جيمي كارتر، رئيسجمهور اسبق آمريكا به عنوان قدر قدرت جهان در روز 13 آبان، تمام تفرعن و غرور استكباري خود را خرد شده ديد و در كتاب خاطرات خود كه سالها بعد منتشر شد، نوشت: «چهارم نوامبر 1979 (13 آبان 58) تاريخي است كه من آن را هرگز فراموش نخواهم كرد... ما شديدا نگران بوديم... در روزهاي نخست تصور ميكردم گروگانها به زودي آزاد خواهند شد اما پس از آنكه بازرگان، نخستوزير دولت موقت در كوششهاي اوليه خود براي آزادي گروگانها با شكست مواجه شد، نگرانيها افزايش يافت.» ساعت 10 و 30 دقيقه صبح 13 آبان 1358 گروهي از دانشجويان پيرو خط امام كه در خيابان در حال شعار دادن و رفتن به سمت دانشگاه تهران بودند، هنگامي كه جلوي در اصلي سفارت آمريكا رسيدند، مسير خود را تغيير دادند و سفارت آمريكا را تسخير كردند. اين حركت، نخست ايران را و سپس دنيا را تكان داد تا همگان بدانند انقلاب اسلامي چيزي بيشتر از سقوط نظام سلطنتي در ايران را مطالبه ميكند و خواهان برقراري عدالت و برابري جهاني و حذف خوي استكباري و خصلت ابليسي ابرقدرتهاي شرق و غرب است. چيزي كه شايد بتوان آن را تغيير وضعيت كشورهاي مظلوم و ارتقاي امنيتي و سياسي آنها در ساختار قطببنديشده دنيا دانست. از رهگذر چنين اثرات و پيامدهاي چنين تحولاتي بود كه هميلتون جردن، رئيس ستاد انتخاباتي جيمي كارتر در سال 1980 گفت: «براي من روشن بود كه كليد انتخابات در دست كسان ديگري در آن سوي دنياست كه تصميم و عملشان تا آخرين لحظه قابل پيشبيني نيست، كارتر در هواپيما به من گفت: عجيب است كه سرنوشت انتخابات رياستجمهوري كشور بزرگ ما نه در شيكاگو يا نيويورك بلكه در تهران تعيين ميشود.» و اين آغاز تحولاتي بود كه بسياري از متغيرها و معادلات جهاني را دگرگون ساخت و ابرقدرتها را مجبور كرد تا به تغييرات سياسي دنيا تن دهند و در برابر خواست ملتها سر فرود آورند. اگرچه سياستمداران آمريكايي 10 روز پس از اين حادثه با تصويب قطعنامهاي در كنگره به بلوكه كردن اموال ايران و تحريم اقتصادي روي آوردند ولي هرگز نتوانستند تبختر فروشكسته خود را بازسازي كنند. مخصوصا وقتي دسته دسته اوراق سازمان سيا در تهران منتشر شد، جهان مات و مبهوت ماند زيرا اطلاعات اسناد سيا در تهران بسي بيشتر و فراتر از ايران را در برميگرفت و عملا نبض فرماندهي سيا در منطقه قطع شده بود. اسنادي كه هنوز پس از گذشت 31سال ورودشان به خاك آمريكا جرم محسوب ميشود! و دارنده آن مجرم! اسنادي به غايت آموزنده براي همه كساني كه تصور ميكردند آمريكا يعني همين دستكش مخملي نه دست چدني و هنوز هم خامدستانه هستند كساني كه تصوري چنين دارند و خوي استكباري آنان را نميبينند يا نميخواهند ببينند. «مايكل لدين» كه در زمان رونالد ريگان از دستاندركاران ايرانكنترا بود و سابقه مشاوره امنيت ملي آمريكا را نيز دارد در كتابي تحت عنوان «بمب ساعتي ايران» رسما آورده است: «ما خواهان ثبات در ايران، عراق، سوريه، لبنان و حتي عربستان سعودي نيستيم... سوال اصلي نه لزوم يا عدم لزوم بيثباتي در اين كشورها كه چگونگي ايجاد بيثباتي است.» هم او در جايي ديگر و در آوريل 2003 گفته است: «هر 10 سال يك بار، يا چيزي شبيه به اين، آمريكا بايد به يك كشور كوچك بند كند و پرتش كند سينه ديوار فقط براي آنكه در دنيا نشان دهد كه ما با كسي شوخي نداريم.» تزي كه آمريكا با اشغال افغانستان و عراق نشان داد برايش هزينه ميكند حتي اگر به گفته استيگليتز، برنده نوبل اقتصادي، هزينهاش از سه تريليون دلار هم بيشتر شود. هزينه هيمنه فرو ريخته آمريكا را بايد كشورهاي ضعيف بدهند تا آمريكاييان بتوانند همچنان به دنيا فخر غرور نداشته خود را بفروشند. از اين جهت است كه ايستادگي در برابر امپرياليستي چون آمريكا براي همه كشورهاي مستقل دنيا حاوي پيام ديگري بوده و هست و اينچنين است كه ايران خود يك تنه توانسته سهم قابل توجهي در معادلات منطقه را به واسطه همين استقلالي كه از رهگذر انقلاب دوم (13 آبان) بهوجود آمد، از آن خود سازد. حضوري آنچنان موثر و فراگير و دقيق كه بدون ايران و بدون خواست اين كشور، بسياري از معادلات منطقه، بيفرجام يا بدسرانجام خواهد شد. اما آمريكاييان گويي حافظه تاريخي ندارند و نميدانند لااقل با ملت ايران نميتوانند از موضع قدرقدرتي به مكالمه بپردازند و به همين دليل مدام روشهاي پوسيده را آزمايش ميكنند و شكست ميخورند. روزي كه اين روش تغيير كند، آمريكا نيز تغيير خواهد كرد، آن وقت باب مكالمه گشوده خواهد شد.