نخست، ما به درخواست متحدانمان به تهران اعطای برخی امتیازات را پیشنهاد دادیم که به آن پشت پا زد. پس از آن، بریتانیا، فرانسه و آلمان خواستند گروهی از تحریمهای فوقالعاده ضعیف را علیه ایران اعمال کنند. برای مثال، ایرانیها درگیر در فعالیتهای هستهای از سفرهای خارجی منع شده (به جز برخی موارد از جمله سفرهای مذهبی یا بشردوستانه) و کشورهای خارجی ملزم خواهند شد که از کمک به برخی (و نه همة آنها) پروژههای هستهای ایران خودداری کنند. اما حتی این هم برای شورای امنیت سازمانملل بسیار زیاد بود. روسیه بلافاصله اعلام کرد که این تحریمها بسیار شدید هستند سرگئی لاوروف وزیرامورخارجه روسیه اعلام کرد، ما نمیتوانیم از اقداماتی که هدف آن منزویکردن ایران است، حمایت کنیم. حالا کاملاً واضح است که نه مسکو و نه پکن هیچ کدام با تحریمهای تند و شدید موافقت نخواهند کرد. حتی اگر آنها هم با این اقدام موافقت کنند، تحریمها نخواهند توانست ایران را متوقف کنند؛ کشوری که خود را دارای رسالت میداند. همانطور که [آقای] احمدینژاد رئیسجمهور تندروی آن نیز اشاره کرد: «در نتیجه خون شیعیان، انقلاب اسلامی پدید آمد... دوران سرکوب، رژیمهای سلطهطلب و ستمگر و بیعدالتی به سر رسیده است... شمیم انقلاب اسلامی بهزودی به تمام جهان خواهد رسید. مسلماً امکان ندارد که ایران از چنین تصور اغواگرانهای بگذرد و بر سر مجموعهای از رشوههای اقتصادی یا مجازاتهای احتمالی با غرب معامله کند. اگر تحریمها تأثیرگذار نباشد، چه میتوان کرد؟ سرنگونی رژیم فعلی ایران شاید بهنظر یک راهحل جادویی و معجزهآمیز به نظر برسد، اما با قدرتی که در حال حاضر تندروها در تهران در اختیار دارند، چنین دورنمایی حتی بیش از یک دهه قبل که دانشجویان تظاهرات میکردند و اصلاحطلبان در اوج قدرت بودند نیز دور از ذهن مینماید. این در حالیست که تکمیل پروژة تولید بمب هستهای ایران هر روز نزدیکتر میشود. بنابراین گزینههای پیشروی ما به دو حالت محدود میشود: ما میتوانیم مهیای زندگی با یک ایران هستهای شویم یا اینکه میتوانیم با استفاده از زور جلوی آن را بگیریم. ته کاپل خبرنگار سابق شبکة ای.بی.سی میگوید: اگر ایران آماده و مصمم برای دستیابی به تسلیحات هستهای است، اجازة این کار را به او بدهید. وی میگوید: ما باید متکی بر تهدید اقدام تلافیجویانه برای جلوگیری از استفاده بمب توسط ایران باشیم. همینطور فرید زکریا مقالهنویس بینالمللی نیوزویک نیز به این نکته اشاره میکند که ما در بازدارندگی سایر حکومتهای هستهای متخاصم، نظیر شوروی سابق و چین موفق عمل کردهایم. در همین ارتباط ویلیام لانگ ویش این مسأله را بهطور مختصر مورد تجزیه و تحلیل قرارداد. وی گفت: گسترش تسلیحات هستهای هم اکنون غیرقابل اجتناب شده و همواره نیز چنین بوده است و آنچه که مهم است یادگرفتن چگونگی زندگی با آن پس از رخ دادن آن است. اما واقعیت این است که ما نمیتوانیم با امنیت و آرامش با یک ایران هستهای زندگی کنیم. یک دلیل آن تروریسم است که ایران مدتهاست با حمایت از گروههایی نظیر حماس و حزبالله، سردمدار کشورهای حامی تروریسم شده است. بنا به گزارش هفته گذشته روزنامة دیلی تلگراف، ایران در تلاش است تا با تثبیت موقعیت فرد مورد علاقهاش یعنی سیف عادل وی را تبدیل به جانشین اسامهبن لادن رهبر بیمار و رنجور القاعده کند. ما چه طور میتوانیم به ایران اطمینان داشته باشیم که دچار لغزش و اشتباه نشود و مواد هستهای را به تروریستها نرساند؟ کاپل میگوید: ما میتوانیم با اعلام یک هشدار کلی مانع چنین اتفاقی شویم، یعنی اینکه اعلام کنیم اگر یک وسیله یا تجهیزات هستهای در هر کجای ایالاتمتحده منفجر شود، ما ایران را مسوول آن قلمداد خواهیم کرد. اما آیا رئیسجمهور آمریکا صرفاً با تکیه بر یک فرضیه دستور یک حمله هستهای تلافی جویانه را صادر خواهد کرد؟ دلیل دیگر این است که بمب هستهای ایران تبدیل به یک تهدید ترسناک برای جمعیت شش میلیونی اسرائیل خواهد شد. مطمئناً اسرائیل توان مقابله به مثل دارد، اما [آقای] هاشمی رفسنجانی رئیسجمهور سابق و رقیب انتخاباتی [آقای] احمدینژاد، اظهار داشت که با استفاده از بمب اتمی علیه اسرائیل این کشور را نابود خواهد کرد، در حالی که استفاده از همان بمب علیه جهان اسلام تنها موجب ویرانی اندکی خواهد شد. چنین سناریویی غیرقابل تصور است. اگر چنین چیزی بیانگر عملگرایی در ایران است، آیا شما نسبت به بازدارندگی علیه [آقای] احمدینژاد اطمینان دارید؟ حتی اگر ایران از بمب هستهای علیه اسرائیل استفاده نکند و آن را به تروریستها هم ندهد، صرف دارا بودن چنین سلاحی عواقب و پیامدهای مخربی خواهد داشت. با رسیدن به سطح آزمایش هستهای کره شمالی، پایان کامل نظام منع گسترش سلاحهای هستهای اعلام خواهد شد و پس از آن عاقبتی در پی این مساله خواهد بود که تصور میشود ضرر کمتری خواهد داشت اما میتواند برای همه بسیار مضر باشد: تهران میتواند به هدف یعنی سلطه بر منطقه دست یابد. برای مثال: ملکعبدالهر دوم؛ پادشاه اردن نسبت به ایجاد یک هلال شیعی هشدار داده است. اما اظهارات عبدالهت بیانگر حقیقت این خطر نیست. اگر دسترسی ایران تنها محدود به شیعیان باشد به واسطه پایگاه ضعیفش در جهان اسلام و همچنین اختلاف میان عرب و عجم قابل مهار خواهد بود. اما تکیه بر مسایل نژادی در تقابل با کاریزمای ایران به عنوان دشمن قدیمی ایالاتمتحده و اسرائیل کارساز نبوده است. با توجه به این فرضیات قدیمی درباره شیعی و سنی شاید دیگر کاربردی نباشد. نزدیکترین متحد فعلی ایران یعنی سوریه، کشوری است که اکثریت آن را سنیها تشکیل میدهند. رابطه بین ایران و سوریه ایدئولوژیک است نه براساس مسایل مذهبی و به همین نحو ایران از گروههای جهاد اسلامی فلسطین و حماس نیز که اکثریت قریب به اتفاق آنها سنی هستند، حمایت میکند. (و نتیجه آن افزایش محبوبیت ایران در میان فلسطینیها بوده است). در نبرد اخیر لبنان ما شاهد بودیم که مسلمانان بدون تقسیمبندی شیعه و سنی، صفوف واحدی در برابر یک دشمن مشترک تشکیل داده بودند (حتی با وجود آنکه این دو گروه در عراق به کشتار یکدیگر مشغولند). خلاصه اینکه تهران میتواند با مجموعهای از مسایل نژادی، قومی و قبیلهای و مسایل ایدئولوژیک نفوذ خود در منطقه را افزایش دهد و این کار را با تکیه بر اقتصادش که بزرگترین اقتصاد منطقه است تضمین میکند. تسلیحات هستهای با مرعوب کردن همسایگان و رقبایش و همچنین تحسین بسیاری دیگر از مسلمانان، سلطه طلبی بر منطقه را در دسترس ایران قرار خواهد داد. این مساله ما را درگیر یک منازعه جدید جهانی خواهد کرد که پیش از این در چهل سال قبل به صورت دردناکی آن را در برخورد با اتحاد جماهیر شوروی سابق تجربه کردیم. این مساله موجب بروز «جنگ تمدنها خواهد شد» که صحبتهای زیادی درباره آن شده ولی تعریف مشخصی از آن ارایه نشده است. شاید ایران هماورد کوچکی برای ایالاتمتحده به نظر برسد، اما معلوم نیست که این مساله از منظر [آقای] احمدینژاد چگونه است. او و هم رزمان جهادگرش معتقدند که جهان اسلام یک ابرقدرت کافر (اتحاد شوروی سابق) را شکست داده و به زودی دیگری را نیز شکست خواهد داد. اگر تهران تسلطش بر منطقه را تثبیت کند، آنگاه منطقه نبرد احتمالاً به سوی جنوب شرق آسیا یا آفریقا یا بخشهایی از اروپا کشیده خواهد شد؛ جایی که ملاها برای گسترش سلطهشان بر سایر مسلمانان تلاش خواهند کرد. تنها راه برای جلوگیری از این پیشرفتهای هراسناک استفاده از زور است و این کار نه فقط با تهاجم به ایران بلکه با استفاده از حملات هوایی علیه تاسیسات هستهای تهران میبایست انجام بگیرد. ما اطلاعات قابل توجهی درباره این تاسیسات در اختیار داریم؛ براساس برخی برآوردهای اطلاعاتی اهداف مورد حمله حدوداً هزار و پانصد نقطه خواهند بود. اگر ما بخش اعظمی از آنها را مورد هدف قرار دهیم که ممکن است از چند روز تا چند هفته طول بکشد، آنگاه قادر خواهیم بود تخریب و انهدام شدیدی را بر آنها تحمیل کنیم. این اقدام نه تنها برنامه هستهای ایران را پایان خواهد داد بلکه مطمئناً آن را به تاخیر خواهد انداخت. در چنین حملهای چه چیزی میبایست درست تنظیم شود؟ اگر ما این کار را سال آینده انجام دهیم، این مسأله زمان بیشتری به دیپلماسی سازمانملل خواهد داد تا شکستش بیشتر آشکار شود؛ هر چند ممکن است به ایران نیز زمان کافی برای به دست آوردن یک بمب بدهد. هر زمانی که ایران بر این خواستهاش پای بفشارد، ما مجدداً میتوانیم این کار را انجام دهیم. آیا پس از شکست فاحش در انتخابات کنگره منفورتر شدن جنگ عراق، پرزیدنت بوش میتواند چنین اقدامی را ترتیب دهد؟ بوش گفته است قضاوت تاریخ دربارة آنچه که او در جنگ علیه تروریسم انجام داده، بسیار مهمتر از آرا عمومی است. اگر [آقای] احمدینژاد انگشتش را روی ماشة یک بمب هستهای فشار دهد، هر آنچه که بوش انجام داده پوچ خواهد شد. امنیت ما بسیار کمتر از زمانی خواهد شد که بوش به قدرت رسید. نهایتاً آیا چنین حملة هوایی از سوی آمریکا علیه ایران، موج احساسات ضدآمریکایی در سراسر جهان را تشدید نخواهد کرد؟ آیا ایران با دخالت در عراق یا اقدامات تروریستی تلافی نخواهد کرد؟ بله، احتمالاً این بهایی است که ما میبایست بپردازیم. اما گزینههای دیگر بسیار بدترند.