رابطه آمریکا و ایران با عمیقترین کلام و زیباترین و مناسبترین تشبیه از نظر امام رابطه گرگ و میش بوده است، این تلقی یا تصور که حتی لحظهای میتوان از خطر حمله گرگ، آنهم گرگی زخمی و تیرخورده غفلت ورزید واقعاً یا از سر جهالت است یا بیخبری و سادهلوحی. کتاب رابطه ایران و آمریکا یا نقش دخالتهای آمریکا را در ایران، از آخر ورق میزنیم. ماهیت آمریکا و نظام سیاسی حاکم بر آن، چه حاکمیت و قدرت در دست جناح دمکراتها باشد و چه جمهوریخواهان، فرقی نمیکند، نقطه اشتراک این دو جناح حاکم اینست که برای هیچ ملت و کشوری خیر و صلاح و اقبال و سعادت به ارمغان نمیآورند. شفاف و پوستکنده باید گفت آمریکا هرگز منشأ خیر واقعی برای ایران و سایر کشورهای تحت سُلطه خود نبوده است. برخی نگاههای امیدوارانه به آمریکا از آنجا ناشی میشود که از اهداف و سیاستهای پس پرده و پنهانی و درازمدت آمریکائیها بیخبرند و به سادگی گرفتار و شیفته تبلیغات و ترفندها و شعارهای مردم فریب میشوند و تصور میکنند برای دولتمردان آمریکا واژهها و تعابیری چون: دموکراسی، حقوق بشر، آزادیخواهی، استقلال، معنیداراست. در حالیکه امروز حتی برای خوشباورترین افراد هم تجربه شده، که آمریکا غیرممکن است جز در جهت منافع و اهداف استعماری خویش به نفع کسی قدمی بردارد. به فرصتهای طلایی و از دست رفته ایران میاندیشم، فرصتهایی که بواقع غیرقابل برگشت و جبرانناپذیر است. فرصتهایی که میشد ایران را در آن شرایط با وجود آنهمه ثروت نفتی، به یکی از پیشرفتهترین کشورهای منطقه تبدیل کرد. متأسفانه آمریکا حکومت ایران «شاه» را بگونهای اداره و هدایت میکرد که همواره وابسته و متکی به خود بار بیاید. اگر هم او را به ظاهر از بعد نظامی قدرت اول منطقه کرده بود، هم برای دفاع در برابر شوروی سابق و هم برای کنترل و اشراف بر سایر کشورهای منطقه بود. جای بسی تعجب است که برخی با وجود تمام دردها، کینهها و زخمهایی که از جانب آمریکا و عوامل آن بر پیکره خود و کشور احساس میکنند، امروز در گرداب خوشباوری غوطهورند و تصور میکنند که آمریکا فرشته نجات است! آمریکا گرهگشای کارها خواهد بود! اگر بپرسید چرا آمریکا برای ایران اهمیت خاص قائل است و پس از سقوط حکومت دستنشانده خود، همواره با ایران اسلامی سر ناسازگاری و ستیز دارد باید گفت فقط به جهت موقعیت خاص و بسیار مهم استراتژیک و شرایط ژئوپلتیک ایران و منافع گوناگونی است که از آن بهرهمند بوده است. موقعیت خاص سوقالجیشی ایران بعنوان یکی از اعضای مهم و اصلی اُپک و نیز همسایه شوروی همواره در تقسیم قدرت بین دو ابرقدرت سابق، آمریکا را موظف میکرد برای ایران جایگاه خاص و مهمی قائل باشد. آمریکا در برابر طوفان و حرکت اصلی امام و مردم از کشوری شکستخورده بود که بر تمام کیان آن تسلط کامل داشت. از کشوری شکستخورده بود که یکی از شرکا، بلکه حافظان منافع آن بود: ایران را جزیره امن میدانست، ایران را ژاندارم منطقه و یکی از پایگاههای نظامی در منطقه میدانست، دیگران را از این ژاندارم ترسانده بود. پس از فروپاشی حکومت شاه، آمریکا از دو جهت شکستخورده بود هم منافع متعدد و گوناگون و هم پایگاه مهم نظامیاش را در جوار شوروی از دست داده بود و علاوه بر اینها، در دژ بظاهر شکستناپذیر ایران، حکومت و نظام و جریانی رویکار آمده بود که با کشورهای منطقه وجوه اشتراک متعدد داشت. بخوبی میدانست که انقلاب اسلامی و تشکیل دولت و حکومت اسلامی دیگران را هم تحریک میکند، حداقل اینکه دیگران با این نهضت همصدایی میکنند. اگر روزی شوروی روی کار میآمد، در صورت طرح حکومت کمونیزم در ایران هیچگونه همصدایی در منطقه نمییافت بلکه با مقاومتهای بسیاری نیز روبرو میشد، همانگونه که دیدیم در افغانستان، شوروی سابق با تمام قوا و توان وارد شد ولی بافت و فرهنگ و ماهیت آن کشور بگونهای بود که در نهایت شکست خورده، افغانستان را ترک کرد. با بیان این نکته که عنصر دین و مذهب در ایران و بافت فرهنگی و فکری و بخصوص تبعیت ایرانیان از مراجع و عالمان سترگ و زاهد و مبارز و انقلابی و نیز وحدت ملت، بسیار قویتر، مستحکمتر و یکدستتر از افغانستان است. دیدیم که در جریان پیروزی انقلاب و پس از آن یک ملت حداقل 50 میلیونی با وجود تمام گرایشهای فرعی مذهبی، قومیتی، زبانی و تفاوت فرهنگهای بومی و غیره، از امام عزیز خط فرمان میبردند و جنگی با آن بزرگی و وسعت را در سایه وحدت کلمه و اطاعت از فرماندهی کل قوا (امام راحل) اداره کردند و به سرانجام رساندند. سادهانگاری است اگر آمریکا با بالا بردن تصاویر و تمثالهای حضرت امام در کشورهای منطقه چون پاکستان، عراق، لبنان، سوریه و حتی کشورهای آفریقایی و دورافتادهترین مناطق جهان که بانگ لا اله الا الله در آنها شنیده میشد سکوت کند و به فکر فرو نرود، و حداقل این همصدایی را تحلیل نکند. دیدیم که در عراق قبل از آنکه یکی از مریدان و شاگردان امام، شهید سید محمدباقر صدر حرکتی انجام دهد و نهضتی را شروع کند توسط عامل سرسپرده خود، صدام او را بشهادت رساند. بیتردید روزی روشن میشود که اين فكر در جریان دزدیدن امام موسی صدر هم بیتأثیر نبوده است. آمریکا از احساس قداست و احترام و زعامتی که نسبت به امام در کشورهای منطقه و مسلمان بوجود آمده بود، به فکر فرومیرفت. این نکات را بیش از آنکه در ذهن خود و نسل اول تکرار کنم برای نسلهای دوم و سوم یادآور میشوم تا در جریان گوشه و زاویهای باریک از آنچه آمریکا نسبت به ایران انجام داده است قرار گیرند. اگر جایگزینی آمریکا بجای انگلیس را مبدأ حضور قدرتی جدید در ایران بدانیم، باید گفت پرونده این حضور و جابجایی متأسفانه بسیار سیاه و دردناک و شرمآور است و اگر کسی بگوید 13 آبان 1358 مرحلهای نو و ادامه حرکت انقلابی و اعتراضآمیز ایران نسبت به حضور و دخالتهای آمریکا در ایران است، باز هم سخن گزافهای نگفته است، این حرکت انقلابی، اعتراض به عملکرد بد و منفی آمریکا در تصویب و اعمال کاپیتولاسیون و تقابل با انقلاب اسلامی و امام خمینی است. کاپیتولاسیون شکست غرور ملی و نادیده گرفتن حق شهروندی و پایمال شدن هویت ایرانیان بود. مگر نه اینکه کاپیتولاسیون نوعی آپارتاید یا تبعیض سیاسی بود. در روزگار قحطی فریاد، روزگار سکوت و خفقان، روزگار بیغیرتی دولتمردان حکومت پهلوی بود که از یک حنجره، فریاد اعتراض بلند شد. یک مرد بود که در مخالفت با تصویب کاپیتولاسیون توسط مجلس شورای ملی اعلامیه داد و آنرا تحقیر و توهین نسبت به ملت ایران دانست. اینها نخستین ایستادگی رودرروی امام با آمریکا تلقی نمیشود. البته امام قبل از آن هم به وابستگی و ذلت دولتمردان ایرانی بخصوص شخص شاه به آمریکا و حتی نفوذ اسرائیل و سیاستهای استعماری و دینبراندازانه پهلوی اعتراض کرده بود. در جریان کاپیتولاسیون، جناحبندی و صفوف، شفاف و روشن شد. کجا بودند حضراتی که امروز در نهایت بیانصافی از وجود نهضت امام خوان نعمت و ثروت و مکنت و مقام و قدرت را به ارث برده و یادی از آن امام نمیکنند؟ آن امامی که با قرائت و تفسیر پویا، زنده و انقلابی از اسلام به همگان حیثیت و به اسلام عزت و به شیعیان افتخار و به مردم ایران هویت بخشید. کسانی که در دوران تبعید روح خدا، از کوچهای که بیت خمینی در آن بود گذر نمیکردند آن روز سفره عافیت گسترده بودند و نهایت برای امام زمان (عج) چراغانی میکردند، راستی امام زمانی که آنها در تب انتظارش میسوزند همان امام زمانی است که نایب بحق او امام خمینی است؟! چه شده است که غریبهها و کنارنشستههای دیروز، اینک کاسه از آش داغتر شدهاند و فضایی را فراهم آوردهاند که برخی از یاران امام به حاشیه رانده شدهاند. بگذریم و از لاک عتاب و گلایه خارج شویم . برگردیم سر دشمن اصلی و به تعبیر حضرت امام، به شیطان بزرگ آمریکای جهانخوار بپردازیم. آمریکا حتی در دورانی که خوشخیالان فکر میکردند با دیکته و ابلاغ و نظارت بر اجرای اصول انقلاب سفید شاه و مردم! میخواهد ایران را در مسیر پیشرفت قرار دهد، قصدی جز تخریب بنیانهای این کشور نداشت. ایران را بعنوان یک کارگاه و آزمایشگاه برای تجربه تئوریهای اقتصادی، کشاورزی و فرهنگی خود محسوب میکرد. اگر واقعاً اصلاحات ارضی مفید و کارآمد بود چرا ما در هیچ محصول کشاورزی به خودکفایی نرسیدیم و هر روز هم وابستهتر میشدیم. امروز پس از چهل و پنج سال، با خودکفایی گندم به واقع به قطع دست اجانب، از سفره خویش اقدام کردهایم، یعنی سر سفره خودمان مینشینیم و چشممان به کشتی گندم وارداتی نیست. در زمینههای فرهنگی هم آمریکا تصور میکرد با اعمال و اجرای برخی سیاستهای خاص توانسته است جوهره ذاتی خداباوری و دینباوری را در ایرانیان تضعیف و یا حتی تخریب کند. دیدیم که چنین نبود. وقتی امام در برابر کاپیتولاسیون ایستاد، باز هم اقشار مختلف مردم در ادامه نهضت، 15 خرداد را رقم زدند و آنهمه شهید دادند و امام را تنها نگذاشتند. با وجودی که شاه در جریان 15 خرداد 42 حتی از تهاجم وحشیانه به حوزههای علمیه و دستگیری بسیاری از یاران امام و انقلابیون و مبارزان دریغ نورزید و حاکمیت پلیس و یأس و نومیدی و خفقان را در کشور اعمال کرد و برای چند صباحی آتش نهضت را خاموش کرد ولی دیدیم که خورشید حقانیت امام و آرا و اندیشههای او چندان در پس ابر تاریکی نماند. دیری نپایید که پس از این نبرد، امام و امت در همان شرایط بسته و اختناق برای شکست حکومت طاغوت همصدا شدند و شعلههای نهضت از سراسر ایران زبانه کشید. آمریکایی که با وجود شاه خود را پیروز کودتای 28 مرداد و ادامه سلطه در ایران میدانست و بدون مزاحم به غارت اموال و معادن و نفت و ثروتهای خداداد این سرزمین ادامه میداد، و در جزیره آرام و تحت کنترل خود حکم میراند، ناگهان با طوفانی روبرو شد که از جهاتی سهمگینترین طوفان محسوب میشود. حتی شاه را تا آنجا تقویت میکرد که در نهایت بیشرمی گفت در ایران کسی مخالف او نیست. در مرحله دیگر هم شاه رسماً در محاسبهای گفت هر کس با او نیست بر اوست و گفت اگر کسی ناراضی است میتواند از کشور خارج شود! انقلاب اسلامی به رهبری امام مرحله تکاملی مبارزه مردم با شاه و عوامل آمریکا بود. امام با هدایت خارقالعاده و نیروی الهی توانست با دست خالی شاخ آمریکا را بشکند. البته برخیها امروز میگویند آمریکا اشتباه کرد که جریان 28 مرداد را تکرار کرد. شاه و عوامل آمریکا تصور میکردند میتوانند با خروج موقت شاه از کشور شرایط بازگشت پیروزمندانهاش را فراهم آورند کشور را در نبود شاه به یکی از مهرههایشان بسپارند و در شرایط مناسبت شاه را برگردانند و حداقل چند سال دیگر ادامه دهند. غافل از اینکه نهضت به مرحلهای رسیده بود که با شرایط 28 مرداد 1332 قابل مقایسه نبود. حرفهای آن روز آدم را بیاد حرفهای امروز رئیسجمهور آمریکا میاندازد که میگوید هر کس با ما نیست بر ماست. یا هر کس در صف ما نیست در صف تروریسم است. شگفتا از این تشابه و نسخههای تکراری و عجبا که کسی عبرت نمیگیرد از این حرفهای واهی و بیمبنا و پوچ. نسلی که با عزم و اراده آهنین بسوی سفارت سابق و آمریکا هجوم بردند بخوبی دریافته بودند که امام، آمریکا و اسرائیل را سر و ته یک کرباس میداند، تجربه تلخ دخالت مستقیم آمریکاییها را در ایران در طول تاریخ خوب درک کرده بودند. من معتقدم آمریکا واقعاً نتوانست از انقلاب اسلامی و روند پیروزی آن جلوگیری کند نه اینکه نمیخواست. یقین دارم به هر شیوه و ترفندی که جواب میداد سعی کرد نهضت را به شکست بکشاند حتی قبل از آن میخواست نهضتی شکل نگیرد. اگر هم نتوانسته بود او را بشکند در نوع شکلگیری و محتوای آن دخالت کند ولی باز هم راه به جایی نبرد. در مرحلهای حتی مهرههای در آب نمک خوابانده خود را در برخی قسمتهای کشور بصورت نفوذی وارد کرد که بعدها افشا شدند. سرعت روند پیروزی، تدبیر و سیاست و مدیریت و هدایت الهی امام بقدری برای آمریکا و عوامل داخلی و خارجیاش غافلگیرکننده بود که از اجرای برخی کارها عاجز شد. دانشجویانی که بعدها حماسه انقلاب دوم را رقم زدند دریافته بودند از کسانی حمایت میشود که از آغاز نهضت همراه امام نبودند. کشور با نوعی آشوب و پریشانی روبرو بود. امنیت در برخی مناطق کشور بهم خورده بود. از همسانی نژادی و قومیتگرایی در مناطقی از کشور سوءاستفاده میشد. فکر کردند میبایست افراد و جریانهای مخالف از جایی حمایت شوند و خط بگیرند. اما هنوز مرکز اصلی را پیدا نکرده بودند. این میرساند که به واقع جایگاه و قدرت و نفوذ امام را بخوبی نشناخته بودند که به برخی کارهای بچهگانه دامن میزدند. آمریکا اگر در سابقه درخشان و نفوذ کلام و ارادتی که مردم نسبت به آن مرد الهی داشتند، بواقع باخبر بود، نبایست در برابر امام این حرکات ناپسند را انجام میداد. عجبا برخی از افراد که از سابقه مبارزاتی درخشان و روشنی هم برخوردار بودند و حتی نسبت به شاه هم اعتراض داشتند و سختیها، زندان و مصائبی را هم بجان خریده بودند، نوع نگاه و قرائتشان با امام متفاوت بود. برقراری رابطه مجدد با آمریکا را در ذهن میپروراندند. امام با زیرکی و کیاست خاص خود، به آنان میدان داد. آنها را به بازی گرفت تا آزموده شوند، اتفاقاً وقتی هم از آزمون ناموفق بدر آمدند امام با حفظ حرمت و نهایت انصاف آنها را کنار زد. میتوان گفت صرفاً امام نبود که نتوانست با آنها ادامه دهد. بلکه جریان انقلاب و خواستها و آمال مردم و روند و حرکت انقلاب بگونهای شده بود که کوچکترین تعامل و مذاکره با آمریکائیان را برنمیتابید. کوچکترین روزنه مصالحه را تحمل نمیکرد و دست رد بر آن نگاه و تلقی زد. از جمله پیشینهها و زمینههایی که حرکت انقلابی 13 آبان را توجیه و واجب میکرد این بود که آمریکا غیر از حمایت مخالفان و بازماندگان رژیم پهلوی و هدایت و ساماندهی آنان در اجرای تفکر تجزیهطلبی در مناطق مختلف کشور، در ایجاد ناامنی داخلی بخصوص در استانهای مرزی از خود ردپایی بجای گذاشته بود. تجزیه کردستان و آذربایجان و غائله گنبد و خوزستان را که بخوبی بیاد داریم که در همگی دست آمریکا رو شد. حتی برخی از گروههای سیاسی در اثر کمتجربگی یا سادگی یا جهالت بعدها در دام آمریکا افتادند. کسانی که شعار ضــدامپریالیستی آنها گوش فلک راکر کرده بود، بعدها جزء نان بمزدهای آمریکا شدند. در واقع آمریکا آنها را بلعید. حتی برخی ترورها و تحرکات ضدامنیتی داخلی را به فرمان و یا حمایت و خطدهی آمریکا دامن زدند و همه سوابق خود را به بهای مزدوری آمریکا نقش بر آب کردند. دانشجویان دریافته بودند که در جهت تقابل با انقلاب اسلامی و جلوگیری از اهداف انقلاب و تحکیم ارکان و مبانی نهضت، حتی چپها و کمونیستها و منافقین همدست و متحد شدهاند. برخی نیروهای اطلاعاتی رژیم طاغوت که یا نتوانسته بودند از ایران بگریزند یا تصورشان این بود که آمریکا زودتر از آنکه ارکان نظام جمهوری اسلامی قوام یابد، با کودتا انقلاب را به شکست میکشاند و یا شاه برمیگردد که در آنصورت باز آنها به جهتی که کشور را ترک نکرده بودند و دستورالعملهای آمریکا و عوامل داخلی را خوب انجام دادهاند، موجب عنایت خاص قرار میگیرند و یا شاه را برنمیگرداند و مهرههای جدیدی را بکار میگیرد که باز قطعاً به آنها بلحاظ وفاداری و انجام مأموریتها بها خواهد داد. بعدها معلوم شد که همین نیروها و برخی نیروهای امنیتی و نظامی که از دم تیغ تصفیه ارتش جان سالم بدر برده بودند یا در مراکز نظامی دور از پایتخت سازماندهی شده و در کودتای طبس يا در کودتای نوژه، شدیداً فعال بودند. جا دارد در هر فراز از این مقاله این سؤال را تکرار کنیم که چرا اشغال لانه جاسوسی؟ چرا دانشجویان در جمعبندی نهایی احساس تکلیف کرده و بدان حرکت خطرناک اقدام کردند؟ وقتی جریانها و اتفاقهایی را که آنروز در کشور رخ میداد، مورد تجزیه تحلیل و نقد قرار دادند به یک نقطه کور و ناشناخته رسیدند. با زیرکی و تعهد انقلابی دریافته بودند که انقلاب و نهضت و روند مدیریت کشور را جریانی مخالف تهدید میکند. غیرممکن است بدون سازماندهی و فرماندهی متمرکز مخالفتها صورت پذیرد. به واقع صورت مسأله و سؤال اصلی و دغدغه ذهنی دانشجویانی که برای پیروزی انقلاب عمری شکنجه و زندان و سختی را بجان خریده بودند، این بود که وقتی تمام ارکان و مراکز مهم سیاسی و اجرایی در اختیار نیروهای انقلاب افتاده است، وقتی دهها هزار مستشار آمریکایی و قطعاً عوامل اسرائیلی از ایران اخراج شدهاند و حتی کشورهای همدست آمریکا هم از ترس، بعضی از عواملشان را از ایران فراخوانده بودند، وقتی سران و افراد ذینفوذ نظام شاهنشاهی هم یا گریخته بودند یا دستگیر و بازداشت شدند یا برکنار شده و قدرت دخالت ندارند، پس چه کسی است که آرامش کشور را بهم میزند؟ پس از بررسی دریافتند باید مرکزی در ایران که توسط عوامل آمریکا هدایت میشود، موجود باشد كه از چشم ایرانیان پنهان و ناشناخته مانده است. دریافتند که سفارت آمریکا بعنوان اطاق فکر و مرکز فرماندهی و توطئهچینی علیه انقلاب و اهداف بلند آن فعّال است ـ از طرفی تجارب سایر کشورها در جریان انقلابهای مردمی نیز وجود این حرکات و توطئهها را از سوی آمریکا تقویت میکرد. فضای باز سیاسی و آزادی پس از پیروزی و چاپ آثاری که قبلاً چاپشان ممنوع بود نیز فرصت مطالعه و شناخت نقشآفرینی استکبار جهانی را به دانشجویان داده بود. حداقل شیلی را به خوبی در یاد داشتند. ناآرامی و آشوب و تشنج و بهم زدن امنیت جامعه، ابتداییترین سرمشق حکومتهای ساقط شده و اربابان آنهاست. از دیگر سو نسخههای مشابه و یکسانی که در این کشورها پیچیده بودند دانشجویان را به فکر فرو برده بود. علاوه بر اصرار بر خواست اولیه خود، یعنی عودت و تحویل شاه، از این توطئهها هم غافل نبودند. امروز هم، ما نمونههای زنده و روشن دخالت آمریکا را هر صبح و شام تجربه میکنیم، از فشارهایی که به کشورهای مخالف وارد میکند، تا طراحی کودتاهای متعدد علیه چاوز و حمله و اشغال افغانستان و اشغال عراق با بهانههای خود ساخته ضدیت و مبارزه با تروریسم و دفاع از حقوق بشر، همگی را به عینه میبینیم. با افشای مدارک و اسناد لانه جاسوسی بخوبی روشن شد که دغدغههای دانشجویان همگی بجا بود. قبل از کودتا و از همان نخستین روزهای پیروزی، ترور شخصیتهای ذینفوذ در دستور کار عوامل آمریکا قرار گرفت، زیرا معتقد بودند باید عوامل اصلی و مهم و کارآمد انقلاب را حذف کرد و از میان برداشت. از شهید قرنی تا شهید مطهری و در ادامه همان حرکت کور، شهدای هفت تیر و هشت شهریور، همگی در راستای همان نظریه است. این نظریه را آنچنان قوی و دقیق پیش بردند که حتی نیروهایی که روزی داعیه مبارزه با استکبار را در سر میپروراندند خود عامل ترور و انفجار شدند، تا آنجا که حتی به مردم کوچه و بازار هم به صرف علاقه و ارادت نسبت به امام و دفاع از اصول و دستاوردهای آن رحم نکردند. در آن شرایط خاص شاید هیچ حرکتی جز حرکت انقلابی 13 آبان نمیتوانست مفید و اثرگذار باشد. اگر چه متأسفانه چند سالی باز هم بلحاظ عدم وحدت در برگزاری و تکریم این روز، برخیها تردید کردند و برخی هم تازه از راه رسیده و خود را میراثخوار دستاوردهای انقلابیون بحساب آوردند و همین امر موجب شد که این روز یا کمرنگ شود و یا با هالهای از تردید در اصالت حرکت، روبرو گردد. دانشجویان متعهد انقلابی که کلام حیاتبخش امام در روح و جانشان اثر گذاشته بود روزی را انتخاب کردند که از لحاظ پیشینه از دو مناسبت دیگر برخوردار بود، اتفاقاً در هر دو مناسبت هم به نوعی مزدوران آمریکا دخیل بودند. هم در جریان تبعید امام هم در جریان شهادت دانشآموزان. اینک که فضای حاکمیت دیپلماسی بر کشور حاکم شده است فکر میکنم دانشجویان واقعاً کاری سترگ را انجام دادهاند شاید امروز بسیاری از همان دانشجویان در عظمت کار متحیرند، اما حماسهای که با رجز هجوم خلق کردند بیتردید در آن شرایط، انقلاب را بیمه کرد. در این حرکت باز هم آمریکا غافل بود و گرفتار شد. آمریکا تا آن روز در برابر هیچ ملت و انقلابی آنقدر تحقیر نشده بود. در کشوری سفیر آمریکا را دستگیر کردند که تا 2 سال قبل از آن، کسی جرأت نداشت به یک آمریکایی چپ نگاه کند. کسی جرأت نمیکرد در پناه همان قانون ننگین کاپیتولاسیون حتی به یک سگ آمریکایی توهين كند . کسی جرأت نداشت از یک آمریکایی کارت شناسایی بخواهد. کسی جرأت نداشت ساک یک مسافر آمریکایی را مثل دیگران کنترل کند. کسی مجاز نبود به عملکرد و حضور قدرتمندانه و اربابمأبانه آمریکاییها در مراکز نظامی ـ دانشگاهی و صنعتی ایران اعتراض کند. اكنون به اختصار دستاوردهاي تسخير لانه جاسوسي را مورد بررسي قرار ميدهيم 1ـ از جمله نتایج مهم این حرکت انقلابی اینکه، روشن شد آمریکا پس از پیروزی انقلاب یک لحظه از فکر ایران و انقلاب اسلامی و امام خمینی خارج نشده است، ایران آنقدر برایش مهم بود که جناح دموکرات را به شکست کشانید. 2ـ تسخیر لانه جاسوسی ابهت کاذب آمریکا در هم شکسته شد. 3ـ تسخیر لانه جاسوسی به ملتهای تحت ستم و آزادیخواه دنیا جرأت داد که علیه آمریکا شعار دهند. حتی سران بعضی از کشورهای وابسته را به تأمل فرو برد، متأسفانه کشورهای اروپایی و همسایگان ما در تقویت و حمایت و بسیج صدام برای شکست ایران در جنگ از تمام توان و سرمایه و امکانات بیدریغ مایه گذاشتند و البته چون اراده خدا به روشن ماندن چراغ انقلاب تعلق گرفته بود، نتوانستند کاری کنند. 4ـ تسخیر لانه جاسوسی موجب شناخت افراد و روشن شدن وابستگی بنیصدر و سایر عوامل به آمریکا بود. 5ـ در جریان لانه جاسوسی بود که با اعلام مواضع سایر کشورها، صف دوستان جمهوری اسلامی از دشمنان کاملاً جدا شد. 6ـ برخی از دولتمردان دولت موقت هم با توجیه پایبندی و رعایت حقوق بشر و دموکراسی، اصل حرکت را زیر سؤال بردند! کسی نبود از آنان بپرسد، دخالتهای مستقیم و گوناگون در یک کشور انقلابی و ضدیت پنهان و آشکار با نظام مردمی و اسلامی و دفاع و سازماندهی مخالفان و معاندان جمهوری اسلامی، طبق کدام کنوانسیون یا اصول و موازین حقوق بشر مجاز است؟ 7ـ آمریکا بجای قبول خواست منطقی دانشجویان یعنی تحویل شاه، متأسفانه به عناد و لجاجت خود ادامه داد و هر روز ماهیت خود را برای امت ایران و سایر ممالک روشن ساخت. 8ـ تسخیر لانه جاسوسی از نظر روسها بعنوان یکی از دو ابرقدرت و قطب جهان آن روز، حرکتی ضدامپریالیستی بود و میبایستی ضمن دفاع از ایران و دانشجویان انقلابی، به آمریکا برای خواست ایرانیان، فشار آورد که چنین نکرد و حفظ منافع خود را بر هر چیز دیگر اولویت داد. 9ـ نکته دیگر درس ترسی بود که به برخی از دولتهاي منطقه داده شد. قطعاً تنها سفارت آمریکا در تهران نبود كه کار جاسوسی میکرد، از اين رو دولتهاي منطقه هم تا حدی ماستهای خود را کیسه کردند و از همکاری و دفاع آشکار از آمریکا خودداری کردند یا حداقل از شدت همکاریشان کاسته شد. 10ـ حتی کسانی که قبلاً از رابطه و پیوند با آمریکا بخود میبالیدند پس از آن ، دفاع از مواضع آمریکا را براي خود نوعی قباحت و شکست و ضدارزش میدانستند. 11ـ قطع رابطه ایران و آمریکا و تحریم اقتصادی ایران بواقع مصداق «عسی عَن تکرهُ شیئاَ و هُو خیرٌ لکم» شد زیرا اصل استقلال را در ایران شدیداً تقویت کرد و باور خوداتکایی و خودباوری را بین ایرانیان مضاعف نمود. 12ـ ایجاد وحدت بر سر اهداف مشترک، بین تمام نیروهای انقلابی و نسل جوان بخصوص دانشجویان با سایر اقشار مختلف فرصتی را فراهم آورد که روزانه مردم فوج فوج با حضور خود مقابل سفارت آمریکا از حرکت دانشجویان دفاع میکنند. 13ـ افشای اسناد لانه جاسوسی در واقع ضربهای مُهلک به کسانی بود که تا آن روز ماهیت واقعی آنان بر مردم مجهول مانده بود. حتی آنانکه شعارهای انقلابی میدادند و خود را جلودار مبارزات ضدامپریالیستی معرفی کرده بودند خطشان از نیروهای خط امام جدا شد. سازمان منافقین که خود را پیشتاز حرکتهای انقلابی میدانست در این جریان خواب مانده بود، با وجودی که با ترفند و لطایفالحیل چند نفر نفوذی را جزء دانشجویان داخل کرده بودند و مدتی هم در فضای بیرون سفارت نگهبانی میدادند حتی اطلاعیهای را هم در حمایت از حرکت مذکور صادر کردند ولی در ادامه کار نتوانستند رهیار دانشجویان انقلابی پیرو خط امام باشند. با حضور و اعزام نماینده امام یعنی حجهالاسلام والمسلمین موسوی خوئینیها در سفارت آمریکا اطاعت دانشجویان از امام جایی برای ادامه حضور منافقین باقی نماند. 14ـ روشن شدن لایه پنهانی و ذهنی جبهه ملی و نهضت آزادی، جناحی که تا آن روز متأسفانه نتوانسته بودند رضایت امام را در مدیریت کشور جلب کنند و فرصت و شرایط افشای برخی ناخالصیهای آنان فراهم نبود، تسخیر لانه جاسوسی به شفافسازی مواضع افراد و جریانها، کمک شایان توجهی کرد، زیرا یا باید در آن شرایط شدیداً مواضع ضدامپریالیستی میگرفتند که با اصول و ماهیت تشکیلات سیاسی و روند موضعگیری آنان ناسازگار بود و یا باید در برابر حرکت دانشجویان موضع میگرفتند که فاتحه خود را خوانده بودندو چنین نيز شد. حتی اسناد وابستگی برخی هم از جاسوسخانه آمریکا بیرون آمد. 15ـ با حضور یک فرد روحانی بین دانشجویان به گونه دیگر وحدت حوزه و دانشگاه تجلی یافت. برای قشر دانشگاهی فرصت ایثار و شهادت فراهم آمده بود. شاید آمریکاییها از دانشجویان انتظار چنان حرکت تند و انقلابی را نداشتند. تصور میکردند با وجود آنهمه توطئه و عناد باز هم باید، با او با مذاکره و با رعایت اصول دیپلماسی حرف زد. 16ـ با وجودی که شبکههای تبلیغاتی وابسته به غرب شایعه کردند که به گروگانها اهانت و آنها را شکنجه کردهاند ولی با آزادی سریع زنان و سیاهپوستان توسط دانشجویان، خلاف آن ثابت شد و تمامی شایعات و تبلیغات آنان نقش بر آب شد. 17ـ نتیجه دیگر پیوند و رابطه آمریکا و اسرائیل بود. زیرا اسرائیلیها از هر طریق در دفاع از آمریکا کم نمیگذاشتند و با تمام توان، شبکههای صهیونیزم، به دانشجویان مسلمان و انقلابی حمله میکردند، حتی آمریکا را برای تهاجم به ایران تحریک میکردند. 18ـ برکت دیگر، روشن شدن ضعف نیروهای آمریکایی پس از شکست کودتای طبس و پس از آن کودتای نوژه بود . زیرا کیان و حیثیت نظامی آمریکا تا آن روز در نظر مردم از جایگاه بلندی برخوردار بود . برای مردم این نکته روشن شد که، چه بسا طرحهای نظامی آمریکا هم با شکست مفتضحانه روبرو شود. 19ـ در ناخودآگاه همه جهانیان بخصوص دولتمردان آنها سؤالی مطرح شد که از کجا معلوم سفارتهای آمریکا در همه نقاط جهان مرکز جاسوسی و توطئه علیه منافع کشورها نباشد؟ همانگونه که در ایران بود. 20ـ تصمیم آزادسازی جاسوسان که با تدبیر امام و تصویب مراکز تصمیمگیری کشور انجام پذیرفت بار دیگر احترام و پایبندی ایرانیان را به قانون به رخ جهانیان کشید و روشن شد که واقعاً دانشجویان نمیخواستند و حتی برای گروگانگیری برنامهریزی نکرده بودند، فقط رفته بودند در سفارتخانه آمریکا تحصن کنند تا شاه را به ایران برگردانند و اگر آمریکاییها منطقی عمل کرده بودند چه بسا گروگانگیری انجام نمیگرفت و این مسأله پیچیده نمیشد و 444 روز هم طول نمیکشید. شاید برخی بگویند، حرکت دانشجویان چون با اجازه دولت وقت صورت نگرفته، چندان ارزش نداشته است. در پاسخ، باید گفت این حرکت گواه بلوغ فکری، ذکاوت، تعهد، قدرت تصمیمگیری و پاسداری از انقلاب اسلامی نزد دانشجویان بود. گلایهای هم از کسانی کنیم که امروز خود را میراث خوار جریان تسخیر لانه جاسوسی میدانند و آن روزها با این قبیل حرکتها مخالفت ورزیدند و این کارها را تندروی میدانستند. آخر کلام این که بهتر است به اصل بسیار مهم وحدت که از اصول سرنوشتساز رهبری امام بود، تأکید بورزیم و 13 آبان را علاوه بر روز تبعید امام، روز دانشآموز، روز ملی مبارزه با استکبار جهانی، روز وفاق و وحدت بین همه نیروهای انقلاب بدانیم و با شکوه و شور مناسب این روزهای خدایی، را برگزار کنیم.