اين اقدام دانشجويان، كه در واقع يك عمل پيشگيرانه براي جلوگيري از توطئه سفارت آمريكا عليه انقلاب نوپاي اسلامي ايران بود، ضربه محكمي بر حيثيت آمريكا وارد كرد. از اين پس كاخ سفيد تلاش ميكرد كه به هر شكل ممكن اين معضل حيثيتي را حل كند. واشنگتن در كنار تلاشهاي ديپلماتيك، فشارهاي اقتصادي و اعزام ميانجيهاي گوناگون، طرح يك اقدام نظامي را نيز مدنظر قرار داد. اشغال مجدد سفارت آمريكا در تهران و برنامهريزي براي نجات گروگانهاي آمريكايي از طريق يك اقدام كماندويي، از همان آغاز تسخير لانه جاسوسي توسط دانشجويان در مركز فعاليتهاي آمريكاييان قرار گرفت. بنابراين 90 نفر از كماندوهاي زبده آمريكا به صحراي آريزوناي اين كشور كه شبيه كويرهاي مركزي ايران است، اعزام شدند. آنها حدود شش ماه تحت آموزشهاي پيچيده و فشرده قرار گرفتند تا از پس اين كار عظيم و دقيق برآيند. آمريكا نتوانست مشكل گروگانگيري را از راههاي مسالمتآميز حل كند، بنابراين از ديدگاه واشنگتن اينك نوبت به اين گروه زبدة نظامي رسيده بود تا با حمله به لانه جاسوسي در تهران، گروگانهاي آمريكايي را آزاد كنند. اين اقدام البته در عرف بينالمللي تجاوز آشكار نظامي به يك كشور مستقل بود. اينك بد نيست توضيح دهيم كه نقشه آزادسازي گروگانها چگونه طراحي شده بود و آمريكاييها به چه ترتيبي ميخواستند وارد عمل شوند و برنامة خود را اجرا كنند. طبق نقشه قرار بود در آغاز سه فروند هواپيماي «ام. سي ـ130» حامل نيروهاي زبده و سه فروند هواپيماي «اي. سي ـ130» حامل سوخت جزيره «مصيره»در ساحل سلطاننشين عمان را ترك كنند و به سوي ايران به پرواز درآيند. اين هواپيماها در نقطه جغرافيايي 05/33 درجه شمالي و 48/55 درجه شرقي، در محلي در كوير كه نام «كوير-1» بر آن گذاشته بودند، فرود آيند و در آنجا منتظر ورود هشت فروند هليكوپتر «آرـ اچ53. دي» بمانند. هليكوپترها هم قرار بود پس از پرواز از عرشه ناو هواپيما بر «نيميتز» Nimitz كه در نقطهاي در خليجفارس مستقر بود، در چهار دستة دوتايي با پرواز در مسيري متفاوت، تقريباً 30 دقيقه پس از ورود آخرين هواپيماي سي ـ130 وارد كوير شوند. هليكوپترها به محض ورود، سوختگيري و نيروي يورش را سوار ميكردند. در صورتي كه شش هليكوپتر (اين كمترين رقمي بود كه به نظر طراحان، براي بلند كردن وزن تيم يورش و تجهيزات آنها لازم بود) قادر به عزيمت و پرواز به محل بعدي نميشدند، مأموريت در كوير ناكام ميماند. هليكوپترها پس از سوختگيري و سوار كردن به اصطلاح گروه دلتا، بايد رهسپار تهران ميشدند و هواپيماها به «مصيره» بازميگشتند. پس از دو ساعت و نيم تا سه ساعت، نهايتاً يك ساعت قبل از طلوع آفتاب، هليكوپترها در مكان اختفاي نيرو در محل جغرافيايي 14/35 درجه شمالي و 15/52 درجه شرقي فرود ميآمدند. هليكوپترها پس از پياده كردن گروه دلتا، به محل اختفاي خود در 15 مايلي شمال محل تخليه پرواز ميكردند و تمامي طول روز را در ميان تپههاي اطراف گرمسار پنهان ميشدند. در محل فرود دلتا، تيم يورش با دو مأمور وزارت دفاع، كه قرار بود چندين روز قبل از عمليات، وارد تهران شوند، ملاقات ميكردند. اين عمليات تقريباً 45 دقيقه طول ميكشيد. آنگاه سرگرد «اسنافي» (نام مستعار) كه به عنوان افسر هوايي دلتا عمل ميكرد به هليكوپترهاي مستقر در اطراف گرمسار كه در حال آمادهباش كامل بودند، دستور ميداد كه در شمال شهر به پرواز درآيند. با علامت او هليكوپترها به محل لانه جاسوسي ميآمدند و اگر اوضاع آماده بود و مانعي وجود نداشت، اولين هليكوپتر مستقيماً به داخل سفارت ميرفت و سپس تمامي گروگانهاي آزاد شده توسط نيروي دلتا سوار اولين هليكوپتر ميشدند و پزشكان دلتا آنها را معاينه ميكردند. از اينجا به بعد ديگر كارها آسان بود! گروگانها به همراه نيروي دلتا به خارج از ايران منتقل ميشدند. البته اين طرح برنامه، بر روي كاغذ بود، ولي اين طرح در عمل صورت ديگري پيدا كرد و پيشبينيها درست از آب درنيامدند. در واقع امر، جريان چنين بود كه «جيمي كارتر» رئيسجمهوري آمريكا در دفتر كارش، كلمه رمز «برويد» را كه اعلام كنندة آغاز حمله بود، صادر كرد. اين دستور، البته يك روز پس از آن صادر شد كه يك گروه جاسوس از صليب سرخ بينالمللي در ملاقات با گروگانها مشخص كرد كه تمامي گروگانها در محل سفارت به سر ميبرند. در پي دستور كارتر، شش فروند هواپيماي سي ـ 130 و 90 تن از كماندوهاي آمريكا موسوم به نيروي دلتا، غروب پنجشنبه 4 ارديبهشت 1359 از قاهره به ناو هواپيمابر «نيميتز» در درياي عمان منتقل شدند. نيمهشب پنجشنبه ساعت 13 به وقت واشنگتن، هواپيماهاي ياد شده و هشت فروند هليكوپتر نفربر از عرشه ناو هواپيمابر نيميتز برخاستند و با پرواز در ارتفاع پايين و با استفاده از نقاط كور رادار، راهي ايران شدند. پس از ورود به حريم ايران، يكي از هليكوپترها در 120 كيلومتري راور كرمان دچار نقص شد و ناگزير فرود آمد. سرنشينان اين هليكوپتر به هليكوپتر ديگري منتقل شدند. پس از طي مسافتي، دستگاه هيدروليك يك هليكوپتر ديگر هم از كار افتاد، اما اين هليكوپتر توانست خود را به ناو هواپيمابر نيميتز برساند. در هر صورت شش فروند هواپيماي سي ـ 130 و شش فروند هليكوپتر در محل موردنظر واقع در صحراي طبس در تاريكي شب فرود آمدند. در حال سوختگيري هليكوپترها براي اجراي مرحلة بعدي عمليات، يكي ديگر از آنها دچار نقص فني شد. با از كار افتادن اين هليكوپتر، تمامي برنامههاي آمريكا به هم خورد، زيرا آنها با محاسباتي كه انجام داده بودند براي انجام مرحلة بعدي عمليات، دستكم به شش فروند هليكوپتر نياز داشتند. موقعيت به ناو هواپيمابر نيميتز و از آنجا به كاخ سفيد گزارش و از رئيسجمهوري كسب تكليف شد. كارتر دستور توقف عمليات و عقبنشيني نيروها را صادر كرد. در اين هنگام كه آمريكاييها قصد بازگشت داشتند، طوفاني از شن به هوا برخاست. هواپيماها و هليكوپترهاي آمريكايي كه پيشبيني چنين طوفاني را نكرده بودند در حال برخاستن از زمين، دچار مشكل شدند. يك هواپيما و يك فروند هليكوپتر هم در اينجا با هم برخورد كردند و هر دو آتش گرفتند. بر اثر اين حادثه، هشت تن از آمريكاييها در آتش سوختند و بقيه پنج فروند هواپيماي سي ـ 130 از خاك ايران فرار كردند. «برژينسكي» مشاور سياسي رئيسجمهوري آمريكا حالت جيمي كارتر را پس از صدور دستور توقف عمليات و عقبنشيني و آتش گرفتن هواپيما و هليكوپترهاي آمريكايي، چنين توصيف كردهاست: «او (كارتر) بعداً سرش را ميان دو دستش گرفت و به مدت چند ثانيه روي ميز خم شد... شنيدن خبرها براي او بسيار ناراحتكننده بود. آثار درد و نگراني در تمامي صورتش ديده ميشد. او به اطرافيانش پرخاش ميكرد.» با شكست تجاوز نظامي آمريكا، هيچكس در ايران از عمق مسأله آگاه نشد و كسي نميدانست كه چگونه طي هفتههاي متوالي، دهها سازمان، كارشناس و جاسوس، با استفاده از كاملترين اطلاعات، چه طرح پيچيده و دقيقي را مهيا كردند و چه ترفندهاي محاسبه شدهاي به كار بردند. هيچكس نميدانست كه قرار بود پس از خروج گروگانها از ايران، عمليات بمباران تأسيسات و مراكز اقتصادي ايران از سوي آمريكا و با استفاده از ناوگان جنگي حاضر در منطقه به اجرا گذاشته شود. بدون شك خروج سالم گروگانها از ايران، روحية قوي به آمريكاييها ميداد و آنان را مغرور و سرمست از پيروزي ميكرد. متحدان اروپايياش را به موافقت با همكاري ترغيب ميكرد و در منطقه، ترس و ارعاب به وجود ميآورد. در مقابل روحيه مردم انقلابي ايران هم تضعيف ميشد. گرچه در آن هنگام كسي به دقايق سناريوي آمريكا واقف نبود، اما اجمالاً مردم ايران پي بردند كه با لطف و عنايت الهي، خطر بزرگي كه حيات انقلاب نوپاي اسلامي را تهديد ميكرد، دفع شده است. طرح آمريكاييها براي اجرا در كشوري با شرايط عادي، ايدهآل بود. اما براي مقابله با كشوري كه در شرايط انقلابي به سر ميبرد، طرحي كاملاً ذهني، خيالپردازانه، غيرعملي و مانند مشت كوفتن بر سندان بود. چندي بعد جنازة آمريكاييهاي سوخته شده، تحويل دولت آمريكا شد. دولت كارتر زير بار انتقادات شديد، مراسم استقبال و تشييع جنازة باشكوهي برگزار كرد تا «شرافت ملي» لكهدار شدة آمريكا را طوري بپوشاند كه ديگر چيزي در پس آن ديده نشود. بينتيجه ماندن ديپلماسي كارتر در حل بحران گروگانگيري، وقتي با شكست نظامي در طبس همراه شد، حيات سياسي دولت او را چنان متزلزل كرد كه وي پس از چهار سال، مجبور به ترك كاخسفيد شد تا ريگان جمهوريخواه جاي او بنشيند. طعم شكست ماجراي طبس براي كارتر آنچنان تلخ بود كه او بعدها، در مصاحبه با روزنامه كويتي «الابناء» چنين گفت: «دوران رياستجمهوري من، بدترين دوره رياستجمهوري در آمريكا بود، چه در آن زمان دولت آمريكا در واقع در دست آيتالله خميني[(ره) ] در ايران به گروگان گرفته شده بود.» فرمانده عمليات نافرجام طبس نيز در كتاب خود مينويسد: «در تمامي طول راه بازگشت به مصيره، احساس پوچي و پژمردگي ميكردم. يأس بر وجودم سايه افكنده بود. گريهام گرفت. در اين موقع نشستم و با تمامي وجودم گفتم: يا عيسي مسيح، تو ميداني كه چه گندي بالا آمده است! ما واقعاً باعث شرمساري كشور بزرگمان شديم. خودم را بسيار حقير احساس ميكردم. نميخواستم صحبت كنم يا كاري انجام دهم. فقط احساس ميكردم كه ديگر آبرويي برايم باقي نمانده است.»