت چو دیدار کنید.
شاید که ز دوست یاد بسیار کنید!
چون باده خوشگوار نوشید به هم،
نوبت چو به نسل انقلاب رسد، نگونسار کنید!
پینوشتها:
1- Elite
2- Operation Eagle Claw
3-Delta Force
4- Wadi Kena
5- Desert 1 = 33° 05’ N, 55° 48’ E
6-Massirah = 20°40' N, 58°53' E
7-USS Nimitz
8-Desert 2 = 35° 14’ N, 52° 15’ E
9- H-Hour
10-Rendezvous Point
11- Haboub
12-No One Left Behind
13-Maria Celeste
14-Patterns
15-Narrative
16-Communication