«الم تر کيف فعل ربک باصحاب الفيل»
«آيا نديدي که خداي تو با اصحاب فيل چه کرد؟»
اما عنايت و لطف و مرحمت خداوند بر مردم ايران اسلامي آن چنان گسترده است که در صحراي طبس «پنجه عقاب» را در مقابل «طوفان شن» قرار مي دهد و آيه «و مکرو و مکر الله و الله خير الماکرين» را تفسير مي کند و در آن غروب طلايي خورشيد در صحراي طبس، با وزيدن طوفاني از شن، صحراي طبس مبدل به يک کابوس وحشتناک در حافظه تاريخي رهبران آمريکا مي شود؛ معجزه اي ديگر روي مي دهد و گرگ هاي در کمين نشسته اي که راوي مرگ بودند، به هلاکت مي رسند.
آري اين معجزه الهي را بايد ديد و براي آنان که باز مي خواهند در روياهاي بلندپروازانه خويش فکر حمله به ايران را داشته باشند، باز گفت تا براي هميشه رسواترين و مفتضحانه ترين شکست خود را بر ضد انقلاب اسلامي ايران به ياد داشته باشند و بدانند که خداوند متعال انقلاب امام خميني (ره) را به انقلاب امام زمان (عج) پيوند خواهد زد و تا آن روز نيز خود با نيروهاي غيبي، توطئه هاي دشمنان اين انقلاب را خنثي خواهد کرد.
بازخواني يک سناريوي شکست خورده
تسخير لانه جاسوسي آمريکا در 13 آبان 1358 توسط دانشجويان مسلمان پيرو خط امام که با اسارت گرفتن 53 نفر از اتباع آمريکا به پايان رسيد آن چنان ضربه اي به حيثيت آمريکا وارد کرد و سياست هاي استعماگرانه آنها را از هم پاشيد که کاخ سفيد را بر آن داشت که به هر نحو ممکن اين مسئله را حل کند؛ بنابراين آمريکا در گام اول با اقدامات ديپلماتيکي خود به تحريم اقتصادي ايران دست زد و در گام دوم طرح تجاوز نظامي به جمهوري اسلامي ايران را در دستور کار خود قرار داد. برژيسکى مشاور امنيت ملى وقت جيمى کارتر رييس جمهور وقت آمريکا در اين باره مي گويد : اگر چه از ابتداى گروگانگيرى افرادمان، تا اتخاذ تصميم نهايى براى نجات آنها، حدود پنج ماه به طول انجاميد، اما برنامه ريزى جهت انجام يک عمليات نجات، بزودى پس از ماجرا آغاز شد. درست 2 روز بعد از واقعه، مرحله اول، عمليات با تلفنى که من به هارولد براون وزير دفاع کردم، شروع گرديد، من از او خواستم که به رييس ستاد مشترک ارتش دستور دهد، تا يک برنامه جهت عمليات نجات طرح ريزى کند.
برژيسکى مى گويد: روز 11 آوريل (22 فروردين ) ماه بوده جيمى کارتر به من گفت که وى خواستار تشکيل يک جلسه اضطرارى شوراى امنيت ملى است . او در پاسخ سئوال من که دليل تشکيل آن جلسه را پرسيدم، گفت که به نظر وى زمان اقدام فرا رسيده است .کارتر جلسه ياد شده را با اين سخنان آغاز کرد؛ که به نظرم امکان خلاصى گروگانها بسيار بعيد به نظر مى رسد و ما بايستى حاکميت خود را اعمال کنيم و حالا وقت آن است که عمل مناسب انجام پذيرد و جدول زمانى آن هم تهيه شود.رييس جمهور در دنباله سخنانش ادامه داد ما مى بايستى براى آزادى گروگانها وارد عمل شويم و عمليات مى بايستى در اولين فرصت ممکن آغاز شود.رييس ستاد مشترک ارتش ژنرال جونز، تاريخ 4 ارديبهشت را مناسبترين زمان شروع عمليات اعلام کرد.
طرح حمله نظامي آمريکا به ايران که به طرح «عمليات پنجه عقاب» معروف است به اين قرار بود که عمليات نظامي نيروهاي دلتا جمعاً دو روز (از چهارم تا ششم ارديبهشت 1359) به طول مي انجاميد و در شب اول، هشت هلي کوپتر و شش هواپيماي سي- 130 در عمق خاک ايران در ميان کوير فرود مي آمدند، هلي كوپترها پس از سوخت گيري شبانه در نزديكي طبس، به نقطه اي در نزديكي تهران ـ حوالي دماوند ـ پرواز ميكردند و تمام روز را در انتظار فرا رسيدن شب در اين نقطه توقف مينمودند. حمله به سوي سفارت كه محل نگاهداري گروگانهاي آمريكايي بود، در شب دوم با كاميونهاي ارتشي كه قبلا تدارك شده بود، انجام ميگرفت و يك گروه جداگانه هم براي نجات بروس لينكن كاردار سفارت و دو آمريكايي ديگر كه در محل وزارت امور خارجه ايران نگاهداري ميشدند در نظر گرفته شده بود. گروگانها پس از رهايي به استاديوم شهيد شيرودي كه در نزديكي سفارت قرار داشت منتقل مي شدند و از آنجا به يك فرودگاه مجاور پرواز مي کردند. در اين مرحله چند جنگنده پرواز هواپيماهاي آمريكايي را پوشش ميدادند. اين عمليات با پرواز هواپيماهاي آمريکايي از پايگاههاي نظامي آمريکا در عمان و مصر شروع مي شد و قرار بود که پس از انجام عمليات موفق آميز نجات گروگان ها از سفارت ايران، با پرواز هواپيماهاي آمريکايي از فراز آسمان عربستان سعودي به پايان رسد.
براي اجراي طرح حمله نظامي به ايران، نود نفر از کماندوهاي آمريکا به مدت 5 ماه تعليمات پيچيده و فشرده اي را در صحراي اريزوناي آمريکا پشت سر مي گذارند. به دنبال آن گروه هاي ويژه سري که براي پشتيباني و تدارک وسايل تکميل طرح در نظر گرفته شده اند، مخفيانه وارد ايران مي شوند و با گروهک هاي ضد انقلاب تماس مي گيرند. غروب روز سه شنبه چهارهم ارديبهشت 1359 تعداد شش فروند هواپيماي سي- 130 آمريکايي، نود کماندوي آمريکايي را که در صحراي اريزوناي آموزش ديده اند و «نور سبز يا دلتا» نام گرفته اند، از قاهره به هواپيمابر نيميتز (NIMITZ) در درياي عمان و نزديک آبهاي ايران منتقل مي کنند.
در مسير حرکت به سمت ايران در مصر و عمان نيروهاي آمريکايي توقف مي کنند تا شب را در مصر به استراحت بپردازند اما در مصر با آنچنان هجومي از سوي مگس ها مواجه مي گردند که خواب را از آنها مي ربايد و اين امر موجب خسته و خواب آلود بودن نيروهاي عملياتي دلتا هنگام عمليات در طبس مي گردد.
چارلي بكويت فرمانده اين عملياتي در اين ارتباط مينويسد: «بيرون پايگاه منظرهاي دلگير و بي پايان در گرماي آسمان بي ابر محو ميشد. مگسها همه جا بودند و روي هر جنبندهاي و هر چيزي مينشستند و همه سعي ميكردند بخوابند؛ اما با وجود هواي داغ و سوزان و يا هيجان ناشي از ماموريت، عده زيادي نتوانستند استراحت كنند.»
بكويت در مورد لحظه اي که مصر را ترک مي کنند، مينويسد: «كسي از ترك مصر ناراحت نبود. مگسها و كثافت با پرواز توسط دو فروند سي 141 پشت سر گذارده شد.»
نيمه شب پنجشنبه، چهارهم ارديبهشت ماه، شش هواپيماي سي-130 و هشت فروند هلى کوپتر نفربر از عرشه ناو هواپيمابر نيميتز بر مي خيزنند و با پرواز در ارتفاع کم راهى ايران مي شوند. پس از ورود به حريم ايران، يکى از هلى کوپترها در 120 کيلومترى شهر راور کرمان دچار نقص فني مي شود و ناگزير فرود مي آيد. هلي کوپتر ديگري مجبور مي شود که شرنشينان اين هلي کوپتر را سوار کند تا به هواپيمابر نيميتز برگردند اما پس از طي مسافتي دستگاه هيدروليک اين هلي کوپتر نيز از کار مي افتد، اما اين هلي کوپتر موفق مي شود تا به هواپيمابر نيميتز برسد. شش فروند هواپيماي سي-130 به همراه شش فروند هلي کوپتر باقي مانده در محلي واقع در صحراي طبس که از قبل براي فرود آنها آماده شده است، فرود مي آيند.
سپاه شيطان پا به صحراي طبس مي گذارند، کويري که براي آنها ناشناخته است. هواشناسي در آن روز مساعد بودن هوا را گزارش مي کند و بکويت نيز در طبس با هواي صاف مواجه مي شود که بعدها مي نويسد: «هوا خنك و صاف بود و ستارهها به سادگي قابل رويت بودند. نور ماه براي ديدن افرادي كه سي چهل يارد دورتر ايستاده بودند، كافي بود.»
اولين خلبان هليکوپتري که وارد طبس شده است به گونه اي مات و مبهوت مي شود که بكويت در ارتباط با گفتگويش با اين خلبان، بعدها مينويسد: «چيزهايي كه ميگفت به قدري تاثر آور بود كه اگر ميتوانستيم، هليكوپترها را در بيابان ميگذاشتيم و با سي- 130 ها به خانه بر ميگشتيم.»
بكويت در رابطه با خلبان دومين هلي كوپتر كه در طبس فرود مي آيد مي نويسد: «او از هليكوپتر دور شد، زياد و تند صحبت ميكرد و چيزهاي وحشتناكي ميگفت.»
بكويت از قول او نقل ميكند كه:
«من نميدانم چه كسي در سطح من كارها را اداره ميكند؛ اما اينقدر ميتوانم بگويم كه براي لغو اين عمليات بايد همه چيز به دقت مد نظر قرار گيرد. نميدانيد بر من چه گذشته است. با بدترين طوفان شني كه تا كنون ديده بودم مواجه شديم. بسيار دشوار بود. پيش خود فكر كردم مطمئن نيستم كه بتوانيم عمليات را انجام دهيم. واقعا مطمئن نيستم كه بتوانيم آن را انجام دهيم.»
در حال سوختگيرى هلى کوپترها براى اجراى مرحله بعدى عمليات، يکى ديگر از هلي کوپترها دچار نقص فنى مي شود. با از کار افتادن اين هلى کوپتر، تمام برنامه هاى آمريکاييها به هم مي خورد زيرا آنها با محاسباتى که انجام داده بودند، براى انجام مرحله بعدى عمليات حداقل به شش فروند هلى کوپتر نياز داشتند. موقعيت به ناو نيميتز و از آنجا به کاخ سفيد گزارش مي شود و از رييس جمهور کسب تکليف مي شود. کارتر دستور توقف عمليات و عقب نشيني را صادر مي کند. نيروهايي آمريکايي قصد بازگشت دارند که طوفاني از شن شروع مي شود و سپاه شيطان را در چنگال عذاب الهي گرفتار مي سازد؛ يکي از هلي کوپتر ها به هواپيماي سي- 130 برخورد مي کند و آتش همه جا را فرا مي گيرد.
بکويت وقتي آتش افروخته شده از برخورد يکي از هلي کوپترها را با هواپيماي سي-130 مشاهده مي کند با تاکيد بر اينکه «وقتي براي گريه نداشتم» در ارتباط با اين حادثه مي نويسد: «در ميان تند باد، يكي از هليكوپترها را ديدم كه از زمين بلند شد و به سمت چپ كج شد و به آرامي به عقب خزيد. سپس صداي مهيبي بلند شد. صداي انفجار بمب نبود. صداي شكستن نبود، صداي چيزي بود كه با يك ضربه متلاشي شود. يك انفجار بنزين. گلوله آتشين آبي رنگي مثل بالون به هوا رفت. ظاهرا هلي كوپتر سرگرد شافر به هواييماي سي- 130 كه در شماليترين قسمت ايستاده بود و عنصر آبي را تازه سوار كرده بود، برخورد كرد. ... شعلههاي آتش تا ارتفاع سيصد، چهارصد پايي ميرسيد. هوا مثل روز روشن بود. ... در ميان آتش، هلي كوپتر را ميديدم كه به سمت چپ هواپيما برخورد كرده است. موشكهاي ردي منفجر ميشدند. گردونههاي آتش مانند چهارم ژوئيه در آسمان ميچرخيدند. مثل اين بود كه افراد درون گوي آتش حركت ميكردند.»
بكويت در مورد يك عضو عمليات كه در داخل هواپيماي سي- 130 بود مينويسد: «لحظاتي قبل از برخورد هليكوپتر به آن (هواپيما) چرت ميزد. هنگام انفجار، وي چرتش پاره شد و به صفي از افراد كه در حال خروج از يكي از دريچههاي هواپيما بودند پيوست. دود و آتش همه جا را فرا گرفته بود. موتورها هنوز كار ميكردند. موتور هلي كوپتر هنوز كار ميكرد و همچنان بدنه هواپيما را ميشكافت و به داخل آن رخنه ميكرد و هواپيما را به شدت تكان ميداد. عضو مزبور ناگهان فكر كرده بود كه هنگام چرت زدن وي، (هواپيماي) سي- 130 به پرواز در آمده است و اكنون وقت عمليات پرش با چتر است. وقتي نوبت او براي ترك هواپيما رسيد، به طور خودكار وضعيت پرش با چتر را به خود گرفت و اقدام به سقوط آزاد كرد و مثل تپه روي زمين پهن شد. بعد از آن، هم قطارش از او پرسيده بود كه وقتي وي پريد، بدون چتر چكار ميخواست بكند؟ او جواب داده بود: «نميدانم، من در آن لحظه فقط فكر ميكردم كه بايد بپرم.»
هاميلتون جوردن رئيس كاركنان كاخ سفيد در كتاب خود به نام «بحران»، لحظه دريافت خبر برخورد هلي کوپتر و هواپيماي سي-130 رااين چنين تشريح مي کند: «كارتر گوشي را برداشت و گفت: «ديويد (جونز) چه خبر؟»
ما حرفهاي جونز را نميشنيديم. ولي حالت چهره كارتر و پريدگي رنگ او نشان ميداد كه خبرهاي بدي ميشنود. كارتر لحظهاي چشمانش را بست و در حاليكه به زحمت آب دهانش را قورت ميداد پرسيد: «آيا كسي هم مرده است؟» ...
همه ما به دهان او زل زده بوديم. چند ثانيه بعد گفت: «ميفهمم ... ميفهمم» و گوشي تلفن را گذاشت. هيچكس سئوال نكرد تا اينكه خود كارتر پس از چند ثانيه سكوت گفت: «مصيبت تازهاي پيش آمده. يكي از هلي كوپترها به يك هواپيماي سي 130 خورده و آتش گرفته و احتمالا چند نفري هم كشته شدهاند ...»
هاميلتون جوردن در ادامه مينويسد: «تصور اينكه گروهي از داوطلبان نجات گروگانها، خود جان باخته و در يك بيابان دور در آن سوي دنيا به خاك هلاك افتادهاند، چون كابوسي بر فكر و روح من سنگيني ميكرد. از اطاق كابينه بيرون آمدم تا كمي در هواي آزاد قسمت جنوبي كاخ قدم بزنم و افكار خود را منظم كنم، ولي هواي خفه و مرطوب بيرون بيشتر ناراحتم كرد. با حال تهوع به داخل كاخ برگشتم و به دستشويي خصوصي رئيس جمهور رفتم.»
برژيسکى نيز حالت کارتر را پس از صدور دستور توقف عمليات و عقب نشينى و آتش گرفتن هواپيما و هلى کوپتر آمريکايى اين چنين توصيف مي کند: «وى بعدا سرش را ميان دو دستش گرفت و به مدت چند ثانيه روى ميز گذاشت . من فوق العاده اى دلم براى وى سوخت ! همين طور براى کشورم ! ساعت 15، 5 (پنج و پانزده دقيقه ) بود که کارتر خبر ديگرى مبنى بر خورد يک هلى کوپتر با يک هواپيماى 130 - C و آتش گرفتن آنها از ژنرال جونز دريافت کرد. اين برخورد همراه با تلفات جانى بود. کارتر با شنيدن اين خبر به مانند مار زخمى به خود پيچيد و آثار درد و نگرانى بر تمامى صورت او آشکار شد.»
و اين گونه بود که عمليات «پنجه عقاب» در مقابل «طوفان شن» شکست خورد. چارلي بکويت، فرمانده اين عمليات، در ارتباط با شکست اين عمليات در کتاب خود به نام «نيروي دلتا» مي نويسد: «در تمام طول راه بازگشت (از طبس ) احساس پوچي و پژمردگي ميكردم. آه. آه. يأس بر وجودم سايه افكنده بود. گريهام گرفت. اين موقعي بود كه نشستم و با تمام وجود گفتم: يا عيسي مسيح، تو ميداني كه چه گندي به بار آمده است. ما واقعا باعث شرمساري كشور بزرگمان (آمريكا) شديم. خودم را بسيار حقير احساس ميكردم. نميخواستم صحبت كنم، يا هيچ كار ديگري انجام دهيم؛ فقط احساس ميكردم كه ديگر آبرويي برايم باقي نمانده بود.»
هاميلتون جوردن نيز در كتاب بحران مينويسد: «نزديك ظهر، رئيس جمهوري مرا احضار كرد. وقتي وارد دفترش شدم، او را خيلي افسرده و ناراحت ديدم. پيش از آن كه من سخن بگويم، خود او شروع به صحبت كرد و گفت الان خبر بدي به من داده اند». بله، پنجه عقاب شكست خورده بود و دقيقا به همين دليل، «همه ناراحت و ماتم زده بودند و هيچ كس حرفي براي گفتن نداشت حال ميبايست بين صبر و جنگ، يكي را انتخاب ميكرديم»
لحظه ديدار چارلي بکويت با کارتر بعد از شکست عمليات «پنجه عقاب» نيز عمق نااميدي و شکست را در چهره او به خوبي نشان مي داد؛ كارتر در مورد لحظه ديدار با سرهنگ بكويت و گريه هر دو ميگويد: «او با چشمان اشك آلود شروع به صحبت كرد و گفت: آقاي رئيس جمهور. من ميخواهم از طرف خود و اعضاي گروه دلتا به مناسبت عدم موفقيت در انجام اين ماموريت از شما و ملت آمريكا عذر خواهي كنم. من با شنيدن اين حرف به گريه افتادم.»
آري عمليات «پنجه عقاب» نتوانست در مقابل «طوفان شن» ايستادگي کند و بواسطه امداد غيبي الهي نظاميان آمريکايي خود را در صحراي طبس شکست خورده ديدند و عمليات فرار را آغاز نمودند. نظاميان آمريکايي از همان آغاز عمليات به چشم خويش امدادهاي غيبي را مشاهده کرده بودند؛ آنها حمله «مگس ها» را در مصر، نقص فني هلي کوپترها و طوفان شن در يک هواي صاف در صحراي طبس را به نظاره نشستند تا بعدها خود به عمق ترس و وحشت خود در اين عمليات اعتراف کنند.
جيمي کارتر که پيش از اين عمليات ايران را «جزيره ثبات» مي دانست بعد از شکست در اين عمليات خود اعتراف کرد که : «عجيب است كه سرنوشت انتخابات رياست جمهوري اين كشور بزرگ، نه در شيكاگو يا نيويورك، بلكه در تهران تعيين ميشود!»
بعدها کارتر بعد از آنکه دوره رياست جمهوري اش به پايان رسيد در کتاب «444 روز» در بخشي از خاطرات خود اين چنين به «شکست نيروهاي دلتا در عمليات طبس» نگاه مي کند: «هنوز هم از يادآوري خاطرات آن روز آزرده خاطر ميشويم. اميد موفقيت زياد بود. وقايع ناگوار و عصبيت، شهامت گروه نجات، شرمساري ناشي از شكست و بالاتر از همه، مرگ فاجعه آميز افراد ما در كوير، همه و همه در خاطرم نقش بسته است. من براي چند ساعت موفق شدم بخوابم و صبح زود آماده شدم تا از طريق تلويزيون آن چه را كه رخ داده بود، براي مردم آمريكا تشريح كنم. من تمام مسئوليت را شخصا به عهده گرفتم. آن چه را كه روي داده بود، تشريح كردم و دلايل خود را براي اين تلاش شرح دادم. من عملي را كه ايران مرتكب شده بود به دنيا يادآوري كردم و داوطلباني را كه با شهامتي بي نظير، زندگي خود را از دست داده بودند، مورد ستايش قرار دادم.»
نکاتي در مورد عمليات «پنجه عقاب»
در پايان، به نکاتي که بعد از شکست عمليات «پنجه عقاب» از مطالعه اسناد و مدارک به دست آمد اشاره اي کوتاه داريم:
1- آمريکا براي اجراي اين عمليات از تمام توان نظامي خويش بهره برد؛ متجاوز از پنج ماه نيروهاي کماندو خود را در صحراهاي آريزونا (جايي که تقريباً شرايط کوير ايران را دارا است) تعليمات پيچيده و فشرده اي داد، از پيچيده ترين تکنيک هاي نظامي اعم از تسليحات نظامي و دفاعي تا صنايع مدرن هواپيمايي استفاده کرد و بودجه نامحدودي را براي اين عمليات اختصاص داد.
2- با اينکه آمريکا از صنايع مدرن هواپيمايي خود در اين عمليات بهره برده بود و طبق ارزيابي متخصصان آمريکايي بالگردهايي که براي آزادي جاسوسان آمريکايي در نظر گرفته شده بود، از بهترين نوع هلي کوپترها و از آخرين مدل آنها بود. اما در جريان اين عمليات شاهد از کارافتادن اين هلي کوپتر هستيم.
3- سازمان هواشناسي آمريکا وضعيت جويي ايران بخصوص منطقه فرود در صحراي طبس را کاملاً از قبل مورد پيش بيني علمي قرار داده بود و اداره هواشناسي آمريکا شبي مهتابي را براي اين منطقه پيش بيني کرده بود که بعدها نيروهاي نظامي آمريکايي نيز که در صحراي طبس حضور داشتند به اين امر اعتراف کردند که هوا کاملاً صاف و مهتابي بود به گونه اي که در آسمان ستارگان قابل شمارش بودند.
4- ارزيابي کارشناسي نظامي از احتمال پيروزي طرح عمليات «پنجه عقاب» از نود درصد به بالا پيش بيني شده بود.
5- مزدوران داخلي نيز آمريکا را در جريان اين عمليات کمک مي کردند. مثلاً در شب حادثه طبس، چراغهاي ورزشگاه شهيد شيرودي براي کمک به نيروهاي آمريکايي روشن مي ماند، چهارده منطقه در تهران و حوالي آن جهت فرود اضطراري بالگردها و هواپيماهاي سي-130 در نظر گرفته مي شود،
6- از جمله مزدوران داخلي ديگري که در اين عمليات نقش ايفا مي کرد علي اسلامي بود که قرار بود با تهيه وسايل نقليه آمريکايي را از اطراف تهران به لانه جاسوسي جابجا کند.
7- کشورهاي مصر، عربستان سعودي، ترکيه، عمان و پاکستان و انگليس در جريان اين عمليات قرار داشته و امکانات خود را در اختيار آمريکا قرار داده بودند مثلاً پرواز هواپيماهاي آمريکايي از پايگاههاي نظامي آمريکا در عمان و مصر صورت مي گيرد و قرار بر اين بوده که پس از انجام موفق آميز عمليات نجات گروگان ها از سفارت ايران، پرواز هواپيماهاي آمريکايي از فراز آسمان عربستان انجام گيرد و يا اينکه دولت انگلستان در جريان جزئيات حمله به ايران قرار مي گيرد. براي آنکه به چگونگي دخالت انگليسي ها در اين عمليات واقف شويم سري به خاطرات کارتر مي زنيم. كارتر در خاطرات خود مينويسد: يك افسر انگليسي كه در خدمت پادشاهي عمان بود، به لندن گزارش كرده بود كه آمريكاييها از طريق عمان، هواپيماهايي مجهز به ادوات جنگي براي مجاهدين افغان ميفرستند! و در نتيجه، دولت انگلستان كه به دنبال منافع خود در افغانستان بود، روي اين مسأله حساس شد و بدين ترتيب فرستاده ويژه رئيس جمهوري آمريكا با مارگارت تاچر نخست وزير وقت انگليس ملاقات كرد و جزئيات عمليات را به اطلاع آنها رساند.
در پايان نويسنده به آمريکا يک توصيه دارد و آن اين است که در اين دنيا «عبرت ها زيادند، اما عبرت گيرندگان بسيار اندک». آمريکا بايد امروز به اين عبرت تاريخي بنگرد و شکست عمليات «پنجه عقاب» خود را در مقابل «طوفان شن» که از امدادهاي غيبي الهي بود، به نظاره بنشيند تا اندکي از توهمات بلندپروازانه و جنگ طلبانه خود بکاهد چرا که خداوند مکر مکاران را به خود آنان بر مي گرداند.